eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈ای بابا! بس کنید دیگر بگذارید کمی هم آرامش داشته باشیم. کمی هم از نعمتهایمان لذّت ببریم. مگر مرض داری میخواهی حال ما را خراب کنی؟! 👈واقعا ملّت ما را میخواهند دچار یک بیماری بکنند. خودمان هم نمیدانیم چقدر مهلک است. بیماری ناشکری! کسی که از کشور و ملّت دیگر وارد ما شود میفهمد. 👈در ملّتهای دیگر گاهی که پرس و جو میکنیم دقیقا شبیه یا بدتر از این مشکلات گاهی وجود دارد ولی این روحیه بین مردم آنها معمولا نیست. 👈همین روحیه ناشکری بین ما باعث شده تا کم کم صبرمان هم از بین برود! تا یک ساختمان خراب میشود یا یک قطار چپ میکند طوری میشویم که گویا دنیا به آخر رسیده است! ✋گاهی حتّی غیرت ملّیمان هم یادمان میرود! جلوی دیگران هم همه اش از بدی خودمان میگوییم؟! عجبا! آیا میروی در کوچه و خیابان از بدی خانواده و پدر و مادر و همسرت بگویی؟! آیا دیوانه نیستی؟! 🔵ای ملّت ایران با همه مشکلاتت آیا این نعمتهای بزرگی که داری را نمیبینی؟! والله قسم بسیاری حسرتت را میخورند! مقداری از این ناسپاسی که به ما القا میشود خودمان را بیرون بیاوریم. این استقلال را نمیبینی؟ این عزّت را نمیبینی؟ این شرافت را نمیبینی؟ این همه رشد از آن وضعیت اسفبار قبل از انقلاب را نمیبینی؟ این همه دغدغه را در اجرای دین خدا نمیبینی؟ این همه دشمنان و دشمنی ها را نمیبینی؟ 👈پنجه در پنجه قدرتهای عالم انداخته و برای رسیدن به اهدافت میجنگی! اینها ارزش نیست؟ اینها سجده شکر ندارد؟! 👈والله اگر همه ی ما غرق در نعمت و رفاه بودیم ولی یک اجنبی می آمد یک سیلی به ما میزد یا رفتاری تحقیر آمیز با ما داشت یا هر وقت میخواست استقلال و عزّتمان را لگد مال میکرد ارزشی نداشت. آخر مگر لذّات روحی با لذّات مادّی قابل مقایسه است؟! 👈یک قدری شخصیت هم خوب است. یک قدری مناعت طبع و بزرگی هم خوب است. 💡دیشب میخواست خوابم ببرد که مطلبی به ذهنم خطور کرد. بخش زیادی از این ناسپاسی میدانید برای چیست؟ به خاطر نعمت امنیّت است. آری امنیّت! 👈مشکل ما آن است که به خاطر امنیّت عظیمی که به برکت نظام اسلامی و خون پاک شهدا و رشادت رزمندگان اسلام برایمان حاصل شده نمیدانیم در حال جنگ بسیار عظیم با جبهه کفر و طاغوت و استکبار هستیم. 👈منتها آنها چون از جنگ نظامی نا امید شده اند همه اش جنگ نرم و جنگ فرهنگی و اقتصادی و... میکنند. اینها هم محسوس نیستند. اگر واقعا چند تا بمب و موشک کنار خانه اش اصابت میکردند تازه میفهمیدند در جنگیم! 👈همین شاید باعث میشد صبرشان بیشتر شود. بیشتر قدر بدانند. اینقدر نق نزنند. آری امنیّتمان گاهی کار دستمان داده است! ⚪داستان سبائیان برای ما ایرانیان است. ایرانیان با همه خوبی هایی که دارند انصافا این مشکل را مقداری دارند. نکند دچار کفران نعمت شوید! نکند نعمت را نقمت ببینید؟! 👈گاهی با برخی صحبت میکنیم این عزّت و اقتدار و ثبات قدم در حقّ را مسخره میکنند! نکوهش میکنند! کفران میکنند! یا للعجب! 🔹داستان سبا داستان ملّتی است که با وجود نعمت نه تنها آن را نمیبیند بلکه آن را نقمت میبیند! خدا کافران را تحمّل میکند ولی این کفوران را تحمّل نمیکند. ⚪شنونده عاقل است. نمیگویم مشکل نیست. ولی نعمت هم فراوان است. آیا آنها را میبنیم؟! آیا از آنها لذّت میبریم و نیرو میگیریم؟! اگر نعمتها را ببینیم خدا خوشش می آید! صبرمان زیاد میشود. مشکلات هم قابل تحمّل میشود. 👈با اعصاب راحت سراغ مسئولین فاسد و اصلاح ناکارآمدی ها میرویم. از زندگی خود با همه مشکلات ظاهری اش لذّت میبریم. مگر کم نعمت داریم؟! با زبان دل باید بگوییم: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ‏ رَزِيَّتِي‏». ⚪رفقا چه ملّتهایی را همین کفور بودن نابود نکرده است. چه خانواده هایی که به خاطر کفور بودن نابود نشده اند! بنده گاهی برخی اختلافات خانوادگی را که دیدم متوجّه شدم عمق طلاقها معمولا به کفور بودن میرسد. به همان سرنوشت سبائیان مبتلا میشوند: «هل نجازی الّا الکفور؟!» 👈میگویی بابا این همه نعمت را نمیبینی؟ این بچه زیبا! این تن سالم! این همسری که در هر حال عقایدش سالم است! معتاد نیست! مریض نیست! اینها همه را رها کرده اید به این موضوعات جزئی چسبیده ای؟! دیگر صبر و تحمّلش را نداری؟! 👈نه! مسأله تمام شدن صبرت نیست! مسأله ناسپاسی ات است. مسأله این است که تصمیم گرفته ای این خوبی ها را نبینی و اصلا آنها را خوبی ندانی! اگر چنین شد دیگر خدا آنها را از تو خواهد گرفت. 👈رفقا اینها اسرار هستی است! اگر کفور باشی مزّقناهم کلّ ممزّق و نعمت گرفته میشود و اگر شاکر باشی لأزیدنّکم و خدا زیادش میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۰) «مختصات اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» (۱) «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» 🔴چندی پیش به پارک ارم تهران رفته بودم. بذل خاطر ۱۱۸ در مورد آن بود. وقتی با شیوع کشف حجاب مخصوصا در دختران نوجوان مواجه شدم با خود به فکر فرو رفتم 💡دیدم اصلا مسأله لااقل در بسیاری از این موارد ارتکاب منکر نیست. زیر سؤال رفتن منکر است! بلکه بالاتر معروف دیدن منکر است! 👈اصلا نمیفهمد از چه میگویی؟! با خود گفتم لقد صدق الله و رسوله! آن پیامبر نور و آن رسول هدایت و آن برترین آفریده خلقت فرموده بود: 📖كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً 🔹فرمودند یکی از نشانه های قیامت آن است که معروف منکر شده و منکر معروف شود! وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ يَا سَلْمَانُ إِنَّ عِنْدَهَا يَكُونُ الْمُنْكَرُ مَعْرُوفاً وَ الْمَعْرُوفُ‏ مُنْكَرا 👈مرحوم کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده: 📖كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَقِيلَ لَهُ وَ يَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعروفاً
🔵سابقا مشکل اساسی در امر به معروف و نهی از منکر مقابله با انتخابهای ناشایست عملی انسانها بود. معروف و منکر تقریبا مورد اتّفاق همه بود ولی برخی در عمل به دلیل غلبه ی برخی گرایشها به آن تن نمیدادند. دچار فسق و معصیت میشدند. 👈در این فضا با توجّه به غلبه فرهنگ دینی زمینه برای امر و نهی مهیّا بوده و چنین امر و نهیی معقول بود. ✋ولی الآن گویا مسأله فسق و معصیت نیست. با تغییرات بسیار عمیق تمدّنی پدیده ای ولو در ظاهر شایع شده که کفّه شبهات فلسفی و عقیدتی در آن سنگین شده و اساسا مصادیق معروف و منکر عوض شده! 👈دیگر مسأله مشکل رفتاری نیست بلکه مشکل فلسفی است. جدول بندی سنّتی معروف و منکر مورد هجوم واقع شده است. 👈اصلا معتقد نیست کار بدی میکند. بلکه برعکس شاید کاری که ما معروف میدانیم را منکر بداند! 🔻به ذهنم خطور کرد شاید منظور از «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» لزوما این نیست که گناه عملی زیاد میشود بلکه منظور آن است که گناه عقیدتی و شبهات فلسفی زیاد میشود. مسأله دیگر فسق نیست. نبرد بزرگ فلسفه هاست🔺 🔹رفقا الآن دقیقا باید چه کرد؟! به اینها چگونه پیام دین را برسانیم! گویا سدّ و غشاوه ی بسیار سنگین، غریب و نوینی برای تبلیغ مفاهیم دینی به وجود آمده است. 👈گویا جبهه ی عظیمی از نبرد بین حقّ و باطل ایجاد شده است. جهادی بزرگ که نیازمند بصیرت و رشادت است. ⚪به صورت کلّی اختلاف در انتخاب روش زندگی و ارزش گذاری بر صفات و رفتارها به سه چیز برمیگردد: 👈یکی اختلاف در شناخت مطلوب اصلی که ارزش ذاتی دارد. 👈دیگر اختلاف در شناخت راه دستی یابی به آن مطلوب ذاتی. 👈سوّم هم امکان انتخاب عقلانی یا غیر عقلانی. 👈در این بین مورد اوّل و دوّم به امور ادراکی بازگشت نموده و مورد سوّم نیز مربوط به حوزه تعارض گرایشات و حوزه رفتار است. 👈آنچه امروز رخ داده ظهور و تبلیغ شبهات سنگین در مورد مطلوب اصلی در زندگی و سپس راه دست یابی به آن است. 