eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات دینی، علمی و اجتماعی و جستارهایی نکته پردازانه جهت تمرین طرز نگاه دیگر و امتداد بخشی و سر سفره آوردن معارف دینی و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۷) «چرا امیر المؤمنین به حدیث غدیر استدلال نکرد؟» (۱) 🔴دیشب با برخی عزیزان صحبت از شبهه ای تاریخی از مباحث میان شیعه و سنّی شد. ایشان درخواست کردند مطلبی در این زمینه بیان کنم. به ذهنم خطور کرد مطلبی در این زمینه خدمتتان بذل کنم. 🔹یکی از قدیمیترین و به اعتقاد برخی مهمترین شبهات در مورد تشیع ادّعای استدلال نکردن امیر المؤمنین به حدیث غدیر در مواضع زیادی است که جای آن وجود داشت! 👈عامّه از دیرباز بر این نکته اصرار داشته اند که اساسا ائمه شیعه علیهم السلام خود از زمره علمای بزرگ اهل سنّت بوده و این رافضیان دروغگو هستند که به آنها چنین امور مستنکری را نسبت داده اند! 👈سابقا در بذل خاطر شماره ۲۷ در مورد اتهام تاریخی دروغگو بودن رافضه صحبت کردیم 🔹یکی از شبهاتی که در این زمینه از دیرباز توسّط عامه وارد شده آن است که با بررسی مجادلات و مناظرات بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله کمترین اثری از محور بودن چیزی به عنوان استدلال به نص غدیر دیده نمیشود. 👈ابن حزم اندلسی شاید برجسته تر از دیگران به تقریر این شبهه در جلد چهارم کتاب الفصل خود پرداخته است. 👈از اینجاست که ممکن است ادّعا شود آنچه از بررسی تاریخ به دست می آید تنها همین مقدار است که امیر المؤمنین علی علیه السلام به خاطر آنکه بدون مشورت با ایشان و یا صلاحدید ایشان دست به انتخاب خلیفه زدند همواره ناراحت بودند! 👈مخصوصا اینکه خود را به خاطر فضائل و صلاحیتهایشان و عدم صلاحیت دیگران نسبت به این منصب خطیر مستحق میدانستند! ✅به عبارتی ادله شیعه تنها توان اثبات تسنن انتقادی را دارد نه تشیّع مصطلح!
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
🔹به قول ابن ابی الحدید معتزلی در جلد یازدهم شرح نهج البلاغة: 📖«و كل هذا إذا تأمله المنصف علم أن الشيعة أصابت فی أمر و أخطأت فی أمر أما الأمر الذي أصابت فيه فقولها إنه امتنع و تلكأ و أراد االأمر لنفسه و أما الأمر الذي أخطأت فيه فقولها إنه كان منصوصا عليه نصا جليا بالخلافة تعلمه الصحابة كلها أو أكثرها ...» ⚪در هر حال این مطلبی مشهور در کتب کلامی و تاریخی است. قاضی عبد الجبّار معتزلی نیز در کتاب مهم تثبیت دلائل النبوة دیدم در جایی از ابن عبّاس نقل میکند که مشکل امیر المؤمنین علی علیه السلام با دیگران در این بود که به خاطر سابقه و قرابتش گمان میکرد کسی با ایشان مخالفت نکرده و اگر نظری داشته باشد همه آن را خواهند پذیرفت! 🔹از همینجاست که علمای عامّه مانند همین قاضی عبد الجبّار از دیرباز معتقد بودند که اساسا اندیشه وجود نصّ مانند نصّ غدیر را علمای رافضه اختراع کرده اند! حتّی مبدع نظریّه نصّ را قاضی عبد الجبّار گاهی ابن الراوندی یا عیسی ورّاق و هشام بن حکم دانسته و گاهی به عبدالله بن سبأ نسبت داده اند. 📎فعلا در صدد پختن شبهه و بحث از زوایای آن و مستند سازی آن نیستم. در جای دیگر مفصّلا به این مباحث پرداخته ام. در اینجا -فعلا با فرض پذیرش اصل ادعای موجود در شبهه- به شکل فهرستی برخی پاسخهایی که به این شبهه داده شده یا میتوان داد را بیان میکنم: 🔸پاسخ اول🔸 یک پاسخ این است که اساسا امیر المؤمنین علی علیه السلام در جریان سقیفه و بعد از آن تا بیعت با ابوبکر که مهمترین زمان استدلال به نصّ غدیر بود از صحنه ها غائب بود. اگر هم استدلالی کرد دیگر نه شرایطی برای ضبطش در تاریخ بود و نه انگیزه ای! مرحوم آقای عسکری در کتاب السقیفة و مرحوم سید شرف الدّین در المراجعات از این طریق به این شبهه پاسخ داده اند. 🔸پاسخ دوم🔸 پاسخ دیگر این است که بگوییم اساسا مسأله غدیر کالشمس فی رابعة النهار بود! به خاطر کثرت ظهورش در خفاء است. گاهی آنقدر مسأله ای آشکار است که دیگر انگیزه ای برای نقل و استدلال باقی نمی ماند. مجهولی نبود که بر کسی مخفی باشد تا نیازمند طلب و استدلال باشد! این وجه را اوائل طلبگی وقتی پاسخ این شبهه را از استادم پرسیدم بیان کردند! 🔸پاسخ سوم🔸 پاسخ دیگر آن است که اساسا این وقایع و مباحثات در بستر نصّ غدیر در حال رخ دادن بود! به عبارتی گویا واقعه غدیر فضا و محیطی است که در آن این مجادلات در حال رقم خوردن است! مانند آبی است که ماهی در آن زندگی میکند و معنا ندارد که این ماهی بگوید این آبی که میگویند کجاست؟! اصلا چون غدیر و سپس سقیفه ای رخ داده این همه ماجرا رقم خورده است. خودش مفروغ عنه است. در چنین فضایی عمدتا استدلال به فضائل و قرابت و دیگر امور می ماند. شاید کلام حضرت صدّیقه طاهره به انصار در چنین بستری قابل فهم باشد که: «هَلْ‏ تَرَكَ‏ أَبِي‏ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً». ✋بله به مرور که آن زمان گذشت و تابعین و اعصار بعدی آمدند که غدیر را ندیده بودند کم کم زمینه برای بحث از خود غدیر مهیّاتر شد. چون آن جوّ غالبی که نیاز به تحصیل و طلب نداشت کم کم دیگر نیازمند طلب داشته و مورد بحث قرار میگرفت. 🔸پاسخ چهارم🔸 پاسخ دیگر آن است که استدلال به غدیر و برجسته کردن آن بعد از سقیقه و وقوع بیعت دیگر فائده ای نداشت. آنچه فائده داشت بیان مصالح انتخاب خود بود. اینکه هر جور حساب میکردید واقعا این من بودم که گزینه مناسب برای شما بودم. مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعة میگوید: 📖«و ما یفید ذکره للنصّ و هم یتهدّدونه بتحریق البیت علیه إن لم یخرج للبیعة فیقال لهم إنّ فیه فاطمة فیقولون و إن!» 