eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۶۶-۲) «سیره نبوی با اعراب» 💡داشتم لهجه های فصیح عربی را بررسی میکردم مسأله اعراب بادیه نشین برایم برجسته شد. 🔴یک تصوّر باطلی ما پیرامون تاریخ جاهلیت عرب داریم که باعث شده از درک برخی ابعاد سیره نبوی و ظروف تأثیر گذار دعوت اسلامی غافل شویم. 🔹اکثر ما گمان میکنیم که عرب قومی بادیه نشین و نیمه وحشی بودند که تمدّنی میان آنها وجود نداشت! برداشتی ناقص از برخی روایات نیز به این امر دامن زده است: 📖«فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ‏ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَة»؛ 🔸ولی باید بدانیم این وصف عمدتا ناظر به اعراب یا همان بادیه نشینان عرب بوده که بخشی از عرب را تشکیل میدادند. 👈قبائلی که چادرنشین بوده و مدام در حال کوچ کردن در مواطن مختلف و به دنبال آب و باران و غارت و... بودند. 🔻وصف جاهلیت در توصیف عرب به عرب جاهلی هرگز به معنای بدوی بودن نبوده و ناظر به جاهلیت عقیدتی و ظهور عقاید باطل که در رأس آن بت پرستی بود میباشد نه جاهلیت ناشی از بادیه نشینی!🔺 👈همین قریش عمدتا بزرگانشان از تجّار ثروتمند بوده و کاروانهای تجاری معتبری را از حدود یک قرن قبل از ظهور اسلام از زمان هاشم بین یمن و شام رهبری میکردند. 👈البته در بین قریش هم بخشی بودند که تقریبا بادیه نشین و کم فرهنگتر بوده و در مناطق حاشیه ای بودند کاملا از دیگر قریش جدا بوده و به عنوان قریش ظواهر در برابر قریش بطائح شناخته میشدند.
🔷اتّفاقا محیط بعثت و دعوت اسلامی نیز در فضای عرب شهرنشین و متمدّن شکل گرفت؛ در آن قسمت با فرهنگ عرب که در حجاز بودند. در آن بالاشهر عربستان😊 👈حجاز که در غرب عربستان بود منطقه ای بود که عمدتا شهرهای عرب مانند مکه و مدینه و طائف و خیبر و مانند آن در آن واقع شده بود. اعراب بادیه نشین عمدتا در نجد و مناطق دور افتاده تر بودند. 👈عرب حجاز یا مانند اهل مکّه مشغول تجارت و دامداری بوده و صاحب فرهنگ بودند و یا مانند اهل مدینه صاحب زراعت و نخلستان بودند. 👈اتّفاقا یکی از فحشهای آن زمان این بود که به آنها گفته شود تو اعرابی هستی! اعرابی بودن نشانه ی بی فرهنگی بود؛ به قول ابن منظور در لسان العرب: 📖«و الأَعْرابيُ‏ إِذا قيل له: يا عَرَبيُ‏! فَرِحَ بذلك و هَشَّ له. و العَرَبيُ‏ إِذا قيل له: يا أَعْرابيُ‏! غَضِبَ له»؛ 🔸در کافی در خبری آمده است: «اسْكُتْ فَإِنَّمَا أَنْتَ أَعْرَابِي‏»؛ به دلیل همین بار فرهنگی واژه اعرابی است که امام صادق علیه السلام در روایتی دیگری که کلینی آن را با سندش از علی بن أبی حمزة نقل کرده میفرماید: 📖«تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِي‏» 🔻یعنی میدانید بی فرهنگ کیست؟! کسی که تفقّه در دین ندارد را بی فرهنگ بدانید! در فضای توحیدی فرهنگ را طوری معنا کنید که ناظر به غایات باشد. در این فضا اگر کسی فقه دینی نداشته باشد هر چند طبق معیارهای مادّی با فرهنگ باشد بر اساس معیارهای واقعی کاملا بی فرهنگ است! گول ظواهر را نخورید! کمی عقل داشته باشید!🔺 🔵در هر حال این دسته از عرب را اصلا نباید با آن اعراب بی فرهنگ اشتباه گرفت! در کتب تاریخی معمولا این دو بخش از عرب را به عنوان اهل مدر و اهل وبر و گاهی به عنوان عرب و اعراب از هم تفکیک میکنند. 👈اعراب معمولا به شهرها نمی آمدند مگر برای حاجتی یا خرید و فروشی! ازهری نیز در این زمینه میگوید: 📖«و الذي لا يَفْرِقُ بين‏ العَرَبِ‏ و الأَعْراب‏ و العَرَبيِ‏ و الأَعْرابيِ‏، ربما تَحامَلَ على العَرَب بما يتأَوّله في هذه الآية، و هو لا يميز بين‏ العَرَبِ‏ و الأَعْراب، و لا يجوز أَن يقال للمهاجرين و الأَنصار أَعرابٌ‏، إِنما هم‏ عَرَبٌ‏ لأَنهم اسْتَوطَنُوا القُرَى العَرَبية، و سَكَنُوا المُدُنَ، و سواء منهم الناشئ بالبَدْوِ ثم اسْتَوْطَنَ القُرَى، و النَّاشِئُ بمكة ثم هاجر إِلى المدينة، فإِن لَحِقَتْ طائفةٌ منهم بأَهل البَدْوِ بعد هجرتهم، و اقْتَنَوْا نَعَماً، و رَعَوْا مَسَاقِطَ الغَيْث بعد ما كانوا حاضِرَةً أَو مُهاجِرَةً، قيل: قد تَعَرَّبوا أَي صاروا أَعْراباً، بعد ما كانوا عَرَبا» 👈برخی از آیات قرآن کریم نیز در مورد همین اعراب یا همان بادیه نشینان است مانند: 📖«الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم‏»؛ ✅نکته جالب توجّه آن است که مفهوم مهاجر در اسلام دو اصطلاح دارد. یکی مهاجر در برابر انصار است که به آن دسته از اصحابی گفته میشود که با پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه مهاجرت نمودند. ✅اصطلاح دیگر آن دسته از عرب است که در ابتدا اعراب بوده و بادیه نشین بودند ولی خود را از آن فضای بی فرهنگی و دور از انسانیت و دین نجات داده و با دغدغه دینی به مدینه و یا دیگر شهرهای اسلامی آمدند. تعبیر تعرّب بعد الهجرة ناظر به اصطلاح دوّم است. ✅یکی از گناهان کبیره بر اساس روایات مورد اتّفاق تعرّب بعد الهجرة عنوان شده است. یعنی افراد بعد از آنکه از آن فضای ظلمانی بدوی به حوزه انسانیت و دین مهاجرت کردند دوباره به آن مواطن و شرایط زندگی برگردند. در آن زمان با این دسته شبیه مرتدّین معامله میکردند. 👈در لسان العرب آمده است: 📖«قيل: قد تَعَرَّبوا أَي صاروا أَعْراباً، بعد ما كانوا عَرَبا و في الحديث‏: تَمَثَّل في خُطْبتِه مُهاجِرٌ ليس‏ بِأَعْرابيّ‏، جعل المُهاجِرَ ضِدَّ الأَعْرابيِ ... و في الحديث‏: ثَلاثٌ‏ من الكبائر، منها التَّعَرُّبُ‏ بعد الهِجْرة: هو أَن يَعُودَ إلى البادية و يُقِيمَ مع‏ الأَعْراب‏، بعد أَن كان مُهاجراً. و كان مَنْ رَجَع بعد الهِجْرة إِلى موضعه مِن غير عُذْر، يَعُدُّونه كالمُرْتد».
🔴البته این معنای خاصّ از تعرّب بعد الهجرة معنایی است که موضوع آن امروزه از میان رفته و میتوان با تنقیح مناط صورتهای نوینی از آن در قالبهای جدید یافت. خودش موضوع خوبی است که چطور حکم سنگینی در صدر اسلام روی یک عنوان رفت و سپس تنقیح مناط شد و یا مصادیق نوینی یافت. صاحب حدائق میگوید: (تحققه فی مثل هذه الازمنه غیر معلوم)! 👈مثلا شیخ صدوق ره در کتاب معانی الاخبار روایتی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: 📖«الْمُتَعَرِّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ التَّارِكُ لِهَذَا الْأَمْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ» 👈امام رضا علیه السلام نیز در پاسخ مسائل محمد بن سنان که نامه مهمی در علل الشرائع است همانطور که در من لا یحضر آمده فرمودند: 📖«حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ التَّعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ لِلرُّجُوعِ عَنِ الدِّينِ وَ تَرْكِ الْمُؤَازَرَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْحُجَجِ ع وَ مَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالِ حَقِّ كُلِّ ذِي حَقٍّ لَا لِعِلَّةِ سُكْنَى الْبَدْوِ وَ لِذَلِكَ لَوْ عَرَفَ الرَّجُلُ الدِّينَ كَامِلًا لَمْ يَجُزْ لَهُ مُسَاكَنَةُ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ الْخَوْفِ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ لَا يُؤْمَنُ أَنْ يَقَعَ مِنْهُ تَرْكُ الْعِلْمِ وَ الدُّخُولُ مَعَ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ التَّمَادِي فِي ذَلِك‏» 👈مرحوم میرداماد نیز در رواشح در تفسیر آن معتقد است که: 📖«بالجملة هو كناية عن الزيغ عن المعرفة و الحيود عن الحقّ و الالتحاق باهل الشقاوة و الضلال من بعد الدخول فى حريم سعادة الهداية» 👈مرحوم فیض کاشانی در وافی معتقد است که: 📖«لا يبعد تعميمه‏ لكل من تعلم آداب الشرع و سننه ثم تركها و أعرض عنها و لم يعمل بها» 👈علامه مجلسی ره نیز نکات خوبی در زمینه تعرّب بعد الهجرة در مرآة العقول آورده فراجع ان شئت؛ برخی اندیشمندان معتقدند که: 👈التعرب‏ بعد الهجرة في زماننا هذا أن يشتغل الإنسان بتحصيل العلم ثمّ يتركه و يصير منه غريبا. 👈مثال دیگرش طلبه ها شاید باشند که مدتی درس میخوانند و سپس استخدام میشوند و ارتباط علمیشان قطع میشود و مثال دیگرش آنهایی که تابعیت و ولایت بلاد کفر را قبول کرده و برای زندگی با کشورهای اروپایی و... میروند که نمیتوانند شعائر دینی را به نحو کامل عمل نمایند و... 👈مثالهای فراوانی میتوان ذکر کرد که روح کلی تعرب بعد از هجرت میتواند آنها را بگیرد. بحث فقهی فعلا نمیخواهم بکنم. اشکال نکنید که بحثت ناظر به دلالت لفظ نبوده و نوعی تنقیح مناط ظنی است و یحرم التعبد بالظن بالادله الاربعه! 🔸سیره نبوی با اعراب بادیه نشین🔸 با توجّه به آنچه گذشت اعراب بادیه نشین جامعه خاصّی هستند که بررسی سیره نبوی صلی الله علیه و آله بسیار میتواند مغتنم باشد. 🔻رهپویان طریق حقیقت و عاشقان پاکان درگاه الهی همواره شیفته ی آنند که بدانند آن عقول قدسی و آنهایی که همتشان معتکف کوی احد واحد شده در مواجهه با ابعاد گوناگون زندگی چه گفته اند و چه رفتاری را از خود ظهور داده اند🔺 ✔️همچنین فوق العاده بحث و اجتهاد و استنباط در اینگونه موارد در مباحث تبلیغی میتواند مؤثّر باشد. با این عقول ساده و یا اخلاقهای خاصّ چطور باید رفتار کرد؟! 🔵بنده در این قسمت برخی روایات را در همین زمینه از کتاب الزهد حسین بن سعید اهوازی و کتاب محاسن برقی و کافی کلینی ذکر میکنم: 🔶1-حمزة بن حمران از امام صادق علیه السلام نقل میکنند که یک اعرابی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت به من توصیه ای بفرمایید؛ حضرت فرمودند: «أوصیک بحفظ ما بین رِجلَیک»! شاید این نکته که به عفّت اشاره دارد ناظر به آن شخص به صورت خاصّ بوده است. ولی جالب است. 🔶2-حضرت عازم برخی غزوات بودند که یک اعرابی آمد و مهار شتر حضرت را گرفت و گفت عملی به من یاد بده که مرا به بهشت ببرد! حضرت هم در آن شرایط خاصّ و ضیق وقت و آن هم در پاسخ به این درخواست بزرگ ببینید به چه نکته ای بسنده کرد! به همان قاعده مشهور به قاعده طلایی که خوب است جای دیگری در موردش بحث کنیم. فرمودند آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه نمیپسندی نپسند: 📖«مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَ مَا كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ إِلَيْكَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ خَلِّ سَبِيلَ الرَّاحِلَةِ». 🔶3-در روایتی دیگر امام باقر علیه السلام میفرماید یک اعرابی نزد حضرت آمد و او نیز درخواست کرد عملی را به من بیاموز تا مرا به بهشت ببرد! حضرت فرمود: اطعام طعام و افشاء سلام کن! گفت توانش را ندارم! حضرت فرمود با شترت گاهی برای آن اعرابی که به آب دسترسی ندارند آب ببر و سقّا شو! 📖«وَ اسْقِ عَلَيْهِ أَهْلَ بَيْتٍ لَا يَشْرَبُونَ الْمَاءَ إِلَّا غِبّاً فَلَعَلَّهُ لَا يَنْفُقُ‏ بَعِيرُكَ وَ لَا يَنْخَرِقُ سِقَاؤُكَ حَتَّى تَجِبَ لَكَ الْجَنَّةُ»