👈به عبارتی مهمتر از امر به معروف و نهی از منکر که در هر حال با پیش فرض خاصّی از مصداق معروف و منکر همراه است مسأله ابعاد فلسفی معروف و منکر است. 🔹ما همانطور که دلمان برای عدم اجرای فرامین خداوند متعال سوخته و گمان میکنیم باید امر و نهی کنیم باید بدانیم امروز گویا موضوع در بسیاری از موارد طوری عوض شده که دیگر به جای امر و نهی باید به جهاد فلسفی با بنیانهای اخلاقی نوظهور رفت. 👈از همینجا شاید مناسب باشد خلاصه ای در زمینه فلسفه اخلاق را مرور کنیم. مشکلات امروزی در بسیاری از موارد مشکلات اخلاقی نیست بلکه مشکلات فلسفه اخلاقی است. ⚪همین چند روز پیش در گروه اقوام در یکی از شبکه های مجازی یکی از اعضاء به سادگی ابراز نظر میکرد که به نظر من نباید سخت گرفت و باید حجاب و مصرف مشروبات الکلی و مانند آن را آزاد دانست. 👈به نظرتان آیا بنده باید نهی از منکر میکردم؟! چه منکری؟! اصلا قبول ندارد! بنده عرض کردم اشکالی ندارد ولی بدان این حرف تو سر از فلان نظریه و فلان مبنا و... در می آورد! اوّل برو قشنگ ببین چه میگویی بعد اگر باز بر نظرت باقی بودی با هم بحث میکنیم! ✋اینکه میگویی به نظر من فلان یعنی چه؟ آیا فکر میکنی اینها سلیقه ای است یا صرف قرارداد است و یا تنها دستوراتی بی ریشه است؟! ✋آیا گمان میکنی اینها تکیه بر واقعیاتی ندارد که باید به متخصصین آن رجوع کرده و نتایج آن را دانست؟! آخر چه میگویی؟! 🔸«فلسفه اخلاق»🔸 ما یک اخلاق کاربردی داریم و یک علم اخلاق و یک فلسفه اخلاق و یک فرا اخلاق! بحثهای زیادی کرده اند. فعلا مرادمان بحث عقلی در زمینه های مرتبط با معروف و منکر است. بحث درون دینی و فقهی هم مرادمان نیست. یک بحث آزاد و پیشا دینی است. اصطلاحا به چنین بحثهای عقلانی پیرامون رفتار و ارزش گذاری بر آن امروزه مباحث اخلاقی میگویند. نباید با اصطلاح قدیمی رایج بین خودمان اشتباه گرفته شود. 👈علم اخلاق در این اصطلاح دانش بحث از ارزش صفات و رفتارهای اختیاری و لازم بودن آن است. چنین علمی با مفروض گرفتن معنای خاصی از معروف و منکر و قواعد اخلاقی وارد مباحث خود میشود. 👈ولی آنچه فعلا مدّ نظر است فلسفه اخلاق است. یعنی نگاه بیرونی به علم اخلاق و پایه های آن. همان نگاهی که با آن میتوان از جدول بندی خاصّی از معروف و منکر دفاع کرده و با اطمینان خاطر نسبت به آن پایبندی داشت و هم مبتنی بر آن امر به معروف و نهی از منکر را استوار ساخت. 🔸«واقعگرایی اخلاقی»🔸 اوّلین گام در مباحث فلسفه اخلاق این است که از این حجاب ظلمانی و کید شیطانی عبور کنیم که وقتی در مورد معروف و منکر و خوبی و بدی رفتاری بحث میکنیم آیا از یک امر واقعی بحث میکنیم؟! واقعا آخر الزمان است! از این چیزها هم باید بحث کرد! «بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ‏ الْبَعِيدِ»
👈الآن بسیاری از مکاتب اخلاقی ظهور یافته اند که منکر چنین امری هستند. میگویند اصلا خوب و بد را در خارج به من نشان بده! در خارج چیزی میبینی؟! نه خبری نیست! اینها را ما خودمان ساخته ایم! 👈مانند اشاعره ولی با پایه های دیگری منکر حسن و قبح عقلی شده اند. به نظر آنها این گزاره های اخلاقی واقعیتی ندارند تا مسأله صدق و کذب و اثبات مطرح شود! 👈اثبات کردن چیزی به معنای نشان دادن صدق آن است و در اینجا واقعی نیست تا صدقش را نشان دهیم. از همینجا نوعی تکثرگرایی اخلاقی مطرح شده و چون واقعی نیست تناقضی هم در کار نیست! 👈اخلاقیّات اموری نسبی است! پس اصلا نباید کسی را قضاوت کنی! امر به معروف و نهی از منکر کیلویی چند؟! 🔴این نحله های غیر واقعگرا در اخلاق را به صورت کلّی میتوان در سه دسته امرگرایی، احساس گرایی و قرارداد گرایی گنجاند. 👈امرگرایان میگویند اخلاق هیچ واقعی جز امتثال دستور ندارد. حال چه امر الهی باشد مانند آنچه اشاعره گفته اند و چه امر هر شخص یا نهاد دیگری که اعتبارش را پذیرفته ایم. 👈احساس گرایان میگویند اخلاق ریشه در سلایق و غرائز و ارضاء آنها دارد. احکام اخلاقی تنها برای شخصی اعتبار دارد که آن احساس را دارد. دلبخواهی است! 👈گویا قراردادگرایان بیشترند! اینها میگویند اخلاقیّات چیزی جز نوعی توافق عمومی برای رفع تعارض اجتماعی نیست. مبنای واقعی ندارد ولی نفع واقعی دارد. در هر جامعه ای به مدلی از چنین قراردادهایی رسیده اند و چون باعث رفع تعارض میشود رعایتش خوب است ولی به خودی خود واقعیتی ندارد! اینکه چطور به این توافقهای عمومی رسیده اند نیز معمولا با سرایت دادن دیدهای داروینی به حوزه علوم انسانی تبیین میشود. ⚪️بحث تفصیلی از اینها فعلا مدّ نظر نیست. فعلا بدانیم چه خبر است. انسانی که خود را دوست دارد و پیامدهای واقعی رفتارش را دیده و رابطه واقعی این پیامدها را با مصالح خودش درک کرده به خوبی میتواند درک کند که هر چه او را به کمالش نزدیک کند ارزش اخلاقی دارد. 👈این صفات و رفتارهای اختیاری انسان یک رابطه ی وجودی و واقعی با کمالات انسانی دارد. کمالات انسانی همان درجاتی وجودی است که انسان میتواند به آنها با رفتارهایش برسد. 👈یک ارتباط واقعی از نوع ضرورت بالقیاس بین رفتار و صفات انسان با کمالات انسان وجود دارد. ✔️لزوم اخلاقی یک واقعیّت عینی بوده و بنا بر برخی اصطلاحات از نوع معقولات ثانی فلسفی است که نباید انتظار داشت آنها را در خارج دید! ارزش و لزوم اخلاقی واقعیت عینی داشته و جمله های اخلاقی و امر و نهی های مبتنی بر آن برخاسته از واقعیّاتند! اینطور نیست نظر همه محترم باشد! مطلوبیّت صفات و رفتارهای اختیاری انسان از مطلوبیت واقعی کمال انسان سرچشمه گرفته و به دستور و احساس و توافق بسته نیست. میتوان امر و نهی کرد. 🔹معمولا عدم تفکیک میان جنبه ی اخلاقی و غیر اخلاقی برخی مفاهیم مانند زشت و زیبا و خوب و بد و مانند آن و نیافتن منشأ واقعی ارزش و لزوم اخلاقی موجب برخی مغالطات در غیر واقع نما دانستن این مفاهیم بوده. 👈حالا این نظریات غیر واقعگرایانه در زمینه اخلاق ریشه در اموری دارد. از طرفی ریشه در هستی شناسی و معضلات معرفت شناسی دارد و از طرفی ریشه در مردم شناسی و نسبیت توصیفی و مانند آن. 👈مثلا میگویند ما رفته ایم و تحقیق کرده ایم در هر جایی از جهان چیزی خوب است و در جای دیگر همان چیز بد! اساسش هم ریشه در شیوع تمدّن مادّی دارد که سنخیّت ذاتی با چنین اباطیلی دارد. ✋تدلیس ماشطه است. بل سوّلت لکم أنفسکم أمرا! رفقا ورای همه ظاهر پر زرق و برقشان خیلی جدّیشان نگیرید! ما گاهی وقتی این پیش فرض را داریم که لابد خیلی اینها فکر کرده اند و از درد واقعیّت به این نظریّات رسیده اند به فکر فرو میرویم! ولی به قول کتاب هدایت: 📖«أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون؟! إن هم الّا کالانعام بل هم أضلّ سبیلا» 🔹مطلبی اخیرا از دیوید ونگ فیلسوف اخلاق نسبیتگرا که چینی الاصل و آمریکایی است دیدم که برایم جالب بود. وی معتقد بود مردم شناسان غربی شاید در واکنش به تصور غربی ها از پست تر بودن فرهنگهای دیگر که در استعمار نقش داشته اغلب از نسبیت هنجاری حمایت کرده اند.
⚪رفقا دیده اید اینها تا حرف میزنند همه اش از لزوم آزادی،تحمل مخالف، نفی خشونت، نفی تروریسم، لزوم تساهل و تسامح و هم زیستی میگویند؟! چون در اخلاق چیز دیگری نمیتوانند بگویند. همین مقدار هم که توصیه اخلاقی میکنند مجبورند و همین توصیه ها خلاف مبانی فلسفی نسبیتگرایان در اخلاق است. 👈از آنجا که غیر واقعگرایان و نسبیت گرایان هیچ اصل اخلاقی دیگری را به طور مطلق قبول ندارند و هیچ مبنای واقعی برای قبول ارزشهای اخلاقی و توصیه ی آن به دیگران ندارند مجبورند مدام همین ارزشهای بی مبنا را به نحوی ملال انگیز تکرار کنند. 👈گویا هدف زندگی همین است که آزادانه و بدون هدف به هر سوی حرکت کنیم یا بنشینیم و دیگران را تحمل کنیم! این بحث ادامه دارد ...
