🔸نکته اوّل: عرفان ادبی🔸
یک معنویّت گیرای نهفته در اشعار سنّتی پارسی نهفته است که شاید در این کمیت و کیفیت در فرهنگهای دیگر یافت نشود. معنویت غریبی دارد! سوزی حاصل از دمیده شدن نَفَس معنوی عرفایی که احساسات پاک سلوکی و توحیدی خود را در قالب شعر پارسی به یادگار گذاشتند.
👈بحث از این نکته به بحث از عرفان ادبی برمیگردد. هنری که در دامان تمدّن اسلامی و در بستر معنویّت اسلامی رشد و تکامل یافته است.
✅معمولا عرفان را به نظری و عملی تقسیم میکنند. به نظرم واژه های خوبی انتخاب نکرده اند. خوب است عرفان را به ادبی، دستوری، تربیتی، منزلی و کشفی تقسیم کنیم. عرفان ادبی را در ادامه توضیح میدهم.
✅عرفان دستوری همان دستور العملهای سلوک است. متأسّفانه هنوز به علم تبدیل نشده است. اگر تبدیل به علم شود خیلی خیلی به کار می آید. الآن خیلی عوامانه و سلیقه ای و متعصّبانه افراد به روشها و تکنیکهای سلوکی مشغول هستند. مثلا راههای مختلف نفی خواطر استنباط شود. راههای اتّصال به عالم عقل متناسب با مزاجهای مختلف! اینها خودش بحثهای علمی دارد.
✅عرفان تربیتی ناظر به مهارت در تشخیص مصادیق و جزئیّات سلوک متناسب با شخصیت خود و یا شاگردان است.
✅عرفان منزلی یا حالی همان است که معمولا از آن با نام عرفان عملی یاد میکنند. یعنی همان عرفانی که به بحث از احوال و مقامات سالکین راه فنا اشاره دارد.
✅عرفان کشفی هم همان به اصطلاح عرفان نظری اشاره دارد که به هستی شناسی عرفانی و معارف به دست آمده از مکاشفات قلبی ناظر است.
✔قهرمان عرصه ی عرفان ادبی افرادی نظیر عطّار، مولوی و حافظ هستند؛ مولوی در این جهت شاید بی همتا باشد؛ در عرفان دستوری هم یک شخص یا کتاب مستقلّ و مناسب را نمیشناسم. به صورت پراکنده در کتب بیان شده است. مانند دستور العملهای موجود در کتب عرفا و کتب ذکر مانند رساله بحر العلوم و شبیه آن. قهرمان عرصه عرفان تربیتی افرادی نظیر جنید بغدادی در فضای عامّه و مرحوم میرزا حسینقلی همدانی و مرحوم قاضی طباطبایی در فضای شیعی هستند. آنهایی که خیلی در تربیت شاگرد موفّق بوده اند. در بیان مشق عملی سلوک به سالکین به شکل جزئی موفّق بوده اند. شاگرد پروری عجیبی داشته اند. قهرمان عرصه عرفان منزلی و حالی یا همان عرفان عملی نیز افرادی نظیر خواجه عبدالله انصاری هستند. در عرفان کشفی یا همان عرفان نظری نیز قهرمان بلامنازع آن ابن عربی است.
🔶اما عرفان ادبی چیست؟ پاسخ به این پرسش در گرو دانستن این امر است که قلب انسان یا همان حقیقت نوری وجودی او دارای سه بعد است.
👈بعدی از آن حیثیت معرفتی داشته و بعدی دیگر حیثتی کنشی و عملی و بعد دیگر حیثیت گرایشی و احساسی.
👈عارف در مراحل سلوک عرفانی هم اعمال قلبی انجام داده و هم معارف جدیدی یافته و در ادامه احساسات، شور و هیجان توحیدی نابی پیدا میکند.
👈فلاسفه حقیقت انسان را در نفس ناطقه او بیان کرده و در ادامه نفس ناطقه را عمدتا در بعد ذهنی و تصدیقی و نه حتّی باور قلبی تقلیل داده اند.
👈از اینجاست که قلب عرفانی و دینی معنایی بس عالی تر از نفس ناطقه فلسفی یافته است. بالتبع در فلسفه مباحثی در باب احساسات عقلی و گرایشات عالی نیز مطرح نشده است.
🔷در هر حال عرفای ایرانی با استفاده از ظرفیتهای زبان فارسی، عرفان ناظر به جنبه احساسی سلوک را در قالب شعر پارسی به نظم کشیده اند. قرنها زبان پارسی آشیانه ای برای عرفان ادبی و بیان احساسات عارفانه شده و این نهضت بی سابقه باعث تحوّلات عمیق فرهنگی و زبانی بین ایرانیان گشته است. زبان فارسی به گنجینه ی معرفت و شور معنوی تبدیل شده است.
👈خدمتی که این نهضت نیک به فرهنگ و زبان فارسی و تعالی بخشی به آن نمود بسی والاتر از امثال شاهنامه فردوسی است. این را باید به خوبی درک کرد تا سرّ معنویّت موجود در شعر سنّتی پارسی را دریافت.
👈سرّ ظهور شعرای بزرگی نظیر سنایی، عطّار، مولوی، حافظ و... . افرادی که در واقع باید آنان را عرفایی دانست که از زبان شعر استفاده کرده و به شکل عالی از پس آن برآمده اند.
👈روشن است که شعر تناسب خاصّی با بعد عاطفی و احساسی دارد. از همینجاست که با استفاده از مفاهیمی مانند دل، شراب، مستی، عشق، زلف و... یادگارهای نابی از احساسات پاک معنوی و توحیدی را در زبان فارسی به جای نهاده اند.
👈این همان معنویّتی است که با تلاش آنان در تمدّن اسلامی در زبان شعر فارسی دمیده شده است. انسان را به عالم غیب دعوت میکند.
👈البته گاهی در اشعار فارسی مضامینی در عرفان منزلی و کشفی هم هست. به راستی که که زبان فارسی معدن عرفان ادبی و بیان احساسات ناب توحیدی و شور و نشاط معنوی است.
👈بحث بسی بالاتر از آن است که در رشته ادبیات فارسی به علم بلاغت تقلیل داده شده است. مدام از صنعتهای شعری و استعاره ها و... بحث میکنند. بلاغت هم وسیله ای برای بیان اغراض عرفان ادبی است. عرفان ادبی نیز مبتنی بر سلوک توحیدی است.
🔹گویا در دوره هایی کار بدانجا رسیده بود که حتّی درس عرفای بزرگی نظیر قونوی به زبان پارسی بیان شده و کتاب مهم مشارق الدراری فرغانی که شاید از مهمترین کتب عرفان کشفی و نظری است که اصطلاحات مهمّ این علم را برای اوّلین بار به بهترین شکل تبیین نموده به زبان پارسی نگاشته شده است.
🔸نکته دوّم: آواز سنّتی ایرانی🔸
«تأثیر آقای شجریان در تضعیف آواز سنّتی ایرانی»
نکته دوّم سرّ ضعف در هنر آواز سنّتی ایرانی در دوران ماست. آواز سنّتی نیز یکی از هنرهایی است که سر ریز عرفان ادبی و برآمده از معنویّت نهفته در عرفان اسلامی است.
👈مولود طبیعی چنین تمدّنی و ظهور چنین عرفان ادبی در زبان شیرین پارسی است. فعلا کاری با آن ندارم. دوره هایی از انحراف را نیز گاهی در زمان برخی طوائف صوفیه تجربه کرده است.
✋ولی این هنر که یکی از مهمترین میراث فرهنگی ایرانی است چرا در زمان ما به این درجه از ضعف و عدم رواج رسیده است؟
👈به نظرم ورای عواملی که میتوان برایش ذکر کرد چندان طبیعی هم نیست. زیرا هنوز بسیاری هستند که به چنین آوازهایی مبتنی بر اشعار به یادگار مانده از نهضت عرفان ادبی در زبان پارسی علاقه مندند. ولی تولیدات مناسبی در زمان ما عرضه نمیشود. بخش مهمی از این ضعف را در آقای شجریان میدانم. البته عوامل دیگری هم دارد.
🔴یکی از مهمترین عوامل این امر در زمان ما صنعتی شدن عجیب و غریب هنر آواز سنّتی به دست برخی از نام آوران معاصر نظیر آقای شجریان و برخی دیگر بوده است.
👈اینها مخصوصا بعد از انقلاب اسلامی و گرایش بیشتر مردم به معنویّت اسلامی آنقدر در ظرائف و دقائق این فنّ افزوده و رقبا را با بهانه های مختلف زدودند که این هنر را به چیزی دست نایافتنی تبدیل کردند! خود را مافوق هنرمند جلوه دادند نه هنر مند مافوق!
👈البته واقعا هم در نوع خود هنر عالی را رقم زدند. گویا اساسا صورت نوعی جدیدی به آواز سنّتی ایرانی زده شد. ولی تبعات سوئی را نیز با خود به دنبال داشت.
👈دیگر در کنار ارائه ی چنین هنرهای عظیم استریویی و سالنی که در کنارش اقتصاد بزرگ، ضبط با کیفیت، انتشار، ماندگاری و... هم بود، سائر انحاء طبیعی آواز سنّتی که خود را درگیر آنچه شاید تجمّلات میدانست و خود را متعهّد به سوز معنا و معنویّت شعر پارسی میدید دیده نمیشد!
🔹در نگاه ساده بدوی در کنار آن قله ها اینها درّه ها بودند! نمیخواهم بگویم اینها با اغراض سوء و آگاهانه رخ داد ولی در هر حال ولو به شکل اثر قهری صنعتی شدن افراطی هنر آواز سنّتی اصیل ایرانی رخ نموده است. ذائقه ها را تغییر داد.
🔷چنین هنری باید طوری مدیریت میشد که از آن خصلت ذاتی اش که محفل خوانی و سحر خوانی و مانند آن بود خارج نمیشد. نوع مردم به گونه ای با آن در زندگی روز مرّه شان درگیر باقی میماندند. اینقدر در تکلّفات آن مبالغه نمیشد که محصور در سالنهای بزرگ شود. اینقدر در الگوهای آن مبالغه نمیشد تا دیگران را نا امید کند!
🔸چیزی که در هنر دینی ما یعنی مدّاحی به خوبی رعایت شد و همگان را در زندگی واقعی خودشان به گونه ای با خود همراه کرد. اخیرا هم رهبر معظّم انقلاب ضمن هشدار دادن به مدّاحان به جلوگیری از ضربه خوردن این هنر دینی به واسطه استدیویی شدن و مانند آن تأکید نمودند.
👈روشن است کسی که با چنین مدّاحی های استدیویی انس گیرد دیگر به سادگی نمیتواند با مدّاحی زنده در هیئتها به خوبی انس بگیرد! توقّعش به صورت غیر طبیعی بالا میرود! نمیتواند حسّ بگیرد.
👈در هنر تلاوت قرآن کریم هم همینطور است. هنوز هم خودش را توانسته سرپا نگه دارد. گرچه در آن هم مقداری صنعتی شدن و مبالغه در زوایای آن اثرات مخرّبی گذاشته است. ولی در هر حال به دلیل دلبستگی قوی ایمانی به قرآن کریم خودش را زنده نگاه داشته است.
🔹در هر حال در کنار عظمت امثال آقای شجریان دیگر آنان دیده نشدند. شاگردانی جذب نکردند.
👈از جهت دیگر بسیاری از آنان در هر حال به دلیل نوعی دلبستگی ظاهری یا باطنی با نظام شاهنشاهی و حضور در محافل آنان که در آن زمان معمولا طبیعی هم بود بعد از انقلاب به نوعی با برچسب درباری حاشیه رانده شدند.
👈متأسّفانه به نوعی این هنر اصیل و میراث نیک فرهنگ ایران گویا از سوی نظام شاهنشاهی آن زمان نیز مصادره شده بود. از همین جهت هم مقداری معنای سیاسی یافته بود.