🔶4-داوود بن فرقد از امام صادق علیه السلام نقل میکند که یک اعرابی نزد حضرت آمد و گفت من یک بادیه نشینی هستم و تنها یک چیز به من بیاموز! حضرت فرمود: عصبانی نشو! آن مرد اعرابی پنداشت این که کاری ندارد و دوباره تکرار کرد و سه بار تکرار شد و هر سه بار حضرت فرمودند: «لا تغضب». اعرابی پیش خود اندیشید که مطلب همین است چون بسیاری از گناهان مانند افتراء و قتل منشأش همین غضب است! 📖«فَرَجَعَ الرَّجُلُ إِلَى نَفْسِهِ وَ قَالَ لَا أَسْأَلُ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَ هَذَا إِنِّي وَجَدْتُهُ قَدْ نَصَحَنِي وَ حَذَّرَنِي لِئَلَّا أَفْتَرِيَ حِينَ أَغْضَبُ وَ لِئَلَّا أَقْتُلَ حِينَ أَغْضَبُ» 🔶5-بشیر نبّال از امام صادق علیه السلام نقل میکند و ابن بکیر هم آن را تقریبا با مضمونی واحد نقل کرده که یک اعرابی نزد حضرت آمد و گفت حاضری با شترت با شتر من مسابقه بدهی؟! اتّفاقا شتر حضرت خیلی سریع بود و گفته میشد که کسی نمیتواند در مسابقه با آن برنده شود! جالب است که حضرت قبول کردند ولی در کمال تعجّب اعرابی برنده شد! مسلمانان ناراحت شدند و اینجا بود که حضرت این تهدید را تبدیل به یک فرصت نموده و یک مطلب مهمّ اخلاقی را بیان کردند که شما خیلی ناقه مرا بزرگ پنداشتید و خداوند متعال به خاطر همین او را پایین آورد! کوهها نیز وقتی کشتی نوح علیه السلام میخواست بر خشکی بنشیند دچار تفاخر شدند ولی چون کوه جودی از همه متواضعتر بود کشتی را بر آن نشاند! ببینید چقدر جالب صحنه را عوض کردند و چه نکته مهمّی را در تواضع تبلیغ نمودند: 📖«إِنَّكُمْ رَفَعْتُمُوهَا فَأَحَبَّ اللَّهُ أَنْ يَضَعَهَا إِنَّ الْجِبَالَ تَطَاوَلَتْ لِسَفِينَةِ نُوحٍ وَ كَانَ الْجُودِيُّ أَشَدَّ تَوَاضُعاً فَحَطَّ اللَّهُ‏ بِهَا عَلَى الْجُودِي‏». 🔶6-داوود بن فرقد از امام صادق علیه السلام نقل میکند که یک اعرابی نزد حضرت آمد و گفت میخواهم بر اساس اسلام بیعت نمایم؛ جالب است ببینیم حضرت چطوری مواجه کردند؛ اعرابی سه بار گفت و حضرت سه بار فرمود خیر من بر سر این با تو بیعت میکنم که پدرت را بکشی!!! آخرش اعرابی قبول کرد و حضرت بیعت او را قبول کرد و حضرت فرمودند که منظورم از آن این بود که برای تو هیچ چیز مهمتر از خدا و رسول و مؤمنین نباشد حتّی پدرت والا من امر به عقوق نکرده و اتّفاقا به تو دستور میدهم که در دنیا با نیکی با آنها رفتار کنید: 📖«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْآنَ لَمْ تَتَّخِذْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً إِنِّي لَا آمُرُكَ بِعُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ لَكِنْ‏ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» 🔶7-در روایت دیگری آمده است که یک اعرابی با شترانش نزد حضرت آمد و گفت: شتر مرا بفروش! آن زمان گاهی اعرابی بادیه نشین که دامهایی داشتند برای فروش به شهر می آوردند! حضرت فرمودند من فروشنده بازاری نیستم! گفت پس به من مشورت بده و حضرت فرمودند که این را به این قیمت و آن را به آن قیمت و... بفروش. اعرابی رفت و دقیقا آنها را به همان قیمتها فروخت و نزد حضرت برگشت و اصرار نمود تا هدیه ای از او قبول کند و حضرت قبول نکرد و آنقدر اصرار نمود تا حضرت فرمود باشد یکی از شترهایش را به من هدیه بده و از آنهایی نباشد که بچه ای داشته باشد که محبّت آن به خاطر جدایی اش از آن اذیتش کند!: 📖«أَهْدِ لَنَا نَاقَةً وَ لَا تَجْعَلْهَا وَلْهَى‏» 👈8-معمر بن خلاد در روایتی با سند صحیح از امام رضا علیه السلام نقل میکند که یک اعرابی عادت داشت وقتی به مدینه می آمد نزد حضرت آمده و به ایشان هدیه ای میداد و بعد از آن میگفت: پول هدیه ام را لطفا بده! حضرت هم میخندید! حضرت نیز گاهی که از چیزی محزون میشد یاد اعرابی می افتاد و میگفت عجب کاری میکرد آن اعرابی! ای کاش باز هم می آمد! کان اذا اغتم یقول ما فعل الاعرابی لیته أتانا! 👈این موارد خیلی بیشتر از آن است که در اینجا آوردم؛ جلویم موجود است ولی طولانی میشود. خودتان رجوع کرده و تأمّل بفرمایید. 👈راستش این بذل خاطر را در یک جلسه ای که امروز شرکت کردم نوشتم! جلسه ای طولانی با بحثهایی تکراری و خسته کننده! شاید گمان میکردند دارم بیانات درر بارشان را نت برداری میکنم😂
.
باسمه تبارک و تعالی (۶۷) «دارایی توحیدی یا دانایی توحیدی؟» «خلوت و نجوا» «دستور العملی برای کسب محبت و نفی خواطر» 🔶مطلبی میخواهم بیان کنم که در بیانش مردّد بودم. با خود گفتم هر چند بنده اهلش نیستم ولی هم دوستان و هم این مطلب اهل آن هست که بذل شود. 👈البته از حیث نظری چیز پیچیده ای نیست ولی از حیث عملی در هر حال در حدّ و اندازه بنده نیست. 👈چند روز پیش در محضر برخی از بزرگان مطلبی در همین زمینه شنیدم که عزمم بر بذلش جدّی شد. شما به نواقص نگارنده ننگرید! به حقّانیت مطلب به واسطه تحلیل و تجربه و تأیید با متون دینی بنگرید! 🔹به گمانم خیلی مهم است. همه هم احتمالا میدانید ولی تذکرش خوب است. شاید بنده نیز شامل مضمون روایت شریف «الدالّ علی الخیر کفاعله» شوم. 🔴رفقا انسان یکبار برای همیشه باید این مطلب را برای خود حلّ کند؛ با بصیرتی تامّ برای خودش قطعی کند که بین دارایی توحیدی و دانایی توحیدی فرق هست! بین دارایی ایمانی و دانایی ایمانی فرق هست! توهّم برش ندارد! 👈اگر بیست دوره کلام، فلسفه و عرفان خواند و تدریس کرد؛ اگر سالها حدیث، اصول و فقه خواند و درس خارج برقرار کرد؛ اگر سالها نماز جماعت رفت و صوم و زکات و مجاهدت کرد؛ اگر فیلسوف، فقیه، محدّث، عابد و زاهد و... شد باز هم باید این مطلب خیلی برایش برجسته باشد که: 🔻«چقدرش دانایی یا عادت است و چقدرش دارایی؟!»🔺 ✋اینجا نباید فریب خورد. از آن مواطن غرور است. مناقشه در حساب میخواهد! اینها همه خوب است ولی یادمان نرود که باید به دنبال دارایی بود. به جای آنکه صرفا ذهنمان سنگین شود باید قلبمان توسعه پیدا کند؛
🔵به قول مولایمان در دعای عرفه: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ‏ غِنَايَ‏ فِي‏ نَفْسِي‏» 🔻یعنی یک رشد و شکوفایی واقعی درونی! یک سنگینی قلبی و وجودی! یک نورانیّت باطنی! غنا و ثروتم در جان و وجودم باشد؛ ثروتم در مالکیتهای خارجی نباشد؛ در کثرت عناوین اعتباری نباشد؛ حتّی صرفا در سواد ذهنی نباشد؛ یک سری علوم حصولی صرف و ذهنیّات وصله شده به مغز که معلوم نیست چقدرش را انسان واقعا مالک بوده و با خود بتواند به سرای دیگر برود! انسان باید به دنبال غنای نفس و ثروتمند شدن و دارایی قلب و جان باشد. از خدا این را بخواهد🔺 ✅گاهی انسان احساس میکند یک شخصی چند تُن دانایی توحیدی دارد ولی چند گِرَم هم دارایی توحیدی ندارد. یک شخص خرواری عناوین و علوم ایمانی دارد ولی گویا خردلی ایمان ندارد! ✅لازم نیست انسان خودش را فریب بدهد! از علامتهایش به راحتی قابل تشخیص است! چقدر در برابر گناهان و وسوسه ها مقاوم است؟ چقدر به دنبال محبوب است؟! کذب من زعم أنّه یحبّنی فإذا جنّه اللیل نام عنّی! 🔷راستی رفقا! ما وزن وجودیمان چقدر است؟ چه درجه ای در عالم داریم؟ چقدر ارزش داریم؟! پاسخش خیلی پیچیده نیست. علامتهای گویایی در روایات برای ما بیان نموده اند. در رأس آن توجّه به نماز است! «اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ‏ لِصَلَاتِك‏» نماز آن ارتباط خاصّ با کانون هستی است. نمازت چند کیلو وزن دارد؟ همان قدر وزن وجودی دارد! 👈به صورت کلّیتر هم مرحوم برقی در محاسن با سندش از سَکونی از امام صادق علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کرده است که: 📖«مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَعْلَمْ مَا لِلَّهِ‏ عِنْدَهُ‏» 👈دیگر از این روشنتر چه میخواهیم؟! یعنی ببین چند کیلو دارایی توحیدی و ایمانی داری! ترازویش چیست؟ این است که ببین خداوند متعال چه قدر در قلب و وجودت وزن و بها دارد! نه در ذهن و ادّعاهایت! 👈اینجا خیلی میشود خطابه و موعظه کرد ولی از نا اهلی چون من روا نیست. بگذاریم برای اهلش! 🔸مفاهیم رایج اسلامی در بالا بردن دارایی های ایمانی🔸 در منظومه مفاهیم دینی امور زیادی برای ایجاد، تثبیت و بالا بردن دارایی ایمانی و عملیاتی کردن آن وجود دارد. در رأس آنها میتوان به نماز اشاره نمود. همینطور میتوان به تلاوت قرآن کریم و همچنین دعا خواندن و ذکر گفتن اشاره نمود. دیگر عبادات مانند روزه و حجّ و مانند آن هم در این فضا اثر گذار است. 👈یکی دیگر از این مفاهیم مهمّ مفهوم تقوا و مراقبت جانب ربوبی و محاسبه است. انسان مؤمن باید وقت محاسبه در شبانه روز برای خود باز کند. خیلی مهمّ است. 🔴یکی دیگر از مفاهیم بسیار مهمّ در این عرصه نیز مفهوم تفکّر است. از دید اسلامی تفکّر خاص نیز عبادت است بلکه تأثیر آن از دیگر عبادات میتواند بسیار بیشتر باشد. امیر المؤمنین در خطبه وسیله میفرماید: «لا عبادة کالتفکّر»؛ در روایتی دیگر در کافی با سندش از امام صادق علیه السلام داریم که: 📖«أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ» 👈در روایتی دیگر با سندی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: 📖«کانَ أَكْثَرَ عِبَادَةِ أَبِي‏ ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَكُّرُ وَ الِاعْتِبَار» 👈در روایتی دیگر با سندی صحیح مرحوم کلینی از معمر بن خلّاد از امام رضا علیه السلام نقل میکند که: 📖«لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