🔸«اعتباریّات علامه طباطبایی»🔸 📎یکی از دوستان پرسیدند: آیا نظر علامه طباطبایی هم از جمله نظریه های نسبیت در اخلاق نیست؟ ایشان هم برای اعتباریات واقعی وراء همین اعتبار در نظر نمیگیرد. 🔷پاسخ: نظریه علامه طباطبایی ربطی به بحث ما در واقع نمایی احکام اخلاقی ندارد. ایشان نیز در نهایت از منظر مورد بحث لزوم اخلاقی را مبتنی بر نوعی واقعیت خارجی از نوع ضرورت بالقیاس میداند. نه ایشان بلکه همه ی حکمای اسلامی همینگونه بوده اند. نظریه اعتباریات علامه طباطبایی به هیچ رو منجر به غیر واقعگرا شدن در اخلاق و به تبع آن نسبیت اخلاقی نمیشود. 🔹اعتباری در اصطلاح ایشان اساسا چیز دیگری است. ایشان به فرآیند تکوّن این احکام در نفس انسان عطف نظر کرده و بر اساس آن ادراکات را به حقیقی و اعتباری تقسیم میکند. 👈ادراک حقیقی را نیز به کلّی و جزئی و کلّی را به معقول اولی و معقول ثانی تقسیم میکنند. ✔اعتباری در اصطلاح ایشان اعمّ از مبتنی بر واقع و اعتباری محض است و جامع این دو در نظر ایشان در صرف این است که چه در اعتبار مبتنی بر واقع و چه در اعتبار محض معنای باید و نباید وجوب میان فاعل و خواسته ی او بوده و به خودی خود ربطی به وجوب میان فعل با نتیجه ی خواسته شده در عالم واقع ندارد. ✔ولی در بحث واقع نمایی اخلاق عطف نظر به ربط میان وجوب میان فعل و نتیجه ی خواسته شده در واقع داریم و بر اساس چنین ملاکی قضایا را به حقیقی و اعتباری تقسیم کرده و آن اعتباریات مبتنی بر واقع در اصطلاح علامه را نیز حقیقی میدانیم. 👈از همین رو گفتیم مفاهیم اخلاقی را میتوان بر اساس یک اصطلاح از معقولات ثانیه فلسفی دیده و حقیقتا در خارج موجود دانست. 🔴برای درک بهتر کلام علّامه طباطبایی باید دانست ایشان معنای باید و نباید را وجوب و لزوم دانسته و معتقد است این وجوب در واقع میان قوه فعاله و اثر آن برقرار است. 👈انسان با افعال ارادی خود رابطه امکانی دارد لذا برای آنکه به نتایج مطلوب خود دست پیدا کند دست به اعتبار یا همان اعطاء حدّ شیء لآخر میزند. 👈آن هم به این صورت که وجوب و لزوم واقعی میان قوه فعاله و اثرش را میان خود و صورت علمی آن اثر مورد نظر اعتبار میکند تا برای دست یابی به نتیجه ی خاص انگیزه پیدا کرده بتواند اراده خود را متعیّن نماید. 👈در ادامه به تبع همین اعتبار، وجوب را به ماده که متعلّق فعل است نسبت داده و میگوید کارهایی که موجب حصول آن نتیجه مطلوب میشوند باید انجام دهم. 👈حسن و قبح پس از اعتبار وجوب میان انسان و صورت علمی چیزی که مطلوب اوست اعتبار میشود. قبلش وجود نداشت. ⚪در اینجا باید دقّت کرد خود این اعتبارات از دید علامه تابع احساسات درونی بوده و قابلیت تغییر و زوال را داشته و نسبی و غیر قابل برهان میشوند ولی در عین حال این اعتبار میتواند بر حقیقتی مبتنی باشد و آثار واقعی داشته و این احساسات مولود یک سلسله احتیاجات وجودی باشد. بر همین اساس برخی از این اعتبارات عمومی و ثابت و غیر متغیّرند. 👈از همینجا برای نشان دادن اینکه این اعتبارات بر مبنای کدام نیازهای واقعی اعتبار میشوند میتواند اقامه برهان کرد. ✅مراد از نسبی بودن اعتباریات در کلامه علامه طباطبایی آن است که با صرف نظر از خواسته ها، نیازها و کمال برای موجودی خاصّ حقیقتی به نام حسن و قبح و باید و نباید وجود ندارد. ماهیتی در خارج ندارند هر چند ممکن است در نهایت برخاسته از ضرورتهای بالقیاس موجود در عالم خارج بوده و به نوعی معقولات ثانی فلسفی تکیه کنند. 🔸از همینجاست که احکام حاوی این اعتباریات از موجودی مانند انسان نسبت به موجود زنده ی دیگر متفاوت و متغیّر است. 👈همچنین چون برخی از نیازهای انسان متغیرند و مانند نیازهای عمومی انسان نیستند در مجموع باید و نبایدهای مربوط به انسان نیز همگی ثابت نیستند و قابلیت تغییر و زوال دارند. 🔻پس دقّت کنیم که علامه طباطبایی معنای باید و نباید را وجوب میان فاعل و خواسته اش دانسته نه وجوب میان فعل و نتیجه ی خواسته شده لذا از اینجا ادبیّات اعتبار برخاسته از واقعیت در کلام علامه به وجود آمده است🔺 👈در هر حال این اعتبار در حوزه اخلاق دارای ملاک واقعی و استوار بر روی حقیقت است لذا درباره نتایج مطلوب افعال همان رابطه وجوب و لزوم میان علت و معلول یعنی میان قوه فعاله و اثر خارجی که رابطه حقیقی است میان انسان و صورت علمی همان اثر مطلوب و به تبع آن میان انسان و موادی که به عقیده ی وی او را به آن نتیجه میرسانند اعتبار میشود. 👈پس اعتباری بودن «باید» تنها از این جهت است که آن رابطه واقعی و حقیقی را میان فاعل ارادی و صورت علمی نتیجه ی مطلوب یا میان وی و کار خاصی که آن را مقدمه ی وصول به نتیجه ی مطلوب میداند اعتبار میکنیم. 👈ولی این اعتبار تنها در جایی مقبول است که آن کار واقعا ما را به نتیجه ی مطلوب و مصلحت قوه مورد نظر برساند.
👈همچنین از نظر علامه مطلوب بودن نتیجه به احساس ناشی از نیازهای قوای فعاله باز میگردد که برخی از آنها به نوعیت نوع و ساختمان طبیعی انسان مربوط هستند و اعتبارات ناظر به این دسته از نیازها ثابت اند. 👈ولی غیر واقعگرایی در احکام اخلاقی اساسا به معنای آن است که این احکام به هیچ رو مبتنی بر حقایقی در خارج نبوده و تنها مبتنی بر دستور یا سلیقه یا توافق عمومی است. 👈اگر به هر نحو اینها مبتنی بر نوعی حقایق خارجی و حاکی از نوعی ضرورتهای بالقیاس شوند دیگر نمیتوان آنها را غیر واقعگرا دانست. 👈البته مقداری خروج از بحث و خروج از طور مباحث بذل خاطر بود. ان شاء الله در فرصت دیگری در زمینه احکام اعتباری و پیامدهای آن برای دانش فقه و ادبیات و مانند آن مطالبی بیان شود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۱) «مختصات اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» (۲) 🔴به نظر شما مراد از «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» چیست؟ بنا بر آنچه گذشت شاید مراد نبرد بزرگ فلسفه ها در آخر الزمان باشد. آخر الزمان گفتم چون در روایت سلمان فارسی چنین امری به عنوان اشراط الساعة بیان شده است. 🔹دیگر بحث صرفا در ظهور فسق و منکر نیست. بلکه بحث در تغییر نظام معروف و منکر است. برای اینها دیگر نمیتوان به سادگی امر به معروف و نهی از منکر داشت! برای اینها دیگر نمیتوان به سادگی درس اخلاق داشت! اینها بحثهای متأخّری است. ✋رفقا در زمان ما شیاطین در عرصه های مختلف سراغ سرچشمه ها و گلوگاهها رفته اند! در آنچه نیز فعلا مورد نظر ماست سرچشمه های اخلاق را نشانه گرفته اند! 👈برای اینها دیگر گاهی باید کنار درس خلاق یا امر به معروف از فلسفه اخلاق هم گفت. برای مؤمنین هم که در معرض این شبهاتند باید گفت. 👈از چارچوبهای اخلاق فطری و دینی و از نظام معروف و منکر دفاع نموده و مبتنی بر آن دست به تبلیغ پیام دین زد. ⚪مهمترین تفکیک در مباحث فلسفه اخلاق تفکیک بین واقعگرایی و غیر واقعگرایی در زمینه اخلاق است. این تفکیک به دلیل آثار بسیار مهمی که در نسبیت اخلاقی و تکثر گرایی اخلاقی و ... دارد میتواند بهترین نقطه برای رصد جغرافیای فلسفه ی اخلاق باشد. 👈در نوشته قبل مکاتب غیر واقعگرای اخلاق را در سه دسته کلّی امر گرایی، احساس گرایی و قرارداد گرایی معرفی کردیم.
