eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات دینی، علمی و اجتماعی و جستارهایی نکته پردازانه جهت تمرین طرز نگاه دیگر و امتداد بخشی و سر سفره آوردن معارف دینی و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
5⃣ دیگر، نگاه جذاب تقریبی و منصفانه و سَبقِ رحمت الهی در زمینه ی نجات انسانهاست. در نگاه اهل بیت علیهم السلام در نهایت اکثر انسانها با همه ی اختلافات عقیدتی که دارند اهل نجات بوده و در مراتبی از بهشت جای دارند. خلود در آتش جهنّم سزای مستکبران و اشقیاء است که هرگز اکثر انسانها اینگونه نیستند. این را در روایاتی نظیر کلام امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف: «إِذَنْ وَ اللَّهِ يَقِلُّ دَاخِلُهَا» و همینطور روایت نورانی امیر المؤمنین علیه السلام در زمینه ی تفسیر فرقه ی ناجیه بیان کردیم. 6⃣ امر دیگر، نگاهی بسیار پیشرفته پیرامون مسأله ی استضعاف است؛ یعنی پرهیز از بدبینی نسبت به خلق الله و نگاه تکفیری به انسانها در فرضی که در بحث عقیدتی قانع نمی‌شوند. اینکه نه تنها نباید آنهایی که دین حق را ندارند تکفیر کرد بلکه حتّی نباید آنهایی که دین حقّ به گوششان رسیده و دلایلش را هم شنیده اند ولی قانع نشده اند تکفیر کرد. اینها هم به شکلی عذر دارند. این هم همان نگاه امضاء شده ی محمد بن مسلم توسّط امام صادق علیه السلام است که: «سُبْحَانَ اللَّهِ مَا لَهُ إِذَا لَمْ يَعْرِفْ وَ لَمْ يَجْحَدْ يَكْفُرُ؟! لَيْسَ‏ بِكَافِرٍ إِذَا لَمْ يَجْحَدْ»؛ پاسخ شبهات پیرامون این نگاه در زمینه ی «من عرف الاختلاف فلیس بمستضعف» را در نوشته ی دیگری ان شاء الله تعالی بیان خواهم کرد. 7⃣ دیگر، پرهیز از قضاوت در زمینه ی باطن نجات انسانها و نگاه:«یَا أُمَّ سَعْدٍ لَا تَحْتِمِي‏ عَلَى‏ اللَّه‏»ـی است. این هم یکی دیگر از نگاه های نورانی اهل بیت علیهم السلام است. فرموده اند باطن امور را به خدا واگذار کنید و قضاوت قطعی در مورد مراتب درجات و درَکات انسانها نداشته باشید مگر خودمان در مورد شخصی چیزی را بگوییم. اساسا در باطنتان نسبت به دیگران ملامتگر هم نباشید و خودتان را لزوما برتر ندانید و قضاوتش را به خداوند متعال واگذارید که: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ‏ عَلَى‏ اللَّه‏» و اینکه: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَدا» 8⃣و دیگری نگاه جالب: «لا تُخَاصِمُوا اَلنَّاسَ»ی در زمینه ی بحث با اهالی دیگر ملل و نحل است. فکر نکنید هدایت امری سهل الوصول است و عدم هدایت آنها صرفا به خاطر استکبار یا جهل به ادلّه ی شماست. موانع برای هدایت زیاد است که گاهی در محاسبه ی شما هم در نیامده: «فَإِنَّ اَلنَّاسَ لَوِ اِسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا»! این را هنوز توضیح نداده ام؛ حیف است از آن بگذریم. بد نیست یک نوشته ای را هم به این مطلب اختصاص بدهم. 👈این بحث مدّتی ادامه دارد؛ فعلا قضاوت ممنوع! به دلیل استقبال برخی عزیزان و فضلاء برای ادامه ی این بحث، در حال طولانی شدن است. از سبک نوشته های بذل الخاطر بیرون آمد ولی امید آنکه شاید مصداق جهاد تبیین باشد. دیدم انصافا به چنین نگاه پیشرفته و خیره کننده ای گاهی جفا میشود و حتی برعکسش به اهل بیت علیهم السلام نسبت داده میشود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۸۰) «قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ * أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُون‏» «حکمتی از هایدگر در زمینه علم نافع» 🔹توفیق تلاوت آیاتی از قرآن کریم را داشتم. با خودم گفتم راستی چرا اینقدر از قرآن غافلیم و مهجورش گذاشته ایم؟! حساب که کردم دیدم از بس با حرفهای مفت آلودگی صوتی تولید کرده ایم. تا هیاهوهای دیگر را نخوابانیم نمیتوانیم نوای ملکوتی قرآن را بشنویم! ☑و از اینجاست که سرّ تولّد مفهومی عمیق به نام علم نافع در فضای دینی و همینطور پناه بردن به خدا از شرّ علم غیر نافع را در ادعیه میفهمیم. 🔸ویژگی پیام قرآنی آن است که قول فصلی است که صد در صد با واقعیّات عمیق و دائمی مرتبط با حیات ابدی انسان گره خورده. انسان را زود متوجه صراط مستقیمش به سوی سرچشمه حیات و خطرات مسیرش میکند. با حرفهای دیگر سرگشته اش نمیکند. 🔹حکمای قدیم یک بیماری خطرناکی را به نام جربزه یا همان افراط در تعقّل کشف کرده بودند. همان چیزی که خروجی اش علم لا ینفع است. از همینجا بود که سکوت در اخلاقیات قدیم ارزش بود! این مطلب حتّی در کتب علمی ما و ان قلت و قلتهای بیهوده نیز جاری است. مراقب باشیم از نعمت سکوت که شرط شنیدن حقیقت است محروممان نکند. 🔸حکمتی از هایدگر در کتاب هستی و زمان دیدم که خیره کننده است. آنهم به چشم آوردن خطرات مهلک کنجکاوی بی ارزش! ایشان معتقد است: 🔻کنجکاوی بی ارزش اگر فرهنگ شود سبب تولید علم غیر نافع میشود و علم غیر نافع باعث زیاد شدن یاوه سرایی و سر و صدا شده و نعمت سکوت که لازمه ی شنیدن راز هستی است را از ما میگیرد و این وضعیّت در گوینده و شنونده تولید نوعی سرگشتی میکند.🔺 حکمت عمیقی است...