👈موسیقی سنّتی نیز که به گونه ای با آواز سنّتی ایرانی گره خورده بود تا اندازه ای بعد از انقلاب اسلامی با توجّه به برخی دیدگاههای فقهی رایج دچار ضعف شد که این هم در ضعف آواز سنّتی ایرانی بی تأثیر نبود.
🔶نوع روحیّات غیر عارفانه و غیر زاهدانه و گرایشات غیر انقلابی قله های به تازگی ظهور یافته نیز سبب شد این فنّ جذابیتش برای قشر اصلی مخاطبینش که به جریان انقلابیون پیوسته بودند رفته رفته کم شود.
😞این قله ها هم به جای ترویج بدون چشم داشت و دلسوزی اصیل برای مخاطبین اصلی آن دچار فریب حب مال و حبّ مدح و ثناء شده و کف و سوتهای سالنی، مخصوصا در غرب و خارج از کشور را نسبت به موطن اصلی این فرهنگ و هنر ایرانی ترجیح دادند.
👈چندان استعداد شاگردپروری هم گویا نداشتند؛ بلکه چه بسا بعضا استعدادهای بزرگی چون بسطامی را ضایع هم کردند! واقعا اگر اینها الگوهای بهتری میبودند الآن وضع ما خیلی بهتر میتوانست باشد.
😑اخیرا زاویه گرفتن آنان با نظام اسلامی و درخواست عدم پخش آثارشان در این نظام نیز بیش از پیش به این هنر لطمه زد!
😔گویا به جای آنکه خود را وامدار و مروّج این فرهنگ غنی بدانند خود را مالک آن دانسته و با الگو سازی بی بدیل از خود و سیاست ورزیهای ناصواب جامعه ایرانی را از این هنر هویّت بخش خودش محروم نمودند.
👈شاید برای خود توجیهاتی هم میتراشیدند ولی در عمل به ضرر این هنر و فرهنگ ایرانی تمام شد. البته در هر حال نمونه های عالی و شاهکارهایی از آواز سنّتی ایرانی را از خود به جای گذاشتند که میتواند برای همّتهای بزرگ در این زمینه به برترین الگوها تبدیل شود.
🔴چند سال پیش مصاحبه ای از درد دل اکبر گلپایگانی از مشاهیر آواز سنتی و بیکار شدن او بعد از انقلاب پخش شد که به شکل مؤکدی معتقد بود شجریان چوب لای چرخ همه گذاشته و راه را بر آنان بسته است.
👈وی معتقد است در دهه شصت شجریان یک امپراتوری ایجاد کرد و شاید با تکیه به ظاهر انقلابی و آواز معروف انقلابی اش جو را گرفت و بقیه اساتید آواز سنتی را حذف کرد! میگوید:
📖(در دههشصت، این آقایان چه کردند. هرکسی میآمد که کار موسیقی انجام دهد، همینها چوب لای چرخش میگذاشتند و نمیگذاشتند که مکتبهای موسیقی ادامه پیدا کند، زیرا میخواستند همه مقلد خودشان باشند...
📖من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمومنین(ع) نیز خواندم. پس اینکه میگویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست. بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود)
🔴دوست دیرین شجریان و استاد بزرگ موسیقی ایرانی آقای محمد رضا لطفی نیز چند سال پیش ضمن انتقاداتی از سیره اقتصادی و سیاسی شجریان مطلبی مشابه بیان کرده بود. قسمتی از آن اینطور نقل شده است:
📖(شجریان هیچ وقت بهدنبال ایجاد یک جریان فرهنگی هنری مستقل با شرکت همکاران خودش نرفته است.
📖یک شرکت اقتصادی به نام «دلآواز» درست کرده و کار خودش را مانند یک شرکت تولید کننده انجام میدهد و درآمدزایی خوبی هم از گذشته تا به امروز داشته و دارد)
👈نوازنده بزرگ، دوست و داماد سابقش پرویز مشکاتیان نیز با او در اوج دوران شکوفاییش به دلیل برخی امور اقتصادی و بعضا تکبر وی به مشکل جدی خورد که گویا باعث طلاق اجباری و دلخوری های جدی شد.
👈نوازنده بزرگ دیگرمان مرحوم جلال ذوالفنون نیز در ۳۰ تیر سال ۸۶ در بخشی از نقدی دقیقش بر شجریان میگوید:
(شکوه و شکایت از نارسایی های داخل کشور و به رخ کشیدن امکانات دنیای خارج یکی از شعارهای همیشگی ایشان است... شکوه کار عاشق نیست، چون عاشق اصلا خود را نمی بیند که بخواهد شکوه یی داشته باشد و کسی که عاشق نیست هنرمند نمی تواند باشد)
👈کینه وی از نظام دینی حاکم بر ایران نیز با تأکیدات مکرر مضحک از سیاسی نبودنش از عجایب زمان است. نظام اسلامی واقعا مظلوم است.گاهی از نجابت و تقوایش سوء استفاده میشود. وی در جایی در گفتوگو با صدای آمریکا اساسا اسلام را مخالف هنر میداند و تلویحا با رد آنچه موضع اسلام میداند از نوعی کفر خود پرده برداری میکند:
(اینها هرگز با هنر کنار نمیآیند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول ۱۴۰۰ سال با هنر کنار نیامدند. باز هم نخواهند آمد. موسیقی هم مانند خیلی از هنرها نمیتواند در خدمت اینها باشد)
👈اگر ظاهر کلام او را بگیریم اوج بی شرافتی و پستی و دروغگویی است! آیا امثال حافظ و مولوی و عطار که خود را خاک پای حضرت رسول و ائمه اطهار میدانستند هنرمند نبودند؟! از کدام هنر میگوید و از کدام حافظ و عطار میخواند؟!
👈واقعیت آن است که چهره ی واقعی امثال وی در پس زیبایی معنوی و عرفانی شعر پارسی و هنر میراثی آوازخوانی و موسیقی ایرانی پنهان شده! بسیاری با سطحی نگری چهره ی غیر قابل دفاع عقیدتی و سیاسی و اخلاقی او را ورای این زیبایی ها ندیده و دفاعی غیر معقول از او میکنند! داستان او شبیه داستان قرآن به نیزه کردن لشگر شام در صفّین است! بسیاری فریب خورده اند.
👈البته نمیخواهم همه چیز را سر اینها خراب کنم. مقصودم روشن است؛ العاقل یکفیه الاشارة.
🔸سخن پایانی🔸
سوء تفاهم نشود! برای بنده که افتخارم انتساب به دین و شریعت اسلامی و حسرتم رهروی صادقانه از راه ائمه طاهرین و پاکان این صراط مستقیم است نه شعر پارسی و نه آواز سنتی هیچ اصالتی ندارد.
👈دغدغه ی امثال بنده ایمان است و بس! ترویج فرهنگ ایمانی است. تبلیغ دین است! آشنایی خود و دیگران با آن نور آسمان و زمین و فرستادگانش است. آماده شدن برای سفر از این عالم و تهیه ی توشه ای برای آخرت است. دعوت مردم به عالم غیب و سلوک این راه نورانی و بهجت آفرین است.
👈همان راهی که حافظها و مولوی ها را دیوانه ی نورانیت خود کرده بود! آنها را به زهاد و عباد و سحرخیزان شب تبدیل کرده بود.
👈اگر چند جمله ای بیان میکنیم از سر این ناراحتی است که شعر پارسی و آواز سنتی ایرانی میتوانست ابزاری برای آشنایی نسل ما با فرهنگ توحیدی، ایمان و اهل بیت علیهم السلام باشد. چرا اینگونه نشد؟!
👈چرا افرادی بزرگ و الگو شدند و در هر صورت به این ظرفیت عظیم صدمه زدند. زمانی حقیرانه زیر دست دربار و درباریان ظالم گدایی دیده شدن و توجه میکردند و زمانی دیگر وقتی پیر عارف، شاعر، فقیه و افتخار روزگاران خمینی کبیر و جانشین بر حقش به ما هدیه شد متکبرانه خود را از مردم و فرهنگ اصیل ایمانی جدا کردند!
👈کدام کور باطنی است که نتواند نورانیت آن پیر عارف و راهش و ظلمت آن شاه فراری و امثالش را درک کند؟! خیلی هنر میخواهد! شیطان هم از جهتی بزرگ هنرمند دوران ماست!
باسمه تبارک و تعالی (۸۹)
«ضرورت امتداد بخشیدن به نگاههای توحیدی در حوادث تاریخی و تحوّلات اجتماعی»
«عید مبعث و نظرگاهی دیگر به لشگرکشی روسیه به اوکراین»
🌸بعثت رسول خاتم بزرگترین عید آفرینش است. عید خلقت است. عید بشریت است
🌷در عالم حوادث بزرگی تا کنون رخ داده و خواهد داد. در تاریخ خوانده ایم و میخوانیم و در خبرگزاریها میگویند و خواهند گفت! ولی خبری با عظمت تر از مبعث رسول ختمی مرتبت نیست!
🌼همان بشارتی که مدام انبیاء الهی ظهور آن را به یکدیگر و به پیروان راه حقیقت وعده میدادند!
🌹آری حادثه ای بزرگتر از بعثت او در عالم نبوده و نخواهد بود! برترین خلائق الهی ردای رسالت عظمی و ختمی را بر تن پوشیده و بر تخت خلافت الهیه ختمیه نشست. مناصبی وجودی که بسی برتر از آن اعتبارات موهوم ماست:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود مه به کنار میرسد
تیر روانه میرود سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس شه ز شکار میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد عقل خمار میرسد
👈با خود چه آورد؟ پیام توحید و آخرین درجه ولایت الهیه و آخرین برنامه حیات. مبعث عیدی است که باید در اثر تبعیت از آن نور آسمانی در وجود انسان رخ دهد!
👈یک بلوغی میخواهد که به درجه ای برسد که در وجودش جشن مبعث گرفته شود! آن وقتی است که بعثت و بیداری انسان و چشم باز کردنش به حیاتی طیبه شروع میشود
🔵این روزها روسیه به کشور اوکراین لشگر کشیده است. جنگی که در هر حال باطنش نوعی صف آرایی بلوک شرق و غرب در معادلات سیاسی بشر امروزین در روی کره ی زمین است. چیزی شبیه نبرد ایران و روم در صدر صدر اسلام.
😔ما هم شاهد صحنه های رقّت باری از کشته و آواره شدن انسانهای مظلوم در میان این تخیّلات و توهّمات شیفتگان دنیاییم.
😔کودکانی که چه سخت مشغول بازی دنیایند و چه سر و صدایی راه انداخته اند! خودشان هم نمیدانند که در مکتب انبیاء الهی حقیقتا کودکند! خام خامند!
👈کسی که پیام رسولان الهی و در ادامه بعثت خاتم آنها را باور نداشته باشد در دار هستی کودکی خام است. هیچ چیزی از حقیقت ماجرا را نفهمیده است!
🔴اخبار را امروز که عید مبعث است میدیدم که مدام از جنگ روسیه و اوکراین میگوید. در محافل هم زیاد صحبت میشود. فعلا که دنیای ما را به خودش مشغول کرده است.
💡به ذهنم خطور کرد به مناسبت این نبأ عظیمی که امروز دوباره به یادش افتادیم که همان عید مبعث است و این جنگ کنونی مطلبی در کیفیت نظر مؤمنانه و توحیدی در اینگونه امور بیان کنم. آری مبعث نگاه ما را تغییر میدهد:
📖الم (1)غُلِبَتِ الرُّومُ (2)في أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3)في بِضْعِ سِنينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ (5)وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (6)يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)
👈راستی این چه نوع دیدی است؟! این چه افقی از نگریستن به امور عالم است؟ نکند اصلا این نظریه پردازها و تحلیلگران ورای همه دقایقی که میگویند آدرس اشتباه میدهند؟!
🔸ما انسانها به دلیل انس با زندگی دنیا و عدم بلوغ ادراکیمان غرق در معادلات اولیه و محسوسی شده ایم که در ظاهر میبینیم. عادت کرده ایم تا چیزی را حس نکردیم باورش نکنیم. دلیلی هم برایش نداریم ولی عادتش کرده ایم.