🔵حالا از واقعگرایی در اخلاق سخن میگوییم. آیا اگر در باب ارزش و لزوم اخلاقی قائل به واقعگرایی شدیم کار تمام است؟ خیر در اینجا نیز مکاتبی در فلسفه اخلاق ظهور خواهد نمود. 👈وقتی سخن از واقعگرایی در اخلاق به میان می آید بحث از اثبات گزاره ی اخلاقی مطرح میشود. اثبات نیز همان نشان دادن صدق یک گزاره است. صدق نیز مطابقت گزاره با واقعیّت است. 👈چنین چیزی زمینه را برای ردّ نسبیت و تکثّر گرایی در اخلاق مهیّا نموده و بستر امر به معروف و نهی از منکر و دفاع و تبلیغ از احکام دینی و اخلاق اسلامی را میتواند مهیّا کند. ⚪ولی باید دانست به صورت کلّی واقعگرایان اخلاقی را میتوان به دو دسته کلّی اثبات گریزان و اثبات گرایان تقسیم نمود. 👈اثبات گریزان آن دسته از واقعگرایان در حوزه فلسفه اخلاق هستند که معتقدند حکم اخلاقی را نمیتوان از واقعیّات دیگر استنتاج نمود. حکم اخلاقی نوعی خود بنیادی و بداهت دارد. این دسته خود به دو گروه کانتی و شهودی تقسیم میشوند. ⚫واقعگرایی اثبات گریز کانتی به همان نظریه مشهور کانت در زمینه اخلاق تکیه دارد که گاهی از آن به عنوان تکلیف گرایی یاد میشود. از دید کانت معرفت عملی ربطی به معرفت نظری نداشته و هر چند بتوان برخی هستها مانند فرض خدا را از باید اخلاقی نتیجه گرفت ولی بایدها را نمیتوان از هستها برگرفت! 👈کانت یک حکم را به عنوان مبدأ المبادی برای احکام اخلاقی و استنتاج آنها بیان نموده و آن را هم از بدیهیات عقل عملی برمیشمرد. 👈این حکم را اصل امر مطلق مینامد: «چنان رفتار کن که گویی آیین رفتار تو به اراده ی تو یکی از قوانین عام طبیعت شود»! 👈برای تشخیص وظیفه و رفتار صحیح که میتوان امر به معروف و نهی از منکر را مبتنی بر آن سامان داد باید دید اگر همه آن کار را بکنند چه میشود؟! 👈اگر همیشه و برای همه قابل اجرا بود نشان دهنده ی آن است که یکی از قوانین طبیعت است و مانند دیگر قوانین طبیعت عام و کلی و سازگار و در نتیجه معتبر خواهد بود! 👈یکی از فروعات امر مطلق اخلاقی کانت همان قاعده طلایی است که با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو چنان کنند! ✋فعلا کاری به نقد این نظریه ندارم. هم تفکیکش از عقل نظری و عملی و هم ادّعای بداهت امر مطلق و مانند آن قابل نقد است. گویا ضابطه ای برای تزاحم هم نمیتواند ارائه کند. بحث از تأثیر نیّت در اخلاق یکی از مباحث مهم در اخلاق کانتی است. تفصیل این بحث جالب مجال دیگری میطلبد. ⚫دسته دیگر واقعگرایانِ اثبات گریزِ شهودی هستند. اینها معمولا معتقدند چون مفهوم معروف و منکر قابل تعریف نیستند پس نمیتوان گزاره های اخلاقی را اثبات نمود. 👈البته چون این گزاره های واقع نما هستند پس باید لااقل بخشی از آنها را به شکل بدیهی بپذیریم. اینها هم ورای ادّعاهایی که دارند باز از درک عمق کمال اختیاری انسان و ضرورتهای بالقیاس نهفته در عالم واقع باز مانده اند. ⚪اما واقعگرایان اثباتگرا خود به دسته های مختلفی تقسیم میشوند. آنانی که معتقدند اخلاق و رفتار انسان را میتوان بر اساس معیارهایی مورد قضاوت واقعی قرار داده و آنها را بر واقعیاتی در عالم مبتنی دانست. 👈این گروه بسته به آنچه آن را ارزش ذاتی و سعادت پنداشته اند نظریات مختلفی در پیشنهاد نظامهای متنوعی از معروف و منکر ابراز نموده اند. ✅از جمله واقعگرایان اثبات گرا میتوان به لذّت گرایان، عاطفه گرایان، قدرت گرایان، سودگرایان عمومی، فضیلت گرایان و آرامش گرایان اشاره نمود. ⚫لذّتگرایی به معنای آن است که آن رفتاری معروف است که در نهایت –و نه لزوما با نگاه ساده انگارانه ی لذّت آنی- بیشترین لذّت را برای انسان به دنبال داشته باشد. 👈حرف خوبی است ولی اوّلا نمیتوان ارزش ذاتی لذّت را از صرفا از ارزش طبیعی اش نتیجه گرفت و از طرف دیگر هیچ انسانی تجربه ی لذّت و رنج خود را از کارهایی که انجام داده به پایان نبرده تا بتوان مبتنی بر آن معروف و منکر را به شکل قاطعی تعیین نمود. 👈البته تبلیغ حقائق دینی از منظر لذّت و الم خود موضوع بسیار مهم و جالبی در عصر نوین است که در بذل خاطر شماره ۲۲ به آن اشاره کردیم.
⚫عاطفه گرایی به معنای آن است که سعادت و نخ تسبیح نظام معروف و منکر نه در لذّت است و نه قدرت و نه آسایش روح و نه کسب فضیلت! 👈اینها همه خودخواهی است! آن چیزی خوب است که در آن انسان از خودش بگذرد و صرفا برای دیگران کار کند! ارزش اخلاقی مبتنی بر میزان دیگرگرایی است. 👈از آنجا که عواطف مظهر دیگرگرایی است این دسته را میتوان عاطفه گرایان نامید. 👈این هم جنبه ای از واقعیت است. اوّلا آیا واقعا یک تنافی ذاتی بین خودگرایی و دیگر گرایی هست؟ عاطفه گرایی نیز نوعی خود خواهی است. ثانیا آیا این معیار یک معیار کافی برای تعیین ارزش صفات و رفتارهای اختیاری انسان به دست میدهد؟ ⚫قدرتگرایی به معنای آن است که آن چیزی خوب است که قدرت بیشتری برای انسان به دنبال داشته باشد. ارزش هر فردی به اندازه ی قدرت اوست! قیمة کلّ امرء درجة قدرته! 👈البته چنین گمانی همواره کما بیش بین انسانها وجود داشته ولی کسی که این امر را به شکل یک نظریه با فروعاتش عنوان نمود نیچه است. 👈گویا وی در برابر دنیا گریزی رایج در مسیحیت که خود مبتنی بر اندیشه های رواقی بوده چنین نظر افراطی را بیان نمود. گفته شده که ظهور اندیشه فاشیسم بی ارتباط با قدرتگرایی نیچه و تکاملگرایی داروین نبوده است. 👈البته مراتب عالی انسانی همواره با مراتب عالی قدرت که مطلوب طبیعی انسان است ملازمت دارد ولی این ربطی به این اندیشه ندارد. ⚫سودگرایان عمومی معتقدند که ملاک ارزش اخلاقی در سودمندی آن برای عموم است. میزان لذّتی است که بر اساس آنها عائد عموم انسانها شده و سعادت نیز بیشترین سود برای بیشترین افراد است! 👈منافع فرد نیز در سایه منافع جمع تأمین خواهد شد زیرا فرد عضوی از جمع است. در اینجا هم باید گفت گاهی منفعت خودگرایی بر دیگرگرایی میچربد. 👈به عبارتی اینطور نیست که همواره نوعی تلازم بین سود فرد و سود جمع در میان باشد. روشن است که لمّ اصلی کار هنوز به دست نیامده است. ⚫فضیلت گرایی نیز همان نظریه معروف حکمت قدیم در بیان سعادت انسان است. از دید فلاسفه از دیرباز سعادت حقیقی در هماهنگی بین روح و بدن است. 👈این هماهنگی و ابتناء معروف و منکر بر رعایت حدّ وسط و اعتدال همان فضیلتی است که مطلوب و ملائم طبیعت انسان است. 👈سعادت انسان زمانی است که عقل انسان حاکم بر دیگر قوای وجودی اش شده و انسان در سایه آن به شجاعت، عفّت، عدالت و حکمت دست یابد. 👈در اینجا هم باید گفت ورای آنکه تعیین حدّ وسط امور گاهی بسیار دشوار یا غیر ممکن است چنین اخلاقی به نوعی ابتناء نهایی به حکمت الهی نداشته و در آن سهم مراتب کمال اختیاری انسان در تقرّب به مبدأ آفرینش و تأثیر نیّت و تقوا دیده نشده است. ⚫آرامش گرایان نیز معروف واقعی را در چیزی میدانند که باعث آرامش درونی انسان شده و منکر را در آن میدانند که باعث تشتت و وابستگی و در نتیجه الم درونی و روحی انسان میشود. 👈سعادت در لذّت نیست زیرا هر لذّتی به دنبال خود الم جدایی را دارد. سعادت در سکون نفس و رهایی از اضطراب است و این به معنای قطع تعلّقات است. 👈این دسته عموما رمز وصول به آرامش را در دنیا گریزی و قطع تعلّقات و محبّت دنیا دانسته و مهمترین منکر را که رأس تمام خطایا است حبّ دنیا و مهمترین معروف را ازاله حبّ دنیا میدانند. 👈در اینجا هم باید گفت دوری از لذّت دنیای خود نوعی محرومیت است و از طرفی لذّات دنیایی به خودی خود مانع سکون نفس و اطمینان قلب نیست و از طرفی اساسا دنیا بستری ضروری برای وصول به کمالات اختیاری است. 👈این دیدگاه همچنین در ریشه های اصلی خود ابتناء روشنی بر دیدگاههای توحیدی ندارد. به عبارتی دنیا گریزی را میتوان به دو دسته دینی و غیر دینی تقسیم نمود. 👈دنیا گریزی دینی خود بخشی از یک فلسفه اخلاق بسیار پیشرفته و مترقّی است که در نوشته ی دیگری اجمالا از کلیات آن سخن خواهیم گفت. 🔴به صورت کلّی آرامش گرایی و دنیاگریزی غیر دینی را میتوان در سه دسته دنیا گریزی بودایی، دنیا گریزی کلبی و دنیا گریزی رواقی تقسیم نمود. ✔در دنیاگریزی بودایی اعمال و نیّات انسان آثاری (کَرمَه) دارد که بیش از زمان زندگانی او زمان لازم دارد لذا چرخه ی زندگی و مرگ یا همان سمساره لازم می آید تا آنکه بتواند با پیروی از آیین بودا که مبتنی بر مبارزه با هوای نفس و دنیا است از چرخه ی سمساره رهیده و این رنج مدام را با رسیدن به نیروانا پایان دهد. همه زندگی رنج است. لذا برای رهیدن از آن باید آن را رها کرد. همان اخلاق مرتاضان است. ✔در دنیاگریزی کلبی سعادت واقعی در بی خیالی واقعی است و باید نسبت به همه چیز و هر قید عرفی و اجتماعی رهید و از لذّات هم رهید تا وابسته و دلبسته نشد تا رنج نکشید! باید مثل سگها طبیعی زندگی کرد!