🔷به صورت حاشیه ای عرض میکنم که یک مضمونی بین ما مشهور شده که «تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» برخی نیز عبادة سنة یا أربعین سنة و یا ستّین و یا بیشتر هم نقل کرده اند. اصل این روایت که توسّط برخی صحابه مانند ابو الدرداء و تابعین مانند حسن بصری نقل شده آن است که «تفکّر ساعة خیر من قیام لیلة»؛ 👈همین در روایات ما آمده است. حسن صیقل از امام صادق علیه السلام در مورد این روایت از امام صادق علیه السلام میپرسد که مردم یعنی عامه چنین مطلبی را از حضرت نقل میکنند و امام صادق علیه السلام تأیید کرده و در پاسخ سؤال حسن صیقل که میپرسد این چه نوع تفکّری است همانطور که در محاسن و کافی آمده است میفرماید: 📖«قَالَ يَمُرُّ بِالدَّارِ وَ الْخَرِبَةِ فَيَقُولُ أَيْنَ بَانُوكِ أَيْنَ سَاكِنُوكِ مَا لَكِ لَا تَتَكَلَّمِين» 👈خب همه ی اینها خوب است. مخصوصا عبادت فکری که خیلی سرعت میدهد. ✅اصل این ارتباط مخصوصا در نماز باید تقویت شود. ولی معمولا نماز به دلیل تبدیل شدن به عادت و لزوم مراعات برخی آداب و عدم تعدّی از اذکار ویژه محدودیتهای خاصّ خود را دارد. ✅نوعا افراد نمیتوانند در نماز به درجات بالاتر حضور دسترسی پیدا کنند. مگر آنکه با تلاشی خاصّ سعی در مراقبه های بیرون نماز و رعایت آداب و بقیه توجّهات و تلقینات وارد نماز شوند. «لا أقبل الصلاة الّا لمن قطع نهاره بذکری». انصافا دشواری های خودش را دارد. البته باید هر تلاشی آخرش به بالا رفتن کیفیت نماز ختم شود. 👈اینها آن مواردی بود که اجمالا در منظومه مفاهیم دینی وجود دارد که میتوان با آن دارایی ایمانی و توحیدی خود را تقویت نمود. 👈اهل سلوک مخصوصا روی ذکر و تلقین توجّه خاصی دارند. واقعا هم مهم است. عرفانهای بشری دیرینه و نو ظهور نیز نوعا روی مفهومی چون مدیتیشن تأکید نموده اند. 🔸«مفهوم خلوت و نجوا»🔸 ولی منظورم اینها نیست. منظورم یک مفهوم دیگر است که گویا چندان به آن توجّه نمیشود. ولی به نظر و تجربه رسیده است که میتواند اثر شگفت انگیزی داشته و حرکت انسان را خیلی سریع و با کیفیت کند. دارایی توحیدی انسان را خیلی بالا و بالاتر ببرد. 👈لااقل برای شروع و قدم گذاشتن در وادی دارایی توحیدی بسیار مفید است. قدرش را بدانید؛ اگر مانند بنده قدرش را ندانید احتمالا مانند من پشیمان خواهید شد! 🔻مفهوم خلوت و مناجات شخصی با خداوند متعال؛ حرف زدن با خدا! یک مخاطبه واقعی و شخصی و به دور از عادات و آداب خاصّ با پروردگار عالمیان؛ یک مناجات و تضرّع پنهانی؛ «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَة»🔺 ✅نه آن ذکر مصطلح است و نه آن دعا خواندن مصطلح و نه آن تفکّر مرسوم! یک کلاس وجودی برای بالا بردن دارایی های توحیدی است. محتاج به تعلیم و درس و مباحثه نیست. 🔻یکی از برکات نجوای شخصی با خدا آن است که به شدت نفی خطورات میکند! اصلا یکی از دستور العملهای نفی خواطر و کسب محبت میتواند همین دعای واقعی و نجوای شخصی با خدا باشد. به شدت تمرکز آور است. عمده آن است که مخاطبه وجودی باشد🔺 ✅سختش هم نکنید چون هیچ نیازی به استاد هم ندارد! دستور العمل و ذکر خاصی نیست که استیحاش کنید! ✅ولی از آن طرف یک کلاس واقعی برای فراگیری دارایی های توحیدی است. اینقدر در درس و بحث و فلسفه و عرفان و عبادت کوشیدیم عُشری از اعشار آن را هم در این بکوشیم! 🔶معمولا در شب فرصتش مهیّا تر است. در دل شب که بهتر. در سحر که عالی است. ولی اگر نشد در هر زمانی. در شبانه روز حتّی المقدور ترک نکنیم و اگر نشد قضایش را بجای آوریم! 👈مرحوم کلینی در کافی با سندش از امام صادق علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمود از جمله حکمتهای آل داوود آن است که: 📖«يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ لَهُ سَاعَةٌ يُفْضِي بِهَا إِلَى عَمَلِهِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» 👈در این ساعت خاصّ که به قول اهل معرفت مراقبه بالمعنی الاخصّ است سعی کنیم بسته به حالمان توجّه های خاصّی با مبدأ عالی عالم پیدا کنیم. حالا در سنخ توجّه افراد فرق دارند و ذوقها فرق دارد. میتوان از اساتید فنّ هم مشورت گرفت. ✔مراقبه یکبار به معنای توجّه و خودآگاهی به اموراتمان در طول روز و تنظیم آن بر اساس قانون شرع و اخلاق است و یکبار به معنای خاصّی تمرکز ویژه در مجالست با خداوند متعال است که در روایتی که ذکر شد به آن اشاره شده است. به عبارتی نوعی مجالست با پروردگار عالمیان! بر اساس آیه شریفه قرآن کریم «أذکرونی أذکرکم»؛ 👈خیلی آیه عجیبی است! خیلی! شاید از تکان دهنده ترین آیات قرآن کریم باشد! آری اگر واقعا جایی به ذکر واقعی خداوند پرداختید شک نکنید همان وقت خدا نیز متوجّه شما شده و توجّه ویژه به حال شما میکند.
🔶مرحوم کلینی در کافی با روایتی صحیح از استادش محمد بن یحیی از احمد بن محمد بن عیسی محدّث معروف و بزرگ شهر قم از حسن بن محبوب که از اعاظم محدّثین و ثقات شیعه است از عبدالله بن سنان که از فقهاء مشهور و موثق شیعه است از ابو حمزه ثمالی آن انسان نیک که شایستگی ملاقات با چند امام پاک را داشت از امام باقر علیه السلام نقل میکند که: 📖«مَكْتُوبٌ فِي التَّوْرَاةِ الَّتِي لَمْ تُغَيَّرْ أَنَّ مُوسَى ع سَأَلَ رَبَّهُ فَقَالَ يَا رَبِّ أَ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَاجِيَكَ أَمْ بَعِيدٌ فَأُنَادِيَكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا مُوسَى أَنَا جَلِيسُ‏ مَنْ ذَكَرَنِي ...» 👈ای موسی با من مناجات کنید. آهسته مرا بخوانید. با من نجوا کنید. من خیلی به شما نزدیکم. اگر جایی نشسته و آهسته مشغول توجّه خاصّ به من شدید یقین داشته باشید و بدانید من هم با شما مینشینم! 👈رفقا در این فرازها شک کردن نشانه خوبی نیست. امری قطعی است. یقین کنیم همین است. 🔸«دستور العمل خلوت و نجوا»🔸 در شبانه روز یک زمانی را به میل خودتان در حدّ ۵ دقیقه یا ۱۰ دقیقه یا بیشتر بستگی به توان خودمان واقعا خلوت کنیم و از قبل تصمیم قطعی بگیریم که در آن فقط به رابطه خودمان با خداوند متعال توجّه کنیم. اصلا به خودمان سخت نگیریم. ۵ دقیقه هم در ابتدا کافی است: 📖«إِنَّ هَذَا الدِّينَ‏ مَتِينٌ‏ فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ فَتَكُونُوا كَالرَّاكِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِي لَا سَفَراً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى» 👈خب وقتی در این وقت به مراقبت و مجالست با خداوند متعال نشسته و مشغول ذکر شدیم چه بگوییم؟! حرف دلمان را بگوییم. سعی کنیم حرف خودمان باشد. 👈با زبان فارسی باشد در ابتدا بهتر است. در دلمان نگذرد و بیان کنیم. از عمق دل مانند کسی که واقعا دارد با همنشینش حرف میزند شروع کنیم به حرف زدن. ولی هر چه خواستیم بگوییم کاملا در حال توجّه و حضور و به دور از شواغل و با تصمیم قطعی به مجالست با خداوند متعال باشد. 👈با شکم پر و دیدگان خواب آلود و سر و صدا و... هم دشوار است؛ اوّلش خوب است به حمد و ثنای الهی و صلوات بر اولیاء الهی شروع کنیم بعد؛ مثلا بگوییم: 📖«خدایا بد کردم! به خودم ظلم کردم! تو آن پاک یگانه ای که از تو دور افتادم! در محضر تو بودم و غافل بودم! با دامن آلوده آمدم! خدای من! خودت بهتر میدانی چه کسی هستم! چیزهایی را از من میدانی که خودم هم فراموش کردم! چیزهایی را از من میدانی که خودمم هم نمیدانم! 📖گذشته و آینده و ابدیت من را میدانی! برزخ و قیامتم هم نزد تو حاضر است! میدانی آینده ام چگونه رقم خورده است. تو همه چیز را میدانی! از آن طرف خوب میدانم که از همه مهربانتری! از مادرم بیشتر من را دوست داری! منتظری که برگردم! خوب میدانم از همه تواناتری! 📖خدای من! ای پاک زیبا! من که میدانم همه چیز به دست توست! من که میدانم اگر تو بخواهی کار تمام است! من که میدانم اگر ببخشی از تو چیزی کم نمیشود! من که میدانم همه ی اینها بهانه است و کارها به دست توست. خودت دستم را بگیر! خدایا به پستی من نگاه نکن به کرم خودت بنگر! 📖اگر مستحقّم نمیدانی از فضلت محرومم نکن! خدایا دری را به روی این قلبم باز کن! بابی از معنویّت را به قلبم بگشا! خدایا ...به حقّ اولیائت! به حقّ پاکان درگاهت! به حقّ آنانی که همّتشان معتکف کوی توست!» 🔹اینها و شبیه آن را متناسب با حالمان خوب است زمزمه کنیم. نجوا کنیم. دستمان را بالا بگیریم و بگوییم. گاهی هم سجده کنیم و بگوییم. هر روز تکرار کنیم؛ بگوییم: 📖خدایا دوباره آمدم! با روی سیاه آمدم! نکند آن روی نازنینت را از من برگردانی! نکند از من خسته شده باشی! نکند دوست نداری صدایم را بشنوی! خدایا دیگر به خودم امیدی ندارم! فقط کار خودت هست! مگر به روی دلارای یار ما ورنه به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید
🔷خودمان را در این لحظات هر چند کوتاه در حضور و مجالست با خدا ببینیم. اینجاست که به شکل محسوسی دارایی های توحیدی ما زیاد میشود. غنای نفس پیدا میکنیم. چیزهایی در وجودمان می یابیم که از سنخ درس و بحث و علوم حصولی نیست. از سنخ دارایی است نه دانایی. ✅با تکرار و شور و جدّیت به مرور یا در برخی لحظات خاصّ این احساس در ما قوّت میگیرد که واقعا در محضر یک وجود بی حدّ ایستاده ایم. ✅احساس حقارت و کوچکی وجودمان را میگیرد! احساس اینکه واقعا خدایی هست و ما حقیقتا بنده ی اوییم. احساس اینکه واقعا ما از اوییم. احساس اینکه واقعا حاضر است. احساس اینکه ما را دوست دارد! ✅لذّتی شگفت انگیز تمام ذرّات وجودمان را فرا میگیرد. همین لذّت زیاد سطح امیال ما را بالا میبرد. دیگر نمیتوانیم آن انسان سابق باشیم! ✅دنیا با تمام زیبایی هایش دیگر لذّتش اندک میشود! دیگر هیچ لذّتی برایمان لذّت نیست. به تدریج لذّت انس با خدا به کام جان، سرّ و سریره ما راه پیدا میکند. دانایی ها دارایی ها میشود. دارایی ها مدام بیشتر و بیشتر میشود. غنای نفس پیدا میکنیم. در مسیر شکوفایی وجودی قرار میگیرم. 👈در این صورت انسان دیگر نمیتواند این راه را رها کند! هر چه به او میدهند بیشترش را میخواهد! راه رسیدن به سعادتمندی همین است. 👈گاهی در طول روز به یاد آن لحظات می افتیم که قرار است دوباره با خدا حرف بزنیم! همین یاد آوریش به ما نیرو میدهد! توجّه میدهد. 👈کم کم آن احساس حضور به زمانهای دیگر هم کشیده میشود! آن خدایی که در آن لحظات به او توجّه میکنم الآن هم هست ها! همیشه بوده و هست من توجّهم ضعیفم است! قدرت توجّهمان بالا میرود. 👈در ادامه انسان میفهمد که خیلی سطح نیایشش پایین است. دوست دارد عمیقتر خدا را بخواند. اینجا تازه متوجّه به عظمت مناجاتهایی مانند صحیفه سجادیه و دیگر ادعیه میشود. 👈بعد آنها را میتواند در این خلوتها با همین احساسها بخواند! متن عربی منظورم نیست که بخواند برای ثوابش. در همان حالت مجالست و مراقبت و ذکر و خلوت و شهود شروع کند به خواندن دعا؛ با خدا حرف بزند! 😢تازه میفهمد صحیفه سجادیه چه گنجی است! به تعبیر رهبر عزیزمان این فرازهای شعری را در توصیف صحیفه میخواند: 📖«ای تکیه گاه و پناه، زیباترین لحظه‌های، پر عصمت و پر شکوه، تنهایی و خلوت من؛ ای شط شیرین پر شوکت من ...»