🔹این نوع نگاه همان چیزی است که از منظر مبعث آلودگی انسان به کفر و شرک است. همان پلیدی و آلودگی است که همه در خود و دیگران میبینیم. همان ظلماتی است که رسول مهربانی آمده تا دست ما را گرفته و از آن به سوی نور نجات دهد!
📖يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
👈برخی از ما که القاب پر طمطراق دکتر، فیسلوف، جامعه شناس و سیاست مدار و... یدک میکشیم برایش علم هم ساخته و ماورای آن را انکار میکنیم! تئوری کفر و شرک میدهیم! یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا!
✅ظاهرش این است که قدرت دست قلدرهاست! جنگ به پا میکنند! آتش می افرزوند و جنایت میکنند! ولی اینها در نگاه کسی که در وجودش پیام بعثت محقق شده ظاهر قضیه است. عالم صاحبی دارد! ربّ العالمینی در کار است.
✅دست خدا را ببینیم! وجودی بیکران، بی حد، هستی محض، الاول بلا اول یکون قبله و الآخر بلا آخر یکون بعده! تصوّر و تخیّلش هم بهجت آفرین است! تسکین بخش است!
🔹سعی کنیم این طرز نگاه را برای خودمان جا بیاندازیم! هر چند ناقص باشد و مدام تنزیه و تسبیح بخواهد! سعی کنیم این تصویر را از خدا کاملتر کنیم!
👈نباید در مورد خدا تعطیل باشیم! باید ابتدا تصوّری داشته باشیم و مدام آن را دقیقتر و عمیقتر کنیم! سپس کم کم سعی کنیم با آن زندگی کنیم!
👈در ابتدا اگر به نحو إنّ نیست به نحو کأنّ که میتوان با آن معامله کرد! «اعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک»
👈راستی این چه حقیقت عظیمی است! حیّ است! قیّوم آسمانها و زمین و پیدا و پنهان است! پیام بعثت این است: «هُوَ الْحَيُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّين»!
🔶داستان آفرینش همین است! ما را آورده اند تا از این خامی با انتخاب خودمان بیرون رویم و ذره ذره از عالم هستی سر در بیاوریم! با آن نور آسمان و زمین آشنا شویم!
✅در این دنیا به شکل اختیاری یا در آن دنیا با گذراندن مواقف طولانی اش! همه خداشناس شویم! آنچه قرار است در این دنیا و اگر نشد در برزخ و مواقف قیامت برای انسانها روشن شود همین است!
📖«اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْما»
👈همه ما را دعوت کرده اند به شناخت بهتر خدا! از همه ما خواسته اند! هر کس به اندازه توانش راهی به این حقیقت دارد.
👈افضل مصادیق تفکر ساعة خیر من عباده سبعین سنه است! تفکر در اینجاست که جهش ایجاد میکند. خیلی نقطه حساسی است! راستی این چه حقیقتی است!
👈همه به نوعی قدرت فهم و درکش را دارند. اینگونه نگرش فضا و عالمی دیگر از حیات انسانی را رقم میزند.
👈ما صبح و شب در دریای خیال غوطه وریم. ما را چه میشود اگر در دریای حقیقت غوطه ور شویم! آن نور پاک و یگانه را که همه جا را فرا گرفته ببینیم! ابتدا به شکل کأنّ و سپس إنّ!
👈بچشیم! تسبیح و تحمید بگویم! لا اله الّا الله و الله اکبر بگوییم! همه جا هست با همه هست با من هست با شما هست با روسیه هست با اوکراین هست! هو معکم اینما کنتم!
👈برخی گمان میکنند این بزرگان ما شعر گفته اند! خیر! اینها حقیقتی است از هر حقیقت دیگر حقیقی تر! میگویند آن شاهد هر جایی را ببین! همه جا هست! نه اینها شعر نگفتند!
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس!
👈والله همین یک بیت از فرآورده ی همه ی این دانشگاهها و دانشکده ها و چه و چه بیشتر حقیقت دارد! پیام بعثت است! فأین تذهبون! یا من یکفی من کل شی و لا یکفی منه شی! باید در فضایش بیاییم و تنفس کنیم.
👈این فهم همگانی است. جامعه ی ایمانی باید به اینجا برسد. یک دارایی بسیار ذی قیمت و گرانسنگ است! آنهایی که دارند دیگر فقری ندارند! واقعا غنی میشوند! اصل دارایی همین است! با این حقیقت آشنا بشود و بفهمد و لمسش کند!
👈کار و مرور و تمرین میخواهد! ممارست میخواهد! عصاره ی همه ی معارف همین توحید است. اگر فعلا لمسش نمیکنیم با یاد و خاطره و ذکرش خوش باشیم!
گفت مشق نام لیلی میکنیم
خاطر خود را تسلی میکنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی میکنیم با نام او
🔵رفقا! باور کنیم کار دنیا دست قلدران و جانیان نیست! رب العالمین برنامه ها، اراده ها و مشیتهایی دارد. پشت صحنه اهدافی دقیق و عمیق دارد. ما هم که به دلیل جهلمان حوصله و طاقت نداریم به خاطر جهالتمان به هم میریزیم!
👈این جهالت و ریشه های کفر و شرک خفی درون ماست که گمان میکنیم اینها هستند که از سر خود تصمیم میگیرند و عملیات میکنند. بمب و موشک دارند! بازدارندگی هسته ای دارند! اهرم فشار اقتصادی دارند!
✋ولی هیهات! هیهات! للّه الأمر من قبل و من بعد! همه ناشی از خطای در دید ماست! همه ناشی از ضعف ایمان ماست! همه ناشی از کوته نظری ماست! همه ناشی از ظاهر بینی ماست.
👈اندیشه توحید را باید به کوچه و بازار کشاند! باید به جنگ و صلح کشاند! باید عالمی دیگر برای خود و جامعه رقم زد!
📖«الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ*فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيم»
👈اینها ظاهر کار است. همه چیز از آن سوی پرده غیب است. از آنجا رقم میخورد! منتها در ظاهر به خاطر حکمتها و مصالح خلقت عالم دنیا طوری است که ما عمق تدبیر و حکمت را درک نمیکنیم. روابط را احساس نمیکنیم.
👈ولی اجمالا باید بدانیم مسائل ریشه در چه چیزی دارد. از او غافل نشویم. از توسل و زاری به درگاه او غافل نشویم. بگوییم ما که میدانیم همه چیز به دست خودت است.
👈اینها هم حقائقی است. خیلی حقیقی تر از حقیقت این بمبها و موشکها و جنگنده ها! باید دست حکمت و قدرت خدای سبحان را در این وقائع دید.
👈حقیقت قرب وریدی فقط در نسبت انسان با خدای سبحان نیست بلکه در نسبت جوامع با خدای سبحان هم هست. از آن نور یگانه نباید غافل شد.
👈آری! خداوند متعال حیّ است! خداوند متعال قیّوم آسمان و زمین و همه چیز است! خداوند متعال مدبّر پیدا و پنهان است!
👈در ظاهر به خاطر حکمتها و مصالح آفرینش و ماهیت ابتلائی حیات دنیا طوری صحنه آرایش شده که ما گمان میکنیم اینهایند که کارگردان صحنه هستند! این کشور و آن کشور! این ابر قدرت و آن دیگری!
👈عمق تدبیر و حکمت و آن ید الهی که بالای همه ی ذرّات عالم است را درک نمیکنیم! ولی واقعیت دارد! واقعیتی عمیقتر از آنچه در خیالمان بیاید! چه زیبا گفت آنکه گفت: «اگر نازی کند در هم فرو ریزد قالبها»
🔶حقیقت بعثت میگوید صبور باشید و اجازه دهید خداوند متعال برنامه ی خودش را اجرا کند! دلمشغولیتان وظایف بندگی خودتان باشد! «جملة اشتغاله فیما أمره به و ما نهاه عنه» آن افق را باید دید و الا در این حوادث گم میشویم و اذیت میشویم. اسیر حکم این ظواهر و ذلیل در چنگال آن قرار میگیریم! باتلاق ظلمانی کفر و شرک!
👈راستی رفقا خیلی بیش از آنچه گمانش را میکنیم زمین و احوالات آن وابسته به آسمان است! یک شعور شگفت انگیز! یک هوش عمیقی بر عالم حاکم است.
👈والله گزافه گویی نیست! همه چیز از آن سوی پرده در حال رقم خوردن است! خداوند متعال و ملکوتیان بر همه چیز نظارت دارند. همه چیز در محضر آنهاست. همه چیز با اذن آنها و تدبیر آنهاست.
👈هیچ چیزی از مجرایش خارج نشده و در نرفته است! همه چیز در نهایت دقّت و حساب شدگی و تدبیر در حال رخ دادن است لیقضی الله أمرا کان مفعولا!
😢خدایا کی میشود ما هم مقداری از این خامی بیرون بیایم و موحّد شویم! راستی چه خوش گفت سعدی شیرازی:
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
باران اَشکم میرود وز اَبرَم آتش میجهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
🔷همه مشکل بشر نیز در این است که هنوز قبول نکرده که برای اصلاح خود و جامعه اش باید دست نیاز به آسمان دراز کند! هنوز نفهمیده آن دست قدرت الهی که از هیچ مصلحت و خیری در این عالم فروگذار نکرده برای برون رفت از این همه مفاسد شخصی و اجتماعی هم برنامه ای در آفرینش داشته است!
👈برنامه اش تبعیت از سلسله انبیاء و رسولان الهی و در ادامه اولیاء منصوص از جانب آسمان بوده است. کی به این بلوغ میرسیم خدا میداند! واقعا بلوغ میخواهد!
👈واقعا هستی شناسی دیگری میخواهد تا ما را به چنین امام شناسی برساند! تا وقتی بشر بفهمد امامش را امثال پوتینها و بایدنها و... قرار ندهد.
👈امامش را همان شخصی قرار بدهد که خدایشان خلیفه خود قرار داد. همو که مدبّر عالم باذن الله و خلیفة الله فی ارضه و حجّته علی خلقه است؛
👈در انتها دریغم می آید ذکری از مولایمان نکنم! همانکه در زمان ما حامل حقیقت بعثت و خاتم ولایت است.
✅رفقا! حضرت بقیه الله حقیقتی در عالم است! هستند! خیلی بیشتر از آنچه تصور میکنیم هستند و حضور دارند! این هم حقیقتی است! یک سرمایه ی بسیار عظیم است!
👈سرگشتگی و پریشانی و نا امیدی مردم عالم در این باغ وحش خیلی مدرن را نمیبینیم؟! یک مولایی که خبر دارد و قدرت دارد و باذن الله مدبر عالم است!
👈برخی گمان میکنند حضرت الآن در پس پرده ی غیبت بیکار است! خیر! همه کاره ی عالم ایشان است. حتّی در همین جنگها و صلحها و... . ما پیروی چنین امامی هستیم! این سرمایه نیست؟!
👈کم کمش این است که وقتی به ایشان متوسّل میشویم آرام بگیریم. اجابت با تشخیص خودشان است! ولی همین پناه بردن خودش کافی است. بی پناه نیستیم! حقیقتا که خیلی سرمایه دار هستیم اگر قدر بدانیم!
اللهم عجّل لولیّک الفرج واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لأوامره
باسمه تبارک و تعالی (۹۰)
«نکاتی پیرامون مفهوم تسبیح در متون دینی»
🔷یکی از دوستان در مورد معنای تسبیح و صعوبت درکش مطلبی بیان کرد. گویا آنچه میگویند برایشان قانع کننده نبود. قرار شد اگر چیزی به ذهن آمد بیان کنم.
💡در همین زمینه مطلبی به ذهن آمد که آن را برای همگان بذل میکنم.
👈در عبارات دینی یکی از پر بسامدترین مفاهیم، مفهوم تسبیح است. مفهومی که معمولا در کنار مفهوم تحمید به کار رفته و در ادامه در کنار مفهوم توحید و مفهوم کبریایی ذات اقدس الهی، ارکان اربعه مفهومی را پیرامون مفهوم الله تشکل میدهند:
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر!