👈مرحوم ابو سهل نوبختی از متکلّمین بزرگ عصر غیبت صغری نیز در کتاب التنبیه خود در پاسخ این شبهه میگوید: 📖«کثیرا مّا یقول خصونا لو کان ما تدّعون من النصّ حقّا لادّعاه علی علیه السلام بعد مضی النبی صلی الله علیه و آله فیقال لهم کیف یدّعیه فیقیم نفسه مقام مدّع یحتاج الی شهود علی صحة دعواه و هم لم یقبلوا قول النبی صلی الله علیه و آله فکیف یقبلون دعواه لنفسه و تخلّفه عن بیعة أبی بکر و دفنه فاطمه سلام الله علیها من غیر أن یعرفهم جمیعا خبرها حتّی دفنها سرّا أدلّ دلیل علی أنّه لم یرض بما فعلوا» 🔸پاسخ پنجم🔸 پاسخ دیگر آن است که اساسا امیر المؤمنین برای حفظ وحدت و مصالح مسلمین سکوت کرده و قیام نکردند. دقیقا به همین مناط و مصلحت، زنده کردن و برجسته کردن مسأله غدیر به مصلحت نبود. خودش باعث فتنه و اختلاف و زنده شدن زخمهای کهنه میشد. این پاسخ را مرحوم مظفّر در کتاب السقیفه خود در پاسخ به این شبهه بیان نموده اند. به عبارتی اگر حضرت میخواست به نصّ غدیر اصرار بورزد خودش به معنای قیامهای اجتماعی بود! دلالت غدیر بر مطلوب و وقوع آن واضحتر از آن بود که بر کسی مخفی باشد! یادآوری آن مانند شمشیر کشیدن بود.
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
🔹اصرار بر غدیر و یادآوری آن در واقع به انکار پیامبر صلی الله علیه و آله و اختلاف افکنی بسیار زیاد بین صحابه و جنگ داخلی کشیده میشد! لذا مصلحت در کتمان آن بود. بررسی سیره امیر المؤمنین علی علیه السلام شکّی را باقی نمیگذارد که ایشان و اصحابشان به شدّت از اختلاف افکنی بین مسلمین پرهیز نموده و مصلحت را در آن میدیدند که بسیاری از حقائق را به مردم و تازه مسلمانان نگویند! امام باقر علیه السلام در روایت بسیار مهم به زراره فرمودند که امیر المؤمنین از آن ترسید که مردم از اسلام برگشته و به بت برستی رجوع کنند! از همین جهت برای او بقای اسلام در قالب تسنّن گواراتر از برگشت از اصل اسلام بود؛ از اینجا بود که ایشان امر خود را کتمان کرد! دقّت کنید به تعبیر! حضرت امر خود را کتمان کرد! جوّ جوّ تقیه خوفی و همچنین مداراتی بود. 📖«وَ لِذَلِكَ كَتَمَ‏ عَلِيٌ‏ ع أَمْرَهُ وَ بَايَعَ مُكْرَهاً» 👈حتّی در نقلهای تاریخی هست که وقتی مردم و حتّی یاران ایشان از او در زمینه موضعشان در مورد شیخین میپرسیدند معمولا علاقه ای به بحث در این زمینه نداشت. از همین جاست که ابن عبّاس تأسّف میخورد که چرا خطبه شقشقیه کامل نشد! 🔸پاسخ ششم🔸 پاسخ دیگر آن است که تشکیل سقیفه و بیعت با ابوبکر در واقع به معنای انکار نصّ غدیر بود. یا به این سبب که به مصلحت مسلمین نیست و یا به سبب القاء شبهاتی پیرامون آن. به عبارتی سقیفه و بیعت با ابوبکر اصلا معنایش انکار غدیر و خوار نمودن و شبهه افکنی در نصّ غدیر بود! این را باید خوب درک کنیم که بزرگترین شبهه در دنیای اسلام همین وقوع بیعت با ابوبکر به شکل فلته ای بود! همه چیز را عوض کرد! غدیر را هم به بوته شبهه و فراموشی کشاند! مسأله را اشتباه نگیریم. به قول دعبل خزاعی: 📖و ما سهلت تلک المذاهب فیهم علی النّاس الّا بیعة الفلتات و باز چه زیبا گفته کمیت که: 📖النصّ فی یوم الغدیر جلی فدعوا العناد فما الصباح خفیّ 👈تنها چیزی که مانده بود بحث در نقد استدلالهایی بود که برای بیعت با ابوبکر وجود داشت. عمدتا هم از منظر قریشی بودن و فضائل او بود! از همینجا نیز امیر المؤمنین علی علیه السلام در برابر استدلال به قریشی بودن به قرابت خود استدلال کرد که استدلّوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة و در برابر استدلال به فضائل نیز به فضائل بی مانند خود استدلال نمود! به عبارتی در این منازعات بعد از سقیفه دیگر ردّ نصّ غدیر مفروغ عنه بود. بله اگر هنوز سقیفه و بیعت با ابوبکر رخ نداده بود زمینه برای آن مهیّا بود. عمده نقد استدلالهای رائج برای مشروعیّت خلافت ابوبکر بود. طوری بود که لازم بود منشأ نصّ غدیر و مصالح آن آشکار شود. 🔸پاسخ هفتم🔸 پاسخ دیگری که دیدم به این شبهه داده اند این است که در آن زمان شبهاتی رایج شده بود که مانع استدلال به حدیث غدیر میشد. مثلا بسیاری ادّعا میکردند که نماز آخر ابوبکر به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله ناسخ قبل بوده و به منزله تعیین خلیفه است. این را در کتاب یاقوت نوبختی دیدم: 📖«عدم ذکر النصّ الجلی یوم السقیفة کان لدخول الشبهة و ظنّ القوم أنّ تقدیم أبی بکر للصلاة ناسخ لما تقدّم» 👈یا شایعه کردند اینکه امیر المؤمنین در سقیفه حاضر نشده و چند روز مشغول تدفین پیامبر صلی الله علیه وآله شده به خاطر آن است که از خلافتی که در غدیر برایش ثابت شد انصراف داده است! این شبهه را نیز در کتاب الردّه واقدی دیدم. 🔸پاسخ هشتم🔸 یک پاسخ دیگر آن است که اساسا بررسی احوالات قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و بعد از آن نشانگر آن است که جامعه اسلامی آماده نوعی حادثه ناگوار و یا حتّی کودتا بود! اجتماع انصار در سقیفه برای تعیین خلیفه خود بزرگترین گواه برای این امر است. از این جهت گویا اساسا نوعی عبور روان شناختی از مسأله غدیر رخ داده بود! گویا احساس میکردند قرار نیست خلافت به علل گوناگون به امیر المؤمنین برسد! از همین رو گویا انتظاری برای استدلال به غدیر نبود! مرحوم صفّار در کتاب بصائر در حدیثی عجیب از امام صادق علیه السلام بیان میکند که اساسا مردم طوری شده بودند که گویا واقعه غدیر را به یاد نمی آوردند! 📖«النَّاسُ‏ غَفَلُوا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ يَوْمَ غَدِيرِ خُم‏» 👈مرحوم علّامه حلّی در کتاب انوار الملکوت به پاسخی نزدیک به آنچه گذشت نزدیک شده است: 📖«الناس فی ذلک الیوم افترقوا منهم من طلب الخلافة لنفسه أو قریبه و هؤلاء لم یظهروه [أی النصّ] لذلک و منهم من ترک ذکره خوفا و منهم من ترکه حسدا و منهم من ترکه لعدم علمه و لدخول الشبهة علیه و منهم من ذکره و هم الأقلّون فلم یعتدوا به» پاسخهای دیگر این شبهه را ان شاء الله تعالی در شماره بعد بیان میکنم ...