باسمه تبارک و تعالی (۶۸) دورویی و عدم صداقت ایرانی! 🔵یکی از بازیکنان مشهور فوتبال ایران که خاطرات خوشی نیز از او در یادها هست اخیرا در یک بازی فوتبال برنامه ریزی شده ای قرار گرفته که سر مربی تیم مقابل یک صهیونیست بود. 😳روی پیراهن بازیکنان نیز به عمد پرچم همه کشورها نقش بسته تا زمینه ای برای قرار دادن پرچم این رژیم نا مشروع به شکل نامحسوس در لباس همه باشد! 😡برای افرادی که اندکی سواد سیاسی داشته باشند کاملا آشکار است که این اقدام در راستای مشروعیت بخشی به این غده ی سرطانی بود. برخی غافلان یا متغافلان گمان میکنند این شیاطین سیاست را از ورزش جدا میدانند! 😑چیزی هم نبود که به سادگی قابل تشخیص نباشد. از ایشان انتظار بیشتری میرفت گرچه باید از دسیسه شیاطین و تله گذاشتن برای این شخصیتها هم غافل نبوده و سعی در راندن آنها از جامعه ایمانی نکرد. ✋شنیده ها حاکی است یک نیّت پنهانی نیز وجود دارد که در پی آن است که به مرور از طریق تهدید به حذف ورزش ایران به واسطه تفرّد در عدم قبول مسابقه با این رژیم منحوس، مردم ایران را در برابر اراده نظام اسلامی قرار دهند. برنامه ریزی دارند میکنند. 👈سابقا مانع این روند کثرت کشورهایی بود که این رژیم را به رسمیت نمیشناختند و حاضر به بازی با آنها نیز نبودند که یک به یک دارند به روند عادی سازی رسمی روابط تن میدهند. 👈لا اقل با این کار میخواهند این مسأله را بین مردم ایران زنده کرده و اختلافاتی برانگیزانند! جریانی ایجاد کنند.
🔻رفقا سواد سیاسی خیلی مهمّ است. اگر این سواد سیاسی ایرانیان و مشارکت دادن به مردم در عرصه سیاست نبود انقلاب ما بعید بود که با این همه دشمنی دوام پیدا کند. ایرانیان به راستی در بین دیگر مردم جهان تحصیلکردگان عرصه سیاست و عزّتمندان این وادی هستند🔺 🔷بگذریم! آنچه مقصودم است آن است که بعد از این کار ناشایست از این شخص که اتّفاقا سرمربی تیم ملّی امید ایران هم هست انتقادات بسیاری از او شد و بعد از مدّتی سکوت با انتشار عکس و متنی از حضورش در کشور آلمان نوشت: 📖«آرامش آنجاست که با آدمهای یک رنگ طرفی!» 🔸مستتبعات ترکیب در علم بلاغت🔸 روشن است که سکوت ایشان در این چند روز خودش نوعی بیان بود زیرا السکوت فی مقام البیان بیان و از آن طرف بیان خاصّ ایشان نیز بعد از چند روز سکوت خودش دارای معانی زیادتر از حدّ معمول است. 👈اگر این جمله را به عرف مردم بدهیم و مقام بیان آن را هم به آنها بگوییم میگویند وی که ظاهرا تابعیت کشور آلمان را دارد و انگار حسابی هم شیفته ی آنجاست دارد میگوید زندگی بین آلمانی های یک رنگ و صادق برایش آرامش بخش تر از زندگی بین ایرانیان رنگارنگ (منافق) و بی صداقت است! 👈در علم بیان به این سنخ از دلالت تعریض میگویند. گاهی تعریض را از اقسام کنایه به شمار برده و گاهی نیز سنخی از دلالتهای مستقل می دانند. 👈همانطور که میر سیّد شریف جرجانی در حاشیه مطوّل میگوید دلالت لفظ بر معنا از چهار طریق ممکن است؛ حقیقت، مجاز، کنایه و مستتبعات ترکیب. ✅مستتبعات ترکیب آن دسته از دلالت لفظ بر معنا است که هر چند مورد قصد متکلّم است ولی لفظ هیچ دلالتی بر آن ندارد نه به شکل حقیقی و نه مجازی و نه کنایی زیرا آن لفظ در آن معنا اساسا استعمال نشده است بلکه قصد آن معنا از این لفظ صرفا از طریق سیاق با کمکی تمهیدی از لفظ است. ✅به عبارتی معنای تعریضی معنایی معقول در حیطه معنای ملفوظ است. مراد از معنای معقول هم یعنی معنای مدرَک بالقرائن غیر اللفظیة. 👈تحقیق در زمینه معنای تعریضی یا به تعبیر میر سیّد شریف جرجانی مستتبعات ترکیب کلید ورود به دلالتهای فرامتنی و بحث در علوم نوینی چون هرمنوتیک و نشانه شناسی است. قرآن کریم نیز بنا بر روایت زبانش تعریضی و از باب ایاک أعنی و اسمعی یا جاره است! 👈در هر حال انصافا طعنه سنگینی زده است. البته شاید از خودش بپرسیم بگوید منظورم مسئولان بود! ولی شاید دارد یک عیبی را از ما بیان میکند. باید به جای برخورد احساسی در خود بیاندیشیم ببینم چه میگوید؟! 🔸یک رنگی اروپاییان🔸 خیلی های دیگر هم چنین ادّعایی دارند. میگویند آنجا رفتارها کم ریاتر و صادقانه تر است. بگذارید در این زمینه در شماره بعدی صحبت کنم. موضوع خوبی است. آیا جامعه ی ایرانی واقعا مبتلا به آفت شیوع عدم صداقت است؟ به نظرم اجمالا نمیتوان آن را ردّ کرد. نمیتوان منکر وجود برخی عادات نیک مانند صداقت در کشوری مانند آلمان و ضعف خودمان در آن داشت. برای آنکه انصاف داده باشیم در این زمینه در شماره بعدی صحبت میکنم؛ 🔴فعلا میگویم اگر این مطلب ایشان را بپذیریم ولی باز هم انسان باید با جنبه باشد. جنبه اجتماعی اش بالا باشد. جو گیر نشود. اگر جایی رفت و خوبی خاصّی دید به جای مطلق نگری در مورد آن سعی در هضم آن کند. با خود بگوید: 🔻چه رخ داده که انسان زندگی خود را در این خطّه اینگونه روایت کرده و در آن نقطه دیگر آنگونه؟! حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد!🔺 👈در هر حال همه انسانند و یک نوع دارند! خصلتهای انسانی و اخلاقی در همه جا هست. همانطور که افراد با هم متفاوت هستند جوامع نیز کما بیش با هم تفاوتهایی دارند. 👈مدام نگوییم آنها مطلقا خوبند و اینها مطلقا بد! افرادی که اینگونه حکمهایی میکنند معمولا به خوبی انسان را نشناخته اند و جوگیری خاصّی دارند. 👈اگر این ضعف هست در پی فهم عوامل آن باشیم. چه بسترهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد که این امر در بین آنها رخ داده است. 👈گاهی انسان با مقداری ژرف نگری در این امور متوجّه میشود که برخی معایب برای جامعه ای با ویژگی های جامعه ی ما در مقیاس با جامعه ای دیگر اصلا نباید عیب دانسته شود. برخی عیوب هر چند عیب است و باید برطرف شود ولی ناشی از برخی حسنهاست.