✋این واژه دقیقا میخواهد به چه معنایی اشاره کند؟ برخی از افرادی که در دیگر فرهنگها با متون عربی دینی مواجه میشوند از صعوبت درک و همراهی همدلانه با این مفهوم شکایت میکنند.
🔻گویا مفهومی معادل با آن در فرهنگ خود که بتواند در آن سیاق از عهده ی معنایی مناسب با بافت کلام برآید، ندارند🔺
👈در این نوشته خیلی کوتاه بیان میشود که دقیقا همین مشکل را خود عرب نیز داشته و تسبیح اجمالا از ارتقائات مفهومی دین اسلام است
👈به صورت کلّی آنچه در معنای این مفهوم گفته میشود آن است که: التّسبيح تَعظيمُ اللَّه و تَنْزيهُه من كُلّ سُوءٍ.
👈گاهی در تعبیرات ظاهرا مجازی به معنای نماز و ذکر هم به کار رفته است. مثلا برخی معتقدند در تعابیری مانند: «یسبّح لله ما فی السموات و ما فی الارض»
👈مراد مطلق ذکر است چه تسبیح باشد و یا تحمید و ذکر اسماء و صفات الهی جلالی و جمالی. و یا مثلا در تعبیر شایع تسبیحات اربعه به مطلق اذکار اربعه تسبیح گفته شده است.
👈ولی به شکل کلّی گویا تسبیح غیر از این نوع اطلاقات که میتوان با قرینه آنها را جدا نمود معنای ویژه خود را هم دارد.
🔹تسبیح خداوند متعال بیان وجهی از عظمت خداوند متعال دانسته شده که به بی عیبی، بی نقصی و پاکی اشاره میکند. آلودگی به هیچ چیزی ندارد. چه نقائص رفتاری یا اخلاقی یا حدّ وجودی و هر نقصی که بتوان تصوّر کرد.
✅از اینجاست که همنشین نمودن مفهوم تسبیح با مفهوم تحمید در متون دینی شاید مفید آن باشد که تسبیح به حیثیت تخلیه و سلبی اشاره نموده و تحمید به حیثیت تحلیه و ثبوتی تأکید مینماید؛ تسبیح سلب رذائل است و تحمید اثبات فضائل.
🔸و باز از همینجاست که از دل تسبیح مفهوم تقدیس متولّد شده و یک همنشینی مکرّری در متون دینی بین سبّوح و قدّوس دیده میشود.
👈به عنوان نمونه در بیان وجه همجواری تسبیح و تقدیس در مانند: «نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک» نکاتی ذکر شده است.
👈مثلا ابن ترکه در شرح فصوص ابتدای فص حکمة قدّوسیة فی کلمة ادریسیة میگوید:
📖«اعلم أنّ «التقديس» هو تطهير الذات عمّا يشوب به صرف تنزّهها وخالص إطلاقها من التبعيد عن القيود الذي يستلزم التحديد ، على ما يتضمّنه معنى «التسبيح» فيكون أتمّ في تأدية تلك الحقيقة منه ولذلك تراه مطلقا منتسبا إلى الحقّ دون التسبيح في قوله تعالى :(نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ)»
👈جامی در نقد النصوص وجه دیگری ذکر کرده است:
📖«ففي السبّوحية نفى تطرّق النقص ، و في القدّوسية نفى إمكان التطرّق فالقدّوس أبلغ، و لهذا أخّر»
👈مرحوم سید علی خان مدنی هم در شرح صحیفه ی مبارکه سجادیه علیه السلام ذیل دعای سوم و فراز: «لا يفترون عن تسبيحك» حاصل بررسی لغوی خود پیرامون واژه تسبیح و سپس فرق آن با تقدیس را ذکر کرده است فراجع ان شئت.
👈شاید تفاوت تسبیح و تقدیس را در این بدانیم که در مفهوم تقدیس به آن حالت حصول برکت و قداست بعد از ازاله نقائص اشاره شده است.
🔹در هر حال با اندک تأمّلی در زبان فارسی متوجّه میشویم مفهوم تسبیح در جایگاهی که در متن دینی استفاده میشود ظاهرا معادلی ندارد.
🔶بلکه تدبّر در کتب لغت عربی نیز نشانگر آن است که حتّی برای دانشمندان زبان عرب نیز ابهاماتی در مورد تاریخ ظهور این مفهوم در زبان عربی و نحوه کاربست آن در متن دینی دیده میشود.
👈به عنوان نمونه ابن فارس در معجم مقاییس اللغة تلاشی ناکام در زمینه تحلیل بستر شکلگیری مفهوم تسبیح دارد.
👈همچنین راغب اصفهانی در مفردات تلاش کرده اصل معنای تسبیح را از مفهوم نوعی شناوری و عبور از آب و هوا استخراج نموده و سپس نتیجه میگیرد تسبیح: «أصله المرّ السريع في عبادة الله»؛
👈مرحوم مصطفوی در کتاب التحقیق نیز در بیان اصل این مفهوم بیان میکند:
📖«أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الحركة في مسير الحقّ من دون انحراف و نقطة ضعف، أو كون على الحقّ منزّها عن نقطة ضعف فيلاحظ فيها جهتان: جهة الحركة في مسير الحقّ و جهة التباعد عن الضعف...»
🔵با همه ی آنچه گذشت –که البته نیازمند تحقیق بیشتر است- میتوان گفت گویا تسبیح یک حقیقت شرعی و یک مفهوم دینی تأسیسی است.
✅گویا در بستر متن دینی یک ارتقاء مفهومی چشمگیر در معنای اوّلیه مادّه رخ داده است.
👈معنای آن با توجّه به ساختارهای همنشینی و جانشینی این مفهوم و بافتهای کاربردی آن اجمالا همان است که گذشت.
👈یک مفهومی که به شکل اختصاصی در مورد خداوند سبحان به کار گرفته میشود تا آن مقام رفیع دست نایافتنی وجودی از نقائص دیگر مراتب متمایز شود.
👈مراتبی از کمال که تا جایی جلو میرود که اصلا نمیتوان از آن حرفی زده و حتّی تسبیحی بر زبان جاری نمود:
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقاء را بلند است آشیانه
👈در مراتبی که تسبیح در مورد خداوند متعال اطلاق میشود گویا به همان مسیر بی پایان بین ممکن تا واجب اشاره میکند. به هر مرتبه از کمال وجودی دست یافتی و یا خیال کردی بدان او پاکتر از آن است.
✅شاید بتوان گفت با بررسی متون دینی آن احساس و درکی که هنگام تسبیح خداوند متعال نهفته است همان تعظیم جلال خداوند متعال است.
🔸طبرانی محدّث بزرگ عامّی مذهب در کتاب الدعاء خود باب تفسیر التسبیح با طریقی از امیر المؤمنین علیه السلام حدیثی نقل میکند که در پاسخ به پرسشی در زمینه تسبیح فرمودند:
📖«سأل عليا رضي الله عنه عن سبحان الله ، فقال : تعظيم جلال الله»
🔴روایات این باب نشانگر پیچیده بودن جایگاه این مفهوم در ذهن عرب بوده که مدام از آن پرسش میکنند. احادیث از پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر این مفهوم آورده است مانند اینکه: «هو تنزيه الله عن كل سوء».
👈همینطور ازهری از بزرگان لغت پرسش ابن کواء از امیر المؤمنین علی علیه السلام را در مورد معنای تسبیح نقل کرده است:
📖«أَن ابنَ الكَوّاءِ سأَل عَليًّا رضي اللَّه عنه عن سبحانَ، فقال: كلمةٌ رَضِيَها اللَّه تعالى لنفسِه، فأَوْصَى بها»
✔در این روایت شریف که طبرانی در کتاب الدعاء طرق دیگر این نقل را از امیر المؤمنین علی علیه السلام آورده است به شکل تقریبا گویایی به تأسیسی بودن این مفهوم در بستر فرهنگ اسلامی و برجسته نمودن و به چشم آوردن آن اشاره شده است.
👈از روایات قابل توجّه در این باب این مطلب است که ابن عبّاس پاسخ عمر بن الخطّاب را در زمینه معنا شناسی مفهوم تسبیح بیان میکند:
📖«حدثنا محمد بن يحيى بن المنذر القزاز ، ثنا أبو ظفر عبد السلام بن مطهر ثنا حفص بن غياث عن حجاج ، عن ابن أبي مليكة ، عن ابن عباس رضي الله عنه قال : قال عمر رضي الله عنه : قد عرفنا ما أراد الله بلا إله إلا الله ، والله أكبر ، أرأيت سبحان الله ما أراد قالوا : الله عز وجل أعلم ، فقال لابن عباس رضي الله عنه : ما تقول ؟ قال : كلمة رضيها الله تعالى فأحب أن تقال ، قال : صدقت»
باسمه تبارک و تعالی (۹۱)
«در جبهه غرب خبری نیست»
«فی تقلّب الاحوال علم جواهر الرجال»
«نیة المؤمن خیر من عمله»
🎬فیلمی از یک دانشجوی ایرانی دیدم که با دشواری بسیار از مرز اوکراین گذشته بود. چند روز بدون آب و غذا پیاده روی کرده و به مرز لهستان رسیده بود.
👈در آنجا با خشونت و رفتار حیوانی سربازان اوکراینی مواجه شد بود که اجازه ی خروج نمیدادند. در هوای سرد بدون غذا مجبور بودند لباسهای خود را آتش بزنند تا اندکی گرم شوند!
😳نقل میکرد که یک سیاه پوست در همان سرما کنارش جان داد! شبها که سربازهایشان مشروب خورده و مست میشدند خیلی توحّششان بیشتر میشد!
🗽وقتی این فیلم را دیدم با خود گفتم این جوان لابد در پی علم و فرهنگ به آن کشور رفته است! در پی تمدّن و پیشرفت! چه خیالها که خود و شاید خانواده اش نمیکرده است!
🗽خودش هم باورش نمیشد که این صحنه ها را در اروپای رؤیایش ببیند. خدا کند درس عبرتی گرفته باشند! طرفه آنکه اینها به ما درس انسانیت و حقوق بشر میدهند!
💡به یاد یکی از دوستان طلبه افتادم که چند سال پیش برای گرفتن دکترای فلسفه اخلاق به اوکراین رفت و بعد از مدّتی با اخذ مدرکش برگشت. رفته بود آنجا فلسفه اخلاق بیاموزد! دنبال آن بود که فوق دکترایش را برود آمریکا! چه بگویم!
👈در هر حال آدم آگاه و تیزهوشی بود. او نیز میگفت این جوامع در نگاه اوّل و در ماههای اوّل برای یک ایرانی میتواند جذّاب باشد
👈ولی پس از مدّتی که تعجبهای ناشی از تفاوتهایش فروکش کرد عمق آن را بهتر لمس میکند. بگذریم!
🔸در جبهه غرب خبری نیست!🔸
این روزها صفحاتی از جنگ بین روسیه و اوکراین در حال رقم خوردن است! به نظرتان اوکراینی ها در حال دفاع مقدّس هستند؟! در حال خلق حماسه ها هستند؟!
👈لازم نیست برویم آنجا و جبهه نبرد را تجربه کنیم. از همینجا میتوان حدس زد چه توحّشی میگذرد.
👈شاید این گوشه و کنار اخلاقی هم دیده شود. ولی به صورت کلان جنگی که بر سر دنیا و با تکیه بر فلسفه های مادی و مفاهیم ملّی است مگر چه گلی میتواند بر سر بزند؟!
👈راستی این اوکراینی ها چه فرهنگی را در نهان خود تجربه کرده اند که یک کمدین جوان خام را به عنوان رهبر و امام خود انتخاب کرده اند؟!
👈این هم عمق دموکراسی که ارمغان مدرنیته بود! چه دست شومی آنها را به این انتخاب و در ادامه به این جنگ شوم سوق داده است؟! این هم عمق نفاق پنهان در پس دموکراسی است که ارمغان دیگرشان در دنیای کنونی است.