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۸) «چرا امیر المؤمنین به حدیث غدیر استدلال نکرد؟» (۲) 🔸پاسخ نهم🔸 در این شبهه بین حدّ علم و حدّ واقع خلط شده است. پیش فرض این شبهه آن است که گویا ما از همه چیز خبر داریم و حالا متوقّعانه میپرسیم چرا امیر المؤمنین علیه السلام به واقعه غدیر استدلال نکردند! میتوان از این بحث کرد که واقعا ما چقدر از واقعیّات منازعات آن زمان اطّلاع داریم؟ اگر داریم چقدر اطّلاعات صحیح داریم؟ آیا آنقدر اطّلاعات صحیح در دست داریم که بتوانیم چنین نتیجه بگیریم که حضرت به غدیر استدلال نکرد؟! 👈ما تنها امر متواتری که در این زمینه داریم وقوع حادثه غدیر است. ولی در جزئیّات دیگر معمولا چنین تواتر یا قطعیتی نداریم. باید مراقب محکمات و متشابهات و مجهولات باشیم. 👈همچنین نباید از ماهیت فتنه ای و تقیه خیز بودن واقعه غافل شد. در فتنه که نباید انتظار داشته باشیم همه چیز واضح رخ دهد و واضح به ما برسد. 🔸پاسخ دهم🔸 این شبهه اگر بیانگر چیزی باشد تنها همینقدر است که باید به نصّ غدیر مکرّر استدلال میشد! ما نیز میتوانیم آن را بپذیریم و سپس بیافزاییم که چنین توقّعی را باید در اخبار شیعه داشته باشیم نه اخبار عامه! ✅به عبارتی این شبهه تنها مقتضی را برای استدلال به غدیر اثبات میکند ولی برای فعلیت چیزی رفع موانع نیز نیاز است. موانع نیز در دو ناحیه است. یکی در موانع واقعی از استدلال به غدیر. دیگر در موانع تاریخی در ضبط و بیان آن در کتب تاریخی! روشن است که چنین موانعی به صورت جدّی وجود دارد.
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
👈هم میتوان موانعی برای بیان این استدلال در واقع ذکر نمود که برخی از آنها گذشت و هم ادّعا کرد که در اخبار عامه دواعی برای کتمان این بخش یا نپرداختن به آن و یا تأویل آن وجود داشته است! 🔴ولی با این وجود اشاراتی نسبتا صریح در وجود نصّ در همین نقلهای تاریخی نیز وجود دارد. مثلا در همین وقعه صفّین در بیان یکی از نامه های امیر المؤمنین علی علیه السلام به معاویه به این حقیقت اشاره شده که اساسا مسأله خلافت ایشان امری به انتخاب و استدلال نبوده و مربوط به قضاء الهی و نصّ نبوی صلی الله علیه و آله است: 📖«وَ اعْلَمْ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَوْ كَانَ إِلَى النَّاسِ أَوْ بِأَيْدِيهِمْ لَحَسَدُونَا وَ امْتَنُّوا بِهِ عَلَيْنَا وَ لَكِنَّهُ‏ قَضَاءٌ مِمَّنِ امْتَنَّ بِهِ عَلَيْنَا عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ الصَّادِقِ الْمُصَدِّقِ لَا أَفْلَحَ مَنْ شَكَ‏ بَعْدَ الْعِرْفَانِ‏ وَ الْبَيِّنَةِ اللَّهُمَّ احْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ عَدُوِّنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحَاكِمِين‏» 🔸استدلال به حدیث غدیر در روایات شیعه🔸 بله این موانع در فضای شیعه وجود نداشت و انتظار آن میرود که لا اقل حجم قابل توجّهی از استدلال به آن در روایات شیعه یافت شود. اتّفاقا مسأله دقیقا همینگونه است. وقتی به اخبار و روایات شیعه مراجعه میکنیم استدلال به غدیر مکرّر آمده است. در این قسمت برخی از آنچه تا کنون بنده در این زمینه دیده ام را خدمتتان بیان میکنم: ⚪در کتاب سلیم بن قیس هلالی م۷۶ در مواردی نقل شده که امیر المؤمنین علی علیه السلام به حدیث غدیر استدلال نمودند. مانند مناشده در زمان خلافت عثمان در مسجد النبی صلی الله علیه و آله که در حدیث یازدهم این کتاب آمده است. استدلال دیگر در جنگ صفّین است که حضرت برای لشگریانش جریان غدیر را نقل میکند و در حدیث ۲۵ کتاب سلیم بن قیس آمده است. ⚪طبری م۳۲۶ در کتاب المسترشد در بیان یکی از خطبه های امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل میکند: 📖«وَ لَنَا خَصَائِصُ حَقِّ الْوَلَايَةِ، وَ فِينَا الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فِي حِجَّةِ الْوَدَاعِ‏ يَوْمَ‏ غَدِيرِ خُم‏» ⚪مرحوم کلینی م۳۲۹ در کافی در خطبه ی وسیله که آن را امیر المؤمنین علی علیه السلام یک هفته بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله در مدینه بیان کردند استدلال به غدیر را ذکر نموده اند: 📖«...وَ قَوْلُهُ علیه السلام حِينَ تَكَلَّمَتْ طَائِفَةٌ فَقَالَتْ نَحْنُ مَوَالِي رَسُولِ اللَّهِ ص فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى حَجَّةِ الْوَدَاعِ ثُمَّ صَارَ إِلَى غَدِيرِ خُمٍّ فَأَمَرَ فَأُصْلِحَ‏ لَهُ شِبْهُ الْمِنْبَرِ ثُمَّ عَلَاهُ وَ أَخَذَ بِعَضُدِي حَتَّى رُئِيَ بَيَاضُ إِبْطَيْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ قَائِلًا فِي مَحْفِلِهِ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه‏» ⚪حسین بن همدان خصیبی م۳۳۴ در الهدایة الکبری در ضمن بیان شبهات خوارج و علل انکار آنها بر امیر المؤمنین علی علیه السلام این مطلب عجیب را نقل کرده که خوارج به ۵ دلیل قبل از نهروان امیر المؤمنین را تکفیر کرده و حکم به وجوب قتل ایشان صادر کردند. اوّلین این پنج تا را هم این نقل میکند که گفتند چرا وقتی پیامبر تو را به خلافت تعیین کرد برای احقاق حقّ قیام نکردی؟! 