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۸۱) «آیا اهل سنّت امکان وصول به مراتبی از سعادت را دارند؟!» (۱۲) «پیچیده بودن شرایط تولّد ایمان در نفس انسان» «لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ‏ فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا» 🔹وعده شد در زمینه ی یکی دیگر از نگاه های اهل بیتی علیهم السلام در زمینه مسأله ی هدایت و نجات نکاتی بیان کنم. آن هم پرهیز دادن پیروانشان از نوعی نگاه سطحی و ساده اندیشی پیرامون مسأله ی هدایت و ایمان است. اینکه گمان نکنید ایمان یک نعمت دم دستی و سهل الوصول است. ایمان نعمت والایی است که تولّدش در نفس انسان نیازمند وجود شرایط و فقدان موانع است. 👈اینطور نیست که مشکل ایمان نیاوردن انسانها صرفا نشنیدن حقیقت باشد. گاهی حتّی میشنوند ولی نمیتوانند بفهمند یا باور کنند. باز در مراتبی از استضعاف هستند. اینطور نیست که مانع، صرفا آن استکبار ظاهری شیطانی باشد. اینطور نیست که حقیقت را به وضوح میفهمند و رد میکنند. مسأله پیچیده تر از این حرفهاست. پس خیلی خودتان را اذیت نکنید. 👈اگر کسی را دوست داشتید اندکی از حقیقت بگویید و اگر قابلیتی دیدید ادامه دهید و الّا اصلا وارد بحث نشوید! نکته ی خیره کننده در این طیف روایات این است که پرهیز دادن از بحث با مخالفین صرفا به دلیل تقیّه نیست. 👈بلکه حتّی در شرایط نبودن تقیّه باز هم اصحاب را تشویق به بحث و جدل در این زمینه نکرده اند. میفرمایند اگر خواستید بحث کنید ولی توقّع نداشته باشید از شما بپذیرند تا دچار نوعی سرخوردگی شوید یا دیدگاهی افراطی در مورد آنها پیدا کنید. ⬇
👈مسأله این است که در بسیاری از موارد اساسا موانعی در پذیرش حقیقت دارند و نمیتوانند حقیقت را درک کنند. از همینجاست که یکی از علل پرهیز دادن اصحاب توسط اهل بیت علیهم السلام از دانش کلام همین بوده و حتّی به متکلّمین از اصحابشان نیز تذکّر میدادند که در این زمینه افراط نکنید و هدایت را مربوط به این بحثها ندانید. 🔹مرحوم شیخ حرّ عاملی روایاتی را که در این زمینه دیده در بابی تحت عنوان: «بَابُ عَدَمِ وُجُوبِ الدُّعَاءِ إِلَى الْإِيمَانِ عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ عَدَمِ جَوَازِهِ مَعَ التَّقِيَّة» جمع کرده؛ خلاصه‌ی مضمونش را عرض کردم. حالا مقداری دامنه تتبع روایات را گسترده‌تر میکنم. ولی عنوانی که مرحوم صاحب وسائل استنباط کرده دیدم خوب و منصفانه است. 🔸«النَّاس لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا»🔸 👈به عنوان نمونه به روایت هجدهم از باب المیثاق کتاب محاسن مرحوم برقی بنگریم. مرحوم برقی که از علمای معروف شیعه است از پدرشان که ایشان هم از علما و ثقات شیعه بوده از قاسم بن محمد جوهری که از ثقات است و ایشان از علی بن ابی حمزة که مرید و عصاکش ابو بصیر معروف بوده از ابو بصیر این حدیث را نقل کرده است. 👈سند این حدیث مخصوصا در این مضمون اجمالا قابل اعتماد است. تنها مشکلش همین علی بن ابی حمزه است که هر چند زمانی از بزرگان شیعه بود ولی بعدا از مؤسسین مذهب واقفه است. البته همانطور که مرحوم محدث نوری در مستدرک میگویند معمولا در وثاقت احادیثی که مخصوصا در زمینه های غیر مرتبط با مذهب وقف از ایشان نقل شده کمتر میتوان اشکال کرد. 👈چون اصحاب معمولا به روایات ایشان عمل میکردند و بزرگانی نظیر ابن ابی عمیر و بزنطی نیز از او نقل حدیث میکنند. در هر حال اتّهام او بیشتر عقیدتی است تا وثاقتی. در نهایت شهادت شیخ طوسی در کتاب العدة به مورد اعتماد بودن وی وضعیت را در مورد منقولات عمومی او روشن میکند. 👈در هر حال علی بن ابی حمزه میگوید از ابوبصیر شنیدم که امام باقر علیه السلام فرمودند با مردم اینقدر در زمینه ی مذهب بگو مگو نکنید! بحث نکنید! این مردم اگر توان آن را داشتند که محبّ ما بشوند و شیعه شوند محب و شیعه میشدند. مشکل ریشه دارتر از این مباحثات است. طوری است که به ریشه و اصل و جنس انسانها و طینتشان برمیگردد: 📖«لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّاسِ فَلَا يَزِيدُ فِيهِمْ أَحَدٌ أَبَداً وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَبَداً» 👈قدر متیقّن دلالی از این روایت فعلا برایمان همین است که وضعیّت هدایت پیچیده تر از آن است که شما فکر کنید با مخاصمه و بحث به راحتی قابل وصول باشد. نه! اینها اساسا مراتبی از استضعاف را دارند و توان چنین چیزی را نوعا ندارند. مشکل لزوما بحث و نظر شما نیست، مشکل به خودشان برمیگردد. اینقدر خودتان را خسته نکنید! حالا این فضای خاصی است که باید مقداری باز شود: 🔸«قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَدْعُو النَّاسَ إِلَى حُبِّكَ بِمَا فِي يَدِي فَقَالَ لا»🔸 👈دقیقا با همین سند ابو بصیر مضمون دیگری را نیز از امام باقر علیه السلام نقل میکند. مرحوم برقی در روایت ششم «باب من ترك المخاصمة لأهل الخلاف‏» از ابو بصیر نقل میکند که به امام باقر علیه السلام عرض کردم مردم را به محبّت و مذهب شما دعوت کنم؟! حضرت صریحا فرمودند: «لا». فضای روایت تقیه را به ذهن نمی آورد. در ادامه ابو بصیر شاید برای آنکه در هر حال اجازه ای از حضرت بگیرد اینطور سؤال را تصحیح کرد که حالا اگر من کسی را دعوت نکردم بلکه شخصی خودش آمد طرف من و از من طلب راهنمایی و مشورت کرد چه؟! 