💡وقتی به این مطالب فکر میکردم رمانی که سابقا آن را خوانده بودم به یادم آمد. رمان «در جبهه غرب خبری نیست» اثر نویسنده آلمانی اریش ماریا رمارک که در سال 1929 و بعد از جنگ جهانی اوّل منتشر شد.
👈این رمان را مشهورترین رمان ضدّ جنگ در تاریخ دانسته اند. انسان با خواندن آن از جنگ بیزار میشود. گویا واقعا نوعی از تجربه جنگ جهانی اول را برای انسان زنده میکند.
🔷نویسنده در قالب اوّل شخص از جریانات سربازی آلمانی به نام پل بایمر در جبهه نبرد جنگ جهانی اول تا زمان مرگش رمان مینویسد. یک تاریخ بسیار ملموس و زنده را به تصویر کشیده است!
👈دنیای قبل از جنگ و اعزام به جبهه و احوالات زمان اعزام سربازان و تشکیل گروههای دوستی در جنگ و نحوه آموزش و سختیهای آن دوران تا حضور در صحنه نبرد و شب عملیات و قتل و کشتار و جراحت و قطع عضو و از دست دادن دوستان و افسردگی و بی هویتی و...!
👈خود نویسنده بیش از یک ماه خط مقدم جبهه جنگ جهانی اول را تجربه کرده و سالها از افسردگی این تجربه رنج برده است.
👈پل بایمر و تعدادی از همکلاسیهایش تحت تأثیر سخنرانیهای میهنپرستانه معلمشان، داوطلبانه در ارتش نامنویسی کردهاند.
👈اما پس از تجربه واقعیتهای جنگ به این نتیجه میرسند که حس ملیگرایی و وطنپرستی که با اعتقاد به آن به ارتش پیوستند، اکنون به نظرشان پوچ و توخالی میرسد و جنگ چهره باشکوه و غرورآفرینش را نزد آنها از دست میدهد.
✋این رمان از کتابهایی بود که در دوران آلمان نازی به اتهام «خیانت به سربازان» مضر تشخیص داده و طعمه کتابسوزی شد. حکومت نازی در سال ۱۹۳۸ تابعیت آلمانی را از وی گرفته و او در آمریکا نقل مکان کرد.
👏انصافا خیلی قلم گیرایی دارد! خیلی توصیف عالی دارد! انسان را به خود جذب میکند! خواندش را به عزیزان توصیه میکنم.
✅این را که خواندید با احوالات نبردهای این به اصطلاح متمدّنان و انسانهای مدرن که قبله آمال برخی غافلان ما هستند آشنا شویم.
🔸چرا روی احوالات اینها در جبهه نبرد تکیه میکنم؟! مولایمان امیر المؤمنین هفت روز بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه بعد از جمع و تألیف قرآن کریم خطبه ای بسیار مهم بیان نمودند که جابر جعفی از امام باقر علیه السلام آن را نقل نموده و مرحوم کلینی در کافی آورده است. خطبه ای موسوم به خطبه وسیله که در قسمتی از آن آمده:
📖«فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ وَ الْأَيَّامُ تُوضِحُ لَكَ السَّرَائِرَ الْكَامِنَةَ»
👈آری اگر میخواهی کسی را بشناسی در مسافرت او را بشناس! در وقت نیازت او را بشناس! در وقتی شهوت و غضب او را بشناس!
👈حکایت همان راهب مولوی است؛ با شمع در روز به دنبال انسان میگشت!
گفت میجویم به هر سو آدمی
که بود حی از حیات آن دمی
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
در پی مردی چنینم کو به کو
✅در یک کلمه در فی تقلّب الاحوال او را بشناس! زود قضاوت نکن! خودت را هم این زمانها بهتر میتوانی بشناسی!
✅برای شناخت جوامع هم یکی از بهترین لحظات همین زمان جنگها و احوالاتی است که در این زمان تجربه میکنند! خوب رو می آیند! یوم تبلی السرائر است.
✅البته آن عمق عمق زشت فرهنگ کفر و شرک و دنیای گرایی چیزی نیست که در سرای محدود مادّی ظاهر شود! آن را در برزخ و قیامت خواهیم دید!
👈ولی در همین دنیا گاهی در زمانهایی مانند جنگها که گوشه ای از پرده ی افکنده شده بر سرائر جوامع کنار میرود نیز میتوان چیزهایی دید!
👈بوی تعفّن فرهنگ کفر و مادّی گرایی را استشمام کرد. هر چند بخواهند باطن خود را با تصویر مجموعه هایی مانند نجات سرباز رایان و مانند آن بَزَک کنند!
🔴ولی خودشان هم میدانند این خبرها نیست! تصویر درستش همین رمان «در جبهه غرب خبری نیست» رمارک است.
🔹تازه به عمق کلام رهبر معظّم انقلاب پی میبریم که میفرمود اینها در ذاتشان یک توحّش مرموز وجود دارد!
👈انسان در برخورد ابتدایی چندان آن را درک نمیکند! فی تقلّب الاحوال میفهمد! خصوصا در برخوردشان با کسی که او را بیگانه میدانند برایمان قابل درک است. به تعبیر علامه طباطبایی خودخواهی مذموم اجتماعی و ملی دارند.
👈اینها به معنای عدم وجود انسانهای با اخلاق، منظّم و یا پر تلاش و... در آنها نیست! برخی تخصّص در غلط فهمیدن حرف آدم دارند! ان شاء الله شما از آن دسته نیستید و لبّ مطلب را درک میکنید.
✔حال اینها را بگذارید در کنار هشت سال دفاع مقدّس ما! حقیقتا چه جلوه های دلربایی از انسانیت در زیر بیرق اسلام و سپاه ولی فقیه زمان رقم خورد! رمانها و جریاناتش را بخوانید! آب هرگز نمی میردها را بخوانید! روح انسان را جلا میدهد! باطن انسان را صفا میدهد. نشاط معنوی می آورد. انسان را به خدا و آفرینش و خلقت خوش بین میکند!
👈ببینید فی تقلّب الاحوال جامعه ی ایمانی ما چه رخ داد و فی تقلّب الاحوال اروپایی های متمدّن در جنگ جهانی ها چه رقم خورد!
👈اینها آیا خودش حجّت خدا برای نشان دادن حقیقت نیست؟! فرماندهان نظامی آنها را با فرماندهانمان نظیر حاج قاسمها و حاج همّتها مقایسه کنید! اصلا طرف نسبت نیستند!
🔻بلکه بالاتر از آن بگویم! جنگ جامعه ی ایمانی ما را با باطن نورانی اش آشنا کرد! تازه فهمید اگر این پلشتی های دنیایی کنار رود چه باطن نورانی دارد! حقیقتا نیّة المؤمن خیر من عمله! از آن طرف جنگ جامعه ی مدرن غربی را با باطن ظلمانی اش بیش از پیش آشنا نمود! تازه فهمیدند اگر این تسویلهای ظاهری را کنار بگذارند چه باغ وحشی در درون برای خود رقم زده اند! امّا آن عمق نورانی ایمان و اندیشه ی توحیدی و راه حقّ چیزی نیست که در این دنیا کاملا آشکار شود. در برزخ و قیامت به نظاره خواهیم نشست!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۲)
«بدبخترین قشر مدیران هستند!»
«برخی آسیبهای مدیران و کارمندان در ادارات دولتی و شبه دولتی»
🔵پیش یکی از مدیران بودم. ایشان از آن قلیل مدیرانی بودند که واقعا خودشان هم متخصص و اهل اندیشه بودند. از همینجهت نشستن پای درد دل ایشان نکاتی را در بر داشت.
👈جلسه ای بعد از نماز داشتیم و وقتی ناهار کاری داشتیم بحث به جایی کشید و ایشان ناگهان گفت فلانی بدبختترین قشر در ادارات مدیران و رئیسها هستند!😂
👈اصلا قدرت واقعی توبیخ آبدارچی را هم آنقدر ندارند! در ادارات حرف اوّل را گاهی آبدارچی ها میتوانند بزنند و سپس کارمندان و در انتها رئیس میتواند مؤثّر باشد!
👈رئیس شخصی است که آمده و میرود و دوام و بقائی ندارد! در بسیاری موارد مانند وجود ظلّی و ربطی هالک بوده و تابع حالات شبه اتوبوسی است.
👈شبیه دنیا است که بینا هم حلّوا اذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا! علی شفا جرف هار هستند! ولو در پس پرستیژی آن را پنهان میکنند ولی هم خود به خوبی در باطن خود میدانند و هم کارمندان میدانند که رفتنی هستند و کارمندان ماندنی!
👈مدیر آفلی است که نه محبوب است و نه اقتداری دارد که مایه ترس باشد! از همینجاست که هر چقدر هم خوب باشد نمیتواند فعّال ما یشاء در خوبی و تحوّل باشد!
👈اگر با کارمندانی که در هر حال با سبک کاری خاصّ بار آمده و نوعا هم تنبلی خاصّ خودشان به شکل عارضی تبدیل به اخلاق آنها شده، کنار نیاید به راحتی علیهش قیام میکنند!
👈قدرت عزل واقعی هیچ کارمندی را هم ندارد! کارمند وقتی رسمی شد رئیس جمهور هم نمیتواند آن را عزل کند!
🔴آری این هم از معایب دموکراسی و قانونمداری افراطی زمان ما و همچنین اداره ی دولتی نفتی است. از همینجاست که اخیرا به این سادگی ها زیر بار استخدام نرفته و از نیروهای شرکتی یا قراردادی استفاده میکنند!
👈بی خود یست در کار ساختمانی هم معمولا برادران افغانی جواب میدهند مخصوصا اگر سنّی باشند!
👈راستش کارمند رسمی اساسا گاهی احساس نمیکند که باید کار کند! اگر هم باید را درک میکند معمولا باید ضعیفی است! نان استخدامش را میخورد نه کارش را!
👈گویا نصف کار کردنش به صرف همان لحظه ی استخدام شدنش انجام شده است! لحظه ای شبیه جذبه ی عرفا است! آنها را یکدفعه به مقصد میرساند! استخدام برای چنین شخصی مانند استاد اخلاقی است که وقتی انسان به آن رسید نصف راه را طیّ کرده است!
🔶رفقا! واقعیتی است! افراد تا شرکتی و قراردادی هستند میشود کاری کرد ولی به محض اینکه داخل حصن حصینه استخدام شدند آنچنان بر عروة الوثقای ولایت اداره ی دولتی چنگ میزنند که گویا از ذاتیّات نظم موجود میشوند. دیگر تعلیل بردار نیستند! باید با آنها سوخت و ساخت!
👈گاهی اگر خیلی خلاف امیالشان رفتار کنی اخم هم میکنند! گویا دیگر زمان ناز آنها و نیاز مدیران فرا رسیده است.
🔹از همینجاست که سیاستهای نظام به سمت خصوصی سازی و کوچک شدن دولت پیش میرود. البته متأسّفانه اختاپوس منفعتگرایی دولتی ما را دچار باتلاق خصولتی ها کرده است!
🔹نه خصوصی است و نه دولتی است! مجمع رذائل هر دو و فاقد فضائل هر دو! مانند شتر مرغ است! میگوییم تخم بگذار میگوید من شترم و میگوییم سواری بده میگوید من مرغم!
🔴ولی در هر حال تقریبا دلسوزان و مدیران بالا دستی هضم کرده اند در نظام خصوصی این شکل از معایب کمتر است! کارآمدی بالا میرود! دیگر کارمندان نازی ندارند! باید کار کنند و نظر مدیران را جلب کنند و برای ارتقاء رقابت واقعی کنند! میشود ازشان کار خواست و تحوّل خواست و از آنها ارزیابی واقعی نمود. سابقا در مباحث اقتصاد نفتی در این زمینه مباحثی آوردیم.
🔷همین اخلاق مدیران را نیز فاسد میکند! دیگر به جای آنکه توان خود را در مدیریت ظهور دهند و از آن برای رشدشان ارتزاق کنند میبینند چون چنین چیزی خریدار ندارد توان خود را در زد و بند و ایجاد ارتباطات ناسالم اداری و چاپلوسی و ارتقاء و باند بازی خرج میکنند!
