🔴بله همین است. خروش فاطمی واقعا حجّت شیعه یا به تعبیر آنانی که اهل تنابز بالالقاب هستند رافضه شد! اینها را میبینند ولی تصمیم به توجیه میگیرند! قتل الانسان ما أکفره!
✅همین ابن کثیر در موضع دیگری همین مطلب را گفته و میگوید اساسا مشکل علی علیه السلام با ابوبکر هم ظاهری بود! وقتی دیدند فاطمه -مانند اخلاق همه زنها که احساسی هستند لج کرده!- علی علیه السلام تصمیم گرفت مقداری به خاطر رعایت دل ایشان در ظاهر مخالفتهایی با ابوبکر بکند ولی به محض آنکه از دنیا رفت دوباره آمد و بیعت علنی کرد! چه بگویم! وقتی خودش تصمیم گرفته هدایت نشود چه میشود کرد؟!
📖«حصل لها وهي امرأة من البشر ليست بواجبة العصمة عتب وتغضب ولم تكلم الصديق حتى ماتت ، واحتاج علي أن يراعي خاطرها بعض الشئ»
🔹خیلی عبارات مهمّی است. مخصوصا از جانب ابن کثیر که عالم مقبول نزد اهل سنت و مخصوصا وهابیت است. در برخورد با اهل سنت مهمترین استدلال آوردن حدیث از صحیح بخاری و صحیح مسلم است و در برخورد با وهابیت و سلفی ها نیز در استناد به اقوال علمای عامه مهمترین آنان به ترتیب: ابن تیمیه و سپس ابن قیم جوزیه و سپس ابن کثیر و بعد ذهبی و ابن حجر است.
🔸«حدیث صحیحین از عائشه در مورد خروش فاطمی»🔸
در صحیحین مطلبی را با سند صحیح از عروه بن الزبیر از عائشه در مورد جریان خروش فاطمی نقل کرده اند. نقلی بسیار بسیار مهم است که اهل سنت نمیتوانند در آن مناقشه کنند. همینطور روایت عائشه از ماجراست که در هر حال ضدیت او با امیر المؤمنین علیه السلام آشکار است و تأمّل در روایت او از ماجرا -ورای ضعفهای محتمل آن- میتواند راهگشا باشد.
👈بسیاری از احادیث عائشه را فرزند کوچکتر زبیر که همان عروه بود و عائشه نیز خاله و محرم او محسوب میشد گزارش کرده است. طبیعتا میتوانست مطالبی به او بگوید که به دیگران عادتا گفته نمیشد.
👈نکته ی اینکه این روایت مهم گفته شده و سپس باقی مانده و سپس در مهمترین کتاب عامه نقل شده هم در این است که در ظاهر بیان منقبت ابوبکر است ولی در باطن حقایقی را افشا نموده است:
📖«ان فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم أرسلت إلى أبى بكر الصديق تسأله ميراثها من رسول الله صلى الله عليه وسلم مما أفاء الله عليه بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر
📖فقال أبو بكر ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد (صلى الله عليه وسلم) في هذا المال
📖وانى والله لا أغير شيئا من صدقة رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حالها التي كانت عليها في عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه وسلم
📖فأبى أبو بكر ان يدفع إلى فاطمة شيئا فوجدت فاطمة على ابن بكر في ذلك قال فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم ستة اشهر
📖فلما توفيت دفنها زوجها علي بن أبي طالب ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها على وكان لعلى من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر
📖فأرسل إلى أبى بكر ان ائتنا ولا يأتنا معك أحد كراهية محضر عمر بن الخطاب فقال عمر لأبي بكر والله لا تدخل عليهم وحدك فقال أبو بكر وما عساهم ان يفعلوا بي انى والله لآتينهم
📖فدخل عليهم أبو بكر فتشهد علي بن أبي طالب ثم قال انا قد عرفنا يا أبا بكر فضيلتك وما أعطاك الله ولم ننفس عليك خيرا ساقه الله إليك ولكنت استبددت علينا بالامر وكنا نحن نرى لنا حقا لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم
📖فلم يزل يكلم أبا بكر حتى فاضت عينا أبى بكر فلما تكلم أبو بكر قال والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم أحب إلى أن أصل من قرابتي واما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الأموال فانى لم آل فيها عن الحق ولم اترك امرا رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يصنعه فيها الا صنعته
📖فقال على لأبي بكر موعدكم العشية للبيعة فلما صلى أبو بكر صلاة الظهر رقى على المنبر فتشهد وذكر شأن على وتخلفه عن البيعة وعذره بالذي اعتذر إليه ثم استغفر وتشهد علي بن أبي طالب
📖فعظم حق أبى بكر وانه لم يحمله على الذي صنع نفاسة على أبى بكر ولا انكارا للذي فضله الله به ولكنا كنا نرى لنا في الامر نصيبا فاستبد علينا به فوجدنا في أنفسنا
📖فسر بذلك المسلمون وقالوا أصبت فكان المسلمون إلى علي قريبا حين راجع الامر المعروف»
🔸بحثی پیرامون حدیث عائشه🔸
این متن بسیار مهم سرشار از اشارات تاریخی است:
👈فاطمه سلام الله علیها با حالت قهر و عصبانیت با خلیفه از دنیا رفت: «فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت»
👈جایگاه حضرت فاطمه سلام الله علیها نزد مسلمین خیلی رفیع بود طوری که گویا بالاتر از امام علی علیه السلام بود و سدّ مقاوم و چهره ی رسانه ای امام علی علیه السلام بود؛ به تعبیر این روایت برای حضرت وجهی بود که وقتی رحلت کردند مردم دیگر به حضرت آن عنایت را نداشتند: «وكان لعلى من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته»
👈امیر المؤمنین علی علیه السلام فاطمه را شبانه دفن کرد تا خلیفه حاضر نشود! اینقدر مسأله بغض جریان غصب خلافت در خانه ی وحی و نزد اهل بیت زیاد بود. حتّی در مرگش هم از آنان راضی نخواهد شد: «فلما توفيت دفنها زوجها علي بن أبي طالب ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها على».
👈تا فاطمه سلام الله علیها زنده بود در این شش ماه امیر المؤمنین علیه السلام با تکیه بر آن وجود نورانی بیعت نکرد! «فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر»
👈امیر المؤمنین علی علیه السلام در ابتدا برای بیعت به شکل علنی اقدام نکرد و با برخوردی هوشمندانه گفت خلیفه خودش بیاید منزل ایشان و هیچ کسی هم غیر او نیاید!
✋واقعا چه عجیب است! تصریح میکند که دوست نداشت عمر بن الخطاب در آن خانه حاضر شود! دلیلش را نمیدانم ولی شاید نمیخواست آن خاطرات برای بچه ها زنده شود! آن موجود را در خانه ای که جای خالی مادرشان در آن پیداست ببینند! «فأرسل إلى أبى بكر ان ائتنا ولا يأتنا معك أحد كراهية محضر عمر بن الخطاب»
👈دیگر آنکه اصلا وضعیت عادی نبود؛ واقعا روشن بود که اهل بیت دشمنی خاصی با خلیفه دارند. اصلا او را قبول ندارند. اینجاست که عمر صراحتا ابراز بیم نمود که اگر تنها بروی ممکن است تو را ترور کنند! فقال عمر لأبي بكر والله لا تدخل عليهم وحدك فقال أبو بكر وما عساهم ان يفعلوا بي انى والله لآتينهم.
👈اوج غرض ورزی عائشه در این زمینه آن است که در انتهای روایت طوری کینه ی خود را از علی علیه السلام آشکار میکند که گویا اصلا کاری کرد که همه ی صحابه و مردم فهمیدند کار منکری است و برای نفس و دنیا است لذاست که: «فسر بذلك المسلمون وقالوا أصبت فكان المسلمون إلى علي قريبا حين راجع الامر المعروف»
🔹نکات این نقل خیلی زیاد است. در حوصله این نوشته محدود نمیگنجد!
✔عامه که این روایت را نقل کردند از آن جهت است که حکم شرعی «لا نورث ما ترکنا صدقة» را توضیح دهند. ناگزیر بودند ذیل این روایت به جریان ناراحتی حضرت فاطمه سلام الله علیها اشاره کنند. برآیند نقل در نگاه آنان به اینکه میکشد که برای خلفا بد نمیشود ولی در دل آن طوری است که خدا حجت را برای منصفین تمام میکند.
✅فضای نقل طوری است که درخواست اهل بیت کاملا غیر منطقی و زیاده خواهی بوده است و حدیث در نگاه آنان منقبتی برای ابوبکر است! شرح شدت عمل او در عمل به سنت و حفاظت از حقوق مسلمین است! یا للعجب!! ولی در هر حال همین پوشش به ظاهر منقبت باعث شده است که این روایت برای ما باقی بماند.
🔻در واقع بخشی از مهمترین نکات تاریخی که به درد اهل حقیقت هم میخورد مطالبی است که به خواست خدا در قالب پوششهای اینچنینی به ما رسیده است. آنهم در صحیحترین کتب آنها که آن را بین خودشان و خدا حجت قرار داده و تالی تلو قرآن کریم میدانند!🔺
👈مانند فاطمة بضعة منّی من آذاها آذانی که در سیاق تنقیص امیر المؤمنین در عقد دختر ابوجهل آمده است.
باسمه تبارک و تعالی(۷۸)
«آیا خانواده محکوم به زوال است؟»
🔵این هم عکس دیگری از سواحل غربی قبل از وقوع انقلاب جنسی است. امروز مطلبی خواندم که در بسیاری از سواحل فرانسه استفاده از مایو اسلامی یا همان به اصطلاح بورکینی برای زنان مسلمان ممنوع اعلام شده است. جریمه های سنگینی میکنند!
👈گشت امر به معروف و نهی از منکر غربی در سواحل میچرخد و مجبور به لخت شدن و یا جریمه میکند! الله اکبر! چقدر گشت ارشاد ما را مسخره میکردند! برای استهزائش فیلم درست میکردند!
👈امر به معروف و نهی از منکر ما را خشونت و منافی آزادی معرفی میکردند! چیزی که بر اساس فطرت و پاکی و دین خدایی و مصالح اجتماعی بود! اینها دیگر که هستند؟! پلیسشان جریمه ساحلی میکند!
👈آنقدر گندش در آمده که خود مجامع حقوق بشری هم اندکی اعتراض کرده اند که این از حیث تئوری خلاف لیبرالیسم است! در برخی دیگر از کشورها نیز شبیه چنین امری اتّفاق افتاده ولی آنقدر خلاف اصول لیبرال است که خودشان خجالت میکشند اجبار کنند!
👈فوقش زورشان به ممنوعیت حجاب در مدارس رسیده است! آخر نفاق هم حدّی دارد و تا اندازه ای مخفی است! زنان اگر لخت و عریان باشند در ساحل هیچ اشکالی نداشته بلکه زیبا و جاذبه توریستی است ولی اگر پوشیده باشند باید جریمه بدهند و اگر تکرار کنند مجازات!
👊حالا اینجا گاهی اینطور نفاقشان را بروز میدهند که این خلاف شعارهای غربی است! یا گاهی که سوسیال دموکراتهایشان بر مسند مینشینند میگویند باید فرهنگ غالب حاکم شود! اینها دیگر بهانه هاست.
👈باز تصویری دیدم از سواحل قدیم غربی که اگر لباس از مقداری کوتاه تر میشد زنان را جریمه میکردند!
🔴در شماره قبلی مقداری در مورد انقلاب جنسی صحبت کردیم. عوامل این انقلاب و شورش اجتماعی علیه مفاهیم سنّتی اخلاق جنسی چه بود؟ از کلام رهبر معظم انقلاب آوردم که از نظر ایشان اصل این جریانات مبتنی بر یک تصمیم سیاسی است.
👈البته برای پیشبرد این تصمیم نیازمند سلسله جنبانی دسته ای از علل و عوامل شدند. اموری را ذکر کردم. در این قسمت به ذهنم رسید زمینه های جامعه شناسانه چنین انقلابی را مقداری بیان کنم.
👈به عبارتی چه بسترهای مهیّای اجتماعی در جامعه مدرن به وجود آمده بود که توانست خود بسان ابزاری برای این تصمیم سیاسی مبدّل شود؟
✅البته به نظر نگارنده برخلاف آنچه جامعه شناسان میپندارند اینها چیزی بیش از یک زمینه های اوّلیه نبوده و هرگز نباید با ساده اندیشی و جبر گرایی اجتماعی گمان کرد علّتی تامه در راستای تحقّق این تحوّلات هستند.