📖«فَقَالُوا: أَوَّلُهَا: أَنَّكَ كُنْتَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيَّهُ، وَ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدِهِ، وَ قَاضِيَ دَيْنِهِ، وَ مُنْجِزَ عِدَاتِهِ، وَ أَخَذَ لَكَ رَسُولُ اللَّهِ الْبَيْعَةَ فِي‏ أَرْبَعِ‏ مَوَاطِنَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ: فِي يَوْمِ الدَّارِ، وَ فِي بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ، وَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ، وَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ، وَ سَمَّاكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تَشَاغَلْتَ بِوَفَاتِهِ، وَ تَرَكْتَ قُرَيْشاً وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ يَتَدَاوَلُونَ الْخِلَافَةَ، ... وَ مَا كَانَ لَكَ فِي ذَلِكَ عُذْرٌ فَلَمَّا تَرَكْتَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَ وَ أَخْرَجْتَ نَفْسَكَ مِنْهُ أَخَّرْنَاكَ نَحْنُ أَيْضاً وَ شَكَكْنَا بِكَ» ⚪مرحوم صدوق م۳۸۱ در خصال از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل میکند: 📖«هل ترکَ أبی یومَ غدیر خمّ لأحدٍ عذراً»؟! 👈همینطور مرحوم صدوق در حدیث اوّل از جلسه ۲۶ خبر مهمی به نقل جابر بن عبد الله انصاری از اقرار گرفتن امیر المؤمنین علی علیه السلام از صحابه در مورد حدیث غدیر نقل کرده که شاید از برجسته ترین موارد استدلال به حدیث غدیر باشد:
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
📖«خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ قُدَّامَ مِنْبَرِكُمْ هَذَا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص مِنْهُمْ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ الْأَنْصَارِيُّ وَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ وَ خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ الْبَجَلِيُّ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ فَقَالَ يَا أَنَسُ إِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌ‏] مَوْلَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِيَ الْيَوْمَ بِالْوَلَايَةِ فَلَا أَمَاتَكَ اللَّهُ حَتَّى يَبْتَلِيَكَ بِبَرَصٍ لَا تُغَطِّيهِ الْعِمَامَةُ ...» ⚪جریان مناشده امیر المؤمنین نسبت به حدیث غدیر در رحبه از طرق مختلفی نقل شده که فعلا مجال ذکر تفصیلی آن نیست. یکی از این روایان مثلا عمیر بن سعد است که در امالی طوسی آمده است: 📖«سَمِعَ عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِي الرَّحْبَةِ وَ هُوَ يَنْشُدُ النَّاسَ: مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ:" مَنْ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ" فَقَامَ بِضْعَةَ عَشَرَ فَشَهِدُوا» ⚪مرحوم طبرسی م۵۸۸ نیز در کتاب الاحتجاج در مجادلات ایّام سقیفه از زبان امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل میکند: 📖«وَ قَالَتْ جَمَاعَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَوْ كَانَ هَذَا الْأَمْرُ سَمِعَتْهُ مِنْكَ الْأَنْصَارُ قَبْلَ بَيْعَتِهَا لِأَبِي بَكْرٍ مَا اخْتَلَفَ فِيكَ اثْنَانِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا هَؤُلَاءِ كُنْتُ أَدَعُ رَسُولَ اللَّهِ مُسَجًّى لَا أُوَارِيهِ وَ أَخْرُجُ أُنَازِعُ فِي سُلْطَانِهِ وَ اللَّهِ مَا خِفْتُ أَحَداً يَسْمُو لَهُ وَ يُنَازِعُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِيهِ وَ يَسْتَحِلُّ مَا اسْتَحْلَلْتُمُوهُ وَ لَا عَلِمْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص تَرَكَ‏ يَوْمَ‏ غَدِيرِ خُمٍ‏ لِأَحَدٍ حُجَّةً وَ لَا لِقَائِلٍ مَقَالًا فَأَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ النَّبِيَّ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَنْ يَشْهَدَ الْآنَ بِمَا سَمِعَ قَالَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ فَشَهِدَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا بَدْرِيّاً بِذَلِك‏ ...» 🔹نقلهای دیگری هم در شیعه هست. طبیعی است که در احادیث عامّه چنین نقلهایی یافت نشود. اگر هم بوده به شکل طبیعی آن را حذف کرده اند. شواهد زیادر در این زمینه میتوان اقامه نمود. این خود بحثی است که فعلا جای باز کردنش را ندارم تا شواهد زیادش را بیاورم. ⚪در کلام اصحاب نیز استدلال به غدیر در مواضعی وجود دارد. به عنوان مثال وقتی زید بن صوحان در جمل به زمین افتاده و لحظات آخرش را گذراند امیر المؤمنین علی علیه السلام بر بالینش آمد و زید بن صوحان گفت من به دلیل حدیث غدیر با تو ماندم! در کتاب الاختصاص منسوب به شیخ مفید با طریقی از امام صادق علیه السلام نقل شده: 📖«لَمَّا صُرِعَ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ يَوْمَ الْجَمَلِ جَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ يَا زَيْدُ فَقَدْ كُنْتَ خَفِيفَ الْمَئُونَةِ عَظِيمَ الْمَعُونَةِ قَالَ فَرَفَعَ زَيْدٌ رَأْسَهُ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَنْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلِيماً وَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ عَلِيّاً حَكِيماً وَ إِنَّ اللَّهَ فِي صَدْرِكَ لَعَظِيمٌ وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَكَ عَلَى جَهَالَةٍ وَ لَكِنِّي سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص تَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ كَرِهْتُ وَ اللَّهِ أَنْ أَخْذُلَكَ فَيَخْذُلَنِي اللَّه‏» ⚪همچنین نصر بن مزاحم م۲۱۲ در کتاب وقعه صفّین آورده که عمّار یاسر در مذمّت عمرو بن العاص به حدیث غدیر استدلال کرد: 📖«أَيُّهَا الْأَبْتَرُ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِعَلِيٍّ: «مَنْ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» 🔹این بحث را میتوان تفصیل داد و همین مقدارش در بذل خاطر کفایت میکند. بررسی زمینه های ارتداد صحابه و رفع استبعاد از آن موضوع بحث گسترده ای است.