✔در دنیا گریزی رواقی سعادت در رضا دادن به خلقت و تسلیم امور شدن است. به جنگ هیچ چیز نرفت و همه چیز را پذیرفت. نوعی جبر بر عالم حاکم است. شاید اخلاق رهبانیت مسیحی برگرفته از اخلاق رواقی باشد.همان چیزی که نیچه با نظریه قدرتگرایی بر ضدّش قیام کرد! وی به نقد ظلم پذیری و سستی و ریاضت مبارزه با اقتضائات طبیعی پرداخت. 🔹همانطور که گذشت اینها را نباید با دنیا گریزی دینی اشتباه گرفت. اساسا اینها بیش از آنکه دنیا گریز باشند دنیا ستیز هستند. 👈در دنیا گریزی دینی سعادت در آن است که آسمانی باشد و در دنیا زندگی کن! اصلا دنیا مزرعه آخرت است لذا نباید از آن گریز داشت بلکه باید در دنیا آخرتی زندگی کرد تا روی نیکش آشکار شود. به فرموده امیر المؤمنین علی علیه السلام: 📖«إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا 📖مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ‏ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ 📖فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِعَافِيَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَةٍ تَرْغِيباً وَ تَرْهِيباً وَ تَخْوِيفاً وَ تَحْذِيراً 📖فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَتَذَكَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا» این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۲) «فیلم سینمایی جاده آرلینگتون» «مهندسی نگرشها!» 🔵دیشب تا صبح بیدار بودم. امروز دقیقا در یک زمان دو تا امتحان با هم داشتم. باید مطالعه میکردم. ظهر که آمدم دیگر خوابم برد. بچه ها برای بازی بیرون رفتند. ساعت بدنم به هم ریخته بود و خوابم می آمد. راستش امروز به مناسبت دحو الارض روزه هم بودم. تقبل الله😊 🔸بعد از مدّتها در سکوت منزل تلویزیون را روشن کردم و اتفاقی شبکه نمایش آمد. دیدم یک فیلم سینمایی آمریکایی به نام جاده آرلینگتون دارد پخش میکند. 👈به ذهنم آمد که راستی من مدّتهاست دیگر اصلا وقت این چیزها را نداشتم! قبل از طلبگی بود که گاهی پای تلویزیون اینها را میدیدم! نمیدانم چرا کنجکاو شدم ببینم چیست! 👈همینطور تا آخرش دیدم و به نظرم آمد فیلم مهمی است. پیام مهمی را میخواهد منتقل کند. این فیلم محصول سال ۱۹۹۹ در آمریکا و مربوط به فعالیتهای سازمانهای اطلاعاتی و تروریستی است. 👈مدام نیز برای القاء عمق سیاسی بودن فیلم نمای کاخ سفید را پخش میکند. همینطور از بازیگران خیلی معروف سینمای جهان در آن استفاده کرده اند. 🎬خلاصه داستان فیلم آن است که قهرمان داستان استاد دانشگاه بوده و در زمیه تاریخ آمریکا و تروریسم بحث میکند. 🎬یک نظریه دارد و آن هم این است که کارهای تروریستی بزرگ اصلا نمیتواند کار یک نفر باشد! حتما باید جریان و نهادی پشت آن باشد! 🎬همسر اوّلش که مأمور اف بی آی است در سانحه ای کشته میشود. این شخص با فرزندش در جایی زندگی میکند و با خانم دیگری وارد فرآیند نامزدی میشود!
🎬در همین زمان با همسایه جدیدشان وارد رابطه خانوادگی شده و این استاد دانشگاه به مرد خانه مشکوک میشود. نکند این هم تروریسم است! 🎬با بررسی هایش متوجّه میشود که این شخص در نوجوانی فعالیت تروریستی داشته و سابقه اش بالکلّ پاک شده و با هویتی جدید زندگی میکند! 🎬نامزدش که از توهّم توطئه ی او که ناظر به رشته ی درسیش است ناراحت است ناخودآگاه در صحنه ای گوشه ای از فعالیت تروریستی این همسایه را دیده و بلافاصله در یک تصادف ساختگی در جاده آرلینگتون کشته میشود. 🎬این استاد تاریخ به دنبال ماجرا می افتد و از فرزندش به عنوان گروگان استفاده میشود و بارها به او به طرقی گوشزد میشود که خودت را وارد کار بزرگان نکن! 🎬در یک مباحثه جالب آن همسایه در ظاهر تروریست که بعدا معلوم میشود مأمور امنیتی است و خود این کارهای تروریستی را نیز همینها میکنند به او میگوید برای مصالح کشور از انجام اینگونه اقدامات ناگزیر هستیم! هرچند کودکانی کشته شوند! 🎬مگر این کودکان در جنگها کشته نمیشوند! یک نظریه نیز برای این خباثت داشته و توانسته اند وجدان خود را با آن خفه کنند! 🎬این استاد دانشگاه به دوستش که افسر اطلاعاتی است خبر میدهد و او نیز با تحقیقاتی میگوید احتمالا اینها که اینقدر راحت سابقه ای برای خود باقی نگذاشته اند نیروهای امنیتی هستند و خودت را وارد ماجرا نکن! 🎬در بررسی سابقه ی وی به پدر یکی از افرادی که فرزندش متّهم به حادثه تروریستی بزرگی بوده که در آن کودکان زیادی کشته شده بودند برخورد میکند. 🎬آن پدر هم میگوید محال است که کار فرزند من باشد و او دست به چنین جنایتی نمیزند و نمیتواند اساسا این کار کار یک فرد باشد ولی همه ی تحقیقات امنیتی میگوید کار فرزند او بوده است! 🎬در هر حال ما بقی فیلم را خودتان ببینید. فقط همین را بدانید که در انتها در پایان بندی نا متداولی این استاد دانشگاهی خودش در دام اطلاعاتی آنها قرار گرفته و بمبی که قرار بود جای خاصی را منفجر کند در ماشین او و با تلاش خود او در جایی منفجر میشود و بسیاری از جمله خود او کشته میشوند! 🎬در همه اخبار هم گفته میشود این حادثه تروریستی کار یک فرد خاص بوده! و آن هم همین استاد دانشگاه که به خاطر فوت همسرش دیوانه شده بوده است! دانشجویانش هم میگویند مدام حرفهای عجیب سر کلاس میزد! 🎬اسم این استاد تاریخ در صفحات تاریخ آمریکا به عنوان تروریست ثبت می‌شود و تربیت فرزندش به همان همسایه ی امنیتیشان سپرده می‌شود. شخصیت مثبت داستان در این فیلم برخلاف انتظار قربانی شده و شخصیت منفی بدون گذاشتن هیچ ردپایی از خود باقی می‌ماند. 🔴رفقا فیلم تکان دهنده ای بود! برخی ادّعاء کرده اند ساخته شدن این فیلم اندکی قبل از وقایع یازده سپتامبر اتّفاقی نبوده است. ولی این فیلم واقعا چه میخواهد بگوید؟! آیا میخواهد بگوید سیاسیون آمریکا همه فاسد و کثیفند؟! آیا میخواهد بگوید سازمانهای امنیتی خودشان تروریسم هستند؟! 👈بعید هم نیست! لااقل انتظار این امور را در مخاطب ایجاد میکنند که چندان جا نخورند! دونالد ترامپ صراحتا گفت داعش را ما ایجاد کردیم! مگر کم حرفی بود! ✋ولی آخر مگر میشود چنین مفاهیمی توسّط مهمترین فیلمسازان و بازیگران آن هم در آمریکا ساخته شود! حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است! همه ما میدانیم اینها اگر چیزی واقعا برایشان خطر داشته باشد هرگز اجازه ی نفس کشیدنش را به این سادگی نمیدهند! 👈حالا بیایند اینگونه برایش فیلم بسازند؟! این فیلم ولو در ظاهر نشانگر آزادی بیان است ولی آیا واقعا در راستای اهداف پاک ساخته شده است؟ 🔻به نظرم رسید اصلا مسأله اینها نیست. مسأله «مهندسی نگرشها» است. آن پیامهایی که در ضمیر ناخودآگاه ما به شکل غیر مستقیم نهادینه میکنند! یک فیلم گاهی در لایه سطحی همه اش هم خوب باشد ولی در لایه باطنی نگرشهای خاصی را میخواهد القاء کند! انسانها چون در لایه باطن معمولا خودآگاه نیستند معمولا در قبال پیامهای نگرشی بسیار آسیب پذیر و منفعل هستند! مانند اطفال یتیمی هستند که باید از آنها مراقبت کرد!🔺
🔹اینها در همین فیلم نیز به شکل دقیقی در حال ساختن نگرش خاصّ و القاء آن به روان مخاطب هستند! ✅میخواهند به مخاطب خود القاء کنند که سیاست جای شماها نیست! جای ناپاکان است! جای اخلاق نیست. اصلا به خودتان زحمت سیاسی بودن را ندهید! زحمت تحلیل را ندهید! اصلا شما از هیچ چیزی خبر نداشته و ندارید و نخواهید داشت! 🔻در یک کلمه آنچه در این فیلم القاء میشود نگرش شکّاکیت و سوء ظنّ به همه در سیاست و نا امیدی از سیاستمداران است. اینکه انسان به شدّت در این عرصه به همه بد بین شود! حتّی به دستگاه حاکم!🔺 ⚪ولی فایده اش برای دستگاه حاکم چیست؟ فایده اش این است که با این حربه خطرناک جلوی فعالیت مصلحین و مخالفینش هم گرفته میشود! میگویند همه از یک قماش هستیم! اصلا در سیاست کسی نمیتواند پاک باشد! همه ریگی در کفششان هست! همه دستشان در یک کاسه است! 🔹رفقا اینها نانشان در این سوء ظن نمودن و بد بین کردن انسانها به همه در عالم سیاست است! اینها از آب گل آلود ماهی میگیرند! وقتی گرد و غبار ایجاد کنند حتّی پاکان و مصلحان این عرصه نیز دیگر دیده نشده و انسانها با بدبینی به آنها مینگرند! 👈سابقا جایی میخواندم که اصلا انگلستان یکی از کارهایش این بود که همه او را به عنوان مکّار بشناسند! از این سود میبرد! 