✅بشر مفطور بر روح خداوندی بوده و بالطبع کشش آسمانی دارد که از آن معرفتها و احساسات و اخلاق متعالی جوشش میکند. عفت چیزی نیست که ساخته ذهن ابزاری انسان باشد که دیگر کارکردش را برایش از دست داده باشد.
🔷در هر حال خانواده بر اساس نوعی خاص از مناسبت جنسی بین زن و مرد بنا شده است. از اینجاست که بدیهی است ترویج هر نوع بی عفّتی در سطح جامعه به معنای مبارزه با خانواده است.
👈ترویج بی عفّتی لشگریان مخفی و دستهای شوم مستکبرین عالم برای اجرای سیاستهای استعماریشان بر گرده بشر است! اسب تروآ آنهاست. خانواده را نابود میکند.
👈این مبارزه آشکار و خونین با خانواده معطوف به اسلام و ایران نیست بلکه در مقیاس بشریت است. واقعا هم با همین حربه عمده نقاط جهان امروزی را تصرف کرده اند.
👈امروز دیگر خیلی روشن است که خانواده ورای فامیل در غرب اگر هم هنوز هست ولی اصلا گرم نیست! گویا در قیاس با جامعه خودمان اصلا خانواده ای ندارند! خانواده مرده است!
👈خودشان هم وقتی صفا و صمیمیت موجود در خانواده ایرانی را میبینند به فکر فرو رفته و افسوس میخورند! این را در یک مصاحبه ای که با سرمربی سابق تیم ملی فوتبال ایران برانکو ایوانکوییچ دیدم گفته بود.
🔶بگذریم! جایی وسیله نقلیه ام را دور از خانه های شهر نگه داشتم. مقابل قبرستان در خاکفرج قم؛ رو به روی شهرداری! آن طرف یک رشته ای از خانه ها در یک منظره ی جالب نظرم را جلب کرد.
💡به ذهنم خطور کرد که راستی که جوامع بر محور خانه شکل گرفته است. خانه نیز بر محور اجتماع افرادی با علقه سببی نکاح و نسبی ویژه که همان خانواده مصطلح است. وقتی با مقداری فاصله به این منظره نگاه کنید مثلا بروید بالای کوه خضر و نظری بیاندازید به خوبی درک میکنیم معنای اینکه خانواده سلولهای جامعه است چیست؟!
👈آری شهرها متشکّل از مناطق و مناطق متشکّل از محلّه ها و محلّه ها متشکّل از خانه ها! انسانها را به صورت اشتراکی در یک سوله نریخته اند! در هم نمیلولند! به هتلها نبرده اند!
👈در همین خانه ها هم با نظمی طبیعی که همان اجتماع خانواده است زندگی میکنند! محور این نظم طبیعی مشروعیت و تقدّس نوعی خاصٌ از رابطه جنسی زن و مرد و تولید مثل است. همان است که از آن به خانواده تعبیر میکنیم.
👈اجتماع زن و مرد با عقدی مشروع و تشکیل محیطی امن و کنترل شده برای ارضاء تمایلات جنسی و نیازهای معیشتی و استراحتی و از همه مهمتر فرزند آوری و تربیت فرزند.
🔹چنین عقلانیتی تا کنون هیچگاه رقیب جدّی نداشته است. البته فسق و گناه همواره بود و هست ولی در حدّ رقیب جدّی برای این سنّت مهم که هم از مفاهیم دینی و هم از تراث تاریخ بشری است نبوده است.
🔸قصدم فعلا صحبت کردن در مورد خانواده و فوائد و اهمیت آن نیست. فعلا میخواهیم بگوییم چه بر سرش میخواهند بیاورند! همان است که رهبر معظّممان فرمودند که دشمن تصمیم گرفته آن را از میان بردارند!
🔸«نگاهی به بنیانهای شکل گیری خانواده از منظر حکمت عملی مشائی»🔸
شکّی نیست همانطور که در بذل الخاطر شماره ۴۹ گفتم محیط و شرائط تأثیر اساسی در ادراکات اعتباری ما دارد. حکم عقل عملی ما به لزوم تشکیل نهاد خانواده و به تعبیر حکما اجتماع منزلی یک حکم بدیهی نبوده و مبتنی بر مصالحی است که در تشکیل این امر درک کرده است.
✅در گذشته فلاسفه در مباحث ناظر به سیاست و عقل عملی سرّ تشکیل خانواده را معمولا نهادی برای جمع و حفظ غذا و سپس تولید و تربیت انسانها میدانستند.
🔷خلاصه نظریه آنها در بیان شکلگیری اجتماع منزلی و تدبیر منزل آن است که انسان از آنجا که غذایش برخلاف دیگر جانداران طبیعی نبوده و نیازمند آشپزی و به تعبیر آنها صناعی است به تلاش مضاعفی در زمینه تغذیه اش نیاز دارد. غذا نیز نیاز ضروری اوست.
👈از اینجاست که نیازمند آن میشود که یک جای امنی را برای غذایش تعیین کند که هم انبار غذا باشد و هم مانع از دست اندازی دیگران به آن باشد! این جا همان منزل است!
👈ولی از آنجا که مردان باید از منزل خارج شده و دنبال غذاهای بعدی باشند نیازمند آن شده اند که کسی را به عنوان نگهبان غذاها در منزل بگمارند. چه بهتر که چنین شخصی آشپزی هم بداند و نیاز جنسی و نیاز به نسل را هم بر طرف کند!
👈از اینجاست که مسأله ازدواج مرد و زن و زندگی خانوادگی از منظر حکمت عملی مشائی مطرح میشود. روشن است که چنین اجتماعی منجر به تولید مثل شده و گاهی نیازمند خدمتگذار میشود.
🔹به قول شهرزوری در کتاب «رسائل الشجرة الالهیة»:
📖«نعني بـ«المنزل» المكان الذي يجتمع فيه هؤلاء»
👈یعنی مکانی که در آن زوج، زوجه، اولاد و خدم و غذا جمع میشود! اساس ذهنیت فلسفه مشائی در زمینه منزل همین است.
👈نکته در دیدگاه مشاء آن است که اساس منزل بر تولید مثل نیست زیرا انسان در ابتدا تنها به فکر خودش است و اینکه زنده بماند! لذا تحلیل را از غذا و نیازهای ضروری شروع میکند تا اینکه غذا به نگهبان غذا و آشپز میکشد و سپس به شکل طبیعی نیروی جنسی و عاقبت اندیشی او را به تولید مثل میکشاند!
🔴غزالی نیز از منظری دیگر در احیاء العلوم به فوائد نکاح یا همان تشکل خانواده میپردازد! از دید او اصل این نوع نظم انسانی به تولید مثل برمیگردد. شهوت هم به خاطر آن در انسان قرار داده شده است.
👈ولی روشن نمیکند که چطور تولید نسل و اطفاء شهوت انسان را به تشکیل خانواده در خانه و نه اجتماع دیگر میکشاند! تحلیل حکما این مشکل را نداشت. در هر حال تلاش کرده بودند مطلب را ریشه ای تر ببینند؛
👈غزالی میگوید:
📖«فوائد النكاح و فيه فوائد خمسة: الولد، و كسر الشهوة، و تدبير المنزل، و كثرة العشيرة، و مجاهدة النفس بالقيام بهن»
👈ولی روشن است که چنین اموری کاملا مبتنی بر نوع تمدّن حاکم بر آنهاست و اگر شرایط تغییر کند باید متناسب با تغییر شرائط و تحوّلات تمدّنی در مورد خانواده و ضرورت شکل گیری آن و یا شکل آن تجدید نظر نمود.
✋ولی آیا شرایط زیستی و تمدّنی انسان به گونه ای تغییر کرده که عقل را به تجدید نظر در حکمش به ضرورت تشکیل جامعه بر اساس خانواده وادارد؟!
✅البته همانطور که قبلا گذشت نباید انسان را تنها در بعد عقل حصولی اش خلاصه نمود. انسان به واسطه آن روح خداوندی از معرفت و فهم فطری نسبت به عوالم غیبی و مبدأ هستی و همینطور نوعی گرایش به آن برخوردار است.
✅همین فطرت است که او را به پاکی و عفّت و اخلاق دعوت میکند. یکی از شئون این فطرت پاک همین عقل حصولی است.
👈ولی برای آنکه بحثمان جلو برود فعلا در فضای ذهن و ادراکات اعتباری به آنچه بر سر خانواده رفته و میرود میپردازم.
🔻آیا اگر خانواده به خاطر آنچه حکما گفته بودند شکل گرفته با توجّه به تحوّلات اجتماعی میتوان گفت دیگر ضرورتی برای آن وجود نداشته و انحاء رقیبی از نظم انسانی میتواند مشروعیت یابد؟!🔺
👈دیگر خانواده تنها گزینه ای نیست که میتواند باعث و حافظ منافع اقتصادی افراد باشد. به تعبیر دیگر برای دسترسی به غذا و آشپزی و نگهبانی از آن نیازی به زنان نیست!
🔻آیا میتوان شیوع بد حجابی، بی حجابی، بی عفّتی، دوستی زنان و مردان در بیرون خانواده، بالا رفتن سنّ ازدواج و شیوع تجرّد قطعی، شیوع خیانت و همخانگی و زندگی با حیوانات و... را نشانه هایی از تضعیف عقلانیت خانواده در بین احکام عقل عملی انسان دانست؟!🔺
👈این را بگذارید در نوشته های بعدی بپردازیم. طولانی نشود!
باسمه تبارک و تعالی (۷۹)
«تاریخ خانواده»
«آیا نظام خانواده در حال فروپاشی است؟»
🔵به بهانه ی کلام مقام معظم رهبری مطالبی را در زمینه خانواده بیان کردم. راستی که بحث از خانواده به نوعی کلید بحث از بسیاری از ناهنجاری های امروزی است.
👈رهبر بصیرمان صراحتا بیان کردند آنچه از مفاسد امروزی در اخلاق جنسی دیده میشود ناشی از تصمیم شوم سیاسی برای از میان برداشتن نظام خانواده از بین بشر است.
🔹رفقا حقیقتا این رهبر عزیز لطف بزرگ خداوند متعال به نسل ماست و لتسئلن یومئذ عن النعیم! رهبری بی نظیر است. نشانی از آسمان دارد. آیتی از آیات راه حقیقت در زمان ماست! اخیرا به ذهنم آمده یک دوره واو به واو سخنرانی های ایشان را مطالعه کنم.
👈رسیدیم به توضیح اینکه چطور میشود تحوّلات اجتماعی در زمینه بسترهای شکلگیری خانواده ابزاری برای تحقّق این هدف شوم باشد.
💡به ذهنم رسید که میتوان بر اساس تاریخ نه چندان دور خانواده را در سه سطح بررسی نمود که نقلهای سنگین و معناداری نموده است:
🔻خانواده سنّتی، خانواده صنعتی، خانواده مدرن!🔺
✋آیا میتوان گفت امروزه در حال گذار از خانواده مدرن به سمت زوال نظام خانواده هستیم؟!
👈در این شماره از بذل خاطر تنها یک توصیف عام از این سه نوع خانواده ارائه کرده و در شماره ی دیگر یک جمع بندی کلّی خواهم آورد بحول الله و قوّته.
🔸خانواده سنتی🔸
گفته میشود که قدیم 90% انسانها در روستا و جوامع کوچک در قالب کشاورزی و دامداری و تأمین خوراک در ارتباط با زمین و دام زندگی میگذراندند و در عصر ما 90% در شهرها و درصد اندک مشغول کشاورزی و تولید غذا هستند.
👈در گذشته زنان دوشادوش مردان مشارکت اقتصادی داشته، کار میکردند و فرزند داری هم مینمودند.
🔴در این برهه رابطه زن و مرد بیشتر یک رابطه مبتنی بر منفعت اقتصادی و اجتماعی بوده و حتّی برخورداری جنسی نیز به نوعی وظیفه برای تولید نسل و اطفاء غریزه تلقّی میشده نه یک احساس عاشقانه!
👈در این فرهنگ است که طلاق چندان معنایی ندارد. دوستی بین زنان و مردان و خیانت و بالا رفتن سنّ ازدواج و... جز در صور نادرش، چندان معنایی ندارد.
👈زن خوب زنی ولود و از خاندانی خوب و کاری است که البته اگر زیبا هم باشد که بهتر است!