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۹) «خدا کافران را تحمّل میکند ولی کفوران را نه!» «صبوری و شکوری دو صفتی که سبائیان نداشتند و مستحق نابودی شدند» 🔵تصویر بالا بقایایی از سدّ عظیم مأرب است. در تاریخ ملّتها گاهی با نام برخی از آنان برخورد میکنیم که دیگر نشانی از آنها باقی نمانده! اقوامی مانند آشوریان و بابلیان و ایلامیان و دیگران! 👈راستی که چه خوش است قرآن به ما بگوید چه بر سرشان رفت که دیگر نامی از آنها نیز باقی نمانده! دمی از افق قرآنی بنگریم و ببینم در عالم چه خبر است! 🔹یکی از این ملتها که قرآن کریم داستان آنها را برای همیشه در خود به یادگار گذاشته سبائیان است! یکی از پیشرفته ترین و متمدّن ترین و پر نعمت ترین ملّتهای دنیای قدیم که اگر قرآن کریم از آن برای ما نمیگفت شاید دیگر ذکری از آنها نبود. اصلا نام یکی از سوره های قرآنی به این ملت اختصاص یافته است. 👈سبائیان ملّتی در یمن امروزی بودند که زندگانی بسیار خرّمی نسبت به دیگر ملّتها داشتند. یک سدّ بزرگ و عجیبی به نام عرم بر رود أذنه ساخته بودند و بر اساس قوانین دقیق آبیاری آبادانی بزرگی در آن منطقه ایجاد نموده بودند. پایتخت آنها شهری به نام مأرب بود. 👈قرآن کریم در آیه ۲۲ سوره مبارکه نمل داستان یکی از فرامانروایان آنها به نام بلقیس ملکه سبا را نقل نموده است. همانها که داستانشان را هدهد برای سلیمان علی نبیّنا و آله و علیه السلام آورد: 📖«فَمَكَثَ غَيْرَ بَعيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقينٍ (22) إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيم
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
📖وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ (24) أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ» 👈داستان بلقیس با سلیمان علیه السلام را شنیده ایم. مقصودم این برهه از تاریخ سبائیان نیست. مقصودم پایان شوم این ملّت در صفحات تاریخ است. این پرده را هم قرآن کریم در آیات سوره مبارکه سبأ به یادگار گذاشته است. 🔴قرآن کریم میگوید وقتی به واقعیّات این ملّت مینگریستی همه چیز برایشان مهیّا بود. چپ و راست این ملّت را باغهای زیبا فراگرفته بود. از همه جور نعمت به آنها داده شده بود. هم نعمتهای مادی و هم معنوی. رفاه و آبادانی آنها طوری بود که بین شهرها و آبادی های کشورشان گویا فاصله ای نبود! همه اش سبزی و خرّمی. نهرهای جاری و آبادانی های به هم پیوسته! امنیّتی کامل که حتّی شبها هم اگر به سفر میرفتند هیچ مزاحمی نداشتند. 🔹امّا یک دفعه وضعیت در یک لحظه دگرگون شد. در یک لحظه به تاریخ پیوستند! از آن همه آبادانی و باغها چیزی جز اندکی بوته های سدر و مانند آن باقی نماند. رفتند که رفتند! 👈ولی چرا؟ همه میدانند دلیلش آن بود که ناگهان سدّ بزرگ عرم شکسته شد! همه کشورشان را آب فرا گرفت و نابود کرد. دیگر هم قامت راست نکردند! «فجعلناهم أحادیث» 👈ای به فدای تو ای قرآن کریم! دید عمق بین قرآن کریم که در همینجا متوقّف نمیشود. فرق قرآن با کتاب تاریخ همین است. ✋سرّ شکسته شدن آن سدّ چه بود؟! چرا باید طوری میشد که سدّ شکسته شود؟! در یک کلمه قرآن کریم سرّ پایان یافتن این ملّت کهن را در دو صفت «صبر» و «شکر» میداند. 🔹قرآن کریم به صراحت داستان سبائیان را آیاتی برای درس صبر و شکر میداند: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ». مسأله این نبود که سدّ مأرب شکسته شد. بلکه مسأله آن بود که پیمانه شان پر شد و خداوند از آنها انتقام سختی گرفت. ✋ولی چرا؟ برای آنکه نه تنها خدا را فراموش کردند بلکه حتّی این همه نعمت را هم نمی دیدند و بالاتر از آن نعمت را نقمت میدیدند. مدام نق میزدند! 👈گاهی آدم حتّی کافر است ولی نق زن نیست. آنچه طبیعت و دنیا در اختیارش قرار داده را پسندیده و با آن خوش است. گویا حالت باطنی اش نوعی سپاسگذاری از وضعیتش است. این هم قابل تحمّل است. 👈ولی اینها نه تنها خدا را فراموش کردند بلکه با این همه دارایی و نعمت گویا همیشه ناراحت و عصبانی و طلبکار بودند! گویا حالت باطنی شان نسبت به زندگیشان نوعی کفران و ناراحتی بود! ✔گویا خداوند متعال در قرآن کریم به ما میگوید ما دیگر این را تحمّل نمیکنیم. کافر هم باشی باش ولی کفور نباش! کافر یعنی کسی که خدایش را نمیبیند و انکار میکند ولی کفور در اینجا یعنی کسی که نه تنها خدا را عملا نادیده میگیرد بلکه نعمتها و خوشی ها را هم نمیبیند و انکار میکند و بالاتر از آن نعمت را عذاب میبیند! گاهی انسان در ظاهر مؤمن است و در باطن کفور! 👈قرآن کریم میگوید این سبائیان نمک نشناس و بی چشم و رو کفور شده بودند! این دیگر نوبرش است! «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ‏ أَسْفارِنا» گویا حالت باطنیشان این بود که این چه وضعی است دیگر؟! 👈نق زنیشان به جایی رسیده بود که قرآن میگوید شاید حالت باطنیشان طوری بود که با اعتراض میگفتند ما چقدر بد بختیم؟! چرا باید این همه آبادانی باشد؟! یک مقداری هم باید بیابان و تنوّع باشد تا وقتی از این شهر به آن شهر میرویم آبادانی به هم متّصل نباشد! سفرهایمان طولانی تر شود! 👈ای بی چاره انسان! ای نادان انسان! گویا در کمال تعجّب و در عین نعمتهای فراوان آنقدر نارضایتی اجتماعی و عمومی در بین سبائیان زیاد شده بود که دیگر صبری هم در برابر ناملایمات برایشان باقی نمانده بود. ملتشان دچار بیماری مهلک کفور بودن شده بود. ✅رفقا وقتی انسان شاکر نباشد صابر هم دیگر نیست. صبر از شکر متولّد میشود.