🔷شاید به دلیل هوش و سیاست ایرانی است که زمینه برای شیوع این عیب فراهم شده است. و شاید ... . فعلا در صدد بیان آن نیستم و در شماره دیگر بیان میکنم. ✔اگر هم ما در این زمینه ضعف داریم لااقل در زمینه مشروع ندانستن رژیم منحوس صهیونیستی که دیگر صادقیم! هم وظیفه اسلامی ما و هم وظیفه انسانی ما مبارزه با این رژیم نا مشروع و سفّاک است! مگر کسی در این شکّ دارد؟! 🔶مگر همان مردم آلمان که همین جریان هولوکاست به دست آنها بهانه ی غصب فلسطین بود و در بذل الخاطر شماره ۷ از آن صحبت کردم این را نمیدانند که فلسطین مظلوم است؟! مگر نمیدانند کشوری به نام اسرائیل نامشروع است؟ 👈همه میدانند ولی نظامهایشان منافقانه کتمان میکند. بلکه طرفداری هم میکند. بلکه خودشان آن را ایجاد کرده اند. حال ما که به برکت نظام با برکت جمهوری اسلامی میتوانیم این وظیفه ی خود را مبتنی بر صداقت و یک رنگی و انسانیت فریاد بزنیم اشتباه میکنیم؟! 👈 اینهمه مجاهدت و تحریم را این مردم در این هدف مقدّس دینی و انسانی متحمّل میشوند و آنگاه نماینده ی ورزشی آنها به سادگی و بدون توجّه به این امر و در کمال بی صداقتی پای روی وجدان انسانی و دینی خود میگذارد؟! 👈همین مبارزه صادقانه با ظلم و استکبار و استعمار و طرفدارای از مظلوم کافی است برای شرافت مردم این مرز و بوم. 🔴حال گیریم آنطور که ایشان میگوید جامعه ی ما ورای نظام ما مبتلا به عیب کمبود صداقت و یکرنگی باشد! یک انسان با جنبه اگر هم غرب رفت و آنجا زندگی کرد با چشم انصاف و بصیرت به امور نگریسته و با خود میگوید اگر جامعه ی ایرانی این ضعف را اجمالا دارد ورای آن نقاط قوّت بسیاری هم دارد. اموری که مورد اجماع همه مردم شناسان و مستشرقان تاریخ بوده است. 👈در رأس آن تاریخی شکوهمند که در عرض آن نام بردن از کشوری مانند آلمان خنده آور است. این تاریخ را مخصوصا در عصر اسلامی همین مردمان شریف رقم زده اند. مرّیخیان که نبوده اند! 🔻اموری مانند مهمان دوستی و غریب نوازی، هوش و ذکاوت سرشار، عزّت و کرامت نفس، سیاست و کیاست و مانند آن همواره از صفاتی بوده که مورد تمجید دیگر ملّتها قرار گرفته است🔺 👈مگر اینها کم چیزی است؟! در رأس همه ی این امور که تنها انسانها شایسته توان درک آن را دارند آن است که این جماعت ایرانی تنها جماعتی است که به این صورت گسترده شایستگی آن را یافته که آشیانه عقیده پاک و ایمان شیعی باشد. 👈این کم چیزی است؟ این از همه امور بالاتر است. تنها جامعه ای است که تلاش نموده ولایتش متّصل به ربوبیت تشریعی خداوند متعال باشد. 👈چه سختی ها و مرارتها و شکنجه ها و تحریمها و جنگها و شهدایی نیز که تقدیم کرده است! 🔹حال آن جوامع شیک و اتوکشیده، پرتلاش، منظّم و به ادّعای ایشان یک رو و صادق مگر عیوب کمی دارند؟ 👈در رأس عیوبشان تمدّن مادّی گرای منقطع از دین الهی است. تمدّنی که در بهترین حالتش نهایتش آن است که تا دم قبر انسان را همراهی کند اگر بکند! 👈مگر اینها در خودشان کم مشکل دارند؟! بعضا -اجلکم الله-مثل خر باید کار کنند و الا واقعا فقیر هستند! 🔻راستش یک مرز باریکی در غرب بین فقر و دارایی وجود دارد که برای ما ها قابل درک نیست🔺 👈هم زن و هم مرد باید کار کند. البته منظورم نکوهش فرهنگ کار نیست ولی به چه قیمتی؟! انسان مقداری باید شخصیت داشته باشد. 👈این نظم و تلاش در چه راستایی و به چه قیمتی؟! نکند دارند حمّالی یک سری شرکتهای بزرگ و صهیونیستهای جهانخوار را میکنند؟! انسان برای چیزهای بزرگتری آفریده شده است. 👈خانواده در غرب تقریبا نابود شده است. واقعا میفهمید یعنی چه؟! آیا تو حاضری دنیا را به تو بدهند ولی دیگر بچه ات با تو غریبه باشد و رهایت کند! آنجا اینگونه است. 👈فردگرایی و بی تفاوتی داد میزند! برخی غافلان در ابتدا آن را نقطه قوّت میپندارند در حالیکه با مقداری دقّت متوجّه خطرناک بودن آن و نشان دهنده ی اوج خودخواهی انسانها میشوند.
🔴تازه مگر همین پیشرفتها تنها حاصل فکر و دسترنج آنها بوده است؟! تاریخ شهادت میدهد که اینها از دزدترین و غارتگرتین و دروغگو ترین و منافقترین ملّتهای تاریخ در برخورد با کشورهای آفریقایی، آمریکایی و آسیایی بودند. 👈این پیشرفتها از ریخته شدن خون انسانهای بی گناه و ریختن عرق بردگان سیاه پوستان و استعمار و استثمار ممالک دیگر است. 👈نانشان در دزدی از کشورهایی مانند ما و دزدی نفت و تنظیم قیمت آن و ایجاد فرهنگ مصرفگرایی بین ما و... است. ✅اگر همین الآن این امور اصلاح شود باور کنید اینها نمیتوانند اینطور باقی بمانند. همین الآن باور کنید کافی است قیمت نفت واقعی شود که خواهید دید چطور بیچاره میشوند. ✔️شاید اینها تا اندازه ای به دلیل حبّ نفسی جمعی و ملّیشان با هم اینقدر بد نباشند ولی قطعا نسبت به ملل ضعیفتری که طمعی در مورد آنها دارند توحّشی خاصّ دارند. توحّشی تئوریزه شده. این نکته را انسان با نگاههای کلانتر میتواند متوجّه شود و حتّی زندگی در غرب هم آنها را با آن اخلاقهای شوم نظامشان نسبت به دیگر ملل آشنا نمیکند. 🔷اینها را میتوان فهرست کرد. غرضم این نیست. خوبی هایی هم دارند. در هر حال نظم، تلاش، ساختارهای اداری اجمالا سالم، اجرای قانون برای همگان، آزادی از سنگینی نگاه دیگران، خیابانهای زیبا و شیک و جذّابیتهای شهوانی و... اموری جذّاب است. 🔸در رأس همه بدی های آنها همین است که کفرستان هستند! همین کافی است. به کسی گفتند چرا فلان شکار را نزدی؟! گفت به هزار و یک دلیل! گفتند بگو: گفت اوّلش آنکه تیر نداشتم! گفتند کافی است بقیه اش را نمیخواهد بگویی! اینجا هم همین کفرستان بودنشان کافی است😉 👈بیچاره آنهایی که تعرّب بعد الهجرة میکنند. شاید تقصیر ما هم هست که شیرینی و حلاوت ایمان را به کام اینها نتوانستیم بنشانیم. 🔸آدم بی حیا صادق میشود🔸 حال بگذارید مقداری تنها در زمینه صداقت و یک رنگی صحبت کنم! آیا اساسا صداقت یک ارزش مطلق است؟ بله کانت میگفت صداقت ارزش مطلق است. یعنی اگر صداقت داشتن شما باعث کشته شدن هزاران نفر هم شد باعث نمیشود چیزی از ارزش صداقت شما کم شود! 👈شکی نیست که صداقت امری پسندیده و مورد تأکید دین ماست. جامعه ی ما باید هر چه زودتر عوامل کم صداقتی را از میان بردارد. 👈ولی باید دانست اینطور نیست که صداقت همواره چیز خوبی باشد و بی صداقتی همیشه بد باشد. باید دید معلول چه چیزی است؟ ✅آیا میدانید انسان وقتی خودخواه میشود و یا بی عاطفه و یا بی تفاوت میتواند صادقانه تر رفتار کند؟ میتواند در کمال یکرویی و صداقت آرزوی مرگ والدینش را برای رسیدن به ارث به زبان جاری کند! بدون هیچ ملاحظه ای و محترمانه و بدون عاطفه به خاطر فلان تخلّف شخص را نقره داغ کند! ✅آیا میدانید اگر انسان زرنگتر و ساختارها به عواملی معیوب باشد کم صداقتی امری طبیعی میشود؟ ✅آیا میدانید گاهی کم صداقتی خود نشانه ی وجود و زنده بودن ارزشهای شایسته در جامعه است که شخص برای فرار از تقبیح ناشی از مخالفت با آن روی به دورویی می آورد تا در جامعه نکوهش نشده بلکه خودش هم کمتر عذاب وجدان بگیرد؟ از آن طرف گاهی رفتار به ظاهر صادقانه و یک رو به خاطر ضعف ارزشهای شایسته است. ✅مگر صداقت چیست؟ هماهنگی میان قلب و زبان است. چنین هماهنگی وقتی خوب است که قلبی خوب و متعالی و با ارزش در میان باشد. والا یک انسان خبیث نیز میتواند صادقانه خباثت بورزد. ✅مگر نمیدانیم گاهی خودخواهی و فردگرایی و بی تفاوتی باعث یک رنگی و صداقت میشود؟! آیا این چنین صداقتی ارزشمند است؟ ✅بگذارید تیر خلاص را هم بزنم؛ آیا تا به حال به این فکر نکرده ایم که رواج بی حیایی وبی عفّتی خودش از عوامل یک رنگی و صداقت است؟ انسان بی حیا صادقتر میشود. وقتی حیا رفت دیگر اینها چه ارزشی دارد؟! 🔶مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا از پدر بزرگوارشان از سعد بن عبدالله اشعری که مشهور به فضل و وثاقت است از محمد بن حسین بن ابی الخطاب از موثّقین بزرگ شیعه از علی بن اسباط که از صادقترین رجال شیعه است از امام رضا علیه السلام نقل میکند که: 📖«لَمْ يَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِيَاءِ ع إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ‏ تَسْتَحْيِ‏ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» 👈 یک ضرب المثلی از انبیاء بین مردم باقی مانده که اگر حیاء نداشتید دیگر آزادید! هیچ خیری ندارید! صداقتتان هم به سرتان بخورد! ایمان و حیاء مقرون هم هستند. میدانید گاهی همین حیا باعث کم صداقتی و دورویی میشود؟! این کم صداقتی و دو رویی را نباید با موارد مشابه دیگر در فرهنگهای دیگر مقایسه کرد. 👈در انتها باید دانست که مؤمن دروغ نمیگوید. این صفت در هر حال صفتی ناپسند است که باید از جامعه ی ایمانی ما از میان برود. از آن طرف گزافه نیست اگر بگوییم نظام ما صادقترین و یک رنگ ترین نظام بین نظامهای انسانی در عالم است.
.
باسمه تبارک و تعالی (۶۹) «فوائد جامعه شناسی» «تاثیر خودشناسی در جامعه شناسی» 🔴کتاب جامعه شناسی آنتونی گیدنز را میخواندم. کتاب خوب و روانی است و مهمترین اندیشه های این علم را با بیانی روان و علمی آورده است. 👈البته این کتاب ناظر به فرهنگ کشورهای غربی مخصوصا انگلستان به همراه نگاه مقایسه ای با دیگر ممالک نوشته شده است. 👈دغدغه ی اصلی آن هم مربوط به عصر قبل از دنیای مجازی است که واقعا بشریّت را در این دو دهه اخیر غافلگیر کرده است. دنیای انسانی را به شدّت و سرعت تغییر داده است. 🔹فوائد جامعه شناسی🔹 جامعه شناسی فوائد بسیاری دارد. بگذارید مقداری را که درک کرده ام بگویم. مخصوصا در دوران ما که تحوّلات عمیقی رخ داده و همچنین تحوّلات عمیقی در حال رخ دادن است ضرورت دارد. 👈جامعه شناسی درک روندها را میسّر میکند. واقعا در چه مسیری در حال حرکت هستیم. با چه انسانی مواجه هستیم؟ چگونه برای آینده خودمان و دیگران برنامه ریزی کنیم؟ اولویتها چیست؟ 👈جامعه شناسی نقش برجسته ای در بالا بردن جنبه ی انسانها در درک تنوع فرهنگی و مبارزه با جزم اندیشی و خام اندیشی دارد. 👈جامعه شناسی بصیرت انسان را در شناخت محاسن و معایب اجتماع بالا برده و او را متوجّه عمقها میکند. انسانها را متوجّه به بعد عاطفی و روانی آنها که لزوما بعد معرفتی نیست میکند. 👈جامعه شناسی قدرت توصیف دقیق، تبیین ژرف و پیش بینی صائب را بالا میبرد. فراست و کیاست و دورنگری می آورد. 👈قدرت حدس انسان از رفتار انسانی در گروه های و فرهنگهای متنوع بالاتر رفته و از همین رو قدرت درک و همدردیش هم میتواند بالاتر برود.