👈در این فضا بود که فامیل، خاندان و قبیله معنایی خاصّ میتوانست داشته باشد. ازدواجها حتّی المقدور درون فامیلی و با صلاحدید والدین و بزرگان فامیل بود.
✅آری! در قدیم نگاه به ازدواج اساسا همانطور که در کتب فقهی آمده در ابتدا نوعی عقد و معامله بوده است. نوعی عقد رسمی و حقوقی بوده تا یک عقد حبّی. در حکمت هم عنوان اجتماع منزلی بوده است.
✅عقدی به منظور حفظ مالکیت و لزوم ایجاد منزل و تولید مثل و تربیت و مدیریت خانه بوده است. البته در دلش به صورت طبیعی بعد از ازدواج و نه قبل از آن محبّت می آمد. به صورت بسیار نادری عشق هم ایجاد میشد.
👈قابل کتمان نیست که مفهوم عشق در دنیای قدیم مفهومی بسیار نادر بوده و معمولا ربطی به ازدواج و زناشویی نداشته و خارج از قلمرو خانواده رقم میخورده است.
👈روابط زن و شوهر معمولا غیر صمیمی ولی کاملا پایدار و متعهدانه بود. به عبارت دیگر انتظار چندانی از یکدیگر در زمینه ارضاء عاطفی نداشتند. همین هم نوعی رضایتمندی نسبی را از ازدواج برایشان به ارمغان می آورد.
👈گاهی به غلط با محور قرار دادن دیدگاه مدرن نسبت به ازدواج سنتی حکم به شیوع طلاق عاطفی میان آنها میشود که نوعی سطحی نگری در مورد سنخ پیوند زناشویی در دنیای سنت است.
👈 نگاهشان به ازدواج انتخاب یک زوج خوب برای زندگی و اهداف زناشویی بود نه تمتّع صرف جنسی و عشقی و عاطفی!
👈زنها از حیث اقتصادی کاملا در نهاد سنّتی وابسته به مرد بودند و توان کفایت اقتصادی را به صورت مطلوب نداشتند.
🔸خانواده صنعتی🔸
به مرور با ظهور کارخانه ها و ادارات و کشاورزی های صنعتی و رشد رفاه، مردان خانه را برای رفتن به سر کار ترک کرده و خانه ها نیز برای تمرکز نیروی کار در دنیای صنعت به شهرها منتقل شدند؛
👈با مهاجرت مردم به نواحی شهری و آغاز به کار در تولید صنعتی، انگیزه های اقتصادی یعنی نیاز به نظارت بر وراثت زمین و کار بر روی زمین به عنوان یک واحد تولید خانوادگی دیگر محرک ازدواج نبودند.
👈ازدواجهای تنظیم شده که از طریق گفتگو میان والدین و خویشاوندان ترتیب داده میشد کمتر معمول گردید.
👈زنان با توجّه به تأکیدات دینی و سنّتی و عدم نیاز به مشارکت اقتصادی بیشتر در خانه، تنها به شوهرداری و بچه داری نقل وظیفه پیدا نمودند.
👈زن خانه دار و مرد نان آور شد! اینجا مفهوم زن خانه دار برجستگی خاصّی پیدا کرده است. همچنین با زوال شأن اقتصادی زن و محصور شدن او در خانه و استقلال بیشتر مردان در اقتصاد و نان آوری مفهوم محبّت زن و شوهری و برجسته شدن تدریجی التذاذ جنسی جدّی تر شده است.
👈فرصت و امکانات برای آرایش زنان نیز در خانه مهیاتر گردید. زن خوب زن خوش اخلاق و زیبا و مطیعی است که برای شوهرش در خانه وقت بگذارد و آراسته باشد و در عین حال به کارهای خانه و تربیت فرزندان موفّق باشد.
👈مرد خوب هم مردی است که نان آور خانه بوده و اجمالا موقعیت اجتماعی و استقلال نسبی برای اعضاء خانواده و آینده ی آن تأمین نماید.
👈انتخاب زوج نیز معمولا به همان شکل سنّتی -ولی نه مقیّد به فامیل- معمولا با هماهنگی والدین و آشنایان و در بسیاری از موارد با معرّفی آنها بود.
✅البته در خانواده صنعتی نیز این سطح از محبّت و لذّت جنسی مبتنی بر وظیفه و نوعی اجتماع منفعتی بود تا مبتنی بر صرف هوای نفس طرفینی و اجتماع لذّت!
👈لذاست که باز طلاق چندان شایع نگشت چون در هر حال اجتماع منفعت پایداری بیشتری از اجتماع لذّت دارد. از همینجاست که چندان مفهوم دوستی دختر و پسر و زنان و مردان برجستگی نداشته و خیانت و تجرّد شایع نبود.
👈روابط نیز از سطح کلان خاندانی و روابط قوی نسبی با چند واسطه به فامیلهای نزدیکتر تقلیل داده شد.
👈در این دوره در انتخاب الگوهای ازدواج معمولا عشق یا محبت نقش تعیین کننده نداشت بلکه منافع اجتماعی و اقتصادی مربوط به تداوم نقش اقتصادی خانواده و نگهداری و مراقبت از وابستگان اهمیت اساسی داشت.
👈ویژگی دیگر خانواده صنعتی یا همان خانواده ای که با شروع موج صنعت رشد یافت آن است که به میزان زیادی از خلوت خصوصی خانگی برخوردار است و تمام توجّه خود را به خود و کودکان خود معطوف میسازد.
👈ظهور یک خودیت نوین در قالب خود خانوادگی! از مقوّمات فکری چنین خانواده هایی نوعی فردگرایی عاطفی را میتوان اشاره نمود که زناشویی را بر پایه ی مهرورزی شکل میدهد.
👈امروزه هنوز چنین نوع از خانواده ای اجمالا هیمنه ی خود را در فرهنگ ایران و بلکه جهان دارد.
🔸خانواده مدرن🔸
به مرور با رشد فرهنگ مدرن و فردگرایی عاطفی و گسترش سطح رفاه و شغل و آموزش و استقلال نسبی اقتصادی زنان و مردان سنخ رابطه زن و مرد به سمت اجتماع لذّت دگرگون شده و خانواده به حوزه ی ارضای شخصی تقلیل داده شد.
👈در این زمان بود که مفهوم عشق که مفهومی بسیار مهجور و افسانه ای بود به مفهومی شایع مبدّل گردید؛
👈در کلام برخی از صاحب نظران دیدم که اساسا مفهوم عشق رمانتیک تقریبا تا پیش از دوران اخیر در غرب رواج نیافته بود و در اکثر فرهنگهای دیگر هرگز وجود نداشت.
👈تنها در دوران نوین بود که عشق، ازدواج و تمایلات جنسی در پیوند نزدیک با یکدیگر در نظر گرفته شد! آری! گسترش آرمانهای عشق رمانتیک شدیدا به گذار از جامعه ی روستایی به جامعه ی صنعتی شهری بستگی داشت.
👈در این برهه از تاریخ خانواده است که جذابیت و ارضاء طرفین برای هم و همینطور میزان سازگاری اخلاقی بسیار مهم شده است.
👈روشن است که بنا نمودن امری خطیر به عنوان خانواده بر چنین پایه ی سستی بنای علی شفا جرف هار است! از اینجاست که بنای چنین خانواده ای بر زوال است و بقای آن به خودی خود با توجه به ناملایمات واقعی در صحنه زندگی چندان طبیعی نیست.
👈البته ممکن است به دلیل موانعی چون عادات بیرونی و دستورات دینی و دیگر عوامل کما بیش زنده اجتماعی به طلاق واقعی نیانجامد.
✋در اینجا باید بین اجتماع لذّت با اجتماع محبّت که در اندیشه حکما قوی ترین پیوندها را ایجاد میکند و حتّی از اجتماع منفعت خانواده سنّتی هم بالاتر است تفکیک نمود.
👈در خانواده مدرن که امروزه میان جوانان به مرور دیده میشود اصالت با نزدیکی و صمیمیت عاطفی و جنسی میان زن و شوهر است.
👈وقتی مناط پیوند خانواده بر چنین عنصری کما بیش نهاده شود به شکل طبیعی آثاری را به دنبال دارد که میتوان آنها را قبل از تجربه حدس زد.
👈گاهی با نگاهی سطحی میتوان از این پدیده به عنوان شیوع زن ذلیلی یاد کرد! اصلا نمیشود نسبت زوجین امروزی را به سادگی در بسیاری از موارد با والدینشان مقایسه کرد! مردان بسیار بیش از گذشته در کار منزل باید مشارکت داشته باشد!
✅البته با توجّه به هویّت دینی جامعه ی ایرانی و تأکید بر نان آوری مردان و عدم وظیفه زنان برای تأمین مایحتاج زندگی در مواردی شرایطی حتّی نا مطلوبتر از غرب در تشکیل خانواده ی ایرانی ظاهر شده است.
👈طبیعتا از لوازم چنین خانواده ای میتوان به کم شدن فرزند و شیوع طلاق اشاره کرد. انتخاب زوج نیز دیگر چندان به دست والدین و مقیّد به انتخاب فامیلی نبوده و معمولا با حسّ طرفینی که قبل از ازدواج در یک ملاقات و یا دوستی قبل از ازدواج رخ میدهد انجام میگیرد.
👈با ظهور عمق بیشتر این فرهنگ و گسترش رفاه و لذّتگرایی و فردگرایی و عافیت طلبی و در پی آن مسئولیت گریزی طبیعی انسان افراد به سمت ارضاء بدون تعهّد پیش رفته و دوستی و عشق بدون ضابطه خانوادگی زمینه گسترش یافته است.
🔶روشن است که چنین گرایشات و بینشهایی توان چندانی به الزام افراد به تشکیل اجتماع منزلی نداشته و از آنچه به نام خانواده میشناختیم التذاذ جنسی و روانی و عشق طرفینی برجسته شده است.
👈در این فضا مقولاتی مانند بالا رفتن سنّ ازدواج و یا تجرّد قطعی و یا شیوع خیانت و... قابل فهم است.
👈با توجّه به روح بی نهایت طلب انسان و ماهیت ابتلائی دنیا در این فضا نوعا وصال مدفن عشق بوده و خود باعث شیوع نوعی بد بینی و افسردگی شده است.
👈امروزه نیز با رشد فضای مجازی و ابزارهای استقلال اقتصادی زمینه های سرگرمی، خیانت و ارضاء بی ضابطه امیال مهیّا تر شده و اساس خانواده با تهدیدی جدّی مواجه گشته است. به تبع دیگر جایگاه جدّی برای فامیل نیز باقی نخواهد ماند.
✅اینها احکام کلّی عقل عملی انسانها در حالت ساده و بدون در نظر گرفتن امور دیگر است. اموری مانند گرایشات فطری و عادات اجتماعی و انگیزه های دینی که در هر حال نیروهایی تأثیر گذار میتوانند باشند.
✅آنچه گذشت زمینه های انتخاب عقل عملی عرفی انسانها است. توصیفی از یکی از زمینه ها و بسترهای مهمّ است. تغییر سبک زندگی و بسترهای زندگی و مهندسی آن به شکلی است که خانواده در آن معنای گذشته را نداشته باشد.
🔷این همان چیزی بود که به عنوان ابزاری دیگر در دست تصمیم شوم سیاسی برای از میان برداشتن خانواده به آن اشاره نمودیم. یعنی وجود بستری اجتماعی که میتوان آن را تحریک، تبلیغ و تشدید نموده و موانع آن را برداشت!
باسمه تبارک و تعالی (۸۰)
«آیا خانواده در حال نابود شدن است؟»
«فریبی به نام تفکیک جذابیت جسمی و جنسی زنان برای مردان»
«فریبی به نام عشق رمانتیک»
جمع بندی آنچه گذشت:
🔵خانواده یک نهادی است که معنای سیاسی دارد. یک پدیده ی خنثی نیست. جامعه ای که بر اساس خانواده قدرتش را چیده است به سادگی قابل نفوذ نبوده و هر سیاستی را نمیتوان بر آن تحمیل کرد!
👈جوانی که زیر سایه پدر و مادر و سر سفره خانواده اصیل تربیت شده میراث دار تجربه تاریخ انسان بوده و نمیتوان آن را به استثمار کور کشید! خانواده مدرسه ای است که فرهنگ بشری را به نسل جدید منتتقل میکند.