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
⚪این جا بود که قرآن میگوید صفحه این ملّت را از صفحات تاریخ نه اینکه پاره کنیم بلکه پاره پاره کردیم! این نمک نشناسان را از صفحه روزگار محو کردیم! فقط اسمشان را باقی گذاشتیم! ✋رفقا انسان وقتی به این قسمت میرسد واقعا تکان میخورد! انگار خدا خیلی خیلی عصبانی است. کمتر جایی لحن قرآن کریم اینچنین است. انگار چنین قومی دیگر صلاحیّت برای بقا ندارد. 👈یک گوشه ای هم قرآن کریم بیان میکند که واقعا تکان دهنده است: «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ» ✔یعنی اصلا این انتقام گرفتن فقط برای این ناسپاسان نمک نشناس است. گاهی ملّتی کافر است ولی در خوشی و نعمت و شادمانی است. با آنها کاری نداریم. با آنهایی کار داریم که کفورند! کافر کافرند! 🔻سرّ چنین انتقام سختی هم میدانید در چیست؟ گویا در این است که دیگر اینها خواسته باطنیشان این است که نابود شوند! آنهایی که اینقدر بی چشم و رو هستند که انگار هیچ چیزی ندارند خب یعنی میخواهند از این وضعیت نابود شوند دیگر! در باطن باطنشان دعای نابودی خودشان را دارند. اینها شاید رمزی باشد. چرا واقعا عذابشان با شکسته شدن سدّشان باشد؟! شاید برای این بود که چون دقیقا آنچه باعث رفاه و آبادیشان بود را در باطن انکار میکردند. نماد رفاهشان همین سدّ و نظام آبیاری عظیم بود. وقتی کفور شدند و ناسپاس گشتند گویا دعا کردند سدّشان که عامل وضع فعلیشان بود شکسته شود. سدّشان هم شکسته شد. چه چیزی نابودشان کرد؟! سیل نعمت نابودشان کرد! سیل العَرم! یعنی نعمت تبدیل به نقمت شد و مانند سیلی آنها را با خود برد! الله اکبر! چه حقایقی! گاهی انسان را نعمت نابود میکند! انسان وقتی کفور شود گویا دعا میکند نعمت از او گرفته شود🔺 📖«لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ (16) ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ (17) وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19)» 🔸«عبرت بودن سبائیان برای ایرانیان»🔸 رفقا این داستانهای قرآنی برای عبرت است. هیچ تعارفی در کار نیست. راستش یکی از عادات ناپسند بین ما ایرانیان همین ناسپاس بودن و در ادامه صبوری نکردن است. فرهنگ بد بینی و بد گویی! واقعا ریشه اش چیست؟! باید تحقیق شود. البته این قدرش روشن است که این شبکه های ماهواره ای و حتّی داخلی شبانه روز تزریق فرهنگ ناسپاسی و نا امیدی و بد بینی میکنند. 🔹مخصوصا این روزها آدم هر جا مینشیند معمولا بدی میشنود! حال آدم به هم میخورد! رفقا انصافا مرادم دفاع از حکومت و دولت و نظام هم نیست. اگر نستجیر بالله کافر و یهودی هم باشیم و باز مخالف این نظام نورانی هم باشیم باید آزاده باشیم. انصاف داشته باشیم. واقع بین باشیم. دلمان برای مردم و کشورمان بسوزد. 👈مرادم خود ما ایرانیان هستیم. کاری به مسلمان و شیعه و حزب اللهی گری هم ندارم. واقعا حالمان به هم نمیخورد از این اخلاقمان؟! خجالت نمیکشیم؟! تیره و تاریک نمیشویم؟! 👈هی نق نق نق! چه خیری به ما میرسد جز ناراحتی و اعصاب خوردی؟! در تاکسی و صف نان و مغازه و ... همه اش برخی ناله میکنند! در فضای مجازی هم که دیگر نگو! بمباران کرده اند! 👈جالب این است که وقتی دقّت میکنیم میبنیم از این ناله کردن ها و ناسپاسی ها لذّت میبرند! طبع ثانویشان شده و مزاجشان تغییر کرده! در آن رقابت کرده و از هم سبقت میجویند! آن را فرهیختگی میدانند! تا میخواهیم گاهی به دلیل احترام به آرامشمان و تاریکی فضا بحث را عوض کنیم میگویند مگر مشکلات را نمیبینی؟!