👈اینجا حضرت فرمودند در این فرض اشکال ندارد ولی در ادامه باز حضرت اضافه کردند حتّی در این صورت هم گیر نده تا آخرش را بخواهی بگویی! اصل را بگذار بر اینکه نگویی! اندازه ای که از تو میخواهد به او بگو و اگر دوباره طلب کرد بیشتر بگو و اگر دیدی دارد مکابره میکند تو هم ادامه نده: 📖«قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَدْعُو النَّاسَ إِلَى حُبِّكَ بِمَا فِي يَدِي فَقَالَ لَا قُلْتُ إِنِ اسْتَرْشَدَنِي‏ أَحَدٌ أُرْشِدُهُ قَالَ نَعَمْ إِنِ اسْتَرْشَدَكَ فَأَرْشِدْهُ فَإِنِ اسْتَزَادَكَ فَزِدْهُ فَإِنْ جَاحَدَكَ فَجَاحِدْهُ‏» ⬇⬇
🔸«باب الهداية من الله عز و جل‏»🔸 این فضای روایی را مرحوم برقی خیلی خوب در بابی تحت عنوان «باب الهداية من الله عز و جل‏» شکار کرده است. بیش از بیست روایت نقل میکند. مرحوم کلینی نیز این فضا را پسندیده و دقیقا همین عنوان را در کافی گشوده ولی تنها چهار روایت از روایات برقی را نقل میکند. جالب این است که سعی میکند هر چهارتا را با سند مستقلی از برقی نقل کند و این نشان میدهد که گویا تا جایی که میتوانسته اند اسناد دیگر غیر مشهور را حفظ میکرده اند یا بهترین سندها را ذکر میکرده اند والله اعلم. لذا مرور همان روایات مرحوم برقی برای روشنتر شدن فضا مناسبتر است. 👈البته این مضامین را باید در فضای نفی جبر و امکان هدایت که از قرائن قطعی تفسیر این مضامین در منطق روایات است فهمید. خلاصه مضمونش این است که شیعه شدن به این آسانی ها که فکر میکنید نیست. فضای این روایات پیرامون فضای این آیات چیده شده که «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ» و «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِين‏» 👈اینها عادتا نمیتوانند. باید یک کار خدایی و یک اراده ی خدایی ایجاد شود تا باب هدایت باز شود. مسأله ی هدایت دینی خیلی الهی تر و غیبی تر از آن است که گمانش را میکنید: «مَا لَكُمْ وَ لِدُعَاءِ النَّاسِ؟! إِنَّهُ لَا يَدْخُلُ فِي هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا مَنْ كَتَبَ اللَّهُ لَه‏» 👈بعد حضرات علیهم السلام از این حقیقت یک نتیجه ای میگیرند که بنابراین برای هدایت این و آن و حتّی نزدیکان و برادرانتان حرص نزنید! کلا از این حوزه بیرون بیایید: «مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ؟! كُفُّوا عَنِ‏ النَّاسِ‏ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُم‏» عجیب آن است که یکی از شیعیان میگوید اولادم به سن بلوغ رسیده اند، دیگر به آنها حقیقت را بگویم؟! حضرت میفرماید نه! اگر خدا بخواهد خودشان خواهند آمد: «إِنَّ لِي أَوْلَاداً قَدْ أَدْرَكُوا فَأَدْعُوهُمْ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ لا» 👈ولی نا امید هم نباشید. آنهایی که اهلش باشند روزی خدا دست آنها را هم میگیرد. خدا اگر مصلحت ببیند یک نوری به قلبشان می اندازد تا آخر سر از وادی حقیقت در بیاورند: «مَا أَنْتُمْ وَ النَّاسَ؟! إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً بَيْضَاءَ فَإِذَا هُوَ يَجُولُ لِذَلِكَ وَ يَطْلُبُه‏» 👈در روایت دیگری میفرماید اینها اصلا مگر دینشان چیست؟! اینها دینشان را از آباء و اجداد و از دیگران گرفته اند! به همانها هم اعتماد دارند! بهره شان همان است. اینها دینشان را از همان صحابه گرفته اند و اسلامشان همان است. از ما نگرفته اند که حالا به راحتی بتوان آنها را هدایت کرد: «ذَرِ النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِيٍّ وَ لَا سَوَاء» 🔸«مَا عَلَيْكَ أَنْ تُخَلِّيَ بَيْنَ النَّاسِ وَ بَيْنَ رَبِّهِمْ؟!»🔸 به عنوان نمونه دیگر به روایت سوّم «بَابٌ فِي إِحْيَاءِ الْمُؤْمِن‏» کافی بنگریم. مرحوم کلینی با سندی صحیح از استادش احمد بن محمد و ایشان از مرحوم برقی و ایشان از پدرشان و ایشان هم از نضر بن سوید و ایشان هم از یحیی بن عمران حلبی و ایشان هم از ابو خالد قمّاط از حمران بن اعین این روایت را شنیده اند. رجال این سند همگی شیعیان توثیق یافته اند. 