🔹بنده در رفقایم دیده ام! برخی که واقعا انسانهای خوبی بودند و بسیار با هم دوست بودیم به سبب غور در برخی از این پرونده های امنیتی الآن به همه چیز بدبین هستند! 👈نوعی نا امیدی در سیاست هم در رفتاشان دیده میشود! دیگر آن صلابت را در دفاع از پاکان ندارند. یک حسّ عجیب همه چیز دانی و نگاه عاقل اندر سفیهانه ای نیز به ما کرده و ما را ساده لوحان و خوش دلانی میدانند که همواره گول سیاست بازان و امنیتی ها را میخوریم! 👈برخی از علمای بزرگ را نیز که از نزدیک میشناسم دیدم همینگونه بود. اینها آنقدر اخبار بی بی سی و مانند آن را میخوانند که مزاجشان خراب میشود. اصلا به همه بد بین میشوند! 👈به آمریکا به انگلیس به اعراب به حزب الله به جمهوری اسلامی به داعش به سپاه!!! این را هم مقتضای کیاست و اطلاع و تقوا میدانند! ✋به نظرم این همان هدفی است که دشمن توانسته در اینگونه موارد به خوبی به آن برسد. چه هدفی؟! اینکه اینها را با همین حربه ی ساده از گردونه خارج کرده و با دستکاری در قوه تشخیص انسانهای سالم آنها را از نصرت پاکان باز دارد. آنها را به عناصری بی خاصیت و قاعدینی محتاط تبدیل نماید. نه ضرری برای طواغیت داشته باشند و نه سودی برای مصلحین واقعی. ⚪به یاد کلام امیر مؤمنان علی علیه السلام افتادم که: «مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ السوء سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ» خیلی روایت عمیقی است. شما وقتی با خطورات بد و شیاطین و اشرار و اخبار آنها و نگرش آنها و مانند آن انس بگیری دیگر مزاجتان خراب خواهد شد. دیگر به اخیار نیز گمان بد خواهید برد! قیاس باطل خواهید کرد! چنین چیزی نیز دقیقا به سود اشرار و طواغیت خواهد بود. 👈پاکان با نیروی پاکی و تمایل فطری انسانها به پاکی نمود و جلوه و قدرت پیدا میکنند. وقتی اینگونه القا شود که اصلا پاکی در کار نیست دیگر بازار پاکان نیز کساد خواهد شد. ✋آخر الامر چه میشود؟ اینکه اصلا انسانهای پاک نباید به دنبال فعالیت سیاسی باشند. بلکه اگر بودند مشکل دارند! اینها کار خبیثان و امنیتی هاست و هیچ امیدی در آن نبوده و تنها میتوان از آن غیبت کرد و بدی گفت! 👈جالب است که این تجویز غیبت کردن و بدی گفتن خودش باز به سود آنهاست. به گونه ای آنها را قوی تر جلوه میدهد. آخر اینها آنقدرها هم در خباثت هر چند بخواهند قوی نیستند که در تبلیغاتشان قوی هستند. 🔹بگذریم! در یکی از سخنرانی های امام خمینی دیدم که ایشان داستان جالبی را نقل فرمودند. فرمودند شخصی رو کرد به آیت الله کاشانی مبارز سیاسی معروف زمان معاصرمان و گفت: آقا شما چرا خودتان را به زحمت انداختید؟!آخر شما چرا در سیاست دخالت میکنید؟! سیاست شأن شما نیست! آیت الله کاشانی در جواب فرمودند: 📖«خیلی خری!» اگر من دخالت در سیاست نکنم پس کی دخالت بکند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۳) «سرّ ضعف ایرانیان در کار گروهی» «ضرورت کار تشکیلاتی و برجسته سازی مفهوم تقوای اجتماعی» 🔴با انبوهی از نوشته هایم در برخی پوشه ها برخورد کردم که دیدم همینطور دارد خاک میخورد! خودم هم فراموششان کرده ام. یکی را اتّفاقی دیدم که در زمینه سرّ ضعف ما در کارگروهی بود. به ذهنم خطور کرد که بذلش کنم. 🔹رفقا به راستي چرا ما ايرانيان تا این اندازه در کار گروهی ضعیف هستیم؟ دور نرویم حتّی همین مؤمنین و حتّی همین حوزویان نیز کما بیش همینگونه ایم. 👈خیلی از مسائل دینی و فرهنگی و اقتصادی و مانند آن است که جز در سایه ی کار گروهی و تعاون به نتیجه مطلوب خود نمیرسد. ⛔️یکی از مشکلات حادّ جامعه ی ما این است که افراد نمیتوانند به همدیگر اعتماد کرده و یک نا امنی مرموزی از ناحیه ی یکدیگر احساس میکنند؛ لذا کار گروهی و شراکتهای مناسب شکل نمیگیرد تا بتوانند هم افزایی داشته باشند. ✋راستی چرا به دنبال همگرایی و در ادامه هم افزایی نیستیم؟! چرا هر کسی برای خودش مشغول است و ساز خودش را میزند؟! چرا یک تفکر سازوار و سیستمی نداریم؟! 👈وقتی به احوالات خود و دیگران نگاه میکنیم بیشتر شبیه پروتن هایی هستیم که برای پیش هم ماندنمان به چیزی شبیه انرژی هسته ای نیاز است. 🔹علاقه عجیبی به کار فردی داریم! به خودی خود اقتضاء افتراق داریم مگر پای قاسر نیرومندی در میان باشد. این قاسر معمولا یک نیروی رهبری کاریزما مانند امامی معصوم یا رهبر دینی بزرگ و یا یک سلطان مستبدّ و یا یک انگیزه ی اقتصادی قوی و یا در اجتماعات کوچکتر یک نیروی عاطفی نسبی و مانند آن است. گویا میل طبیعی ما به انفراد و جدایی است.
👈لذا به محض وقوع خلل در این عوامل قاهره اجزاء گروه به مدار طبیعی فردگرایی خود بازگشت میکنند. ⚪️از همینجا متوجّه میشویم که نمیتوان سرّ عدم بلوغ اجتماعی و کار گروهیمان را صرفا به نبود رهبر قوی و یا پشتیبانی اقتصادی مناسب و مانند آن تبیین نمود. 👈زیرا این عوامل نوعا نقش گونه هایی از قسر را در روند طبیعی ما به تفرقه بازی میکنند. لذا اجتماعهای ما علی جفا جرف هار است زیرا القسر لا یدوم. زیرا الضرورات تتقدّر بقدرها. زیرا عاملی درونی و درون زا نیست تا بتوان امیدوار به تداوم آن بود. 👈در همین ورزشهای رایج هم اگر دقت کنیم میبینیم ایرانیان معمولا در ورزشهای انفرادی مانند کشتی موفقترند و در ورزشهای تیمی نیز یا خیلی مصنوعی و ایزوله موفق بار آمده اند مانند والیبال و یا نقش مربی یا حمایتهای عاطفی و اقتصادی در موفقیتشان خیلی پر رنگ است. گویا به خودی خود ملائمت با کار تیمی ندارند. 👈یا در همین سیاست هم یک انتظار حد اکثری از دولت و حکومت داشته و مدام احساس میکنیم این نواقص اجتماعیمان تقصیر دولت است! برای فرافکنی با توجه به جهل و حب نفسی که داریم مدام مسئولین را عامل ناکامی هایمان میدانیم. انگار خودمان بی اشکالیم یا این مسئولین از خود ما نبوده و از مریخ آمده اند! غافل از آنکه پیش برد اهداف بزرگ ملی نیازمند همگرایی و هم افزایی و کار ملی است. 🔹رفقا دیده اید همه ی ما از انتصابات فامیلی و قبیله گرایی و رفیق بازی و مانند آن نالان هستیم! راستش این ناله کردن ندارد. یک مکانیزم طبیعی برای جوامعی است که با کار گروهی خو نگرفته و نمیتوانند به هم اعتماد کرده و به بلوغ اجتماعی در این زمینه نرسیده اند. 👈اصلا بحث گاهی در فامیل بازی یا عدم شایسته سالاری نیست. بحث در بسیاری از موارد بر سر این است که جز به این دایره محدود اعتماد و اطمینان ندارد. با همینها میتواند کار کند. شخص دیگری را نمیشناسد و به ریسکش نمی ارزد. اینها از تبعات فردگرایی ماست. 👈وقتی ما که با کار گروهی بزرگ نشده اید ولی مجبور میشویم برخی کارها را با نیروی گروه انجام دهیم به شکل طبیعی سراغ فامیل و قبیله و دوستان خودمان میرویم. لزوما به خاطر بی تقوایی و منفعت گراییمان هم نیست. 📣آری: (ما به کار گروهی اعتقاد نداریم!)؛ (ما ضرورت کار گروهی را باور نکرده ایم!) 🔸«استبداد شرقی»🔸 برخی از غربی ها این نقیصه را در فرهنگ ما تشخیص داده و آن را به یک اخلاق تاریخی رایج در میان شرقیان به نام اخلاق بردگی نسبت داده اند. میگویند اساسا احساس فرار از کار گروهی ریشه در تاریخ مشرق زمین دارد که اینطور بار آمده اند که یک شخص دیگری ایشان را سرپرستی نماید و ولایت امورشان به دست دیگری باشد نه اینکه خودشان با هم بنشینند و برنامه بریزند و گروهی حوائج خود را تأمین نمایند. اینها جز با شمشیر و استبداد آدم نمیشوند! 👈نقل شده است که یکی از سلاطین ساسانی زمانی کاری کرده بود و در مجلسی عمومی از حضار نظر خواست. یکی که خیلی از آداب و این تملق گویی ها خبر نداشت از طبقه ی ظاهرا معلمین برخاست و نقدهای خود را بر آن طرح بیان نمود. 👈سلطان گفت که تو از کدام طبقه هستی؟ گفت معلمین. دستور داد آنقدر با دواة بر سرش بکوبند تا بمیرد! 🔹بر اساس این نگرش حتّی بعد از ظهور اسلام نیز این اخلاق دیرین رنگ عوض کرده و با صورت بندی جدیدی به زیست خود در دنیای اسلام ادامه داد. 👈زمانی کار آنها با فرّ کیانی سامان می یافت و زمانی با ظلّ خلیفه و زمانی با استبداد سلطان و زمانی با ولایت امام و زمانی دیگر با دولتی نیرومند! در هر حال امری که همیشه بود آن بود که مردم در امور اجتماعی رعیتی بیش نبوده و یک نقص ذاتی دارند که جز با نوعی ولایت و سرپرستی خاصّ توان همکاری ندارند! 👈مردم اصلا لازم نیست در مورد امورات خودشان با مشورت و فکر و کار جمعی تلاش کنند بلکه همه ی این دست اموراتشان به عهده ی تدبیر استبدادی خارجی باید حل شود. خودشان نمیتوانند با شورا و کار تشکیلاتی حلش کنند! 👈خودشان توان کار گروهی و هم افزایی و فتح اهداف اجتماعی را ندارند! همه ی اینها به عهده ی پادشاه یا رهبری است که باید از آسمان روزی شود! در هر حال این اتهامات یا بعضا واقعیاتی است که به ما نسبت میدهند. 🔹البته بحث بر آن نیست که وجود رهبر یا امامی بزرگ چیز بدی است یا ضرورت ندارد! بلکه بر سر آن است که اقتضاء طبیعی ما چگونه است. 👈اساسا یکی از برکات جامعه ما آن است که به برکت اسلام و ائمّه اطهار علیهم السلام به نوعی همگرایی رسیده ایم. ما ایرانیان همه مانند فرزندانی که تا والدین در دنیا هستند بر محور آنها ألفت دارند سر سفره امام رضا علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام نشسته ایم. 👈تا اندازه ای از این حقیقت عظیم بهره برده ایم هر چند بسی بیشتر میتوانستیم بهره ببریم. همان چیزی که جلوه هایش را در ایّام اربعین میتوان دید. به تعبیر حضرت صدّیقه طاهره در خطبه فدکیه:
📖«فَرَضَ اللَّهُ طاعتَنا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إمامَتَنا لَمّاً مِنَ الْفُرْقَة» ⚪در هر حال در این نگاه آنچه باعث اشکال در عدم کار تشکیلاتی بین مؤمنین است آن است که اینها قبل از آنکه مؤمن باشند ایرانیانی بار آمده در فضای استبداد شرقی هستند. 📎امام خمینی ره با تشخیص دقیق خود در همین زمینه سعی نمود با استفاده از نیروی خارق العاده رهبری خود به مؤمنین ایرانی رشدی اجتماعی داده و به آنها لزوم اتّحاد و کار جمعی برای رسیدن به اهداف بزرگ را بیاموزد. 👈امام خمینی به دقّت به همین مسأله در کتاب البیع اشاره نموده و میگوید: 📖«ولو کان لهم رشد سیاسیّ واجتماعیّ ، أمکن لهم حلّ الکثیر من المسائل المبتلى بها بتبادل الأفکار ، والتفاهم والتفکیر فی حاجاتهم السیاسیّة والاجتماعیّة . ومن القوانین الاقتصادیّة والحقوقیّة والاجتماعیّة والسیاسیّة ، لرأى أنّ الإسلام لیس عبارة عن الأحکام العبادیّة والأخلاقیّة فحسب ، کما زعم کثیر من شبّان المسلمین بل وشیوخهم وذلک للتبلیغات المشؤومة المسمومة المستمرّة من الأجانب وعمّا لهم فی بلاد المسلمین طیلة التاریخ لأجل إسقاط الإسلام والمنتسبین إلیه عن أعین الشبّان وطلاّب العلوم الحدیثة ، وإیجاد الافتراق والتباغض بین المسلمین قدیمهم وحدیثهم . وقد وقفوا فی ذلک إلى حدّ لا یتیسّر لنا رفع هذه المزعمة والتهمة بسهولة ، وفی أوقات غیر طویلة . فعلى المسلمین وفی طلیعتهم الروحانیّون وطلاّب العلوم الدینیّة القیام بوجه تبلیغات أعداء الإسلام بأیّة وسیلة ممکنة ، حتّى یظهر أنّ الإسلام قام لتأسیس حکومة عادلة» 🔸«مشکل مؤمنین در عدم کار تشکیلاتی در چیست؟»🔸 رفقا حقیقتش آن است که ما عمدتا چوب عدم تعاون ایمانی برای پیش برد اهداف بزرگ را میخوریم. بسیاری از کارها جز در سایه ی چنین تعاونها و کارهای گروهی میسّر نیست. حتّی همین امر به معروف و نهی از منکرها! همین کارهای اقتصادی! همین کارهای فرهنگی! هر کداممان کار خودمان را میکنیم و به خاطر همین صدایمان بلند نمیشود! در ورزش انفرادی هم موفقتریم. 👈هم افزایی نداریم. بلکه گاهی اثر کارهای هم را هم خنثی میکنیم! شاید از تبعات همین عدم بلوغ اجتماعی است که مدیر جدید در چنین فضاهایی معمولا به معنای خراب کردن کارها و کارنامه مدیر قبلی و شروع فرایندهای جدید است. معمولا میلی به ادامه فرایندهای قبلی وجود ندارد. اصلا نقص است! 👈سرّش چیست؟ گفتیم به این نکته برمیگردد که ما قبل از آنکه مؤمنینی مسلمان باشیم ایرانیانی دارای اخلاقهای تاریخی موروثیم. البته تحقیق این امر فعلا مدّ نظرمان نیست. شاید هوش ایرانی یا عوامل دیگر مانند اقتصاد نفتی در زمان ما نیز در فردگرایی ما بی تاثیر نبوده! 👈ولی در هر حال مهم‌ترین عامل توسعه در هر کشوری، ابزار، فناوری و پول نباشد، بلکه نیروی انسانی باشد که اتحاد و همکاری این نیروها می‌تواند موانع پیشرفت و آبادانی را سریعتر و با زحمت کمتری از سر راه بردارد. ✔الگوهای رفتاریمان نیز که معمولا سیاستمداران و علما بوده اند با توجه به کیفیت حکمرانی و یا سنخ فردگرایی موجود در علوم اجتهادی به شکل نا ملموس ما را به کارهای فردی دعوت نموده اند. بلکه شاید این اخلاق نسبتا تاریخی خود عاملی برای رواج الگوهای اجتهاد فردی و یا نظامهای استبدادی بین ما نیز بوده است. 👈مثلا اگر در همین علوم سنتیمان دقت کنیم میبینیم علاقه عجیبی به کار فردی داشته ایم! دنبال ابتکارات دیگران را نمیگیریم تا با تلاش گروهی در تاریخ اندیشه آن بذرها و نهالها را به درختان مثمر تبدیل کنیم. دنبال آنیم که خودمان از صفر چیزی بگوییم یا حرف دیگران را بدون ذکر منبع به خود نسبت دهیم! 👈از همینجا مفهوم مالکیت معنوی هم بینمان جا نیافتاده است! خود همین امر به جنبه ی کار تشکیلاتی علم برای پیش برد اهداف کلان آن که باعث ظهور مکاتب غنی علمی است لطمه زیادی زده است. باید ابر مردانی مانند ملا صدرا بیایند و یک تنه خودشان یک مکتب علمی تاسیس کنند و الا ما با کار گروهی به چنین مکاتبی نرسیده ایم. 🔵ولی الآن بنده چیز دیگری میخواهم بگویم. آن هم این است که مشکل مؤمنین صرفا این اخلاق تاریخی نیست. بلکه: 🔻مؤمنین که در هر حال انفعال خاصّی از فرهنگ دینی میتوانند داشته باشند مشکلشان در عدم استنباط و برجسته شدن مفهوم «تقوای اجتماعی» است🔺 👈ما شاید به خاطر همان اخلاق موروثیمان یا برخی کم کاری ها عمدتا اخلاق فردی اسلام را برجسته کرده ایم. ✔اصلا حتّی عرفا و پاکانمان هم گاهی از عرصه ی تقوای اجتماعی غافلند! عرصه ناشناخته است! وقتی چنین است تقوایش هم فهمیده نمیشود. اینکه انسان به خاطر خدا وظیفه دارد که موانع را کنار زده و برای پیش برد اهداف دست به تعاون و کار تشکیلاتی بزند. این خودش مصداق تقوا است. این خودش معنویت می آورد. نورانیت می آورد. کسی که اینطور نیست تقوایش کم است. آیا ما درک دینیمان به این بلوغ رسیده است؟!
🔸تاکید اسلام بر ضرورت کار گروهی🔸 این در حالیست که تعابیر مهمی در دین اسلام در لزوم تقوای اجتماعی و در جهت همگرایی بین مؤمنین و لزوم هم افزایی بین آنها وجود دارد که بسیار قابل توجه است مانند دستور به تعاون علی البرّ والتقوی و دستور به صابروا و رابطوا همراه اصبروا و همینطور بیان امر به معروف و نهی از منکر و همینطور ولایت مؤمنین نسبت به هم و همینطور ثوابهای بالای اجتماع مؤمنین و مذاکره و پرهیز از تفرقه و به زیارت برادر دینی رفتن و رفع حوائج ایشان و... . 👈همینطور عبادات اسلامی نیز به صورت اجتماعی بریده شده است مانند نماز جماعت و جمعه و حج و رهبانیة امتی الجهاد فی سبیل الله ... . 👈واقعا اگر کسی مقداری شمّ جامعه شناسانه داشته باشد و این دستورات را ببیند به قطع میرسد که این دین دنبال تعاون اجتماعی و کار گروهی بین مؤمنین است. 👈ولی چنین امری و چنین بعد مهمی از دین هنوز شکوفا نشده است. یک مقدار از بعد اجتماعی دین را امام خمینی با نظریه ی ولایت فقیه آشکار کرد ولی هنوز ابعاد مهمی از دین وجود دارد که هنوز استنباط قطعی و واضح و تبلیغ نشده و به تعبیر دیگر در مورد آنها نفر هنوز محقق نگشته است. 🔹بلکه بالاتر از این در قرآن کریم به صورت واضح احکامی خاص برای اجتماعات ورای احکام افراد بیان شده است در سعادت و شقاوت که کاشف از عمل اجتماعی افراد نیز میباشد که هر انسانی یک شأن فردی دارد و یک شأن اجتماعی؛ 📎به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان: 📖«و هذه الرابطة الحقیقیة بین الشخص و المجتمع لا محالة تؤدی إلى کینونة أخرى فی المجتمع حسب ما یمده الأشخاص من وجودهم و قواهم و خواصهم و آثارهم فیتکون فی المجتمع سنخ ما للفرد من الوجود و خواص الوجود و هو ظاهر مشهود، و لذلک اعتبر القرآن للأمة وجودا و أجلا و کتابا و شعورا و فهما و عملا و طاعة و معصية ...» 🔸«اشاره ای فقهی به بحث تقوای اجتماعی»🔸 آری رفقا! یک بعد مهم از تقوی که هنوز به گفتمان تبدیل نشده است تقوای گروهی و اجتماعی است که چیزی غیر از تقوای فردی است. یعنی انسان دغدغه ی همگرایی با دیگران و تشکیل گروه برای تعاون بر برّ و تقوی و امر به معروف و نهی از منکر و ترویج دین و ارشاد و... داشته باشد. 