👈انسان را با خلق الله لطیفتر و مهربانتر میکند. جامعه شناسی به انسان کمک میکند انعطاف پذیرتر بوده و بتواند بهتر خود را با موقعیتهای جدید وفق دهد. 👈جامعه شناسی ما را از برخوردی منفعلانه و حرکاتی مذبوحانه در برابر پدیده های نامطلوب کنونی مانند بد حجابی، بد دینی، بالا رفتن سنّ ازدواج، زیاد شدن طلاق و... دور میکند. ✔این را باید بدانیم در هر حال هر کسی نوعی درک و شناخت و جامعه شناسی مختصّ به خود را دارد. از داشتن چنین علمی مفرّی نیست. انسان باید بداند مسأله این نیست که ما به این علم نیاز داریم یا نداریم بلکه مسأله آن است که ما باید دیدهای جامعه شناسانه خود را اصلاح کنیم یا بگذاریم غلط و ساده باقی بماند؟ چه بهتر که سعی کنیم نگاه های تازه تر، ژرفتر و منطبقتر با واقعی را از زیست و روابط اجتماعی خود پیدا نماییم. 🔹فوائد جامعه شناسی برای طلاب🔹 انسان وقتی شناختش از جامعه عمیقتر میشود تازه ابعاد تازه و عجیبتری از عمق وابستگی احوالات شخصی اش را به صلاح و فساد جامعه متوجّه شده و متوجّه میشود ریشه ی بسیاری از اموراتش به جامعه ای برمیگردد که در آن زندگی میکند. 👈متوجّه اهمّیت مسأله عضویت و تابعیت اجتماعی شده و میفهمد که عضویت در یک جامعه ی خاصّ چقدر میتواند در جهتگیری وی اثرگذار باشد. 👈چه حجم وسیعی از اعتقادات، خلقیات، عادات و احساساتی که دارد در واقع از عضویت در یک جامعه ی خاصّ نشئت گرفته و اموری نیست که از وجود خودش و تلاش و کسب شخصی اش جوشش کرده باشد. 👈اینجاست که مسأله ی عضویت در گروه و جامعه ی خاصّ بسیار برایش برجسته میشود. البته این شاخه عمدتا در روان شناسی اجتماعی برجسته میشود. 👈متوجّه میشود بسیاری از امور اصلا بدیهی و شخصی نبوده و حاصل همین عضویت است. اینجاست که مسأله انتخاب یک جامعه برایش برجسته میشود. 👈به قول طلبه ها الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار. انسان از همان ابتدا باید در انتخاب گروه و جامعه اش و سپس در کوشش در اصلاح آن یا لا اقل خودآگاهی به عمق تأثیر پذیری و مراقبت از خود باید کوشا باشد. 👈اینجاست که عمق مفهوم مهمّ دینی لزوم مهاجرت و تعرّب بعد الهجرة و استضعاف خودخواسته و... برایش روشن میشود: 📖«إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيرا» 👈جامعه شناسی ما را در شناخت بهتر موضوعات دینی و تشخیص موضوعات و بندگی بهتر یاری میکند. بندگی بهتر و وظیفه شناسی دقیقتر نیز قرب انسان را بالا برده و درجه وجودی انسان را ارتقا میدهد. 👈در فضای طلبگی نیز انسان را در مقوله تبلیغ به لسان قوم یاری میکند. از تحجّر دور میکند. درک جامعه شناسانه اساسا میتواند برداشتهای فقهی و دینی انسان را به شدّت تحت تأثیر قرار دهد. 👈بعد اجتماعی تعالیم دینی را برجسته میکند. عمق خطرناک پدیده های جدیدی مانند دیدنداری سکولار را روشن میکند. ضرورت تشکیل حکومت دینی و نظریّاتی فقهی نظیر ولایت فقیه را باورپذیرتر میکند. حتّی در برخی فتاوای جزئیتر فقهی و برداشتها نیز تأثیر میگذارد. 👈طلبه را در درک بهتر تاریخ اسلام و شناخت اسلام یاری میکند. شبهات را قابل هضم میکند. عوامل ظهور سقیفه، جنگهای امیر المؤمنین علیه السلام و صلح امام حسن و قیام امام حسین علیهما السلام را انسان عمیقتر درک کرده و از سیره اجتماعی حضرت بیشتر الگو برداری میکند. 👈سابقا مقداری در تأثیر قبیله شناسی و شناخت بسترهای اجتماعی متفاوت حاکم بر جامعه عرب در هنگام ظهور اسلام شماره هایی سخن بذل کردیم. درکهای قوی جامعه شناسانه انسان را مهیّای درک بهتر عمق مهدویّت و وعده ی ظهور در آخر الزمان هم میکند. معرفت انسان را به مهدویت و جامعه ی مهدوی بالا میبرد. 👈مقداری هم در لزوم شناخت مدرنیته و پدیده های جدید ضدّ دینی مانند لیبرالیسم سخن گفته ایم. جامعه شناسی انسان را به نوعی با خودآگاه کردن انحاء تأثّر فرد از جامعه در برابر آسیبها واکسینه نموده و توان برون رفت از جبرهای زمانی و محیطی را در ذهن انسان برجسته میکند.
🔹تذکّر🔹 البته آنچه از فوائد این علم گفتیم فوائد ذات این علم است نه آن چیزی که لزوما به عنوان کتب جامعه شناسی موجود است که خودش آسیبها و کاستی ها و اختلافهای خود را دارد. در هر حال علمی بشری است و بر اساس نظریّات مختلفی بیان شده است که قابل نقّادی است. ✅همچنین گزاره های جامعه شناسانه را ما باید از متون دینی نیز استنباط کنیم. با مسلّح شدن به علوم انسانی نوین مبدأ قابلی خود را در درک عمیقتر دین اتّساع داده و نظریّات خود را نیز اصلاح کنیم. خود را در شناخت جامعه محدود به افق محدود خود نکرده و سعی کنیم مسائل جامعه را از افق دید وحی و عقول قدسی نیز استعلام کنیم. نقش عوامل غیبی در احوالات فرد و جامعه یکی از مسلّمات ادیان الهی است. چه تمدّنهای بزرگی که به واسطه کفر و گناه با عذاب الهی از میان نرفتند! بگذریم ... 🔸ابن خلدون پدر علم جامعه شناسی🔸 ظهور این علم در دنیای نوین همانطور که جامعه شناسان بیان نموده اند معلول تحوّلات شگرف زندگی بشر از عصر سنّتی به زندگی صنعتی بود که در هر حال هر ذهن بلیدی را نیز میتوانست به دلیل تحوّلات محسوس شگرف به اندیشیدن پیرامون یک علم مستقل به نام جامعه شناسی رهنمون کند. 👈ولی به نظر حقیر قهرمان این عرصه ابن خلدون دانشمند شهیر اسلامی در قرن نهم هجری است. علمی که او آن را علم عمران نامید و بسیاری از مباحث آن را با نظریّات ابتکاری و نوین در مقدمه مشهور خود شکوفا نمود. پدر این علم به راستی و بدون تعصّب اوست. 👈بنده از اوایل طلبگی یکی از جالبترین کتبی که همواره به آن توجّه مینمودم مقدّمه ابن خلدون بود. عظمت ابن خلدون نه به خاطر سبقت زمانی بر دیگران و استنباط دقیق بسیاری از موضوعات این علم است بلکه به نظر حقیر به این دلیل است که این تفطّن تفصیلی و خیره کننده ی او قبل از ظهور تحوّلات اجتماعی و در دل همان زندگی ثابت سنّتی رخ داد که نشان دهنده ی اوج نبوغ این شخصیت ارزنده است. 👈کاملا روشن است که وی در کتابش از زمان خود بسیار جلوتر است. این ویژگی عقل حرّ و فضای فکر طبیعی بدون تأثّر از زمین و زمان است که خود ابن خلدون آن را در جایی شرح داده است. بد نیست در یک شماره آن را توضیح بدهم. در منهج شناسی نحو متعالی از آن به عنوان منهج فکر طبیعی یاد کرده ام. 🔸تأمّلی پیرامون کلام آنتونی گیدنز🔸 همه ی آنچه گذشت برای بیان این مطلب بود! داشتم کتاب جامعه شناسی گیدنز را میخواندم. وی در بیان فائده ی این علم میگوید: 📖«تفکر جامعه شناسانه بیش از هر چیز به خود شناسی کمک میکند ... مطالعه ی جامعه شناسی باید تجربه ای رهایی بخش باشد... جامعه شناسی چشم اندازهای جدیدی را پیرامون سرچشمه رفتارمان در برابر ما میگشاید و به درک ژرفتر زمینه های فرهنگی متفاوت با فرهنگ ما می انجامد ... و امکانات آزادی انسان را افزایش میدهد» 🔹حرف درستی است. جامعه شناسی پیوند مهمّی با خود شناسی دارد. از دیرباز در متون دینی نیز بر تأثیر پذیر آحاد از امر اجتماعی و قدرتهای اجتماعی تأثیرگذار تأکید شده است. 👈زمانی در رأس این قدرتها به دلیل ساختار اجتماعی اراده ی پادشاهان و مستبدّین بود. از این رو بود که گفته میشد: «النّاس علی دین ملوکهم». از این رو بود که امام حسین علیه السلام فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الأمة براع مثل یزید»! 👈گاهی نیز به تأثیر زمانه اشاره شده و بیان شده است که: «النّاس بزمانهم أشبه منهم بآبائهم». اینها همان تأثیر عوامل اجتماعی بر آحاد انسانها است. 👈یعنی بی تفاوت نباشید که حاکم شما کیست؟ در درون چه مناسبات اجتماعی زندگی میکنید؟ به چه سمت در حال حرکتید؟ اینها اموری است که تأثیر مباشری در معاش و معاد خودتان و خویشان و جامعه تان دارد. 💡ولی از آن طرف چیزی به ذهنم خطور کرد. آن هم این است که درست است که جامعه شناسی به قول گیدنز به خود شناسی بیشترین کمک را میکند ولی یک راه دیگری هم هست که اتّفاقا بالعکس است. 👈خود شناسی نیز کمک بی بدیل و ژرفی به جامعه شناسی میکند. انسان میتوان برعکس کلام گیدنز با خودش شناسی، جامعه شناسی اش را بالا ببرد. ✅انسان وقتی با تقوا، مراقبه و محاسبه مراتب خودشناسی اش بالاتر رود تنها خود را نشناخته بلکه انسان را شناخته! جامعه نیز چیزی جز اجتماع انسانها و انحاء مناسبات آنها نیست. ✅انسان با معرفت نفس به لایه های لطیفتری از وجودش متّصل میشود که عالی تر از مرحله ی تأثّر به عوامل بیرونی و اجتماعی است. در اینجاست که به خوبی میتواند بین خود واقعی اش و گرایشات و وساوس و امر اجتماعی و... تفکیک کند. میفهمد دیگران هم متأثّر از چه چیزها و گرایشاتی هستند و به چه سبب اینگونه رفتارهای فردی و اجتماعی از آنها سر میزند.