👈امام صادق علیه السلام وقتی دید حمران بن اعین که یکی از متکلّمین شیعه بوده ناراحت است که چرا در امر تبلیغ تشیّع و مذهب حق مثل قبل موفق نیست فرمودند چرا حالا اینقدر اصرار داری بر هدایت این و آن؟! گویا فکر میکنی به میزان تلاش تو مربوط است که حالا اینقدر ناراحتی! «وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ تُخَلِّيَ بَيْنَ النَّاسِ وَ بَيْنَ رَبِّهِمْ فَمَنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُخْرِجَهُ مِنْ ظُلْمَةٍ إِلَى نُورٍ أَخْرَجَه‏» 👈بعد حضرت فرمودند حالا اگر هم میخواهی تبلیغ امر ما را بکنی همینقدر یک چیزی اندکی بگو و استمزاج کن و ادامه نده: «ثُمَّ قَالَ وَ لَا عَلَيْكَ إِنْ آنَسْتَ مِنْ أَحَدٍ خَيْراً أَنْ تَنْبِذَ إِلَيْهِ الشَّيْ‏ءَ نَبْذا» اینجا حمران به تعبیر بنده اشکال کرد که پس این آیه ی شریفه چه میگوید که: «مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً»؟! 👈خب اشکال حمران روشن است. یعنی امر هدایت آنقدر ثواب دارد و آنقدر عظمت دارد که حرص خوردن برایش ارزش دارد. به نظرتان حضرت چه پاسخی میدهند؟! در این روایت و در برخی روایات دیگر معمولا این آیه ی شریفه را به نجات انسانها -فارغ از مرام و مسلکی که دارند- از آتش‌سوزی و غرق شدن و مانند آن تفسیر میکنند. ⬇⬇⬇
👈اینجا نیز امام صادق علیه السلام وقتی حمران پای این آیه ی شریفه را باز کرد همین پاسخ را دادند. سپس چون میدانستند حمران مصداق این هدایت را در هدایت دینی میداند و این هم مطلبی صحیح است با یک سکوت و مکثی فرمودند بله تأویل اعظم این آیه همان است که او را به دین حق دعوت کنی و او هم بپذیرد! 📖«قُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ ثُمَّ سَكَتَ ثُمَّ قَالَ تَأْوِيلُهَا الْأَعْظَمُ أَنْ دَعَاهَا فَاسْتَجَابَتْ لَهُ» ✋به نظرتان این سکوت و بیان اینکه این امر تأویل اعظم است سرّش چیست؟! مخصوصا بعد از آنکه حضرت به حمران تذکّر داد اینقدر در این زمینه افراط نکن چون مسأله به این سادگی ها که فکر میکنی نیست. 👈برای اینکه فضای نکته ای که به حمران بن اعین گفته شده را بهتر درک کنیم یک روایت دیگری را نقل میکنم. این روایت را با سند اطمینان بخشی که همه از ثقات شیعه هستند مرحوم برقی و مرحوم کلینی از فُضَیل بن یسار نقل کرده اند. 👈ایشان از ثقات معروف شیعه است. فضیل میگوید از امام باقر علیه السلام در مورد این آیه ی شریفه پرسیدم: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» معلوم است که ایشان هم یکجوری میخواهد جواز بحث و دعوت مردم به تشیّع را بگیرد. 👈ولی حضرت برخلاف انتظاری که داشت همان پاسخی که بعدها امام صادق علیه السلام به حمران بن اعین داده بودند به ایشان دادند. فرمودند مراد نجات دادن انسانها از آتش و غرق شدن و... است. فضیل که میدانست این نوعی تقلیل مفاد آیه است و اتّفاقا ظاهرش همین بحث با مخالفین و ترویج تشیّع است گفت اگر اینطور است حالا اگر کسی شخصی را از ضلالت به هدایت بیاورد چه؟! حضرت فرمودند بله این هم هست! ولی این تأویل اعظم این آیه است. 👈اینجاها فضا برای برداشتهای مختلف هست. ولی آنچه بنده انصاف میدانم این است که طورِ این بیانها به شکلی است که حضرات میخواهند از این دست امور پرهیز بدهند. با توجّه به روایات دیگری که در زمینه ی هدایت هست آنچیزی که فهمیده میشود این است که میخواهند در ذهن شیعه این را ایجاد کنند که ورای مباحث تقیّه، در فضای غیر تقیّه هم همانطور که مرحوم صاحب وسائل برداشت کرده چندان حرص نزنید! مسأله پیچیده تر از این حرفهاست. 🔸أَمَّا الْإِيمَانُ فَالْإِقْرَارُ بَعْدَ الْمَعْرِفَة🔸 مرحوم برقی با هوشمندی خاصی اوّلین روایت باب الهدایة من الله عزّوجل را روایت زراره از امام باقر علیه السلام قرار داده است. بر اساس این روایت اساسا به دلیل همین پیچیدگی امر هدایت حتّی نمیتوان انسانها را در مورد مؤمن نبودن بازخواست کرد! آنها عذر دارند. فقط یک جا عذر ندارند! آن هم معمولا خودشان میدانند و خدای خودشان! آن وقتی که خدا صلاح دید و پرده ها و موانع را کنار زد و علم حق را در لحظه ای به آنها نشان داد؛ اینجاست که تکلیف دارند استکبار نکرده و وقتی این حالت را خداوند به آنها داد زود ایمان بیاورند! بیش از این تکلیفی در این زمینه ندارند: 📖«لَيْسَ عَلَى النَّاسِ أَنْ يَعْلَمُوا حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الْمُعَلِّمَ لَهُمْ فَإِذَا عَلَّمَهُمْ فَعَلَيْهِمْ أَنْ يَعْلَمُوا» 👈شبیه همین مضمون را سلیم بن قیس در کتابش از امیر المؤمنین علی علیه السلام دارد. از حضرت میپرسد ایمان چیست؟! و حضرت در پاسخ میفرماید ایمان یک طرفش دست انسان است و یک طرفش در دست خداست. آن طرفی که در دست خداست آن است که معرفت حقیقت را به شخصی بدهد. خداوند این کار را در حقّ همه نمیکند! مسأله به این سادگی ها نیست. 