👈این خانواده است که میتواند به نبرد سیاستهای شوم شیاطین برود! خانواده سنگر بزرگی در برابر اراده های تاریک مستکبرین بزرگ عالم است.
👈رهبری فرمودند دشمن بشریت تصمیم گرفته این نهاد را از میان بشر بردارد! به انسانهای متفرّق بریده از تاریخ خود به راحتی میتوان حکومت کرد! میتوان آنها را شکل و قالب دلخواه داد!
🗽برداشتن این نهاد به چه وسیله ای است؟ در رأس همه امور باید به اشاعه فرهنگ فردگرایی و خود خواهی نهادینه و فلسفه های نوین مادی اشاره نمود. در این نوشته ها فعلا به این مقوله نپرداختیم.
🗽امری که یا مانعی بر سر راه ازدواج واشاعه دهنده صور دیگری از روابط زن و مرد است و یا تقلیل دهنده ازدواج به ابعاد جنسی و مبدّل تدریجی منزل به اقامتگاه مشترک است! بحث از تأثیر نرم این تغییر نگرشهای فلسفی را به جای دیگر موکول کنیم.
🔴در مرحله بعد ترویج بی عفّتی و از میان بردن مهندسی حاکم بر اخلاق جنسی بشر که خانواده محور است. در ادامه تسهیل بسترهای این روند با ترویج نظریّات علمی، قرص ضد بارداری، کاندوم، ترویج سقط جنین، برداشتن قوانین ممنوع کننده بی عفّتی، از میان برداشتن مقوله حجاب و گسترش فرهنگ عریانی و... .
🔻انسان وقتی با دقّت و تدبّر به نوع تبلیغات و آرایش صحنه مورد تأیید رسانه و تبلیغات جهانی مینگرد به این نتیجه میرسد که خب به جای این همه پیچاندن مطلب یکراست بگویید خانواده را کنار بگذارید دیگر!🔺
👈این بی حجابی و بی عفّتی و ترویج معنا دار فضای مجازی با سبکی خاص و... همه یعنی حریمی برای خانواده قائل نیستند دیگر! مسأله واضحتر از آن است که لازم باشد در مورد آن بحث کرد! مسأله نبودن خانواده است!
🔷زمینه ی مهمّی که ابزاری نیرومند در دست اجرای سیاست شوم جهانی در نابودی خانواده است ترویج و برجسته سازی تمدّنی است که در آن برخی کارکردهای مهم خانواده از میان برود!
👈نیازهای اولیه انسانها به خانواده را سعی میکنند با بدیلهایی از میان ببرند. دست گذاشتن روی مسأله تغییر نیازها و نگاه های بشری به مسأله نسبت زن و مرد به یکدیگر!
👈دیگر ازدواج تنها پیوند مشروع بین زن و مرد نیست. رقبایی برای آن به مرور به میدان می آید! آنهایی نیز که به دنبال ازدواج میروند نیز معنای جدیدی از آن را در آن قالب میجویند! دیگر باید از سنخ نوینی از گرایش زن و مرد به یکدیگر بحث نمود.
👈امروزه افراد به ازدواج بیش از یک نیاز اقتصادی و یا حفظ مالکیت و یا تولید مثل برای کمک کار داشتن در کار مزرعه و دامداری و... مینگرند! به آن بسان یک فرصت برای ارضاء جنسی و یافتن پدیده ی جذاب عشق رمانتیک هستند که بسیار مفهوم برجسته ای شده است. در چنین بستری مناسبات زن و مرد تغییر میکند.
✅سابقا این گرایش فطری به وسیله مفهوم خانواده مهار میشد. ولی امروزه دیگر این گرایش در این قالب چندان نمیگنجد و صور جدیدی را رقم زده است. دیگر مفهوم خانواده قدرت سابق را ندارد.
✅ممکن است بپرسیم مگر مفهوم خانواده مبتنی بر چه چیزهایی بود که دیگر آن قدرت سابق را ندارد؟ خب بخش مهم آن نیازهای بشری بود. بهترین مدلی بود که عقل بشر سنّتی شاید با تعلیم اولیاء الهی برای زندگانی یافته بود. در سایه آن نیازهایش به بهترین شکل تأمین میشد. با عادات و رسوم و ادیان نیز به شدّت تحکیم شده بود.
🔻البته روشن است که نهاد خانواده چیزی نیست که بتوان آن را به کلی از میان بشر برد! مراد از زوال خانواده زوال غلبه مطلق فرهنگی آن در مهار مناسبات جنسی و ایجاد آثار خاص برای اجتماع است. چیزی که امروزه دستهای شومی در حال اشاعه ی آن هستند🔺
👈در هر حال آنچه امروزه در مورد مقوله خانواده و مسأله ازدواج مورد توجّه است آن است که نوع نیاز و همچنین نوع نگاه به این امر به تدریج تغییر نموده است. این تغییر تدریجی زمینه برای بالا رفتن سنّ ازدواج، رواج قالبهای جنسی بیرون از خانواده مانند دوستی با جنس مخالف، کم فرزندی، تجرّد قطعی، رواج طلاق، رواج خیانت، کم شدن فنون خانه داری میان زنان و... را ایجاد نموده است.
👈در چنین فضایی که اصل ازدواج مورد بحث قرار میگیرد اموری مانند تعدّد زوجات که دیگر بی معنا میشود. تمتّع از خانه به خیابان کشیده میشود. مانور تبرّج رخ میدهد.
🔷اگر بخواهیم در قالب اصطلاحات حکمت عملی به این امر توجّه کنیم میتوانیم بگوییم اجتماع زن و مرد در قالب خانه یک نوع اجتماع اتّفاقی نیست.
🔹در حکمت عملی اجتماع غیر اتّفاقی انسانها به سه قسم: اجتماع منفعت، اجتماع لذّت و اجتماع محبّت تقسیم میشود. هر کدام احکام و آثار خود را دارد.
🔹در گذشته مقوله ازدواج نوعا از سنخ اجتماع منفعت بوده است. ولی امروزه ازدواج نوعا به اجتماع لذّت نقل پیدا کرده است. همین امر باعث تحوّلات سنگینی در این زمینه شده است.
🔸«دو فریب بزرگ»🔸
در انتها به دو مورد از تبلیغهای شوم که نقش مؤثّری در تحمیق توده ها در تن دادن به این نقشه های جهانی در مبارزه با نهاد خانوده داشت اشاره میکنم:
🔸«تفکیک جذابیت جسمی زنان از جذابیت جنسی آنان»🔸
یکی القاء این تصوّر باطل بود که زن زیباست و باید زیبایی او دیده شود! این شعار که در هر حال معنایش برای مردان کاملا آشکار است زنان را بسیار دچار شبهه کرده است! آنها را از میل فطریشان به عفّت و صدف گونگی یا همان حجاب دور نموده است. میل طبیعی شان به خودنمایی و تبرّج را در آنها را به شدّت تحریک نموده است.
🔻غافل از آنکه اساسا در این میان بین مرد و زن تفاوت اساسی وجود دارد. مردان به شکل طبیعی در برخورد با جنس مخالف زیبایی جسمی را از جذابیت جنسی تفکیک نکرده و از طرف دیگر نیز شرط لازم را در تصوّر و اعمال رابطه جنسی با جنس مخالف منوط به وجود محبّت و عشق نمیدانند🔺
👈آری شاید زنان باورشان نشود ولی همین است! زنان بیچاره و غافل که گمان میکنند مردان تنها مدهوش زیبایی آنهایند و به تحسین آنها میپردازند!
👈اکثریت زنان بی حجاب و بد حجاب نمیدانند چه نگاه های آلوده ای به آنها میشود و اگر بدانند آن را نادر و ناشی از ضعف شخصیتی و بیماری برخی مردان میدانند! اصلا باورشان نمیشود که این امری طبیعی بین مردان بوده و مردان میتوانند به سادگی بدون وجود محبّت و عشق نیز تن به روابط جنسی بدهند.
👈تفکیک بین جذابیت جسمی و جنسی زنان برای مردان از بزرگترین فریبهای تاریخ است. سیاست شوم نیز در پنهان نمودن این سوء تفاهم بزرگ است. زنان گمان میکنند اگر مردی در اثر دیدن زیبایی های جسمی آنها میل جنسی پیدا کند مریض است! مشکل آن مرد خاص است! نمیدانند بر عکس اگر میل جنسی پیدا نکند مریض است! این همان فریب بزرگ است. کلاه برداری قرن!
🔸«فریبی به نام عشق رمانتیک»🔸
یکی دیگر از دستاویزهای عصر ما در تغییر اخلاق جنسی سنّتی که بر محور خانواده و اجتماع منفعت بوده برجسته کردن مفهومی افسانه ای به نام عشق و قرار دادن آن در سبد مصرف همگان است!
🔻میگویند ازدواج هم اشکالی ندارد ولی مهمتر آن است که باید عاشق شد و بعد ازدواج کرد! همین هم یعنی باید فاتحه خانواده را خواند!🔺
👈تفسیری غیر واقعی از محبّت طبیعی متداول که منافقانه با آن به مبارزه با خانواده و شیوع روابط عرضی و سرد کردن روابط خانوادگی پرداخته اند.
✅این مفهوم هم از آن مفاهیم مدرنی است که آنقدر تکرار شده که افراد جرأت نمیکنند در مورد آن ابراز تردید کنند. مانند مفاهیمی مانند دموکراسی، داروینیسم و... از سلسله مفاهیمی شده که ایدئولوژی تمدّن مادّی نوین را ایجاد نموده است.
✅تا در نقد این امور لب بگشاییم ما را متّهم به بی عاطفه بودن، بی احساس بودن، تجربه نکردن و... میکنند! اخیرا در یکی از برنامه های تلوزیونی یکی از سؤالات کلیشه ای این بود که: «آیا تا حالا عاشق شده ای؟»
👈البته اصل میل به محبّت و اتّحاد بین محبّ و محبوب اگر در راستای فطرت و حقیقت و عقل باشد امری کاملا ممدوح است.
✋ولی آنچه از عشق امروزه عملا ترویج و تجربه میشود صور افراطی از محبّت است که بدون منطق و معمولا سریع ایجاد شده و تداعی گر نوعی خروج از اعتدال و ضوابط عقلانی و عرفی بوده و معمولا به سرعت سرد شده و به نفرت می انجامد! نوعا هم در اوائل بلوغ و دوران جوانی تجربه شده و رکن رکین آن را نیروهای جنسی تشکیل میدهد.
✔به راستی عشق زن و مرد به همان معنای معهودش که تداعی گر چیزی ورای محبّت و تعهّد و تنظیم عقلانی رابطه جنسی در خانه و... است چقدر برای همگان ممکن است؟ اگر هم ممکن است چقدر مستحسن است؟ آیا خداوند متعال آسمانها و زمین را آفرید تا دختر و پسری با همان صور تعجب برانگیز معهودش عاشق هم شوند و از همه حقائق هستی غافل گردند و اندکی بعد با افسردگی از هم جدا شوند؟! آیا این شعبه ای از جنون و بیماری نیست؟!
🔴با همین تصور باطل از عشق انتظارات نامعقول از روابط ایجاد نموده و یک فساد جنسی و در ادامه افسردگی و بد بینی به بار آورده اند! یکی از عوامل شیوع همجنس گرایی در عصر حاضر در جوامع غربی به نظر حقیر تجربه ناموفق عشق است. امری که در اکثر مواردش چیزی جز طغیان قوای شهوت و تعطیلی عقل معنایی ندارد.
👈عجیب آنکه با این مفهوم که بالمآل به تنهایی بیشتر انسانها انجامیده پیوندهای خانوادگی سنّتی را نیز تحقیر نموده اند! به آنها انگ طلاق عاطفی زده اند!
👈همین الآن اگر در صفحات یا به قول خودشان پیجهای مجازی نگاهی انداخته شود همه اش صحبت از عشق و شکست عشقی و خیانت و افسردگی و... است.
👈یکی از گیراترین مباحث در بین جوانان امروزی صحبت از شکستها و تجربه هایی تلخ حبّی و عشقی است. عشق به راستی در زمان ما اسم رمز یک آفت فراگیر شده که با آن جوانان ساده را فریب داده اند.
🔷آنتونی گیدنز در جامعه شناسی معروف خود در مورد پدیده ی عشق میگوید:
📖«عاشق شدن تجربه ای نیست که اکثر انسانها داشته باشند و به ندرت با ازدواج مربوط است.
📖مفهوم عشق رمانتیک تقریبا تا پیش از دوران اخیر در غرب رواج نیافته بود و در اکثر فرهنگهای دیگر هرگز وجود نداشته است.