🔸میدانید چرا؟ چون این رویه نوعی وقت اضافی و بیکاری ایجاد میکند و بیکاری خودش منشأ مفاسد است! وقت میکنند به این چیزها هم فکر کنند و برایش برنامه ریزی کنند! چنین فضایی است که پدیده ی بی معنای کاغذ بازی معنا پیدا میکند! بخشی از هویّتشان همین میشود!
😳برخی نیز تفرعون و اخلاقهای خود را میتوانند در لفّافه نظام اداری بر دیگران تحمیل کنند! فعلا بحثم در احصاء آسیبهای اخلاق کارمندی در نظام اداره ی دولتی نیست.
👈در هر حال مقداری مبالغه برای به چشم آوردن این مسأله و برجسته کردنش لازم بود. تعریف کارمند تقریبا همان است که بیان کردم!
✅دلسوزان ما مانند مقام معظّم رهبری با وارد کردن مفاهیمی مانند کارمند بسیجی و یا تغییر در تعریف کارمند سعی در توجه دادن این قشر عزیز به آسیبهای این شغل در نظام اداری موجود نموده اند. یکبار حضرت آقا فرمودند:
📖«کارمند کسی است که همه زندگیش را در حیطه وظایف و توانایی هایش صرف مشارکت در اداره امور کشور کرده است»
🔸توصیه هایی ناصحانه🔸
آنچه میخواهم بگویم آن است که اگر در اینگونه ادارات با اغراض نیک میخواهید وارد شوید و اندیشه های نورانی تحوّلی و رضای خدا دارید فکر نکنید مسأله به این سادگی ها است.
غرّه مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند!
👈بدانیم بزرگترین مانع برایتان همین کارمندانتان و بازوان اجراییتان هستند! از همین ادارات جزء بگیرید تا بالاتر تا برسد به سطح عالی مدیریت کشور!
🔷سابقا مطلبی از رهبری شنیدم که خیلی جالب بود. دقیقش یادم نمانده ولی محتوایش این بود که مسئولین ارشد نظام به اجماع در زمینه ضرورت فرزند آوری و اصلاح الگوی جمعیتی رسیده اند ولی مسئولین میانی و پایین هنوز به این جمع بندی نرسیده اند!😳
👈بی خود نیست گاهی به اصطلاح اقتدارگرایی خیلی بهتر جواب میدهد. حالا کی را داریم این به اصطلاح مدیران میانی را حالی کند! مسأله این است: شاه راضی شاه قلی ناراضی!
🔹نمیگویم نمیشود هیچ کاری کرد ولی باید مشکلات را خوب تشخیص بدهیم تا بتوانیم هم درست کار کنیم و هم درست انتظار داشته باشیم!
🔸فکر نکنیم یک رهبری آن بالا نشسته و فعّال ما یشاء بوده و همینکه دستور دهد همه نظام اداری بازوان اجرایی او هستند!
👈همین تلقّی خام و ساده باعث میشود که همه مشکلات را به راحتی به ایشان مستند بدانیم؛ «شاید که ز مشّاطه نرنجیم که زشتیم!»
👈بخشی از آن به اقتصاد نفتی ما برمیگردد! برخی از آن به بعضی اخلاقهای دیرین تاریخی ما ایرانیان برمیگردد که خودش موضوع بحثی مستقلّ است!
👈برخی نیز به تحمیلهای غیر عادّی خارجی برمیگردد! برخی نیز به مدیران موجود برمیگردد! و... باید عادلانه قضاوت کرد! فقیهانه قضاوت کرد! فاذا قلتم فاعدلوا!
🔴باز توصیه دیگر به برادرانی که دنبال تحوّل و خدمات سازنده در نظام اداری موجود هستند آن است که خیال نکنند وقتی وارد این ادارات میشوند با مجموعه ای از افراد منفرد مواجه هستند! میتوانند با هر کسی جداگانه تعامل کنند!
🔹خیر این خبرها نیست! با توجّه به آنچه گفته شد به راحتی میتوان حدس که با یک باندهای لطیف نانوشته ی قدرت مواجه میشوند!
🔸مدام هم عنوانش عوض میشود ولی حقیقتش یک مافیای اداری به نحو تشکیکی است. گاهی خیلی شیکش این است که میگویند من نمیتوانم با فلانی کار کنم و با بهمانی میتوانم! ولی واقعیتش چیز دیگری است!
👈وقتی شما وارد کار میشوید وابسته به بسیاری از نهادها و ارگانها و مدیران دیگر میشوید و هر چقدر هم توانمند و مخلص باشید اگر آنها با شما کار نکنند نمیتوانید منشأ تحوّل مطلوب شوید! به راحتی چوب لای چرختان میکنند! این یعنی عملا میخواهند شما را رام کنند! باید شما را در خود هضم کنند!
🔷لزوما هم فکر نکنید خیلی وضع خراب است و این یعنی فساد سیستمی اداری! مرادم این نیست! این یعنی انسان شناسی در قالب فهم امتدادهای آن در چنین تعیّنهایی!
✅عادتا ما هم همین میشویم! مگر همّتها و نیّتهای بزرگ در کار باشد! اراده های نورانی که در نفوس دیگران تصرّف کرده و آنها بفهمند که این شخص تبار دیگری دارد! مدیریتی نوری است. افرادی مانند او نیز مانند براده های آهن در بین این کارمندان به او جذب شوند و بازویش شوند! این هم خودش تأیید و توفیق الهی می آورد!
👈ولی نوعا مدیریت خالی از شیطنت نیست. شیطنتهای بسیار که برخی آن را از ذاتیّات مدیریت میدانند! مثل سیاست گربه را دم حجله کشتن و یا سیاست قربانی کردن یکی برای اینکه دیگران کار دستشان بیاید و یا لابی های خاصّ و... .
🔶میدانید مسأله اش چیست؟ اینقدر این مطلب در مدیریت برایشان جا افتاده که گویا برایش نوعی سکولاریسم در مدیریت حاکم است؛ دچار نوعی ازدواج شخصیتی میشوند.
👈یعنی چه؟ یعنی اینکه مدیر گاهی شخصی در ظاهر متدیّن و با تقوا و اهل نماز و گریه و... است ولی وقتی در مدیریتش نگاه میکنی اصلا مناسبتی نمیبینی! یک چیزهایی میبینی که ... ! آن را تیزهوشی میداند و اصلا منافاتی نمیبیند!
👈نمیدانم شما این دسته را دیده اید یا نه! بنده که دیده ام! فحش چیز خوبی نیست! ولی نمیشود فحش نداد! آخر تدیّنت را باور کنم یا این بی شرافتیت را!
👈یکی از فضلاء میگفت برخی (متدیوث) هستند! بین این دو به شکل لطیفی ترکیب کرده اند! آن هم نه به شکل ترکیب انضمامی بلکه به ترکیبی اتّحادی تبدیل شده است!
👈به خاطر همین به کسی آدم میخواهد بگوید هیچ کس باورش نمیشود این شخص چنین آدمی است! حتّی خودش هم باورش نمیشود چنین آدمی است! یک نفاق پیشرفته است!
👈خدا کند با اینگونه انسانها درگیر نشوید! حالتان از این حجم وقاحت و تناقض به هم میخورد واقعا هم آدم خوبی است! واقعا هم آدم بدی است! سرگیجه آور است. خودش یک پدیده ای است!
🔵از آن طرف حتّی برای اهداف دینی و ایمانی هم کارمندی دولتی که برخی ها برایش له له میزنند مفید نیست. کافر پرور است!
✅میدانید چرا؟ یکی از بهترین جاهایی که انسانها به عالم غیب وصل میشوند در مسأله رزق و روزی است. خیلی محسوس است. رزق انسان وقتی ثابت و بقدر معلوم نزد خودمان و سر برج باشد برای انسان طغیان می آورد!
✅اسباب پرست میشود! برایش دشوار میشود که درک کند این حقوق ماهیانه اش را هم خدا به او میدهد! مدام هم خود را با همکارانش مقایسه میکند! دست خدا را دیگر به این راحتی در رزقش نمیبیند! رزق خدا را هم بر خود محدود میکند! به همین اسباب موکول میشود!
✅وقتی با مؤمنین بازاری و تجّار و اینها صحبت میکنم میبینم به شکل معناداری دست خدا را بهتر در زندگیشان و روزیشان میبینند.
✅در هر حال روزی مؤمن طبق روایات من حیث لا یحتسب است. این هدیه ای الهی برای تربیت توحیدی است. انسان اگر توهم کند روزی اش بیمه شده و سببش روشن روشن است طغیان میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳)
«حسرت پاک شدن فایل ورد»!
«فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا»
🔵هفته گذشته یک سری تحقیقات گسترده به شکل فیش برداری تخصصی و نگارش محتوا داشتم. خیلی پر بار بود. چندین کتاب را مطالعه و بررسی کردم.
👈شاید خالصش به عربی بیش از ۲۰ صفحه دقیق و پر از ارجاعات محتوایی بود.
👈در موضوعی هم بود که گمان میکردم خیلی مهم است. در طول این روزها هم از این تلاش شادمان بودم.
😳اما ناگهان متوجّه شدم تمام این مدّت آب در هاونگ کوبیده بودم! آنچه نوشته بودم به شکل باور نکردی ذخیره نشده بود! همه از دست رفته بود!
😔همه ی آن مدّتی که در حال تلاش سخت و شادمانی از آن بودم و گمان میکردم به نتیجه رسیده است همه اش توهّم بود!
😔یک دفعه حسرتی عمیق وجودم را فراگرفت. میدانستم من دیگر توان و فرصت آن حجم از تتبع و ابتکار و نگارش را ندارم! دیگر تمام شد!
🔹یک دفعه احساس پوکی و پوچی این همه تلاش به من دست داد! گویا هیچ ارزش و وزنی نداشت. گویا آتش گرفت و رفت! گویا در یک بیابان وسیع بی بازگشت گم شد!
🔸واقعا خسارت اگر این نیست پس دیگر چیست؟ خسارت میدانید چیست؟ این است که مدام تلاش کنید تا به نتیجه برسید! خودتان هم گمان کنید عجب تلاش مثمری شود این!!
✋ولی درست آنوقتی که دیگر راه بازگشتی نیست ببینید همه ی آن تلاشها و حرص و جوشها و تکاپوها پوک و پوچ بوده است! تجربه وجودی عمیقی بود.
🔶ناگهان این آیات شریفه در ذهنم نقش بست! راستی که قرآن حرف برای گفتن دارد! راستی که اگر طلب وجودی صادقانه و تلاوت وجودی خاضعانه داشته باشیم میبنیم قرآن همه چیز را گفته است؛ هیچ چیز را فروگذار نکرده است:
📖قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً (103) الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (105)ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتي وَ رُسُلي هُزُواً (106)
🔹رفقا! این حسرت را چه کنیم؟! چه خبر تکان دهنده ای میدهد! آیا میخواهید خسارت بار ترین کارها را بدانید؟
👈خسارت این نیست که عمری تلاش کنید و وسیله ای بخرید و ناگهان آن را دزد بدزدد یا در دره سقوط کند! خسارت این نیست که عمری تلاش علمی کنید و ناگهان در یک لحظه فایلتان پاک شود! خسارت آن نیست که ... .
✅خسارت آن است که عمری برای وصول به هدفهایی تلاش کنی و گمان کنی خیلی موفقی ولی ناگهان ببینی همه اش توهّم بود! وقتی هم بفهمی که راه برگشتی نیست! وقتی هم بفهمی که تازه احساس نیاز به اموری پیدا کنی که تا ابد به آنها نیاز داری ولی آنها را کسب نکرده ای!