👈ولی آن مقداری که در دست انسان است این است که اگر خداوند چنین معرفتی را روزی اش کرد استکبار نورزیده و زود ایمان آورد: «أَمَّا الْإِيمَانُ فَالْإِقْرَارُ بَعْدَ الْمَعْرِفَة» ✋روشن است که مراد از این مضامین ترک جستجوی حق و حقیقت طلبی نیست. چون این امر اساسا چیزی نیست که بشود از آن نهی کرد. مراد بیان حقیقت عمیقتری در این زمینه است. 👈در هر حال اگر این مجموعه روایات همینگونه که عرض شد فهمیده شود زمینه برای درک عمق مسأله ی استضعاف و مراتب آن مهیا میشود. و این روایات موافق همان فضایی است که بیان شد که ممکن است شما حقیقت را به کسی بگویید ولی او آن را درک نکند و به خاطر همین کافر شمرده نمیشود. 👈و همینطور موافق آن روایاتی که بیان کردیم اکثر مردم اهل نجاتند و اهل استکبار نیستند. اینجاست که زمینه برای ورود به بحث استضعاف مهیّاتر میشود. این بحث ادامه دارد. فعلا قضاوت ممنوع!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۸۲) «پیامی از سوره مبارکه قریش» 🔹قرآن که میخوانیم با این نگاه بخوانیم که مخاطب تک تک آیات خودمان و مراتب وجود خودمان است. همین نگاه دریچه فهم جدیدی را به رویمان باز میکند. اینگونه میتوانیم با قرآن خلوت کنیم. درِ گوشی چیزهایی میشنویم! 🔸اینبار به سوره ی مبارکه قریش رسیدم. ای قبیله ی قریش! مگر نمیبینید به برکت خانه ی خدا چگونه تجارتتان در زمستانها و تابستانها برقرار شده؟! دیگران به حرمت اینکه خدمتگزاران این بیت هستید نه به شهرتان حمله میکنند نه قافله هایتان را غارت میکنند. 🔹مگر نمیبینید چطور به برکت این بیت الله نیازهای اقتصاد و امنیّتتان در این محیط فقر و نا امنی برآورده شده؟! پس شکر نعمت این بیت را به جای آورید و حقیقتا پروردگار این بیت را با جان و دل عبادت کنید. این بیت صاحبی دارد. 💡گفتم خدایا پیام این سوره برای ما چیست؟! به دلم افتاد پیام این آیه این است که آنانی که به خداوند انتساب ویژه تری دارند و از این راه دنیایشان هم به شکلی آبادتر شده تکلیف سنگینتری دارند. اینها دیگر به شکل خاص مهمان سفره ی خدا شده اند و کفر و ناسپاسی شان خیلی قبیح تر است. 🔸از متدینانی که طعم ایمان و نعمتهای دینداری را چشیده اند و همینطور از ایرانیانی که از برکات نعمت تشیع و ولایت فقیه متنعم شده اند انتظار دیگری هست. 💡به دلم افتاد پیامش برای تو همین لباس طلبگی است! مگر نمیبینی به خاطرش چطور مورد احترام مادّی و معنوی قرار میگیری؟! این نعمت و تفضّل خاص خدا را به یاد بیاور و خود را شرمنده تر ببین و با جان و دل به یاد او باش و تنها او را عبادت کن! همو که با تو نقدتر حساب کرده!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۸۳) «آیا اهل سنّت امکان وصول به مراتبی از سعادت را دارند؟!» (۱۳) «تمایز کفر ابلیسی و کفر جهلی» «اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ‏ أَلِيم‏» 👈با برخی عزیزان در زمینه استکبار و نقش آن در شقاوت گفت‌وگو میکردم. خلاصه اش این شد که: 🔹غور در مضامین دینی نشانگر آن است که هر چند در دنیا دعوای ملل و نحل با عناوین متکثّر بر سر حقیقت به راه افتاده ولی در باطن سه وادی بیشتر وجود ندارد: ایمان، کفر و ضلالت. در باطن باطن نیز تنها دو جبهه وجود دارد: تواضع و استکبار، عقل و جهل، و در باطن باطن باطن یا همان مقام قیامت امور تنها یک حقیقت وجود دارد و آن هم حقیقت توحید و واحد قهاری است. مانع از جلوه گر شدن نهایی این حقیقت یکتا و سرچشمه ی هستی، همان أنانیّت و تکثر و استکبار است. 🔸ابلیس نماد استکبار بر حقیقت است، آن هم بزرگترین حقیقت. سابقا داستان تلاش نافرجام حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را برای آشتی دادن ابلیس با خداوند از انجیل برنابا نقل کردم. خیلی تکان دهنده است. برای آنکه عمق معنای استکبار و سرّ و لِمّ خلود در آتش جهنّم را درک کنیم حتما در آن جریان که تفصیلش در باب ۵۱ انجیل برنابا آمده تأمّل کنیم.(بذل الخاطر ۳۸۱ و همینطور بذل الخاطر ۱۴۴ در باب شبهات خلود در جهنم). 👈تا حقیقت این تواضع و استکبار را درک نکنیم از درک بسیاری از معارف محرومیم. اساسا مراتب تواضع و گذشتن از استکبار در واقع همان مراحل انسانیّت است. همان قابلیّت و امانتی که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده. ⬇