📖تنها در دوران نوین است که عشق، ازدواج و تمایلات جنسی در پیوند نزدیک با یکدیگر در نظر گرفته میشوند...
📖[در گذشته] گاهی ممکن بود زن و شوهر پس از ازدواج یاران نزدیک یکدیگر شوند اما این امر بیشتر بعد از ازدواج رخ میداد نه پیش از آن!
📖عشق در بهترین حالت یک ضعف اجتناب ناپذیر و در بدترین حالت نوعی بیماری تلقی میگردید.
📖عشق رمانتیک نخستین بار به عنوان یکی از ویژگی های ماجراجوییهای جنسی فرا زناشویی که اعضای طبقه اشراف خود را با آن سرگرم میکردند در محافل درباری ظاهر گردید و تا حدود دو قرن پیش کلام به اینگونه محافل محدود میگردید و به طور مشخص جدا از ازدواج نگاه داشته میشد....
📖[در گذشته] سازگاری جنسی امری اتفاقی بود و به ازدواج ارتباط داده نمیشد...
📖بنا بر این نه عشق رمانتیک و نه ارتباط آن با ازدواج نمیتوانند به عنوان ویژگی های مسلّم زندگی انسانی شناخته شوند بلکه از تأثیرات اجتماعی کلّی شکل میگیرند»
🔶مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی و علل الشرائع با سند خود از مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که در پاسخ از عشق حضرت اینگونه فرمود:
📖«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعِشْقِ قَالَ قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِهِ»
باسمه تبارک و تعالی (۸۱)
«کبر و تکبّر»
🔶توفیق شد به این روایت شریف برخورد کردم:
📖عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِذَا هَبَطْتُمْ وَادِيَ مَكَّةَ فَالْبَسُوا خُلْقَانَ ثِيَابِكُمْ أَوْ سَمَلَ ثِيَابِكُمْ أَوْ خَشِنَ ثِيَابِكُمْ
📖فَإِنَّهُ لَنْ يَهْبِطَ وَادِيَ مَكَّةَ أَحَدٌ لَيْسَ فِي قَلْبِهِ شَيْءٌ مِنَ الْكِبْرِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَالَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ مَا حَدُّ الْكِبْرِ
📖قَالَ الرَّجُلُ يَنْظُرُ إِلَى نَفْسِهِ إِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ الْحَسَنَ يَشْتَهِي أَنْ يُرَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ.
🔷حضرت یک علامت خیلی لطیف برای کبر بیان میکند. آن هم ظاهرا در جمعی که از بزرگان و دانشمندان اصحاب بودند. افرادی نظیر هشام بن سالم جوالیقی و عبد الله بن ابی یعفور.
👈وقتی به حوالی مکه میرسید و به سمت آن سرا زیر میشوید لباسهای فاخر نپوشید و لباسهای ساده تر و کهنه تر را به تن کنید! روشن است که توصیه ای است در فضای اصحاب خاصّ و در فضای اخلاق و توحید.
👈اما چرا؟ چون اگر کسی به آن دیار در حالی که قلبش عاری از کبر است وارد شود مغفرت مطلق خداوند شامل حال او میشود.
✋آری رمز ورود به وادی توحید دوری از انانیت است.
👈ابن ابی یعفور میپرسد این کبر چیست؟ حضرت در بیان کبر به یکی از مصادیق خفی آن اشاره میکند که عمق مسأله واضح شود. کبر آن است که وقتی انسان لباس زیبا پوشید دوست داشته باشد که با آن لباس دیده شود!
👈برای خود برتری دیده و به خود نسبت به دیگران افتخار نماید! کسی هم این مطلب را استبعاد نکند! اینها نیازمند درون بینی منصفانه است که بل الانسان علی نفسه بصیرة! یک درس اخلاق دقیق حضرت بیان نمودند.
🔸خاندان طبرسی🔸
این روایت را مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق نقل نموده است. خاندان طبرسی واقعا از با برکت ترین خاندانهای شیعی هستند. جدّ آنها فضل بن حسن صاحب مجمع البیان است و فرزند نیز مرحوم حسن صاحب مکارم الاخلاق بوده و نوه نیز علی بن حسن بن فضل بن حسن طبرسی صاحب مشکاة الانوار است.
👈ظاهرا اهل تفرش در اطراف قم بوده اند. این بزرگواران بر اساس قرائن قائل به عدم حجیت خبر واحد و از اتباع بزرگانی چون سید مرتضی در این اندیشه بوده اند.
👈همین امر باعث شده که حجمی از تراث روایی ما را که امروزه جز در کتب ایشان یافت نمیشود بدون دغدغه بررسی سندی و وسواسهای پیرامون آن برای ما به یادگار بگذارند.
👈بنده یکبار منفردات کتاب مشکاة الانوار را تقریبا از اول تا آخر استخراج کردم که حجم واقعا بالایی بود که فقط و فقط در کتاب مشکاة الانوار از تراث اهل بیت علیهم السلام نقل شده است.
👈حال این روایت شریف نیز از منفردات کتاب مکارم الاخلاق است که در مصدر دیگری یافت نشد. البته مراد از منفرد در اینجا تنقیص نبوده و نوعی مدح است به این معنی که این روایت را از کتب روایی اولیه شیعه به یادگار گذاشته است.
🔸بحثی پیرامون عجب، کبر و تکبّر🔸
💡به همین مناسبت به ذهن خطور کرد مطلبی پیرامون این رذیله بیان کنم.
✔عجب نوعی خود بزرگ بینی برای انسان است که در اثر قائل شدن به نوعی کمال پنداری و در ادامه رکون به آن و مالک حقیقی دانستن خود نسبت به آن برای انسان به شکل طبیعی ایجاد میشود. کبر حالتی نفسانی است که امتداد عجب در مقام مقایسه نسبت خود با دیگران و بالاتر دیدن خود نسبت به آنها در قلب انسان ایجاد میشود. اگر در ظاهر آثار سوء این کبر در رفتار با دیگران ظاهر شود برخی مانند غزالی در احیاء العلوم آن را تکبّر نامیده و از حالت کبر که تنها به خصلت درونی اشاره دارد جدا نموده اند.
🔴تکبّر آثار زیادی دارد مانند آنکه انسان نمیتواند نسبت به ناملایماتی که از سوی دیگران گمان میکند کظم غیظ کند و یا انتقاد پذیری ندارد.
👈رفقا در این دعواها و پرخاشگری ها و... مسأله ضعف اعصاب و تند مزاجی و مانند آن نیست! آنها زمینه است. مسأله اصلی تکبر است! اظهار حقد و حسد بلکه حتّی غیبت نیز ریشه در تکبر دارد.
✅تکبر هم ریشه در کبر (أی: العزة الباطنة الموجبة لرؤیة النفس فوق الغیر) دارد.
✅کبر هم ریشه در عجب دارد.
✅عجب نیز ریشه در حبّ نفس و أنانیت و تبعیت از اله نفس دارد.
✅انانیت هم ریشه در شرک دارد.
✅شرک نیز ریشه در جهل معرفتی و بینشی به توحید و دعوای «أنا خیرٌ منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» دارد.
✅عدم روشن بودن این ریشه ها و ترتّبها نیز برای انسان، ریشه در تاریکیهای کفر و نفاق موجود در دلها دارد. این تاریکی ها باعث ضلالت شده و انسان در وادی حقائق توحیدی سر از ناکجا آباد عجب و تکبّر در می آورد!
😳راستی که «قتل الانسان ما أکفره!» خیلی هنر میخواهد در چنین نظامی انسان متکبّر شود! واقعا «قتل الانسان...». چه هنرمندانه حقیقت را پوشانده است. آن نور آسمان و زمین را نمیبیند!
📖«اعلم أنّه لا یتمّ الشفاء من الکبر الّا باستئصال اصله من سنخه و قلع شجرته من مغرسه فی القلب و ذلک بأن یعرف ربّه و أنّه لا تلیق العظمة و الکبریاء الّا به و أن یعرف نفسه حقّ المعرفة لیعلم أنّه بذاته أذلّ من کلّ ذلیل و أقلّ من کلّ قلیل و لا یلیق به الّا التواضع و الذلّ و المهانة»
👈این کلام فیض در الحقائق بود. میتوان بالاتر از آن را هم مانند مرحوم قزوینی در کشف الغطاء اینگونه بیان نمود:
📖«لو بلغ الی مرتبة الیقین نظر الی کلّ الموجودات بعین واحدة و هی الانتساب الی تعالی بکونها رشحة من رشحات وجوده و قطرة من قطرات بحار فضله و ججوده و آثارا لذاته و مظاهر لصفاته فلا ینظر الی أحد بعین الحقارة».
👈بالاتر از آن هم آن است که به حقیقت ملکیت خداوند متعال نسبت به امور نائل شده و به نوعی وحدت وجود برسد که تخصّصا این رذائل در آن منتفی شود و بداند که هو الظاهر.
👈جایی یادم هست ابن عربی در فتوحات شطحیات برخی عرفا را نکوهش میکرد که اینها از آثار نفسانیت آنهاست و الا در هستی غیری نیست تا شطح معنایی داشته باشد.
👈مرحوم امام راحل نیز در چهل حدیث در مذمّت تکبّر عرفان نمایان میگوید:
📖«اگر شمّ معرفة الله کرده بود به مظاهر جمال و جلال حقّ تکبر نمیکرد»
🔸ردّ و جواب🔸
ولی آیا ما نمیتوانیم نسبت به کفّار و فسّاق تکبّر داشته باشیم؟ آیا باید نسبت به آنها نیز تواضع و محبّت داشته باشیم؟ معمولا همانگونه که غزالی در احیاء العلوم میگوید در جواب گفته میشود که مسأله خاتمه و حسن خاتمه اگر مدّ نظر قرار گیرد پاسخ داده میشود. آری حسن خاتمه شرط متأخّر صحّت و حسن جمیع اعمال انسان است.
👈ولی میتوان گفت هیچ تناقضی نیست و حکم تواضع و محبّت به دلیل عمومیت دلیلش عام است. بغض کافر و فاسق به دلیل کفر و فسق مستلزم میل نفس به تکبر نیست همانگونه که دوست داشتن کافر و فاسق از آن جهت که از مظاهر و آثار الهی هستند منافاتی با ناراحتی از عقائد و رفتارهایشان ندارد.
🔷فرض کنید مولایی تربیت فرزندش را به بنده اش میسپارد. این عبد از آن جهت که این فرزند، فرزند مولایش است او را دوست دارد و برایش اهمیت دارد و هیچ تکبّری نسبت به او ندارد ولی این امر منافاتی با آن ندارد که برای تادیب فرزند و امتثال دستور مولا گاهی به آن فرزند پرخاش کند و یا او را بزند! آیا تکبّری در میان است؟ آیا منافاتی با محبّت دارد؟
🔸ردّ و جواب🔸
ولی آیا وقتی کار خوبی کردیم و یا اخلاق خوبی داشتیم و یا در هر حال برتری داشتیم آن را انکار کنیم؟ این خود فریبی و حماقت نیست؟ روان شناسان امروزی اجماع دارند که چنین کاری جلوی رشد را میگیرد. انسان باید بتواند به داشته های خود واقف شده و به آنها توجّه کند و از آنها نیرو بگیرد.
🔷در پاسخ باید گفت دوری از عجب و در ادامه کبر نداشتن به معنای خود تحقیری و صغر نفس نیست. مسأله آن است که انسان دچار توهّم خود بزرگ بینی اشتباه نشود.
🔻همه ی این مباحث روی محور حقیقت و واقعیت میچرخد. اخلاق بر خلاف تصوّر برخی ساده لوحان بر محور حماقت نیست بلکه بر محور واقعیت است🔺
🔶مسأله سه چیز است:
✅اوّلا گمان نکند به مقصد رسیده و دیگر پیشرفتی در کار نیست
✅و ثانیا گمان نکند این کمال صفت ذاتی اوست و قابل زوال نیست
✅و ثالثا گمان نکند که تنها خودش به آن رسیده بلکه آن را از جانب خدا ببیند؛
✔مسأله این نیست که آن کمال را نبیند و از آن خوشحال نشود و از خدا بیشتر شدنش را نخواهد! گاهی در منبرهای اخلاقی این مطلب درست تبیین نمیشود و یک برداشت ناقصی از مسأله برای مخاطبین ایجاد میشود. مسأله این است که بداند عطای خداوند است و قابل اشتداد و یا زوال است. به فضل خدای متعال شادمان شود «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا». ولی طوری شنگول نشود و فریب نخورد که مال خود اوست و دیگر خبری نیست! این است که عجب است. دست خدا را در آن ببیند و همه چیز را در نظام توحیدی فهم کند. این دیدن نعمت و در ادامه انبساط نفس و حالت شکر که همه اموری مستحسن و بایسته است.