🔻آری خسارت بار ترین امور ندیدن آن نور آسمان و زمین است! ندیدن آن سرچشمه هستی است که دمادم نور وجود از آن به هستی سریان میکند! ندیدن آن کانونی است که همه نیازهای ما، اوّل و آخر و ظاهر و باطن ما در گرو ارتباط وجودی با اوست!🔺
🔹اگر این شد دیگر هیچ عملی به نتیجه نرسیده است! همه اش پوک بوده است! گویا هیچ چیزی از آن در وجودمان ذخیره نشده است! مانند همان فایل ورد سیو نشده پاک شد! آب در هاونگ بود! آری:
📖أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً
🔸الله اکبر! چقدر دقیق خبر میدهد! اینها در آن دنیا که وارد میشوند و خود را می یابند میبینند دارایی واقعی ارتباط وجودی با آن نور آسمان و زمین است. میبینند هیچ ندارند! پوک پوک هستند.
🔹یک بی وزنی وحشتناک! هیچ شخصیت و کرامتی گویا در آن عالم ندارند. گویا به آنها و رفع نیازهای وجودیشان هیچ توجّهی نمیشود! گویا رها شده اند! هیچ کس و کاری ندارند!
✅واقعا این بی وزنی خودش بزرگترین عذاب است. این بی پناهی و بی کرامتی که انسان در آن سرا که همه چیز روشن میشود و چشمان انسان به حقائق باز میشود چقدر درد آور است.
✅اصلا این بی وزنی همان حقیقت جهنّم است. «ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ» پاداش این همه فعالیت و جوش و خروششان بی وزنی است! همان بی وزنی ای که جهنّم آنان است.
🔴در سوره مبارکه قلم نیز داستان آن عده ای که باغی داشتند و تصمیم داشتند هنگام برداشت محصول به فقرا چیزی ندهند را یادتان هست! مطلب همان است!
📖«فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ (23) أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكينٌ (24) وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرينَ (25) فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26)بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27)»
🔸با چه شادمانی و فرحی فکر میکردند موقع محصول رسیده و به هیچ کسی هم از آن نمیدهند! دیدند همه آتش گرفته! هیچ هیچ را میخواهند برداشت کنند!
🔵رفقا میدانید داستان چیست؟! داستان انسان پس از مرگ داستان شخصی است که یکباره چشمانش حقیقت آفرینش و جهتگیری وجودیش را با آن در می یابد. متوجّه میشود آنجا باید با شعور و حقیقت زندگی کند و دیگر فریبی در کار نیست.
✔آنجاست که متوجّه میشود که همه ی نیازهایش در گرو ارتباط با آن نور یگانه و آن صراط مستقیم رفع میشد! همه لذت و بهجت و سرور در آنجا بود! میتوانست صعود و عروج کند ولی نکرد! این را عمیقا درک میکند! خودش عروج نکرد! همین عذابش میدهد
🔶از یکی از پاکان شنیدم که گویا در حالتی استاد شهیدش را ملاقت کرده بود! از او با اصرار از احوالات آنجا پرسیده بود! او نیز گفته بود تا وقتی این باب شهادت و جهاد باز است که باز است و الا تنها راه در ریاضت و سلوک است. اگر نشد اینجا گرفتاری است.
🔸مثالی برای این عزیزمان زده بود! گفته بود انسان بعد از مرگ مانند پرنده ای است که میبیند باید به سمت بالا عروج و صعود کند! به آن کانون لذّت و بهجت.
🔹ولی ناگهان میبیند به پایش وزنه بسته اند! نمیتواند پرواز کند! نمیتواند نیازهای وجودی اش را تأمین کند. اگر هم پرواز کرد هر چقدر نزدیکتر میشود نوع باغ و بوستانها و درجات بهشتی متفاوت است. تا برسد به آن بالا بالاها!
🔵یکی از بستگان در عالم رؤیا خواب یکی از فامیل که تازه مرحوم شده بود را دیده بود. از او حال والد مرحوم بنده را پرسیده بود. خدا رحمت کند والد ما را! انسان نیکی بود. دغدغه رفع نیازهای مردم و رضای الهی داشت! توشه ی خوبی با خود برد!
👈آن فامیلمان با حالت خاصی گفته بود آنها درجاتشان خیلی بالاست. به این سادگی نمیشود آنها را دید!
🔹رفقا! باید کاری کرد! باید دست به کار شد! باید تلاشی نمود تا این اعمالمان در وجودمان ذخیره شود. گم نشود! آتش نگیرد! حسرت نشود! باور کنیم روزی زمان رسیدن ثمره وجودیمان خواهد رسید! نکند یک دفعه بادام پوک و بادام تلخ تحویلمان دهند!
🔸بنده که در این فایل ورد اندکی از این حسرت را تجربه کردم نمیدانم آن حسرت بی وزنی که قرآن کریم برای کافران از آن پرده برداشته دیگر چیست! خیلی سخت است.
📖«اللهم اغفر لنا و ارحمنا و عافنا و اعف عنّا فی الدّنیا و الآخرة إنّک علی کلّ شیء قدیر»
باسمه تبارک و تعالی (۹۴)
«انیمیشن ملاقات با خانواده رابینسون ها»
«سرگرمی در وادی دانش»
«و الّذین هم عن اللغو معرضون»
🔵تلویزیون روشن و شبکه پویا در حال پخش برنامه بود! انیمیشنی به نام «ملاقات با خانواده رابینسون ها» پخش میشد. این انیمیشن محصول ایالات متّحده در سال ۲۰۰۷ است.
👈لوییس رابینسون یک نوجوان مخترع است که یک ماشین زمان می سازد و در زمان سفر میکند؛ اما یک نفر ماشین زمان او را می دزدد و با آن خرابکاری میکند و او در آینده(در سال ۲۰۳۷) با پسر خود ویلبر كه همسن اوست به دنبال این خرابکار میگردند و در آخر او را پیدا میکنند.
👈انیمیشنی مانند بسیاری دیگر پر از تخیّلات عجیب و غریب. جایی در دهان دایناسور افتادند و به آسمان پریدند و چوبی در دهانش گذاشته و بیرون آمدند و... .
🔹مشغول کارهایم بود؛ در همین صحنه مبارزه با دایناسور که نظرم را جلب کرد با خود گفتم واقعا پیام اینها چیست؟ آیا فلسفه ای در کار است؟ آیا پیام اخلاقی مهمی میخواهد بدهد؟
🔸دقّت کردم دیدم چیزی گویا در کار نیست. شاید کلّ فیلم چند پیام هم داشته باشد ولی این همه ماجرا و تخیّل و لذّت بردن از آن گویا از چیز دیگری نشئت میگیرد.
🔹به راستی چرا چنین امور دور از واقعیت اینقدر بازارش گرم است؟ خود ما هم لذّت میبریم!
💡همینجور فکر میکردم که متقاعد شدم اینها نیست! مسأله بازی و سرگرمی است! هرچند با لفافه ای از پیچیدگی علمی و مفهومی که آبروریزی نشود! کاری شبیه همان معرکه گیران قدیم است.
👈 مسأله ماجراجویی و لذّت از تخیّلات و تصویر سازیهای جذّاب است. کیف دارد! لذّت دارد! لازم هم نیست نسبتی با واقعیت داشته باشد. همان لهو، لعب و لغو خودمان است. خودش شیطانی است. خودش رهزن قافله ی عمر است. کمتر به آن توجّه میکنیم.
🔹البته نمیخواهم بگویم یک خصلتی بی ریشه و عبث در وجود ماست. مسأله قدرت تخیّل انسان است؛ گویا در کشور خیال که کشوری برتر از سرای مادی است انسان میتواند قدرتها و امیال بالاتری که فرصت بروز آنها در این سرا را ندارد آشکار نماید.
🔸گویا انسان احساس میکند قدرتش و توانمندیش بیش از آن چیزی است که در این عالم تجربه میکند. خودش آیت و نشانه ای از سرای دیگر دارد؛ بحث فوائد قوه خیال خودش بحث جالبی میتواند باشد. ولی فعلا این مطلب موضوع کلامم نیست.
🔴دقّت کردم دیدم خود بنده و بسیاری مانند بنده نیز در هر حال از این انیمیشنها لذّت میبریم. مگر اینکه به خود تلقین کنیم اینها بیخود است و کار مهمتری داریم و... که بحثی دیگر است.
✔با خود گفتم اگر چنین است و ما هم در هر حال مبتلا به سرگرمی، لهو و لعب و مشغول شدن از کار واقعی به کار تخیّلی یا سلّمنا اهمّ به مهمّ هستیم مظاهر دیگر این روحیه ما در اموراتمان کجاهاست؟! نکند خیلی دیگر از کارهایمان هم اگر پرده از روی آن بیافتد ماهیتش همین سرگرمی و بازی و تخیّلی است که هیچ وزنی در عالم حقیقت ندارد! نکند خودمان را برای لذّت بردن به شکل منافقانه ای سرگرم کرده باشیم؟!
👈انصافا آدم به خودش خیلی شک میکند! باید هم شک کند! دانستن این پرسشها محاسبه میخواهد! انصاف و صدق میخواهد.
👈حالا این را از جانب خودم میگویم! رفقا واقعیتش این است که ما ولو مظاهرش برایمان تغییر کرده ولی در بسیاری از احوالات و فعالیتهایمان مشغول خیال پردازی، سرگرمی و ماجراجویی هستیم. لهو، لعب و لغو و لذّتهای کاذب.
👈بیچاره عالم حقیقت! از دست ما چه میکشد؟! بی پرده میگویم! غافل غافلیم. «اقترب للنّاس حسابهم و هم فی غفلة معرضون»! نمیدانم دیده اید?
🔹گوسفندانی را که قبل از ذبح شدن علوفه و آب میدهند! چقدر سرخوش و با چه حلاوتی ملچ ملچ کنان مشغول خوردن و نوشیدن و گاهی اگر احساس خطر کنند جفتک پراکنی هستند. غفلت یعنی همین. بیچاره نمیداند حقیقت چیست؟! ساعتی دیگر قرار است ذبح شود!
✔وقتی در احوالات خود مینگریم از غم و شادی و غضب و شهوت و بیم و امید و... میبینیم به یک بازی خیالی شباهتش بیشتر است تا به توجّه واقعی و وجودی با واقعیات عالم. در رأس این واقعیات هم خدای سبحان و آفرینش او و شریعت آسمانی و صراط مستقیم و ضرورت سلوک و تقرّب به درگاه اوست. با خیال خوشیم و با خیال ناخوشیم! خدا کند دمی از این دنیای خیالی که برای خودمان ساخته ایم بیرون بیاییم و دمی پاک و عاری از موهومات با حقائق هستی خود را مواجه ببینیم. اینها همان آلودگیها و حجابهایی است که مانع از دیدن حقائق است.
✅آری ما هم مشغول سرگرمی و بازی هستیم. منتها این بازی زمان کودکی گونه ای است و بزرگ هم میشویم گونه ای دیگر. هُوَ هُوَ! ما که بزرگتر شده ایم به خوبی ماهیت بچگانه بازی های کودکان را میشناسیم.از همین رو هیچ علاقه ای به آن نشان نمیدهیم! بعید ندانید برخی که از ما رشد وجودی بیشتری یافته اند وقتی به فعالیتها و دنیای ما مینگرند حقیقتا بازی کودکانه ای بیش نبینند!
🔸«سرگرمی و لغو علمی»🔸
باز وقتی در علومی که برای خودمان ساخته ایم و شب و روز مشغول آنیم دقّت و محاسبه کنیم میبنیم ما شالله ما شالله! چه خبر است؟! شما دیگر چرا؟! اینجا هم کم سرگرمی و بازی درست نشده است!
👈اسمش را گذاشته اند شبهه و استدلال و علم و فرزانگی! بسیاری از آن یک بازی و سرگرمی دیگر است. بیخود نیست اهل بیت علیهم السلام از جدال و مراء در ظاهر علمی پیروان خود را پرهیز داده اند. حقیقت را از جنبه ای آشکارتر از آن دانسته اند که جویای صادق نتواند آن را ببیند.