🔹همه ی این تواضعها نیز برای زدودن تدریجی مراتب أنانیت است تا آن مراتب بسیار لطیف انانیّت که البته در مرتبه ی خودش بسیار ضخیم هم هست. با هر گامی که در تواضع در مراتب وجودمان برمیداریم به سوی حقیقت نزدیکتر شده و به درک راز هستی و شهود آن وحدت قهّاریه نزدیکتر میشویم. حالا هر اسمی خواستید روی این حقیقت بگذارید. خواستید بگویید مسلمان واقعی یا مؤمن واقعی، عبد الله یا فانی و واصل و انسان کامل و... . 🔶 اینجاست که راز عمیق فرمایش امام باقر علیه السلام در حدیث صحیحی که به محمّد بن مسلم فرمودند را بهتر درک میکنیم. حضرت فرمودند محمد! اصلا میدانی ایمان و کفر چیست؟! تو دیگر از آنانی هستی که باید اصل و عمق داستان را به تو گفت. ایمان و کفر این ایمان و کفرهای ظاهری نیست. این اسمها و هویّتهای اجتماعی و احکام عالم ظاهر فریبت ندهد. آن حقیقت ایمان و کفر مهم است. 👈اصلا بگذار برایت یک قضیّه ی کلّیه ی حقیقیه بگویم. ایمان نامی است برای آنچه که انسان از روی روحیه ی تسلیم و اقرار در برابر حقیقت به آن گرویده و کفر نامی است برای آنچه که انسان از روی روحیه ی استکبار در برابر حقیقت به آن تن داده! عزیزان و سروران! این حدیث نورانی را حفظ کنیم و رویش خیلی فکر کنیم. خدا میداند یکی از آن سخنانی است که باید با طلا نوشت و با آن بر جهانیان افتخار کرد: 📖«كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ‏ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ» ✔و از اینجاست که یک نکته ی مهم را باید درک کنیم. آن هم این است که نباید جهالت را با استکبار اشتباه بگیریم. نباید دچار مغالطه ی اشتراک صورت بشویم. ممکن است شخصی کافر و ملحد و آتئیست باشد ولی باید دید روحِ این حالت جهل است یا استکبار؟! واقعا بسیاری از اینها از روی جهل اینگونه اند نه از روی استکبار. شبهه دارند. یا اعتماد بی جا نموده اند. یا تنبلی میکنند تا حقیقت را درک کنند. جهل قصوری و حتی تقصیری با استکبار ابلیسی فرق دارد. گاهی حقیقت انکار میشود ولی نه از روی استکبار بلکه از روی جهل و شبهه. لذاست که باطن چنین کفری در واقع ضلالت است نه آن کفر ابلیسی؛ کفر جهلی را باید از کفر ابلیسی تفکیک نمود. کفر ابلیسی همان کفر استکباری است. حقیقت را فهمیده و انکار میکند. حالا این از مصادیق جزئی شروع میشود که همه به نوعی درگیر آن میشویم تا قلّه ی همه ی بحثها که همان وجود خداوند و صفات خداوند باشد. 🔹اگر دقّت کنیم در قرآن کریم نیز کفر انواع گوناگونی دارد. گاهی برخی تعابیر که «إنّ الّذین کفروا» دارد نوعی کفر ارادی و استکباری است. لذاست که مثلا نشانه ی آن در آیه ی قرآن این است که دچار ختم بر قلب و گوش شده اند. چه انذار بدهی یا ندهی هیچ تأثیری ندارد. اینها هستند که عذاب الیم دارند. روشن است که بسیاری از کافران و ملحدان اینگونه نیستند. واقعا میشود با آنها بحث کرد و امید قانع شدن و ایمان آوردنشان وجود دارد. 👈حتّی شنیدم یکی از بزرگان ملحد معاصر که از فیزیکدانان معروف بود و اخیرا مُرد، اندکی قبل از مرگش برای برادرش تجربه ای نزدیک مرگ رخ داده بود. وقتی آن را شنیده بود واقعا دچار تردید و حیرت شده بود. اساسا در صدر اسلام نوعا همین کافران و مشرکان بودند که مسلمان شدند نه آن مسیحیان و یهودیان اهل کتاب! 🔸پدیده ی استکبار علمی و استدلالی🔸 ✋البته یک چیزی اینجا هست؛ و آن هم نوعی استکبار پنهانی است که گاهی برخی استدلال پیدا میکنند. آنهایی که استکبار استدلالی پیدا میکنند. باب فهم آیات و نشانه ها را به روی قلبشان بسته و متکبّرانه انتظار دارند حقیقت در برابرشان با قیاسها باریک به اصطلاح خودشان یقینی زانو بزند تا آن را بپذیرند! اینها در واقع نوعی استکبار استدلالی دارند. آیه باور نیستند. اینها هم ممکن است به سرنوشت همان کفر استکباری ابلیسی مبتلا شوند. ولی معمولا اتباع اینها اینگونه نیستند و به این بزرگانشان اعتماد بی جا میکنند. 👈این را از کجا استفاده کردم؟! از روایت منقول از امام صادق علیه السلام در کافی در باب وجوه الکفر که حضرت کفر الجحود را دو قسم کرده و کفر زنادقه که مبتنی بر إن هم الّا یظنّون و مذهبی ظنّی و استحسانی از روی جهالت است را با کفر ابلیسی استکباری که از باب جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلماً و علوّاً جدا میکنند. این نکته ی مهمّی است که حضرت کفر زنادقه و دهریّه را کفر ابلیسی نمیدانند و میگویند کفر ابلیسی این است: 📖«فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ يَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا ... فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْكُفْرِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَه‏ ...» ⬇⬇