🔸وعظ خطابیّ🔸
رفقا عجب حقیقتا خطرناک است. لامصّب یک تنه راه توحید را مسدود کرده است! راه سعادت را گرفته! انسان را از لذت بی نهایت محروم کرده!
👈طوری شده که انسان گناه کند و عجب نداشته باشد بهتر از آن است که عبادت کند و عجب داشته باشد! عجب چیزی است!
👈بلکه در روایات بالاتر از آن آمده است که گاهی مؤمنین توفیق گناه پیدا میکنند! تا دچار خذلان عجب نشوند!!! اگر هم عجب داشت بداند که در معرض زوال است.
🔴رفقا چقدر این فراز مصباح الشریعة قابل تأمّل است:
📖«اوّل ما یفعل بالمعجب نزع ما أعجب به! لیعلم أنّه عاجز فقیر و یشهد علی نفسه بالعجز لتکون الحجّة علیه أوکد کما فعل بإبلیس»
👈از اینجاست که در کافی شریف نقل شده است که زیاد بگو: «اللهم لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من حدّ التقصیر»:
📖أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ عِيسَى بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ: أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُول: اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ
📖قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ يُعَارُ الدِّينَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهُ فَمَا مَعْنَى لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ
📖فَقَالَ كُلُّ عَمَلٍ تُرِيدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَإِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ مُقَصِّرُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
🔵از همینجاست که تکبّر صفت مضادّ تقرّب است. راستی که هر کس در سر سودای تقرّب به کانون هستی و آن نور آسمان و زمین را دارد باید بداند راهی را طی میکند که مدام قرار است از کبر و أنانیتش کم شود تا آنجا که:
📖«لا یدخل الجنة من کان فی قلبه مثقال حبة من خردل من الکبر».
🔻یکی از بهترین نشانه های برای اینکه انسان بداند چقدر در مسیر درست گام بر می دارد آن است که ببیند آیا انانیت و باد نخوتش در حال خالی شدن است یا پر شدن! آیا انکسار قلب یافته یا قساوت قلب پیدا کرده است🔺
👈اگر خدایی هست و او کمال مطلق است و اگر انسان کمالی دارد و آن کمال لذّت و مطلوب فطری ماست و اگر کمال انسانی در تقرّب به خداوند متعال است باید دانست که گام به گام این مسیر گام گذاشتن روی نفس و مبارزه ابراهیمی با بت اعظم و دور شدن از کفر و شرک است.
👈اگر توحیدی در کار است آن روی سکه اش بندگی است و بندگی با تکبّر نمیسازد و از انسان متکبّر اخلاص عمل بر نمی آید:
📖«و أشهد ان لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، كلمة جعل الاخلاص تأويلها»
👈از اینجاست که: «من تواضع لله رفعه الله الی السماء السابعة». مسأله اینجاست که اگر تکبّر داشت انتظار نداشته بلکه نفرت دارد که تفوّق حقیقت را بر جهل خود درک کند و لذا در ظلمات رها میشود: «سأصرف عن آیاتی الّذی یتکبرون فی الارض بغیر الحقّ».
✔البته روشن است که هر انسانی در مواجهه با حقائق هستی به ضعف و فقر خود به نوعی آگاهی می یابد. در این مرحله یا آن را پذیرفته و نشانه ای از فقر خود به مبدأ هستی تلقّی میکند و یا به سبب انانیت و نفسانیتی که دارد در یک فرار به جلو آن را انکار کرده و در یک انقلاب ادراکی چاره را در توهّم و سکر حاصل از خود بزرگتر بینی جسته و صورت مسأله را پاک میکند:
📖«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه».
👈اگر انسان در خود دقّت کند کبر آثار جسمانی هم دارد. شاید بهترین تعبیر در این زمینه آن است که بگوییم یک باد نخوتی در درون آدم است. بادی که حقیقت ندارد و وقتی سوزنک بخورد تازه معلوم میشود حجم کاذب بوده است!
👈غزالی در کیمیای سعادت به خوبی این معنا را یافته و از آن با تعبیر گیرای «باد نشاط» یاد میکند و میگوید:
📖«اخلاق صفت دلست و لیکن صفت آن بظاهر پیدا آید و حقیقت کبر آن است که خویشتن را از دیگران فرا پیش دارد و بهتر داند و از این اندر وی باد نشاطی پدید آید و آن باد را که اندر وی پیدا شود کبر گویند و رسول علیه السلام گفت: و أعوذ بک من نفخة الکبر»!
👈همین مضمون را در احیاء العلوم اینطور آورده است:
📖«هذه الرؤیة و هذه العقیدة تنفخ فیه فیحصل فی قلبه اعتداد و هزة و فرح و رکون الی ما اعتقده و عزّ فی نفسه بسبب ذلک فتلک العزة و الهزة و الرکون الی العقیدة هو خلق الکبر و لذلک قال النبی: أعوذ بک من نفخة الکبریاء»
🔴کبر علاماتی دارد. مانند آنکه ببیند چقدر تابع حقّ و حقیقت است هر چند بر ضدّ منافعش تمام شود! مثلا اگر در یک مناظره جلوی چشم دیگران و شاگردانش آخر الأمر کلام رقیبش اثبات شد و کلام او ابطال و بعد در خود این حالت را دید که نه تنها حقیقت را پذیرفت بلکه بدون دشواری پذیرفته و بلکه حقیقتا خوشنود هم شد که چیزی یاد گرفته و از جهلی بیرون آمده به خود امیدوار شود.
👈این یعنی دارد از وادی تکبّر بیرون میرود و درهای بهشت به روی او در حال گشوده شدن است. اگر هم دید در تنهایی اینچنین است ولی در جمع بدش می آید و این امر را ضایع شدن احساس میکند بداند دچار ریاء است.
🔶روشن است که دوری از کبر و متواضع بودن هیچ استلزامی به نزدیکی به ذلّت در برابر دیگران و پاچه خواری و چاپلوسی ندارد.
👈منظور از تکبّر صرفا این ظواهر خارجی نیست. گاهی ممکن است بین عزّت نفس و صلابت و هیبت با تکبّر اشتباه شود.
👈تکبّر وقتی تکبّر است که در آن عجب موج بزند. ولی عزّت نفس و هیبت و مانند آن با انکسار نفس هم قابل جمع است.
👈مهم آن معنای درونی و باطن رفتار است. از همینجاست که منظور از تواضع این ادا در آوردنهای تقلّبی یا عادتی هم نیست!
🔻همانگونه که تکبّر بر عجب تکیه میکند، تواضع نیز بر انکسار نفس تکیه میکند. تواضع خودش به عقیده حقیر دو شعبه دارد. یکی تواضع نوری و دیگر تواضع دنیایی. تواضع دنیایی همان است که صرفا بر انکسار نفس تکیه میکند. ولی تواضع نوری بر انکسار نفس حاصل از درک توحیدی انسان و عظمت خداوند متعال تکیه میزند. از همینجاست که مستلزم تقرّب بوده و تقرّب نیز مستلزم نورانیت است. تواضع نوری همان تواضع للّه است🔺
باسمه تبارک و تعالی (۸۲)
«سلوک فردی یا سلوک اجتماعی؟»
«شیّبتنی سورة هود»
«منازل السائرین بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام»
🔶انبیاء بزرگ الهی در ابتدا معمولا دوره ای خمول و عزلت و ریاضت را تجربه مینموده اند. با فضل و عنایت خداوند متعال سلوک خود را به حد مطلوب میرساندند. سپس گویا از این سفر طولانی به نوعی دیگر برمیگشتند تا جامعه خود را سلوک دهند.
🔻یعنی دیگر مسأله ی آنها مسأله نفس خودشان نیست بلکه مسأله نفس اجتماع آنها است. جامعه بسان نفس امّاره آنها در می آید. دیگر مسأله شان آن است که چطور اجتماع را به سمت خداوند متعال سلوک دهند🔺
👈راستی که با نهضت بزرگ خود یک سلوک اجتماعی راه انداخته اند که همگان را به نوعی درگیر مسأله سلوک راه توحید نموده اند.
👈شاید حکمت اینکه معمولا شغل چوپانی را تجربه کرده اند همین است. قرار است مانند چوپانی افراد جامعه را به سمت الله تبارک و تعالی سلوک دهند.
👈خود این هم یک مرحله بزرگ از بندگی آنان است. بندگی بسیار عمیقی است که ما عمق آن را درک نمیکنیم. یک جهاد بزرگ است. جهاد با نفس اجتماع.
✅انبیاء الهی با سه مرتبه از نفسانیت به جهاد بزرگ پرداخته اند. ابتدا از نفس خودشان گذشتند که «علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»
✅در ادامه از نفس دیگران و ملامتگران گذشته و تابع هوای نفس دیگران نیز نشده و از آن رستند که:
📖«فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ»
✅و در نهایت به جهاد بزرگ برای مبارزه با نفس دیگران و تهذیب دادن آنها در مقیاس کلّ جامعه مشغول شدند. در این مرحله به شکل صادقانه و حقیقی سعی در رام کردن هوای نفس جامعه نموده و سلوک اجتماعی ایجاد کردند.
👈در این جبهه رأس مبارزه را جهاد علیه طاغوت زمان تشکیل میداد که یک مبارزه سیاسی بزرگ علیه حاکمیت غیر خداوند متعال و بنیادهای فلسفی شکل گیری جوامع بود. اینها دیگر مراتب والای صدق و راستی و همّت و مجاهدت است.
🔵در رأس این پیامبران حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله است که خاتم پیامبران و کسی است که به مبارزه نهایی با نفس جامعه در مقیاس جهانی پرداخت و عهده دار سلوک دادن کلّ جامعه بشری به سمت والاترین مراحل توحید شد. ان هو الا ذکد للعالمین.
✅از اینجاست که بر اساس حدیث مشهور فرمودند: «شیّبتنی سورة هود» و آن هم به دلیل این آیه که خداوند متعال در آن ایشان را مأمور تهذیب و سلوک عمومی میکند:
📖«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»
🔴بسیاری از ما خیلی دیر متوجّه میشویم که دین الهی واقعا خصلت اجتماعی دارد. نوعا افراد آن را به شکل غلیظی فردی فهم میکنند. راستی که باید از افق تهذیب اجتماع به دین نگریست. البته در این میان به هیچ رو مصالح مختصّ افراد نیز فدا نشده است. از قرآن کریم هم تفسیر فردی و هم تفسیر اجتماعی میتوان ارائه داد. باید به عینک آن خوب مسلّح شد.
🔹راستی این چه نفس نورانی است که این چنین از فیوضاتش فرهنگ و تمدّن توحیدی جوشش کرده و به عالم بشری رنگ و بوی توحیدی داده است. هزاران هزار شهید راه حقیقت و عالم و زاهد و عارف پرورش داده است. دم به دم در حال انقلاب و قیام و خروش و جوشش است.
👈برخی به دلیل حسگرایی و ضعف در بینش و قدرت تحلیل خیلی صفر و صدی به امور نگاه میکنند. وادی توحید وادی بی نهایت است و همه را میتوان به نوعی در جایی و نسبتی از آن دید.
👈الآن حتّی در نفس شرورترین انسانهای جامعه خودمان وقتی نگاه میکنیم میبنیم اثر یا آثاری از آن جهاد بزرگ نبوی علیه نفس جامعه در آن دیده میشود. برای او نیز رحمتی در پی داشته است. چه رحمت فردی و چه رحمت اجتماعی.
🔸منازل السائرین🔸
سابقا بیان نحله های مختلف فکری را در زمینه منازل سائرین الی الله یا به عبارت دیگر همان مراتب ایمان مطالعه کرده بودم. هر کدام با توجّه به زاویه ی دیدی که نسبت به بحث داشتند مراحل و مقاطعی را به چشم آورده بودند.