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
👈ای بابا! بس کنید دیگر بگذارید کمی هم آرامش داشته باشیم. کمی هم از نعمتهایمان لذّت ببریم. مگر مرض داری میخواهی حال ما را خراب کنی؟! 👈واقعا ملّت ما را میخواهند دچار یک بیماری بکنند. خودمان هم نمیدانیم چقدر مهلک است. بیماری ناشکری! کسی که از کشور و ملّت دیگر وارد ما شود میفهمد. 👈در ملّتهای دیگر گاهی که پرس و جو میکنیم دقیقا شبیه یا بدتر از این مشکلات گاهی وجود دارد ولی این روحیه بین مردم آنها معمولا نیست. 👈همین روحیه ناشکری بین ما باعث شده تا کم کم صبرمان هم از بین برود! تا یک ساختمان خراب میشود یا یک قطار چپ میکند طوری میشویم که گویا دنیا به آخر رسیده است! ✋گاهی حتّی غیرت ملّیمان هم یادمان میرود! جلوی دیگران هم همه اش از بدی خودمان میگوییم؟! عجبا! آیا میروی در کوچه و خیابان از بدی خانواده و پدر و مادر و همسرت بگویی؟! آیا دیوانه نیستی؟! 🔵ای ملّت ایران با همه مشکلاتت آیا این نعمتهای بزرگی که داری را نمیبینی؟! والله قسم بسیاری حسرتت را میخورند! مقداری از این ناسپاسی که به ما القا میشود خودمان را بیرون بیاوریم. این استقلال را نمیبینی؟ این عزّت را نمیبینی؟ این شرافت را نمیبینی؟ این همه رشد از آن وضعیت اسفبار قبل از انقلاب را نمیبینی؟ این همه دغدغه را در اجرای دین خدا نمیبینی؟ این همه دشمنان و دشمنی ها را نمیبینی؟ 👈پنجه در پنجه قدرتهای عالم انداخته و برای رسیدن به اهدافت میجنگی! اینها ارزش نیست؟ اینها سجده شکر ندارد؟! 👈والله اگر همه ی ما غرق در نعمت و رفاه بودیم ولی یک اجنبی می آمد یک سیلی به ما میزد یا رفتاری تحقیر آمیز با ما داشت یا هر وقت میخواست استقلال و عزّتمان را لگد مال میکرد ارزشی نداشت. آخر مگر لذّات روحی با لذّات مادّی قابل مقایسه است؟! 👈یک قدری شخصیت هم خوب است. یک قدری مناعت طبع و بزرگی هم خوب است. 💡دیشب میخواست خوابم ببرد که مطلبی به ذهنم خطور کرد. بخش زیادی از این ناسپاسی میدانید برای چیست؟ به خاطر نعمت امنیّت است. آری امنیّت! 👈مشکل ما آن است که به خاطر امنیّت عظیمی که به برکت نظام اسلامی و خون پاک شهدا و رشادت رزمندگان اسلام برایمان حاصل شده نمیدانیم در حال جنگ بسیار عظیم با جبهه کفر و طاغوت و استکبار هستیم. 👈منتها آنها چون از جنگ نظامی نا امید شده اند همه اش جنگ نرم و جنگ فرهنگی و اقتصادی و... میکنند. اینها هم محسوس نیستند. اگر واقعا چند تا بمب و موشک کنار خانه اش اصابت میکردند تازه میفهمیدند در جنگیم! 👈همین شاید باعث میشد صبرشان بیشتر شود. بیشتر قدر بدانند. اینقدر نق نزنند. آری امنیّتمان گاهی کار دستمان داده است! ⚪داستان سبائیان برای ما ایرانیان است. ایرانیان با همه خوبی هایی که دارند انصافا این مشکل را مقداری دارند. نکند دچار کفران نعمت شوید! نکند نعمت را نقمت ببینید؟! 👈گاهی با برخی صحبت میکنیم این عزّت و اقتدار و ثبات قدم در حقّ را مسخره میکنند! نکوهش میکنند! کفران میکنند! یا للعجب! 🔹داستان سبا داستان ملّتی است که با وجود نعمت نه تنها آن را نمیبیند بلکه آن را نقمت میبیند! خدا کافران را تحمّل میکند ولی این کفوران را تحمّل نمیکند. ⚪شنونده عاقل است. نمیگویم مشکل نیست. ولی نعمت هم فراوان است. آیا آنها را میبنیم؟! آیا از آنها لذّت میبریم و نیرو میگیریم؟! اگر نعمتها را ببینیم خدا خوشش می آید! صبرمان زیاد میشود. مشکلات هم قابل تحمّل میشود. 👈با اعصاب راحت سراغ مسئولین فاسد و اصلاح ناکارآمدی ها میرویم. از زندگی خود با همه مشکلات ظاهری اش لذّت میبریم. مگر کم نعمت داریم؟! با زبان دل باید بگوییم: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ‏ رَزِيَّتِي‏». ⚪رفقا چه ملّتهایی را همین کفور بودن نابود نکرده است. چه خانواده هایی که به خاطر کفور بودن نابود نشده اند! بنده گاهی برخی اختلافات خانوادگی را که دیدم متوجّه شدم عمق طلاقها معمولا به کفور بودن میرسد. به همان سرنوشت سبائیان مبتلا میشوند: «هل نجازی الّا الکفور؟!» 👈میگویی بابا این همه نعمت را نمیبینی؟ این بچه زیبا! این تن سالم! این همسری که در هر حال عقایدش سالم است! معتاد نیست! مریض نیست! اینها همه را رها کرده اید به این موضوعات جزئی چسبیده ای؟! دیگر صبر و تحمّلش را نداری؟! 👈نه! مسأله تمام شدن صبرت نیست! مسأله ناسپاسی ات است. مسأله این است که تصمیم گرفته ای این خوبی ها را نبینی و اصلا آنها را خوبی ندانی! اگر چنین شد دیگر خدا آنها را از تو خواهد گرفت. 👈رفقا اینها اسرار هستی است! اگر کفور باشی مزّقناهم کلّ ممزّق و نعمت گرفته میشود و اگر شاکر باشی لأزیدنّکم و خدا زیادش میکند.