🔹ولی نکته اینجاست که کفر دهریّه را هر چند حضرت از روی جهل میداند نه از روی استکبار: «دِينٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَيْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِيقٍ لِشَيْ‏ءٍ مِمَّا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّون‏» ولی با این وجود آنها را مخاطب این آیه قرار داده اند که: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ‏ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون‏» این آیه بیشتر با آن کفر ابلیسی تناسب دارد نه با کفر جهلی. مخصوصا با توجّه به آنچه گذشت که بسیاری از این کفّار واقعا قابل بحث و هدایت هستند. اینطور نیست که انذار و بحث در مورد آنها بی نتیجه باشد. 👈از اینجاست که باطن این نوع هم باید به نوعی استکبار برگردد که دیگر نمیخواهد حقیقت را بفهمد. ظاهرا اینجا مراد پیشگامان و رؤوس زندقه و الحاد هستند که خود را متکبّرانه و نه جاهلانه به این مطلب شرطی کرده اند که تا حقیقت آنطور که آنها میخواهند خودش را به آنها نشان ندهد قبولش نکنند! ☑این هم نوعی استکبار ابلیسی پنهان است. اهل استدلال و احتمالات نیش قولی گاهی مبتلا به این میشوند. اهل آیات نیستند. عقل دیگری دارند. آیات بیّنات را هم گاهی درک نمیکنند و از براهین اثبات خدایی حرف میزنند که در نگاه قرآن هیچ شکی برای انسان عاقل در آن نیست. 👈و شاید نکته ی کلام امام صادق علیه السلام به ابن ابی العوجاء که از بزرگان زنادقه آن زمان بود به همین امر برگردد. وقتی ابن ابی العوجاء متکبّرانه بر مواضع خود اصرار میکرد و ادّعاء میکرد که قانع نمیشود حضرت اینگونه به او خطاب کردند که تو شیطان نیستی ولی شیطان را ولیّ و ربّ و قرین خودت ساخته ای که قانع نمیشوی و پذیرش حقیقت بر تو تلخ و وخیم و گران می آید: 📖«إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ‏ الْحَقَ‏ وَ لَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَ صَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ وَ رَبَّهُ وَ قَرِينَهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا يُصْدِرُه‏» 👈یکی از حقائق تکان دهنده ی قرآنی همین نوع کفر استدلالی است. قرآن گاهی پرده از امر عجیبی بر می دارد که که ضلالت عالمان است. یعنی در علم انسان دچار ضلالت میشود. ریشه ی آن را هم در تبعیت از هوای نفس میداند که باعث نوعی ختم بر قلب میشود: 📖«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» 👈ولی در هر حال این نوع کفر به شکل صریح کفر ابلیسی نیست. هر چند گاهی همانطور که گفتیم به آن میرسد. ولی نوعا حتّی زنادقه و ملحدین اینطور نیستند. در روایت فرقه ی ناجیه از امیر المؤمنین علی علیه السلام هم گذشت که مراد از جهنّمی بودن این فرقه ها جمهور مردم که از روی نادانی تبعیّت کردند نیستند. بلکه آن مستکبران و واضعان این اندیشه های شوم هستند که عالمانه بر علیه حقیقت ایستادند. 🔸«وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ‏ أَلِيم‏»🔸 همه ی اینها را گفتم که به این آیه ی شریفه برسم. راستش اصلا قرار نبود اینها را بگویم😊 قلم را گذاشتم که شروع کنم خودش آمد. به یکی از برادران عزیز عرض کردم اگر میخواهی مسأله ی جهنّم و خلود در جهنّم و کیفیت جمع آن با رحمت الهی و کفر ابلیسی برایت حل شود روی این آیه ی شریفه فکر کن. ببین این دیگر چه حالت عجیبی است که قرآن کریم از آن خبر میدهد. ما انسانها چون معمولا اینطور نیستیم گاهی نسبت به همه زیادی خوش بینیم! نه برخی واقعا شیطان و ابلیس اند! انسان شناس نیستید! نمیدانید انسان چه مراتبی دارد. اینجا این به ظاهر انسان به همان درجه ی کفر ابلیسی رسیده! 👈میگوید خدایا! اگر حقیقت این است و تو این را قبول داری بدان من قبول ندارم! در مقابل تو هم می ایستم! دقّت کنید که چه دارد رخ میدهد! نمیگوید خدایا حقیقت را به من نشان بده یا دل من را برای پذیرشش آماده کن! و حتّی از روی خجالت خود فریبی هم نمیکند که انکار کند که حقیقت این نیست! بلکه خیلی صریح میگوید میدانم این است ولی نمیخواهم! 👈میگوید اگر واقعیّت اینی است که ایشان میگوید پس یا سنگی از آسمان به سر من بزن و من را بکش یا من را مبتلا به یک عذاب الیمی کن! من تحمّل این را ندارم! ببینید اینها مجامله گویی نیست! واقعا دعای چنین شخصی این میشود. و از اینجاست که سرّ خلود برخی در آتش را میفهمیم. اینها خودشان عذاب الیم را میخواهند. نه اینکه گمان کنید این خداست که دیگر توبه شان را قبول نمیکند! هرگز! ⬇⬇⬇