👈ازدیاد ایمان آثار خاصّی دارد که میتوان از حیثیتهای مختلف به آن نگریست. آثار معرفتی، افعالی، کرامتی و احساسات توحیدی. شرحش مفصّل است. استاد یزدانپناه حفظه الله در بحث ایمان و عمل صالح از سلسله مباحث عرفان در وادی عمل مباحث خوبی در این زمینه بیان نموده اند. میتوانید رجوع نمایید.
✅مانند بیان ابن سینا در نمط نهم اشارات که در بیان مقصد از دیدگاه عارفان از شروع سلوک با ایمان و برهان سخن گفته و سپس مراحل را در ریاضت و بعد در وقت و سپس در سکینه و انتها فنا خلاصه میکند. نکات جالبی دارد.
✅خواجه عبدالله انصاری مراحل را اجمالا در اسلام، ایمان و احسان خلاصه کرده و سپس صد منزل از آنها استخراج میکند.
✅خواجه نصیر الدین طوسی نیز در اوصاف الاشراف ایمان را به ایمان لفظی، ایمان تقلیدی، ایمان برهانی و ایمان شهودی تقسیم میکند.
✅صدرا نیز مراتب ایمان را در ایمان تخییلی، علم الیقین، عین الیقین و در انتها حقّ الیقین میداند.
✅علامه طباطبایی نیز در جلد اوّل تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه: «إذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین» مراحل را اجمالا در چهار منزل اسلام لفظی، اسلام قلبی، اسلام سریره ای و سپس اسلام فنایی خلاصه میکند. البته این الفاظ را بنده برای کلام ایشان انتخاب کردم که برگرفته از محتوای فرمایش ایشان است.
🔷همه ی اینها نکات جالبی را در بردارد که به بصیرت انسان در شناخت راه عبودیت کمک شایانی میکند. واقعا باید اینها را فراگرفت و به مراتب بصیرت خود افزود. خودش شور آفرین، همّت بخش و جهت دهنده است. انسان را از افتادن در سطحی نگری و توهّمات حفظ میکند.
🔴ولی منازل السائرین در روایات اهل بیت علیهم السلام طور دیگری بیان شده است. چند بیان میتوان از مجموع روایات استخراج نمود ولی شاید چشمگیرترین آن همان بیانی است که مرحوم کلینی آن را در باب « بَابُ فَضْلِ الْإِيمَانِ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ الْيَقِينِ عَلَى الْإِيمَان» گردآوری نموده است.
👈در این باب 6 روایت با اسانید معتبر نقل میکند که مضمون آن است که مراتب سعادت بشر در چهار منزل خلاصه شده میشود: اسلام، ایمان، تقوا و یقین.
همینطور بیان شده در بین نعمتهای خود چیزی کمتر از یقین بین بندگان پخش نشده است.
📖عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْإِيمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ مَا قُسِمَ فِي النَّاسِ شَيْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ.
📖عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْإِسْلَامُ دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ الْإِيمَانُ عَلَى الْإِسْلَامِ دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ التَّقْوَى عَلَى الْإِيمَانِ دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ الْيَقِينُ عَلَى التَّقْوَى دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَا أُوتِيَ النَّاسُ أَقَلَّ مِنَ الْيَقِينِ وَ إِنَّمَا تَمَسَّكْتُمْ بِأَدْنَى الْإِسْلَامِ فَإِيَّاكُمْ أَنْ يَنْفَلِتَ مِنْ أَيْدِيكُمْ.
📖عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِيمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ النَّاسِ شَيْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْءٍ الْيَقِينُ قَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ قُلْتُ فَمَا تَفْسِيرُ ذَلِكَ قَالَ هَكَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع.
💡راستش چند وقتی گاهی به این بیان فکر میکردم که مراد چیست؛ در حال رانندگی بودم که احساس کردم مطلب برایم حل شد.
💡متوجّه شدم این ترتیب در واقع همان بیان منازل السائرین از منظر نگاه اجتماعی به سلوک و همینطور با منطقی همگانی و همه فهم است. مراحلی را به چشم آورده و مورد تأکید قرار داده که واقعا اهمیت دارد.
✅آری اسلام که مرحله نخست سعادت است همان شهادتین در لفظ و التزام اجمالی به احکام ظاهری است که شخص را بتوان عرفا مسلمان نامید. مانند اکثر آنهایی که مسلمان شناسنامه ای بوده و البته رنگ و بوی خاصی نیز از اسلام به آنها گرفته شده است. اگر نگاه فردی به سعادت داشته باشیم اصلا این را مرحله نباید حساب کنیم؛ فقط چون در تعابیر دینی خیلی به چشم آمده به شکل رودربایستی یا برای طرح بحث مجبور میشویم از آن یادی کنیم. مثلا مرحوم خواجه نصیر در اوصاف الاشراف میگوید:
📖«و بايد دانست كه ايمان را مراتب است، از همه كمتر ايمان به زبان است كه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ» عبارت از آن است، و امر «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» اشاره به همان است ... آنچه در سلوك كمتر از آن نشايد ايمان به تقليد است و ايمان به غيب، چه ايمان به زبان تنها به حقيقت ايمان نباشد»
👈خواجه درست هم میگوید. با ایمان لفظی یا همان اسلام ظاهری نمیتوان سلوک را آغاز کرد ولی باید گفت که این به دلیل نگاه فردی به دین است. در نگاه اجتماعی به مسأله سلوک اسلام زبانی خودش خیلی مهمّ است. اینکه در ظاهر دیگر اندیشه ها کنار رود و انسانها وارد حوزه اسلام شده و احکام اسلامی بر آنها جاری شود.
👈هم از این جهت مهم است که تنور وادی ایمان را گرم نگه داشته و باعث جذب انسانهای مستعدّ و لایه ی حفاظتی برای اعماق مخفی تر ایمان است و به تعبیر زیبای امام رضا علیه السلام:
📖«يُقَاتِلُ عَنْ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ لَا عَنْ هَؤُلَاءِ لِأَنَّ فِي انْدِرَاسِ الْإِسْلَامِ انْدِرَاسَ ذِكْرِ مُحَمَّدٍ»
👈سابقا بیانی از مرحوم نراقی در معراج السعاده دیده بودم که مضمونش آن بود که میتوان تفسیری فردی نیز از ارزش اسلام ظاهری ارائه کرد.
👈به تعبیر ایشان کسی که اسلام ظاهری بیاورد به تدریج با توجّه به فطری بودن دین و پاکی ائمه این دین آسمانی با اندکی تنفّس و زندگی در فضای دینی زمینه های گرایش قلبی در او فراهم میشود. نکته ی خوبی است.
✅اما مرتبه ی دوّم که ایمان است در این روایات ناظر به عقد قلبی و سکون درونی نسبت به حقائق غیبی است. اینکه خدایی هست که کمال بی پایان است و اینکه کمال انسان در وصول به اوست و این وصول امکان دارد و اینکه معادی در کار است و راهنمایانی وجود دارد و... . در بین مسلمین اعمّ از شیعه یا سنّتی برخی به این درجه میرسند که چنین ایمانی داشته باشند. این ایمان است که میتوان با آن سلوک را آغاز کرد. این همان مرتبه ای است که ابن سینا در نمط نهم اشارات از آن اینگونه یاد نموده است:
📖«أول درجات حركات العارفين ما يسمونه هم الإرادة. و هو ما يعتري المستبصر باليقين البرهاني، أو الساكن النفس إلى العقد الإيماني من الرغبة في اعتلاق العروة الوثقى فيتحرك سره إلى القدس لينال من روح الاتصال. فما دامت درجته هذه فهو مريد»
👈خواجه نیز در اوصاف الاشراف میگوید:
📖«و هرگاه اعتقاد جزمى حاصل باشد به آنكه كاملى مطلق يعنى آفريدگارى هست، با سكون نفس سلوك ممكن باشد»
✅مرتبه سوّم هم تقوا است. مراد از تقوا در این روایات همان دست به کار شدن جدّی و عمل صالح است. اموری که گرد و غبار را از روی چهره ی فطرت شسته و فطرت خدا جوی انسان را بیدار و بیدارتر کرد و تناسب بیشتری با عوالم قدسی حاصل می آورد. تقوا در اینجا در واقع همان دستور سلوک و ریاضت متناسب با آن است. ریاضت توحیدی مبتنی بر قدم حق و عاری از قدم نفس.
✅مرتبه چهارم هم یقین است. یقین به آن بُعد معرفتی مراحل سلوک انسانی اشاره دارد. حاصل اسلام، ایمان و تقوا آن است که مدام و مدام به مراتب معرفت توحیدی انسان افزوده شده و خدایی تر و خدایی تر شده و پای به مراحل بلندی از معرفتهای توحیدی اعمّ از معرفتهای فطری، حصولی، شهودی و فنایی میگذارد.
👈معمولا برای اینکه مثالی برای این مرحله بیان شود در روایات از اموری مانند: « التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ» یاد میشود. ولی باید دانست اینها مثالهایی برای معرفتهای حاصل از یقین است.
👈این یقین در تقسیم دیگر به علم الیقین و عین الیقین و حقّ الیقین قابل تقسیم است. نهایتش هم یقین فنایی است. یعنی آن عمق عمیق عبودیتی که در ندیدن یا نیافتن خود در مقام بندگی برای انسان جلوه میکند. آنجایی که انسان اعمالش از روی فقر محض و عدم استقلال واقعی سر میزند.
🔶انصافا تقسیم منازل السائرین به: اسلام، ایمان، تقوا و یقین خیلی روان، گویا، همه فهم و عمیق است. مقاطعی هم به چشم آمده که بسیار مهمّ است. ابتدا از سلوک اجتماعی در آن غفلت نشده و با برجسته کردن مرحله اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. سپس به نقش اساسی قلب و باطن در سلوک با برجسته کردن مرحله ایمانی تأکیده شده است. در هر حال راه وصول به خداوند متعال از طریق سلوک نفسی و آحادی طیّ میشود.
🔸در لفظ ایمان همینطور به ایمان برهانی و علمی طوری تأکید نمیشود که خود رهزن گردد. اصالت با خود ایمان است. چه از راه اعتماد فطری تقلیدی حاصل آید یا یقین برهانی.
🔸در ادامه ملاک ریاضت را به تقوا یعنی قدم صدق در عبودیت و اخلاص در بندگی و نه قدم نفسانی برای وصول به کمالات بیان نموده است. ریاضت بوی انانیت داده و مناسب راهی که در فضای توحیدی رقم میخورد نیست.
🔸در انتها هم مقصد را در اموری مانند کرامات و حتّی کمالات نفسانی که بوی خودیّت میدهد نداده و آن را در مراتب یقین توحیدی عنوان نموده است.
🔴البته باید دقّت کرد که این مراتب را میبایست به شکل تشکیکی معنی نمود. برای سهولت فهم و بیان مراتب است که به شکل مقاطع دفعی از آنها یاد میشود.
👈همچنین ایمان و همینطور تقوا تا انتها باقی مانده و قوی و قوی تر میشود و اینطور نیست که در مراتب یقین و فنا از میان برود. آنچه رخ میدهد عمق یافتن و عمیق و عمیقتر شدن ایمان و مراتب پرهیز است.
🔻وقتی سخن از فنا میکنیم چه فنای در رؤیت و چه حقیقت فنا مرادمان آن عمق بندگی نهفته در این مرتبه عالی است. حال هر اسمی میخواهید روی آن بگذارید! آن عمقی که در آن انسان معنای مالکیت حقیقی خداوند متعال به امور را درک کرده و و متوجّه عمق فقر همه هستی نسبت به آن وجود یگانه میشود. عبادتش دیگر عبادتی دیگر است🔺
👈شاید برای ایجاد نشدن چنین سوء تفاهماتی است که در متون دینی از به کار بردن چنین مفاهیمی پرهیز شده است.
👈متن دینی ناظر به سلوک اجتماعی و منطبق بر فهم عموم است. ولی در متون علمی که در هر حال با تفصیل و تقسیم و تفکیک حیثیات سر و کار دارد انتظار میرود چنین اصطلاحاتی دیده شود. در هر حال الامر سهل.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳)
«پیر پالان دوز»
«عظمت نهضت صدرایی و قیام امام خمینی»
«مؤمن انقلابی ایمانش قویتر از مؤمن غیر انقلابی است!»
🔵امروز صبح ۲۲ بهمن از حرم مطهر امام رضا علیه السلام برمیگشتم و از کنار مقبره ی شیخ محمد عارف مشهور به پیر پالاندوز عبور کردم. وی را بیست و هفتمین قطب سلسله ذهبیه میدانند. گفته میشود که اهل علم رسمی هم نبوده است. صاحب یک خانقاه معروف در آن روزگار بوده است.