👈در مقیاس کلانتر با عمقی شگرف درک میکند این جوامع چرا اینطورند و تحلیلهای ژرفتری از وقایع پیدا میکند. 👈عمق عمیق مفاهیم دینی مانند غرور دنیا و تلبیس ابلیس را بهتر درک میکند: 📖«یا ایّها الّذین آمنوا علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم» 🔹شاید معنایش این باشد که یعنی اگر به خودتان بپردازید و معرفة النفس پیدا کنید دیگر واکسینه شده و دیگران را هم خواهید شناخت. 👈دیگر نمیگویید اگر این حقّ است پس چرا آن دانشمندان به آن معتقد نشدند! پس چرا ما در اقلّیت هستیم و... دیگر مشاهده ضلالت جامعه تان یا جوامع دیگر به شما ضرری نزده و میتوانید خود را در حصنی حصین از تأثیر پذیری از این امور دانی قرار دهید. 👈انسان با شناخت عمیق درونی متوجّه میشود که شیطان و نفس و غرور دنیا چطور مردم را با وجود نشانه های آشکار حقّ به غفلت و انکار کشانده اند. 👈دیگر کثرت و قلّت را معیار حقّ نمیبیند بلکه حقّ را با خودش میشناسد. اینجاست که این خطاب قرآنی را به خوبی میفهمد: 📖«قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» 🔻خود شناسی متأثّر از جامعه شناسی نوعی خود شناسی غایبانه است ولی جامعه شناسی مبتنی بر خود شناسی نوعی جامعه شناسی حاضرانه است!🔺 ✅خود شناسی مبتنی بر جامعه شناسی خود شناسی ضعیفی است که انسان از درون خود را نشناخته بلکه درک حصولی محدود بیرونی از خود یافته است. البته این هم خوب است ولی کافی نیست. ✅انسانهایی که سعی نموده اند جامعه را با مطالعه ی درون خود بشناسند متوجّه میشوند تازه قرآن کریم و روایات دست روی چه مفاهیم کلیدی گذاشته است. ✅عمق راهبردی مفاهیم اسلامی را در شناخت جامعه و راهکارهای صلاح آن بهتر درک میکند. سطح بسیار عمیقتری از بحث است. 🔻افرادی که حکمت و نگاه های راهبردی به امور ندارند در مواجهه با دین سهل اندیش میشوند🔺 ✅البته باید دقت کرد اینها آثار لزوما قهری خودشناسی نیست بلکه آثاری است که میتوان آنها را با توجه به خود استحصال کرد؛ همانطور که گذشت که فوائدی که برای جامعه شناسی برشمردیم نیز فوائد لزوما قهری نیست بلکه استعداد قوی استحصال چنین اثاری در آن وجود دارد. 👈با مقداری عمیقتر شدن متوجّه نیاز انسان و جامعه ی انسانی به امام شده و تازه میفهمد برنامه فطرت برای جامعه چه بود و انسانها با دست خود، خود را از چه چیزی محروم کرده و راه حلّشان چیست؟ 👈تازه فرازهای زیارت جامعه را در توصیف امام حقّ به قادة الامم و ساسة العباد و أرکان البلاد و القادة الهداة و السادة الولاة بهتر درک میکند. 👈سابقا حکیم بزرگ مسلمان ابن سینا در کتاب شفا و اشارات با همین دیدهای جامعه شناسانه موفّق به اقامه برهان ابتکاری و نوین سانّ و معدّل برای اثبات ضرورت منصب نبوّت شده بود. 👈شاید با خودشناسی بالاتر عمقی از عالم را دریابد و عالم و جامعه را از موضعی رصد کند که اصلا در عقول ما نمیگنجد! 🔹جامعه شناسی عمیق مبتنی بر خود شناسی انسان را آرام میکند. میفهمد همه چیز به دست خداست! چیزی از مجرای خود خارج نشده است! به جای حرص و جوش خوردن و بد بینی و نا امیدی ضمن درک عمیق حقائق اجتماعی مشغول رشد خود میشود. 👈چنین جامعه شناسی است که به خوبی این درک را به انسان میدهد که: 📖«إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏»
باسمه تبارک و تعالی (۷۰) «طول عمر مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» 🔷قصدم این بود که دیگر کمتر بذل الخاطر بنویسم. چند روز یکبار اگر توفیق شد. فعلا دوبار است که خلف قصد رخ میدهد. 🔸یکی از دوستان که دیشب توفیق داشت به مسجد جمکران برود پیام دادند که مطلبی در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بنویسم. فرمودند اگر خطور نکرد بخطورانید!😊 🔹بنده کمترین قصدم از این نوشته ها و بذل این خطورات همانها بود که در اولین پیام آوردم. ولی به خاطر درخواست این برادر دینی و ارادت به ساحت پاک خاندان عصمت الآن که عصر جمعه است مطلبی به ذهنم خطور کرد بنویسم. 🔴چند سال قبل ظاهرا یک تابستانی بود توفیق داشتم یکبار سه کتاب اساسی شیعه در باب مهدویت یعنی الغیبة نعمانی، اکمال الدّین مرحوم صدوق و الغیبة شیخ طوسی را با بررسی اجمالی اسناد مطالعه کردم. 💡یکی از آن فیشها را به ذهنم خطور کرد الآن بذل کنم. ✅متأسّفانه گاهی به خاطر ضعف و کوتاهی ما برخی امور که اتّفاقا از نقاط قوّت ماست از جمله نقاط ضعف و انفعال ما دانسته میشود. در زمینه مهدویت نیز موارد متعدّدی اینگونه هست. یکی را عرض میکنم و آن هم در مورد طول عمر مبارک حضرت حجت سلام الله علیه است. ✅گاهی این امر برای برخی شبهه شده است. یا لااقل از سرّ طولانی شدن غیبت میپرسند! در حالیکه باید بدانیم همین طولانی شدن غیبت باید ایمان ما را به این مذهب پاک و به غیبت و به تشیّع بیشتر کند! 🔻بسیاری نمیدانند که اساسا اگر عمر مبارک حضرت بسیار طولانی نمیشد ما دچار یک شبهه سنگینی در مورد روایات معتبر اهل بیت علیهم السلام میشدیم🔺
👈به شکلی که خودش میتوانست مایه طعن مخالفین و باعث شکوک و شبهات فراوان شود! 🔶توضیح آنکه روایات زیادی داریم که بر اساس آن حضرت حجّت سلام الله علیه عمری طولانی خواهد داشت. این روایات در زمانی صادر شده که اتّفاقا انسان احساس میکند که در آن زمان شاید میتوانست شبهه برانگیز باشد ولی حال که تاریخ تصدیق این امر را نشان داده تازه نورانیّت این احادیث خود را ظهور داده است. 👈تعجّب برانگیز ترین این روایات آن است که به شیعیان تذکر داده شده که ممکن است غیبت ایشان مانند عمر نوح طولانی شود! 👈این روایات عمدتا از امام باقر و صادق علیهما السلام نقل شده و در بد بینانه ترین حالت در قرن چهارم در کتب نعمانی و شیخ صدوق و سپس بعد از آنها شیخ طوسی و دیگران آمده است. 👈البته خود این بزرگواران از متون نوشته شده ی قبلی این روایات را نقل کرده اند ولی فعلا مجال تحقیق آن را ندارم. در هر حال حتّی اگر آن هم باشد تمثیل به عمر نوح چندان در آن زمان هم مناسب نبود. ✅بر اساس این روایات قائم اهل بیت سنّتی را از نوح علیه السلام به ارث برده است و آن هم طول عمر است! گاهی نیز به عمر عزیز و خضر تشبیه شده است! دیگر از این واضحتر شیعه چه میخواهد! 👈در روایتی در اکمال الدّین از امام صادق علیه السلام داریم که: 📖وَ اللَّهِ لَوْ بَقِيَ فِي غَيْبَتِهِ مَا بَقِيَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَظْهَرَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً 👈و در روایت دیگر در همین کتاب از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: 📖«فِي الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ سُنَّةٌ مِنْ أَبِينَا آدَمَ ع وَ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ أَيُّوبَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ فَطُولُ‏ الْعُمُر ...» 👈همین مضمون راسعید بن جبیر نیز از امام سجاد علیه السلام نقل میکند: 📖«سَمِعْتُ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ ع وَ هِيَ طُولُ الْعُمُرِ» 👈در روایت دیگر در غیبت شیخ طوسی عمر ایشان به حضرت عزیز که در هر حال نماد یک وقفه طولانی است تشبیه شده است: 📖«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَثَلٌ لِلْقَائِمِ ع فَقَالَ نَعَمْ آيَةُ صَاحِبِ الْحِمَارِ فَأَماتَهُ اللَّهُ [مِائَةَ عامٍ‏] ثُمَّ بَعَثَهُ‏ » 👈و در روایت دیگر در غیبت شیخ طوسی و غیبت نعمانی و اکمال الدّین از امام صادق علیه السلام نقل شده که وقتی قائم ما قیام میکند مردم میگویند چگونه ممکن است شخصی که انتظار داشتیم استخوانهایش هم در دهری طولانی از میان رفته باشد قیام کند! 📖«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْقَائِمَ ع إِذَا قَامَ قَالَ النَّاسُ أَنَّى يَكُونُ هَذَا وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُهُ مُنْذُ دَهْرٍ طَوِيلٍ» 👈در روایاتی نیز تنها به مفهوم طول غیبت تأکید شده و اینکه در این مدّت خضر همدم حضرت است. مرحوم صدوق در اکمال الدّین از امام رضا علیه السلام نقل میکند: 📖«إِنَّ الْخَضِرَ ع شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَيَاةِ فَهُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ حَتَّى يُنْفَخَ فِي الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَيَأْتِينَا فَيُسَلِّمُ فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَيَحْضُرُ حَيْثُ مَا ذُكِرَ فَمَنْ ذَكَرَهُ مِنْكُمْ فَلْيُسَلِّمْ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ فَيَقْضِي جَمِيعَ‏ الْمَنَاسِكِ وَ يَقِفُ بِعَرَفَةَ فَيُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيُؤْنِسُ‏ اللَّهُ‏ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا فِي غَيْبَتِهِ وَ يَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ» 👈در روایت دیگر مرحوم صدوق در اکمال الدّین با روایتی با سندی خوب از احمد بن اسحاق اشعری از امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند که: 📖«... فَمَا السُّنَّةُ الْجَارِيَةُ فِيهِ مِنَ الْخَضِرِ وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ فَقَالَ طُولُ الْغَيْبَةِ يَا أَحْمَدُ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ قَالَ إِي وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِهِ وَ لَا يَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ» 👈و در روایت دیگر مرحوم صدوق از سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که:
📖«وَ أَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ أَعْنِي الْخَضِرَ ع فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا طَوَّلَ عُمُرَهُ لِنُبُوَّةٍ قَدَّرَهَا لَهُ وَ لَا لِكِتَابٍ يُنَزِّلُهُ عَلَيْهِ وَ لَا لِشَرِيعَةٍ يَنْسَخُ بِهَا شَرِيعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَا لِإِمَامَةٍ يُلْزِمُ عِبَادَهُ الِاقْتِدَاءَ بِهَا وَ لَا لِطَاعَةٍ يَفْرِضُهَا لَهُ بَلَى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ أَنْ يُقَدِّرَ مِنْ عُمُرِ الْقَائِمِ ع فِي أَيَّامِ غَيْبَتِهِ‏ مَا يُقَدِّرُ وَ عَلِمَ مَا يَكُونُ مِنْ إِنْكَارِ عِبَادِهِ بِمِقْدَارِ ذَلِكَ الْعُمُرِ فِي الطُّولِ طَوَّلَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فِي غَيْرِ سَبَبٍ يُوجِبُ ذَلِكَ إِلَّا لِعِلَّةِ الِاسْتِدْلَالِ بِهِ عَلَى عُمُرِ الْقَائِمِ ع وَ لِيَقْطَعَ بِذَلِكَ حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ» 👈و در همین روایت آمده است: 📖«تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ‏ لِيُصَرِّحَ‏ الْحَقُ‏ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ ع‏» 👈و همینطور آمده است: 📖«...انَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَدَارَ لِلْقَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَةً أَدَارَهَا فِي ثَلَاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ع قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِيرَ مَوْلِدِ مُوسَى ع وَ قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ عِيسَى ع وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ تَقْدِيرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ ع وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ أَعْنِي الْخَضِرَ ع دَلِيلًا عَلَى‏ عُمُرِه‏» 👈و در روایت دیگر مرحوم صدوق از مرحوم عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل میکند: 📖«لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ‏ كَأَنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَ لَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ 👈در برخی روایات نیز تنها روی مفهوم طول غیبت تأکید شده است. مثلا در روایت دیگر مرحوم صدوق از ابو حمزه ثمالی از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: 📖«وَ الْإِمَامَةُ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى أَمَّا الْأُولَى فَسِتَّةُ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةُ أَشْهُرٍ أَوْ سِتُّ سِنِينَ‏ وَ أَمَّا الْأُخْرَى فَيَطُولُ أَمَدُهَا حَتَّى‏ يَرْجِعَ‏ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ مَنْ يَقُولُ بِهِ فَلَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْت» 👈و در روایت دیگر از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل میکند که: 📖«ذَلِكَ بَعْدَ غَيْبَةٍ طَوِيلَةٍ لِيَعْلَمَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ يُطِيعُهُ بِالْغَيْبِ وَ يُؤْمِنُ بِهِ» 👈و در روایت دیگر صقر بن أبی دلف از امام جواد علیه السلام نقل میکند که:
📖«فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّيَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً يَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ 👈و در روایت سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام نیز آمده است که: 📖«إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ ذَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِمْ وَ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ‏ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‏ أَيْ سُنَناً عَلَى سُنَنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُم‏» 👈و در روایت دیگر داریم که: 📖«يَا مَنْصُورُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَأْتِيكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِيَاسٍ لَا وَ اللَّهِ لَا يَأْتِيكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يَأْتِيكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَأْتِيكُمْ حَتَّى يَشْقَى مَنْ شَقِيَ وَ يَسْعَدَ مَنْ سَعِدَ» 👈و در روایت ابو ابراهیم کوفی از امام صادق علیه السلام که در غیبت نعمانی و اکمال الدّین آمده، داریم که: 📖«يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْكَرْبِ عَنْ شِيعَتِهِ بَعْدَ ضَنْكٍ شَدِيدٍ وَ بَلَاءٍ طَوِيلٍ وَ جَوْرٍ فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ» 👈در روایت امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر نیز داریم که: 📖«أَمَا وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ إِمَامُكُمْ سِنِيناً مِنْ دَهْرِكُمْ وَ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى يُقَالَ مَاتَ‏ أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ وَ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ‏ بِرُوحٍ مِنْهُ‏» 🔶در روایات شیعی روی مفهوم خروج قائم تأکید فراوان شده است. مفهوم خروج نشان دهنده ی آن است که قبلا متولّد شده و مسأله در مورد قائم غیبت اوست. چنین مفهومی در روایات عامه برجستگی ندارد. فعلا قصدم بررسی روایات عامه پیرامون روایات مهدویت نیست. 🔹با توجّه به همین مفهوم خروج با تقریری که گذشت میتوان گفت آن دسته روایات که در آنها روی خروج در آخر الزمان اصرار شده و یا اینطور آمده که اگر از عمر دنیا یک روز هم باقی نمانده باشد آنقدر آن روز را خداوند متعال طولانی میکند تا قائم خارج شود میتواند خودش نشان دهنده ی طول عمر و طول غیبت باشد. مثلا در کفایة الاثر داریم که: 📖«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً» 🔴بگذارید انتهای پیام را به عربی بنویسم: ولعمری ان الاخبار بطول الغیبة آنذاک من العجائب بحیث إن تکذیب طول غیبة القائم بعد ما رأیت من الروایات فی ذلک تکذیب لامامة الائمة علیهم السلام کما أن تکذیب خروج المهدی تکذیب للنبوة لتواتره عنه صلی الله علیه وآله؛ قال النعمانی فی «الغیبة»، ص24: 📖«أن هذه الغيبة لو لم تكن و لم تحدث مع ذلك و مع ما روي على مر الدهور فيها لكان مذهب الإمامة باطلا لكن الله تبارك و تعالى صدق إنذار الأئمة ع بها و صحح قولهم فيها في عصر بعد عصر و ألزم الشيعة التسليم و التصديق و التمسك بما هم عليه و قوى اليقين في قلوبهم بصحة ما نقلوه» انتهی و قال الصدوق رحمه الله تعالی فی «کمال الدین»، ج2، ص531: 📖«متى بطل وقوع الغيبة بالقائم الثاني عشر من الأئمة ع مع الروايات الصحيحة عن النبي ص أنه أخبر بوقوعها به ع بطلت نبوته لأنه يكون قد أخبر بوقوع الغيبة بمن لم يقع به و متى صح كذبه في شي‏ء لم يكن نبيا».
باسمه تبارک و تعالی (۷۱) «این مرد را مردان میدان میشناسند!» 🔵داشتم مطالعه میکردم و بچه ها شبکه ی پویا میدیدند. یک شعری را یک نوجوانی میخواند که یکدفعه این قسمتش به گوشم خورد: این مرد را مردان میدان میشناسند او را حسینی های دوران میشناسند 👈در مورد شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی بود. سالگرد شهادتشان است. شهادتت مبارک ای مجاهد بزرگ اسلام! 👈راستی که شجره طیبه اسلام چه میوه های زیبا و شیرینی را در دامان خود پرورش داده و میدهد. ثمراتی که خودشان حجتهای خدایی در زمان ما شده اند. 👈راستی کدام فرهنگ و این ایسم ایسمهای معاصر توان تربیت چنین پاکانی را دارد؟! 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض يَمُرُّونَ‏ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 🔴اما چرا خداوند متعال اینقدر به این انسان عزّت داد؟ نمیدانم! شکّی نیست که عزّت ایشان عزّتی دیگر است! عزّتی حاکی از عزّت خداوند متعال. 👈کاملا یاد و دیدن سیمای ایشان از آن چیزهایی است که یذکّرکم الله رؤیته است. گویا خیلی خدایی بود که اینقدر عزّتی خدایی پیدا کرد. «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً» 👈گویا خیلی همّتش بلند بود و خیلی شدت اراده اش در عالم طهارت و پاکی قوی بود. گویا از جوانی هدف عالی توحیدی را شناخته و همّتی بلند در راه آن از خود نشان داده بود. 👈از کوره ی امتحانات، وساوس و ابتلائات هم گویا سربلند بیرون آمده بود. جهادی عظیم کرده و مصداق و ما بدّلوا تبدیلا بود.
🔷انسانها را معمولا میتوان با دو ملاک شناخت. یکی اینکه هدفش چیست فإنّ قیمة کلّ امرئ ما یحسنه و دیگر اینکه همّتش در راه آن چقدر است فإنّ الانسان یبلغ آماله بهمّته لا بأمانیه. 🔹در هر حال در این شکّی نیست که ایشان واقعا اهل ایمان و عمل صالح بوده است. 📖«انَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ‏ لَهُمُ‏ الرَّحْمنُ‏ وُدّا» 👈با آن نور الهی که در سرّ و سریره انسان پیدا شده آشنا بوده و آن کلمه طیبه را با عملی صالح و همّتی بلند به آسمان فرستاده است. گویا اخلاص بالایی داشته است. این نوع عظمت بدون اخلاص امکان ندارد. ✅شاید هم اصلا ایشان چیزهایی و امتحانات بزرگی بین خود و خدا داشته که اصلا هیچ کسی هم مطّلع نبوده و با خود به آن سرا برده است. 🔶راستی که ایشان کم شخصیتی نبود. به درجه ای رسیده بود که لایق آن شده بود چهره ی جبهه مقاومت در سطح منطقه ای و جهانی باشد. چهره ی عزّت اسلام باشد. 👈راستی که حاصل مجاهدت شهدای عزیزمان و عصاره آن خونها پاک دفاع مقدّس و حاصل خون دلهای مجاهدان در راه خدا بود. 🔸این مرد را مردان میدان میشناسند🔸 آری حاج قاسم ابعاد اخلاقی، ایمانی و عرفانی از جهتی و ابعاد ملّی و سیاسی و قهرمانی و مانند آن را از جهات دیگر داشت. 👈ولی به نظرم از یک چیزی کمتر صحبت شده است. البته طبیعی هم هست چون پشت پرده ی شخصیت ایشان است. ولی شکّی ندارم که اینگونه بوده است. 🔻به نظرم سرّ کار ایشان ورای همه نکاتی که داشتند مبارزه با آن بت اعظم بود. الاه نفس!🔺 🔹آری این مرد را مردان میدان میشناسند! آنهایی که به جهاد بزرگ مشغولند. رفقا دیدید چطور به زمین افتاد و پای آن مادر شهید را بوسید!😢 جهاد عظیمی با آن الاه نفس داشته است. ✅وقتی خاطرات ایشان بیان میشود انسان احساس میکند ایشان نیز یکی از آن ابراهیم صفتانی بوده است که تیشه بر دوش نهاده و سراغ بت اعظم رفته است! ✅عمری با من و من، آن منی که مانع ظهور آن نور پاک آسمان و زمین در دلهاست مبارزه نموده است. رفقا بهتر نیست ما هم به جای مبارزه با این و آن سراغ بت اعظم برویم! هین بکش او را که بهر آن دنی هر دمی قصد عزیزی میکنی از وی این دنیای خوش بر تست تنگ از پی او با حق و با خلق جنگ نفس کشتی باز رستی ز اعتذار کس ترا دشمن نماند در دیار 👈هر چقدر انسان از زوایای آشکار و مخفی و أخفای این منیتها و نفس پرستی ها غروب کند آن نور آسمان و زمین طلوع میکند. 🔸آسیب شناسی در الگو برداری🔸 💡به ذهنم خطور کرد چیزی را بیان کنم. یک آسیبی که گاهی در کار بسیاری از ما دیده میشود آن است که از فضیلت علم و توجّه به سیره ی علمای راستین غافل میشویم. 👈ما به دلیل هوای نفس و همینطور حس گرایی که داریم این عظمتهای ظاهری را ملاک قطعی و دقیق عظمتهای واقعی میگیریم. ✋خود این قابل بحث است. مطلبی بدیهی نیست و از حیث نظری نیز قابل مناقشه است. حاج قاسم عزیز ما عظمت ظاهری و عزّت دنیایی اش واقعا زیاد شد. قطعا این عظمت و عزّت ریشه در نوعی بزرگی باطنی داشت. 👈ولی آیا به همان مقدار که در ظاهر آشکار شد در باطن هم بالاتر از همگان بود؟! بالاتر از عرفا و بزرگانی مانند آیت الله بهجت و آیت الله مصباح و امثال آنها؟! 👈اصلا روشن نیست اینطور باشد بلکه احتمال بیشتر آن است که ایشان نیز همانطور که در این دنیا به زبان می آورد در آن دنیا نیز آرزوی آن را داشته باشد که در حاشیه آن انسانهای پاک مانند امام خمینی و آیت الله بهجتها محشور شود. ✋معادلات آن دنیا معادلات دیگری است. خافضة رافعة است. از پیش خودمان حکم نکنیم. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازای وان پرده نشین باشد 🔹مگر در این شکّی هست که امثال حاج قاسم عزیز ما و دیگر دوستان شهیدش مانند حاج همّتها و باکری ها و خرازی ها و... همه به برکت آن نفس قدسی زمان امام خمینی به این وادی وارد شدند؟! این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد 🔶امّا امام را چه امام کرد؟ ایشان شاگرد مکتب اسلام بود. شاگرد قرآن و اهل بیت علیهم السلام بود. یک فقیه، فیلسوف و عارف بزرگ بود. 👈واقعا آن دنیا معلوم میشود که چقدر از این نورها و معنویتها حاصل همین علوم است. اینها را دست کم نگیریم! در انتخاب الگوهای بزرگ دقّت کنیم. قدردان بزرگانمان باشیم. 👈اصلا اسّ و اساس ایمان و قرب یک هویّت معرفتی است. یکبار نباید تقدیر و تعظیم شخصیتهای بزرگی مانند حاج قاسم ما را از عظمت اصلی که همان علوم الهی و همّتهای بلند در راستای تحقق به آنهاست غافل کرده و یا خدای نکرده آنها را در نگاه ما کوچک جلوه دهد. 👈علمای راستین مکتب اسلام مانند امام خمینی ها آیت الله بهجتها و آیت الله مصباح ها را همواره باید الگوی خود قرار داده و برای آنها حساب دیگری باز کنیم. چشم و گوشمان همانطور که حاج قاسم عزیز میگفت به این رهبر پاکمان باشد.