🔹اینجا ممکن است این اشکال برایمان رخ دهد که اگر اینها خودشان عذاب الیم میخواهند پس چرا همانطور که در آیات قرآن کریم آمده وقتی دچار عذاب الیم میشوند آنگونه اظهار پشیمانی و درد و ناله میکنند؟! پاسخش را خود قرآن کریم داده که اینها دروغ میگویند! اینها خودشان این عذاب الیم را همانطور که در این آیه گذشت میخواهند! چرا؟! چون: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» اینها اصلا پشیمان نیستند. اینجای ماجرا را مرحوم علّامه ی طباطبایی ذیل تفسیر آیه ی ۱۷ سوره مبارکه نساء خیلی خوب توضیح داده؛ 👈ایشان میفرماید فریب اینها را نخورید! اینها معاند لجوج هستند. چنین انسانی وقتی نتایج شوم عملش را میبیند که اینگونه وبالش شده به شکل طبیعی حالت پشیمانی و تبرّی از فعلش را پیدا میکند ولی این حالت هر چند طبیعی است ولی واقعی نیست. 👈چون حالتی فطری نبوده و صرفا یک حیله و روشی است که نفس شرورشان برای در امان ماندن از وبال اعمالشان به آنها پیشنهاد میدهد! اینها هم همینطورند و به خاطر همین دعایشان مستجاب نمیشود؛ دلیلش هم همین است که قرآن میفرماید اگر آنها را برگردانیم دوباره کارهایش زشتشان را تکرار میکنند: 📖«كل معاند لجوج في عمله إذا شاهد ما يسوؤه من جزاء عمله و وبال فعله ألزمته نفسه على الندامة و التبري من فعله لكنه بحسب الحقيقة ليس بنادم عن طبعه و هداية فطرته بل إنما هي حيلة يحتالها نفسه‏ الشريرة للتخلص من وبال الفعل، و الدليل عليه أنه إذا اتفق تخلصه من الوبال المخصوص عاد ثانيا إلى ما كان عليه من سيئات الأعمال‏» 👈بعد دیگری از این حقیقت را ذیل تفسیر آیه ی ۵۰ سوره ی مبارکه غافر شرح میدهند. اینکه چرا دعای کافرین در آتش جهنّم مستجاب نمیشود در حالیکه خداوند با وعده ای مطلق فرموده هر کسی من را بخواند استجابتش میکنم. علامه جواب میدهند سرّش را خود قرآن با یک اشاره ی لطیف از باب مشعر به علّیت بودن تعلیق حکم بر وصف در این آیه ی شریفه بیان کرده که: «وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ‏» 👈یعنی اگر میبینید دعای کافران مستجاب نشده و گم میشود زیر سر همین کفرشان است. چطور؟! این کفرشان مانع از آن میشود که دعای واقعی و طلب حقیقی بشود. چون اگر بخواهند دعای واقعی کنند باید خدا را به خدایی بپذیرند و به سوی او منقطع شوند و از دیگر اسباب نا امید شوند. 👈ولی کسی که به خداوند و عذاب آخرت کفر داشته نفسش همانطور که هیچ وقت از خدا چیزی را نمیخواست در آخرت نیز همان صورت انکار را با خودش آورده و نمیگذارد واقعا خدا را بخواند! مسأله این نیست که خدا دیگر به دعایشان در جهنّم گوش نمیدهد بلکه مسأله این است که اینها دیگر در ظلمات جهنّم که ظلمات بی خدایی است هیچگاه خدا را قبول نخواهند کرد تا از او واقعا چیزی بخواهند! «الكافر بعذاب الآخرة و هو الذي ينكرها و يستر حقيقتها لا يتمشى منه طلب جدي لرفعه أما في الدنيا فظاهر، و أما في الآخرة فلأنه و إن أيقن به بالمعاينة و انقطع إلى الله سبحانه لما هو فيه من الشدة و قد انقطعت عنه الأسباب لكن صفة الإنكار لزمته وبالا و قد جوزي بها فلا تدعه يطلب ما كان ينكره طلبا جديا...»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۸۴) «تقوای نتیجه» 🔹برخی همینکه نیت خیر دارند گمان میکنند دیگر مجازند هر کاری بکنند! غافل از اینکه در منطق اهل بیتی از جهتی فرقی بین خائن و مضیّع نیست. آری یکی از ابعاد کمتر شناخته شده ی تقوا چیزی است که میتوان از آن به عنوان: «تقوای نتیجه» یاد کرد. خیلی ها در این زمینه دچار بی تقوایی میشوند. ریشه اش هم در خلط میان هدف و نتیجه است. همانطور که غرض با فائده فرق دارد، هدف هم با نتیجه فرق دارد. 🔸اساسا گاهی نتیجه ی چیزی صد در صد ضدّ هدف و نیّت و انگیزه از آن چیز در می آید. عالم واقعیّت لزوما کاری با نیّتها و اهداف ما ندارد. منطق خودش را دارد. اگر زهر را با این فکر و نیّت بخوریم که آب است باعث نمیشود زهر کار خودش را نکند! 🔹از اینجاست که یکی از مراقبه های دینی و سلوکی باید این باشد که با ساده لوحی و عافیت طلبی و غرور، فریب نیّات و اهدافمان را نخوریم! به محاسبه و بررسی علمی آثار واقعی رفتارمان هم بپردازیم؛ و چون ولو با تلاش توان چنین محاسبه ای را معمولا داریم اگر در اثر ترک آن دچار نتایج سوء از نیّات نیک شویم به شکلی «تقوای نتیجه» را رعایت نکرده ایم. 🔸قابلیّت مؤاخذه دارد. اگر بگوییم نمیدانستیم و نیّتمان این نبود بلکه نیّتمان چیز خوبی بود میگویند چرا نرفتی بدانی و اینها آثار وضعی کار توست و منتسب به خودت و تو جاهل مقصّری! 👈گویا همین حکمت را هگل فیلسوف معروف آلمانی تحت عنوان: «فریب عقل» صید کرده است. اینکه در تاریخ بسیاری با نیّتی کاری کردند و حرفی زدند ولی نتیجه ای ضدّ هدف و انگیزه ی آنها داشت. تاریخ صرفا به نیّات ما کار ندارد. به واقعیّات و نتایجش کار دارد.