💡از خود پرسیدم راستی چرا طرفداران و شاید سلاطین صفوی چنین مقبره ی با شکوه و مفصلی را برای این شخص که در هر حال اهل فقاهت و یا دانش نبوده احداث کرده اند؟!
👈گویا آن زمان ارادت ویژه ای به صوفیه و اهل باطن داشته اند. گویا از بعد معنویت عرفانی اسلام خیلی شور و انرژی میگرفتند.
👈صفویه خودشان هم اساسا از صوفیه شیعه بودند و قیامشان نیز قیام صوفیان شیعی بود نه قیام فقهاء شیعه و متشرعین.
💡همانجا به ذهنم خطور کرد که این ریشه در قبول وجود یک تفاوت بین بعد باطنی و بعد ظاهری اسلام در آن زمان دارد. آن وقتها گویا تلقی آن بوده و شاید واقعیتهای میدانی آن را تایید میکرده که از دل فقه و فقاهت و متشرع بودن معنویت و کرامت و معرفت نمیجوشد.
👈طریقت را راهی دیگر است! علم عشق در دفتر نباشد! معرفت و معنویت و کرامت را باید در میان صوفیان جست و فقاهت و قوانین دینی را از فقها. عقلانیت و بحث و نظر را هم از فلاسفه و متکلمین.
👈گویا در آن زمان واقعا طوری بود که عادتا معنویت و عرفان در فضای فقه و فقاهت و تفکر رقم نمیخورد!
👈خود افراد و جامعه هم چنین انتظاری از فقه و فلسفه نداشته و راه معنویت را جدای از فقه و دانش میدانستند! بلکه اینها را موانعی برای معنویت میپنداشت!
🔸«صدر المتألهین و حلّ تعارضهایی بزرگ»🔸
💡سپس به دلم افتاد که این به برکت نهضت بزرگ صدرایی و مروّجین بزرگوار و مخلص آن بود که میان فقاهت و فلسفه و معرفت جمع نمود.
👈این به برکت این بزرگ مرد بود که عرفان در فضای ولایت و تشیّع و تشرّع و تعقّل رقم خورد. از بازاری بودن و سطحی نگری و خرافه گرایی جدا شد. خودش در کتاب شریف کسر اصنام الجاهلیة گوشه ای از مجاهدت علمی خودش را در این زمینه بیان نموده است.
🔻بر اساس حکمت صدرایی و روحی که او در فرهنگ شیعی دمید دیگر شخصی مثل پیر پالاندوز اگر بخواهد چنین جایگاهی بین شیعه پیدا کند انتظار آن است که باید به نوعی فقیه و فیلسوف هم باشد. اینها قابل تفکیک نیست. معنویتش باید امتدادی از فقه و تفلسف و تشرّعش باشد. معنویت منهای فقاهت و نظر نقص است. دیگر سطح جامعه شیعه و حوزه های علمیه شیعی طوری ارتقا یافته که اینها را الگوی کار خود به شکل عادی نمیگیرد. خود اینگونه افراد نیز دیگر به خود اجازه نمیدهند که الگوی همگان قرار گیرند و متوجه نواقص خود گشته و در صدد استفاده از علمای راستین خواهند بود. جامعه نیز ورای احترام و ارزشی که برای ایشان قائل است متوجه نقص آنها و ارزش علم و دانایی و فقاهت میشود🔺
🔹در زمان خودمان آیا شخصی مانند مرحوم رجبعلی خیّاط ادّعایی داشت! کسی آیا برای او بارگاه با شکوهی ساخت؟!
🔷صدرالمتألهین این بزرگ مرد دوران و افتخار شیعه، واقعا به فقه و فقیه ارزش داد. به معنویت ضابطه و میزان داد. به فلسفه معنویت و خداپرستی صادقانه داد. تعارضهای بزرگی را حل کرد. انصافا حق عظیمی بر ما دارد. چه بخواهیم یا نخواهیم! چه بدانیم یا ندانیم!
🔸«امام خمینی و حلّ تعارضی بزرگ»🔸
راستی در چه نیک دورانی زندگی میکنیم که چنین تعارضهای بزرگی به برکت مجاهدت این بزرگ مردان الهی از جلوی پای ما برداشته شده و حقیقت بهتر نمایان گشته است. در زمان ما یک تعارض دیگر نیز حل شد که صدرا هم موفق به آن نگشته بود. تعارض فقاهت، عرفان و فلسفه با سیاست و قیام علیه طاغوتهای زمان!
👈کسی از فقیه، فیلسوف، عارف دیگر انتظار نداشت که سیاستمدار و قیام کننده علیه طاغوتهای زمان باشد. اساسا وادی سیاست گویا ربطی به معنویت و فقاهت و عقلانیت الهی نداشت.
👈تسلیم این امر شده بودند که تا بوده و تا هست باید به دست طواغیت باشد مگر در زمان ظهور! ما نیز وظیفه ای در این راستا نداریم و اگر داریم شدنی نیست!
👈این بزرگ مرد تاریخ اسلام امام روح الله موسوی خمینی رضوان الله تعالی علیه بود که این تعارض عظیم را برایمان حل کرد!
👈عرفان و فقه را از گوشه ی محرابها و زیارتگاهها به سنگرها و جبهه ها کشاند! چه شهدایی که تقدیم راه حقیقت نکرد! چه حماسه هایی که نیافرید!
✅واقعا جنبه ای دیگر از بندگی خداوند متعال را به ما یاد داد! مایی که فراموشش کرده بودیم و با توجیه و تاویل خو گرفته بودیم!
✅ما که جهاد را بلد نبودیم و افق و گستره اش را نمیفهمیدیم! مایی که دشمن اصلی بشریّت و خطر بزرگش را تشخیص نمیدادیم!
👈همین شعار بزرگ مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل که امام خمینی به ما هدیه داد مگر کم چیزی است؟ ما را از ابتلاء به بزرگترین منکر اجتماعی و بزرگترین گناه کبیره که همگان را به نوعی آلوده کرده بود و آن هم قبول ولایت طواغیت بود نجات داد.
👈سالکان ما در بهترین حالت خود را از شرّ نفس خودشان و شرّ نفوس دیگران و تبعیت از هواهای نفسانیشان در حدّ محدود نجات داده بودند ولی در هر حال گرفتار تبعیت از قواعدی بودند که در فضای طاغوتی رقم میخورد. بندگی خدا در سطح جامعه حتی توسط آنان عمل نمیشد.
🔸«شب الله اکبر در حرم مطهّر رضوی علیه السلام»🔸
بگذارید مقداری ملموس تر بگویم! دیشب شب جمعه بود! در حرم مطهّر امام رضا علیه السلام و در حیاط مقصوره مسجد گوهرشاد نشسته بودم. اذکاری گفتم. دیگران هم انجام میدادند. از بچه ها هم مراقبت میکردم. اشعاری زیبا هم پخش شد. دعای کمیل با صدای شیوای یکی از مدّاحین بزرگ کشور برگزار شد.
👈واقعا چه فضای خوبی و چه دعای بزرگی و چه ماه شریفی و چه مکانی! روضه هم خوانده شد! همه نوع غذای معنوی موجود بود! جایتان خالی! هر کدام حلاوتی داشت.
✋ولی در ادامه چیزی رخ داد که واقعا حلاوتش سنخ دیگری داشت. طعم دیگری داشت. مزه صدق و بیرون آمدن از انزوا و امتداد دادن به معنویت در واقعیات زندگی را داشت. آری شب الله اکبر بود.
👊ساعت ۹ شد! هنگام بانگ الله اکبر به یاد ۲۲ بهمن ۵۷. و ذکّرهم بایّام الله! به یاد آن یوم الله بزرگ. ما هم یکباره با دیگران از لاک عبادات و معنویت فردی خود خارج شده و در یک حرکت جمعی سرها را بالا آورده و با فریادمان طعم شیرین عبادت سیاسی و امتداد دادن به اندیشه توحید در صحنه اجتماع و مبارزه با طاغوت را مقداری چشیدیم.
🙏انصافا طعم دیگری داشت! انصافا این هم کمی از آن لذّت دعای کمیل و آن گریه ها نداشت! بلکه صادقانه تر بود. خودش نوعی مبارزه با نفسانیت بود! آدم احساس میکرد دنیایی دیگر از فعالیتهای عبادی و تقرّب است. چیزی از سنخ لذّت ناشی از خشم مقدّس داشت. گاهی هنگام نهی از منکر و امر به معروفها شاید تجربه اش کرده باشیم.
🔹در صحن ایستاده بودم و همین نوای الله اکبر را که میشنیدم به یاد آن پیر فرزانه آن مجاهد فی سبیل الله امام خمینی افتادم. قبلا هم در بذل الخاطرها گفته بودم و باز هم میگویم:
سعدت بغرة وجهک الایّام
و تزیّنت بلقائک الاعوام
🔸«انسان انقلابی ایمانش کاملتر است»🔸
با خود به فکر فرو رفتم. اینهایی که میگویم واقعیت است و برای ربط بین مباحث نیست. واقعا به فکر فرو رفتم و گفتم خدایا واقعا این چه عمق و لذّتی از عبادت و بندگی است که مجاهدین درگاهت مخصوصا علما و سردمداران آنها نظیر رهبر معظّم انقلاب تجربه کرده و میکنند. چه ایمان مستحکمی را تجربه میکنند! شاید ما هنوز نچشیده ایم!
👈به یاد مرحوم شهید عزیز نوّاب صفوی هم افتادم. آری به راستی کسی که در حیات دنیایی عبادت سیاسی و مبارزه با طاغوت ندارد ایمانش ناقص است! چه بخواهد یا نخواهد! بداند یا نداند!
🔴میدانید سرّش چیست؟ زیر سرّ یک قاعده ی طلایی در امور معنوی است. «لا تنفکّ الحقیقة عن آثارها». دار وجود و حقائق انسجام و به هم پیوستگی دارد. نمیشود چیزی باشد ولی لوازم و ملزوماتش محقق نباشد. لذاست که در تشخیص دعاوی باید به علامتها و آثارش توجّه داشت.
👈این همان مطلبی است که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در جریان حارثه تذکّر داد. «إِنَّ لِكُلِّ يَقِينٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ» در روایت دیگری نیز در اصول کافی امام باقر علیه السلام نقل میکند که:
📖«بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِيَهُ رَكْبٌ فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ مَا أَنْتُمْ فَقَالُوا نَحْنُ مُؤْمِنُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا حَقِيقَةُ إِيمَانِكُمْ قَالُوا الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عُلَمَاءُ حُكَمَاءُ كَادُوا أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْحِكْمَةِ أَنْبِيَاءَ فَإِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَلَا تَبْنُوا مَا لَا تَسْكُنُونَ وَ لَا تَجْمَعُوا مَا لَا تَأْكُلُونَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»
👈حال بگذارید یکی از آثار ایمان واقعی و ریشه دار را بگویم. ایمان اگر واقعیت دار و ریشه دار باشد نمیشود از غیرت الهی خالی شود.
👈مؤمن واقعی به هیچ رو نمیتواند ببیند حاکمیت خدا و اولیاء الهی توسّط طواغیت غصب شده است. اگر هیچ کاری هم از دستش بر نیاید فقط از باب ضرورت و تقیه با آنها کنار می آید والا در دل و زبان و رفتار دشمن آنان است. از اینجاست که «التقیة دینی و دین آبائی»!
👈یعنی اگر میبینید ما قیام نمیکنیم یکبار توهّم نکنید که با کدخدای زمان کنار آمده ایم! سازش کرده ایم! هیچ سازشی در کار نیست. مؤمنی که در سر هوای بندگی را داشته و معتکف کوی آن واحد یگانه است مگر میتواند با این طاغوتها کنار بیاید!
👈اینهایی که میگویند واقع بین باشید و باید با کدخدا کنار آمد معنایی را از این امر اراده میکنند که نسبتی با اندیشه ی توحیدی تقیه ندارد.
👈کسی که در دعوای محبّت خدا و توحید و ربوبیت تشریعی صادق است نمیتواند با طاغوت کنار بیاید! نه فقط در ذهن و دل بلکه در زبان و عمل و قیام اجتماعی هم همینطور است.
👈عبادت سیاسی و انقلابی بودن مؤمنین امتداد طبیعی عمق ایمان و از لوازم حبّ فی الله و بغض فی الله آنان است.