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۰) «مختصات اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» (۱) «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» 🔴چندی پیش به پارک ارم تهران رفته بودم. بذل خاطر ۱۱۸ در مورد آن بود. وقتی با شیوع کشف حجاب مخصوصا در دختران نوجوان مواجه شدم با خود به فکر فرو رفتم 💡دیدم اصلا مسأله لااقل در بسیاری از این موارد ارتکاب منکر نیست. زیر سؤال رفتن منکر است! بلکه بالاتر معروف دیدن منکر است! 👈اصلا نمیفهمد از چه میگویی؟! با خود گفتم لقد صدق الله و رسوله! آن پیامبر نور و آن رسول هدایت و آن برترین آفریده خلقت فرموده بود: 📖كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً 🔹فرمودند یکی از نشانه های قیامت آن است که معروف منکر شده و منکر معروف شود! وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ يَا سَلْمَانُ إِنَّ عِنْدَهَا يَكُونُ الْمُنْكَرُ مَعْرُوفاً وَ الْمَعْرُوفُ‏ مُنْكَرا 👈مرحوم کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده: 📖كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَقِيلَ لَهُ وَ يَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعروفاً
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
🔵سابقا مشکل اساسی در امر به معروف و نهی از منکر مقابله با انتخابهای ناشایست عملی انسانها بود. معروف و منکر تقریبا مورد اتّفاق همه بود ولی برخی در عمل به دلیل غلبه ی برخی گرایشها به آن تن نمیدادند. دچار فسق و معصیت میشدند. 👈در این فضا با توجّه به غلبه فرهنگ دینی زمینه برای امر و نهی مهیّا بوده و چنین امر و نهیی معقول بود. ✋ولی الآن گویا مسأله فسق و معصیت نیست. با تغییرات بسیار عمیق تمدّنی پدیده ای ولو در ظاهر شایع شده که کفّه شبهات فلسفی و عقیدتی در آن سنگین شده و اساسا مصادیق معروف و منکر عوض شده! 👈دیگر مسأله مشکل رفتاری نیست بلکه مشکل فلسفی است. جدول بندی سنّتی معروف و منکر مورد هجوم واقع شده است. 👈اصلا معتقد نیست کار بدی میکند. بلکه برعکس شاید کاری که ما معروف میدانیم را منکر بداند! 🔻به ذهنم خطور کرد شاید منظور از «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» لزوما این نیست که گناه عملی زیاد میشود بلکه منظور آن است که گناه عقیدتی و شبهات فلسفی زیاد میشود. مسأله دیگر فسق نیست. نبرد بزرگ فلسفه هاست🔺 🔹رفقا الآن دقیقا باید چه کرد؟! به اینها چگونه پیام دین را برسانیم! گویا سدّ و غشاوه ی بسیار سنگین، غریب و نوینی برای تبلیغ مفاهیم دینی به وجود آمده است. 👈گویا جبهه ی عظیمی از نبرد بین حقّ و باطل ایجاد شده است. جهادی بزرگ که نیازمند بصیرت و رشادت است. ⚪به صورت کلّی اختلاف در انتخاب روش زندگی و ارزش گذاری بر صفات و رفتارها به سه چیز برمیگردد: 👈یکی اختلاف در شناخت مطلوب اصلی که ارزش ذاتی دارد. 👈دیگر اختلاف در شناخت راه دستی یابی به آن مطلوب ذاتی. 👈سوّم هم امکان انتخاب عقلانی یا غیر عقلانی. 👈در این بین مورد اوّل و دوّم به امور ادراکی بازگشت نموده و مورد سوّم نیز مربوط به حوزه تعارض گرایشات و حوزه رفتار است. 👈آنچه امروز رخ داده ظهور و تبلیغ شبهات سنگین در مورد مطلوب اصلی در زندگی و سپس راه دست یابی به آن است. 👈به عبارتی مهمتر از امر به معروف و نهی از منکر که در هر حال با پیش فرض خاصّی از مصداق معروف و منکر همراه است مسأله ابعاد فلسفی معروف و منکر است. 🔹ما همانطور که دلمان برای عدم اجرای فرامین خداوند متعال سوخته و گمان میکنیم باید امر و نهی کنیم باید بدانیم امروز گویا موضوع در بسیاری از موارد طوری عوض شده که دیگر به جای امر و نهی باید به جهاد فلسفی با بنیانهای اخلاقی نوظهور رفت. 👈از همینجا شاید مناسب باشد خلاصه ای در زمینه فلسفه اخلاق را مرور کنیم. مشکلات امروزی در بسیاری از موارد مشکلات اخلاقی نیست بلکه مشکلات فلسفه اخلاقی است. ⚪همین چند روز پیش در گروه اقوام در یکی از شبکه های مجازی یکی از اعضاء به سادگی ابراز نظر میکرد که به نظر من نباید سخت گرفت و باید حجاب و مصرف مشروبات الکلی و مانند آن را آزاد دانست. 👈به نظرتان آیا بنده باید نهی از منکر میکردم؟! چه منکری؟! اصلا قبول ندارد! بنده عرض کردم اشکالی ندارد ولی بدان این حرف تو سر از فلان نظریه و فلان مبنا و... در می آورد! اوّل برو قشنگ ببین چه میگویی بعد اگر باز بر نظرت باقی بودی با هم بحث میکنیم! ✋اینکه میگویی به نظر من فلان یعنی چه؟ آیا فکر میکنی اینها سلیقه ای است یا صرف قرارداد است و یا تنها دستوراتی بی ریشه است؟! ✋آیا گمان میکنی اینها تکیه بر واقعیاتی ندارد که باید به متخصصین آن رجوع کرده و نتایج آن را دانست؟! آخر چه میگویی؟! 🔸«فلسفه اخلاق»🔸 ما یک اخلاق کاربردی داریم و یک علم اخلاق و یک فلسفه اخلاق و یک فرا اخلاق! بحثهای زیادی کرده اند. فعلا مرادمان بحث عقلی در زمینه های مرتبط با معروف و منکر است. بحث درون دینی و فقهی هم مرادمان نیست. یک بحث آزاد و پیشا دینی است. اصطلاحا به چنین بحثهای عقلانی پیرامون رفتار و ارزش گذاری بر آن امروزه مباحث اخلاقی میگویند. نباید با اصطلاح قدیمی رایج بین خودمان اشتباه گرفته شود. 👈علم اخلاق در این اصطلاح دانش بحث از ارزش صفات و رفتارهای اختیاری و لازم بودن آن است. چنین علمی با مفروض گرفتن معنای خاصی از معروف و منکر و قواعد اخلاقی وارد مباحث خود میشود. 👈ولی آنچه فعلا مدّ نظر است فلسفه اخلاق است. یعنی نگاه بیرونی به علم اخلاق و پایه های آن. همان نگاهی که با آن میتوان از جدول بندی خاصّی از معروف و منکر دفاع کرده و با اطمینان خاطر نسبت به آن پایبندی داشت و هم مبتنی بر آن امر به معروف و نهی از منکر را استوار ساخت. 🔸«واقعگرایی اخلاقی»🔸 اوّلین گام در مباحث فلسفه اخلاق این است که از این حجاب ظلمانی و کید شیطانی عبور کنیم که وقتی در مورد معروف و منکر و خوبی و بدی رفتاری بحث میکنیم آیا از یک امر واقعی بحث میکنیم؟! واقعا آخر الزمان است! از این چیزها هم باید بحث کرد! «بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ‏ الْبَعِيدِ»
۳۰ خرداد ۱۴۰۱