👈میدانید علامت سرگرمی علمی چیست؟! علامتش آن است که در همان وادی وقتی دقّت کنیم میبنیم مسائل مهمتری وجود دارد که اصلا طرح نشده و یا حقّش ادا نشده و گویا بنا هم نیست به آن به این زودی پرداخته شود ولی در کنار آن در مسائل کم اهمیت تر و یا بلکه بی ارزش چه کرّ و فرّی کرده اند؟! این ویژگی لعب و لهو نیست؟ انصافا نقد واردی است.
🔷میدانید رفقا! علم هم یک محاسبه و مراقبه لازم دارد والا طغیان میکند. غفلت میورزد. از غایاتش دور میشود. آدمی که اهل محاسبه است و علمی که مدام محاسبه شود به عیوبش واقف میشود.
🔸فعالیت علمی نیز معصوم نیست و باید با دلسوزی از آن صیانت نمود. وقتی چنین محاسبه ای در کار بود آن انانیّت علمی فرو میریزد و زمینه برای انتقاد پذیری فراهم میشود.
🔹دیگر علم مدام به خاطر حبّ نفسش سعی در توجیه گذشته و اکنون خود را نمیکند. اثر و اغلالش را از پای در آورده و آماده ی تحوّل و عروج میشود. دیگر علاقه ای به جمع کردن آت و آشغالهای علمی و سنگین کردن خود به واسطه ی یادگارهای موقعیتهای تاریخی نکرده و علاقه مند به سبکی و چابکی واقعی میشود. میداند اگر بخواهد به غایتش برسد باید سبکبار برود.
🔶دور نرویم. اوّل از خودمان شروع کنیم. همین علم اصول و فقه خودمان. همین کلام و فلسفه خودمان. مگر کم در آن سرگرم شده ایم. خدا شاهد است که مرادم این نیست که ضعیف بخوانیم و عمیق نخوانیم. نه آنجایی که عقل میگوید بایستید و خوب بخوانید و بهتر از دیگران تحقیق کنید.
👈ولی بسیاری از آن که دیگر معلوم است به بازی و سرگرمی أشبه است تا تحقیق حقائق. همینها باعث شده دیگر وقتی برای مطالب مهمتر برایمان باقی نماند. بنده که با تمام وجود این مطلب را حسّ کرده ام.
👈عقلای دانش و بزرگان آن میبایست مانند باغبانی هر از چند محاسبه ی جدّی از آن بکنند و علم را از این غفلتها و بازیهایی که درگیرش میشود خارج کنند. نه اینکه خودشان بدتر از دیگران بر تنور آن بدمند!
📖يَحْمِلُ هَذَا الْعِلْمَ مِنْ كُلِّ خَلَفٍ عُدُولُهُ، يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ، وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.
🔸«والّذین هم عن اللغو معرضون»🔸
در انتها مطلبی عرض میکنم. خیلی مهم است و به نظر میرسد نوع ما نسبت به آن غفلت میورزیم. انسان در مطلق اعمالش در حال حرکت به سمت غایتی است.
✅از یک جهت میتوان گفت هر عمل انسانی مشتمل بر نوعی ذکر است. یا ذکر خدا و یا ذکر دنیا. ما به دلیل حسگرایی مان معمولا ذکر را در همان حالت ذکر زبانی یا فوقش قلبی محصور میدانیم. بله اینها اذکار صریح است. ولی گونه ای دیگر از ذکر نیز وجود دارد که ذکر مضمر، مطویّ و پنهان است. عمده مشکل ما در این نوع ذکر است.
✅در ما نحن فیه انسانی که اهل بازی، سرگرمی و لغویّات است میدانید در حال گفتن چه ذکری است؟ ذکر اینکه اینقدرها هم مسأله جدّی نیست. معاد هست ولی انگار نیست! دنیا هم مهم است. بلکه دنیا اهمیت دارد. ذکر: الدنیا، الدنیا به جای ذکر: الله، الله است.
🔸نشانش چیست؟ نشانش آن است که بعد از این لغویّات در سرّ و سریره خود اطمینان و زلالی نمیبینیم. برخلاف ذکر الله که «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب». از همینجاست که ویژگی قطعی مؤمن واقعی آن است که: «والّذین هم عن اللغو معرضون»
👈این دسته از اذکار مضمر همان است که در باطن نمیگذارد انسان بالا برود. ذکر دنیا است. معمولا انسانی که وارد وادی محبّت الله میشود میتواند خود را به شکل غیر خودآگاهی از شرّ این اهریمن پنهان آزاد کند.
👈ولی همه ما به نوعی درگیر آن هستیم. این دسته از اذکار را میتوان دسته بندی کرد و از آن بحث نمود. در تمام این بیمها، امیدها، شادیها، غمها و... نوعی ذکر مضمر نهفته است. بحث تفصیلی از آن مجال دیگری میطلبد. در حدّ اشاره هم تکان دهنده است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۵)
«ساکت کردن بچه ها با های بای!»
«حقیقت غفلت»
🔷شب با ماشین بچها را بیرون بردیم. خانواده و فرزند بزرگتر برای خرید لباس از ماشین خارج شدند. این دو قلوهای دلبند که هنوز زبان هم باز نکرده اند زدند زیر گریه که ما هم میخواهیم برویم.
👈 سابقا در مورد اضطراب جدایی چیزی نوشته بودم. گویا یک نیاز وجودی عمیقی برای حضور مادرشان احساس و ابراز میکردند.
👈چه میشد کرد؟! اینوقتها چنین شخصی را که نمیشود با منطق متقاعد کرد! آخر به چه چیزی متقاعد کرد؟ مگر کسی که دندان درد دارد را میتوان متقاعد کرد که دندان درد ندارد؟! منطقا باید مادر باشد تا مشکل مرتفع شود! امری که مقدور نبود.
💡نقشه ای به ذهنم آمد. داشبورد ماشین را باز کردم و یک های بای را بیرون آوردم! با مقدمه چینی به دوقلوها گفتم بچه ها اگر این را به شما بدهم قول میدهید که به آبجیتان نگویید؟! دلش آب میشود! گناه دارد!
😁آنها هم یکدفعه ساکت شده و با شادی قول مؤکّد دادند و شروع به خوردن کردند! یک معضل بزرگ از سر باز شد! گویا در ظاهر رضایت هم پیدا کردند! منتی را هم پذیرفتند!
👈آرام آرام آن را خوردند و کم کم دوباره یاد مادرشان و خواهرشان افتاده و شروع به نق زدن و مقدمات گریه کردن نمودند.
👏در اینجا نقشه دوّم را عملی کردم. موبایل را آن مستطیل اسرارآمیز را بیرون آورده و انیمیشن پهلوانان را برایشان گذاشتم!از مدّتها قبل فکر چنین لحظاتی را کرده بودم. با خوشحالی فراوان ساکت شده و روی صندلی نشسته و دیگر مشکل تا حدود نیم ساعت دیگر تمام شد!
🔸مشکل ما با این کودکان دلبندم حلّ شد. اگر باز مادر نمی آمد باز هم نقشه ای میکشیدم.
✋رفقا میدانید اینها که باعث ساکت شدن کودکانم شد ماهیتش چه بود؟ آیا چیزی از سنخ منطق و استدلال بود؟ آیا متقاعد شدند که چرا مادر رفته و فعلا نیست؟
👈خیر اینها نبود! آنها را به غفلت کشاندم! غفلت! راه ساکت کردن در چنین حالتی غافل کردن است! پرت کردن حواس به موضوعی دیگر ولو به شکل مقطعی ولی پیاپی و لا ینقطع!
💡اینجا بود که غمی بر دلم خاطر شد! قرار بر بذل الخاطر است دیگر! همیشه خطورات از سنخ تصوّرات و تصدیقات نیستند! گاهی حالات وجودی خاطر میشود. عارض میشود! قبض و بسطها! آری:
📖يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ
😔ای آنانی که ایمان آوردید نکند به غفلت کشیده شوید! نکند با دغدغه بطن و فرج و خانه و زن و فرزند و ماشین و لذّتهای وهمی مانند رقابتها و ... یادتان برود چه دردی داشتید؟! چه غمی داشتید؟!
👈آری باطن معنایی آن غم این بود که ما هم بهتر از این بچه ها نیستیم! با این تکاثر به لهو و غفلت کشیده شده ایم! سرگرم شده ایم! شیطان و هواهای نفسانی سرگرم دنیامان کرده اند!
👈اینقدر پیاپی لذّتهای دنیایی برایمان جلوه گری میکند که مدام تا میخواهیم متوجّه آن نیاز فطری و آن درد وجودیمان شویم اسیر غفلتی دیگر میشویم!
👈زمانی با سرگرمی های حسّی مانند خوراک و پوشاک و زمانی با سرگرمی های وهمی مانند رقابتها و کسب اموال و قدرت طلبی ها و علم اندوزی های قارونی و...!
✋نکند وقتی متوجّه آن نیاز واقعیمان شویم که دیگر وقتش گذشته و توانی برای جبران نداشته باشیم!
😔در عقبات برزخی و مواقف یوم القیامة هزاران سال متوقّفمان کنند تا ذرّه ذرّه حالیمان شود که مسأله چه بود! درد چه بود! درمان چه بود! ظاهر چه بود! باطن چه بود! اوّل چه بود! آخر چه بود! «لابثین فیها احقابا»!
🔹آه که چه دلسوز گفت:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان
چند و چند از غم ایّام جگر خون باشی؟
💡به یاد کلام آن رشد یافتگان و پارسایان و پاکان درگاه الهی افتادم. آنهایی که به ما مکرّر یاد آور شده اند که همه بالفطرة عاشق خداییم! درد فراق داریم!
✅رفقا تجربه نکرده ام ولی با عمق جان متقاعد شده ام که تا به فنای در بندگی نرسیم به آن لذّت مطلق و آرامش مطلق نخواهیم رسید! بی خود خودمان را معطل نکنیم! همین است و همین!
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طرّه ی یاری گیرند
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
✔رفقا! از آن نیاز جبلّی و وجودیمان به مبدأ آفرینش، کانون نور و نور الانوار و عوالم نوری غافل شدیم! اینقدر مشکلمان جدّی شده که نمیشود گفت غافلیم! غافل غافل غافلیم! کی به خود می آییم! کی متوجّه این میشویم که باید به سوی آن نور حرکت کنیم! سیری که همه نیازهایمان در گرو آن است! حرکتی که تمام پرسشهایمان و مطلوبهایمان در گرو آن پاسخ وجودی خود را پیدا میکند! تا هفت پشتمان شیر فهم میشویم که مسأله همین بود
🔶خوشا به حال آن کسی که زودتر از دیگران از این غفلتکده خود را نجات دهد! متوجّه نیازهای واقعی وجودیش شود و پی آن را بگیرد و برود! متوجّه آن حقیقت نوری وجودیش و آن خفایای سرّ و سریره اش شود که نیاز محض به آن نور آسمان و زمین است!
✅متوجّه آن نسبت شریفه و اضافه اشراقیه ای شود که تمام هستی اش و شراشر وجودش مرهون اوست!
🔹رفقا از دست خودمان که کاری ساخته نیست! اگر ساخته بود تا به حال ساخته شده بود! بهتر نیست شرح ماجرا را به خود آن درگاه پاک ببریم و خاضعانه و عاجزانه از این وضعیت دلخراش خودمان ناله کنیم؟
🔸بگوییم ای خدای من! ای مولای من! ای اوّل و آخر و ظاهر و باطن! نکند من را رها کرده ای! نکند مانند این بچه ها دیدی تا جلوه ای دیدیم تو را فراموش کردیم؟! نکند این پستی و دون همّتی مرا دیدی و از من نا امید شدی!
📖سَيِّدِي لَعَلَّكَ عَنْ بَابِكَ طَرَدْتَنِي وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُسْتَخِفّاً بِحَقِّكَ فَأَقْصَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِي فِي مَقَامِ الْكَاذِبِينَ فَرَفَضْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي غَيْرَ شَاكِرٍ لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنِي مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي فِي الْغَافِلِينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيَسْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِينَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِي فَبَاعَدْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ بِجُرْمِي وَ جَرِيرَتِي كَافَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيَائِي مِنْكَ جَازَيْتنی