👈بسیاری از اغراض دینی در سایه و قدرت چنین تعاون و کار گروهی قابل تحقق است. حال نکته در این است که مؤمنین نوعا در مراقبات خود درک صحیحی از تقوای اجتماعی ندارند بلکه معمولا مراقبات عبادی و دینی تا قبل از انقلاب اسلامی ایشان را به انزوا و عزلت میکشاند. ⚪به عنوان مثال اگر در تاکسی تشخیص میدهیم تذکر دادن به حجاب کسی یا نوار خاصی اصلا تأثیری نداشته که هیچ مفسده هم ممکن است داشته باشد فورا به ذهنمان متبادر میشود که دیگر وظیفه ای نداریم. ✅این تبادر ناشی از این پیش فرض قبلی است که تنها شأن فردی خود را در قبال وظایف لحاظ میکنیم و چون به صورت فردی توانی در این قبیل مسائل در خود نمیبینیم گمان میکنیم که نزد مولی معذر داریم. لکن اگر از زاویه ی شأن اجتماعی به این نوع وظایف نگریسته شود کاملا ممکن است که بتوانیم با کار گروهی وتشکیلات و تعاون به نوعی به همراه برادران دینی دیگر قدرت نفوذ پیدا کرده و مصداق اولو بقیة شویم که به راحتی بتوانیم از این بُعد خود این قبیل وظایف را محقق کنیم. ✅چون امر مولی به تحقق برخی پدیده ها مطلق است مانند جلوگیری از مظاهر فساد پس وقتی عبد معذر پیدا میکند که حتی نتواند از راه تعاون با مؤمنین به این قبیل وظایف عمل نمایی والا ممکن است ادعاء شود که مستحق عقاب است. 👈در هر حال این یک مثال جزئی است از اینکه چطور ما از تقوای اجتماعی خود غفلت میکنیم و این رشته سر درازی میتواند داشته باشد. 🔹به یاد روایت معروفی افتادم که مسعدة بن زیاد از امام صادق علیه السلام نقل کرده؛ کسی از ایشان در مورد «فللّه الحجّة البالغة» پرسید و حضرت در پاسخ فرمودند: 📖«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَبْدِی أَ کُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة» 👈در اینجا نیز میتوان گفت حجّة بالغة وجود دارد. گفته میشود بنده ی من آیا توان تحقّق این اهداف اجتماعی را داشتی؟ 👈اگر بگوید آری گفته میشود پس چرا عمل نکردی و اگر بگوید نداشتم گفته میشود پس چرا دنبال تعاون با دیگر مؤمنین نرفتی تا توان پیدا کنی؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۴) «خلود در جهنّم» آیا برخی از آنهایی که میبینیم قرار است تا ابد در جهنم عذاب بکشند؟! 🔴وقتی پیرامون خودمان نگاه میکنیم انسانها را در طیفی از خوبی و بدی شناور میبینیم! در طیفی از پاکی و آلودگی! مانند رنگهای مختلفی که با آنها تابلوی آفرینش کشیده شده است. خوب خوب یا بد بد معمولا کمتر پیدا میشود. 💡به ذهنم خطور کرد اگر با چشم قیامتی و نه برزخیمان به این انسانهای پیرامونمان از منظر زندگی ابدی که در پیش دارند و از حیث بهشت و جهنّمی بودنشان و در ادامه از حیث کیفیت جاودانگیشان نگاه کنیم چقدر مسأله عجیب و تکان دهنده میشود! 👈برخی از اینها یک ضرب مانند تیری که از چلّه ی کمان رها شود به بهشت میروند و آن هم در آن درجات بالای بهشتی و آن هم تا ابد! 👈برخی دیگر یک ضرب به جهنّم میروند و آن هم در درکات عمیق آن و آن هم تا ابد! بیشتر انسانها نیز در میان این طیف قرار میگیرند! ✋بد نیست گاهی چشم قیامت بینمان به انسانها باز شود! گویا قرآن کریم گاهی انسان را دعوت به شهر تماشا میکند. ✋البته در بیشتر موارد نمیتوانیم قضاوتی قطعی داشته باشیم ولی همینکه اینگونه اطرافمان را ببینیم خیلی تأثیر عمیقی بر روح و روانمان میگذارد! 👈واقعا با چه کسی معاشرت میکنیم؟! چه کسی را الگوی خودمان قرار میدهیم؟! درون کدام حزب هستیم؟! 👈وقتی صحنه را اینگونه دیدیم دیگر حبّ و بغضهایمان تغییر میکنید. الگوهایمان تغییر میکند! در عالم سیاست امامانمان تغییر میکند! دیگر به هر کسی دست دوستی و تبعیّت نمیدهیم. نبرد عظیم بین جنود عقل و جهل را بهتر درک میکنیم.
🔵از مسائل مهم انسان شناسی مسأله بقای نفس بعد از مرگ است. اگر بقای نفس اثبات شد بعد از آن نوبت به بحث از خلود نفس میرسد. ابدیّت نفس! اینکه دیگر هستیم که هستیم که هستیم! جاودانگی نیز یا در بهشت قابل تصویر است و یا در جهنّم. در اینجا مسائل زیادی متولّد میشود که فعلا مدّ نظر نیست. 👈به مناسبتی مطالب و فیشهای سابقم را در زمینه خلود در جهنّم باز بینی کردم. آیا به راستی برخی انسانها تا ابد و تا همیشه بعد از مرگشان گرفتار عذاب خواهند بود؟! تصوّرش هم سنگین است. اگر واقعا چنین است انسان شناسی انسان خیلی تغییر میکند. ✋رفقا انسان وقتی در ابدیّت فکر میکند حیران میشود چه رسد به اینکه در جاودانگی و خلود در عذاب فکر کند! ناراحتی از شرور دنیایی در برابر خلود در عذاب جهنّم اصلا به چشم عقل نمی آید! 👈آدمی به سادگی شاید باورش نشود ولی امری است که هم عقل و هم نصوص متکرّر قرآن کریم بر این امر حیرت آور دلالت دارد. 👈اینکه عدّه ای تا ابد قرار است در آتش سوزان و یا گاهی زمهریر و سرمای وحشتناک جهنّم به سر ببرند! 👈هیچ نجاتی و هیچ امیدی نخواهند داشت! گویا با اهانتی تمام در سیاه چال عوالم خلقت تا ابد الآباد در زمره فراموش شدگان قرار میگیرند! 👈مسأله شان این نیست که مدّتهای بسیار بسیار طولانی قرار است چنین باشند! بله برخی چنینند که: «لابِثینَ فِیها احقَاباً»؛ ولی مسأله اینها این است که اصلا تا ابد در عذابند! «فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ‏ فيها أَبَدا» مسأله «و لَهم عذابٌ مُقیمٌ» است. ✔رفقا میدانید ماجرا چیست؟! ماجرا این است که ما در دنیای بسیار پر اسراری زندگی میکنیم! خیلی در عالم آفرینش خبرهاست! از آن طرف انسان پر رمز و رازترین آفریده ی خداوند متعال است! ماها هنوز خودمان را نشناخته ایم! اگر مقداری اندک با خودمان آشتی کنیم و خودمان را به یاد بیاوریم اینها دیگر هضمش برایمان دشوار نیست! تازه میفهمیم به راستی انسان میتواند چقدر نورانی و یا چقدر ظلمانی شود! به راستی انسان چقدر عظمت دارد! هم در مراتب پاکی و هم در مراتب پلیدی! ما آنقدر غافل و مشغول بازی و لهو شده ایم که گاهی وقتی با حقایقی مانند مرگ و خلود مواجه میشویم چرتمان پاره میشود! مساله همین پاره شدن چرتمان است نه اینکه در این حقایق خللی باشد! ✅فعلا قصدم بیان اسبابی که باعث خلود عده ای در عذاب جهنّم میشود نیست. خودش موضوع دیگری است. برخی مانند خوارج خلود را معلول گناه کبیره میدانند و برخی معلول شرک و برخی دیگر معلول عناد و استکبار و جحود! تحقیقش بماند برای بعد! ⚪فقط میخواهم بگویم این دسته واقعا وجود دارند و برخلاف برخی شبهات که حتّی از جانب بزرگان بیان شده این دسته هیچ امیدی برای نجات نخواهند داشت! 👈رفقا خلود برخی از انسانها در جهنّم از جمله اسرار انسان شناسی است که قرآن کریم بارها و بارها از آن پرده برداشته و بر آن تأکید نموده است. دهها آیه در این زمینه به شکل صریحی دلالت دارد. 🔷دشواری هضم خلود برخی انسانها در جهنّم باعث شده که در تاریخ اسلام اقوال متعدّدی در زمینه توجیه و تأویل معنای این خلود بیان شود. 👈مثلا گاهی در توجیه خلود برخی در جهنّم که مورد تأکید قرآن کریم است گفته شده که در همان جهنّم به عذاب خو گرفته و عذاب برایشان عذب میگردد! 👈و یا اینکه گفته اند آنچه قرآن میگوید آن است که خود جهنّم همراه کسی که در آن است خلود دارد ولی نگفته که برخی انسانها بعینه خلود در جهنّم دارند! به قول ملاصدرا در اسفار: 📖«لا منافاة بين عدم انقطاع العذاب عن أهل النار أبدا و بين انقطاعه عن كل واحد منهم في وقت» 👈گاهی نیز برای تأیید این اندیشه به ضمیر جمع در آیه شریفه: «اصحاب النار هم فیها خالدون» استدلال شده است! 👈بنده در جایی حدود ۱۰ قول را در این زمینه در تتبّعی گسترده جمع آوری کرده ام. لااقل نشان میدهد این مساله حتی برای مومنین چقدر سنگین بوده است!
🔴به صورت کلی سه نوع اندیشه جدی در انکار خلود در جهنّم در دنیای اسلام ظاهر شده است: ✔یک دسته پیروان اندیشه عرفانی ابن عربی میباشند که با تکیه بر اصل سبقت رحمت بر عذاب و ذاتی بودن رحمت و عارضی بودن عذاب بر عذب شدن عذاب تأکید میورزند. البته همانطور که خود ابن عربی در فتوحات اشاره میکند پیش از او در بین عرفاء در این مسأله اختلاف بوده است. ✔دسته دیگر پیروان فلسفه میباشند که با تکیه بر استحاله دائمی و اکثری بودن قسر بر اساس حکمت و عنایت باری تعالی بر لزوم رفع عذاب اصرار دارند. ملاصدرا در جلد نهم اسفار در «فصل في كيفية خلود أهل النار في النار» به تفصیل به بحث فلسفی پیرامون خلود در عذاب جهنم پرداخته و اندیشه ابن عربی را پذیرفته است و همینطور در جلد چهارم تفسیر نیز بحث مبسوطی پیرامون خلود مطح نموده لکن در کتاب عرشیه که در انتهای حیات خود نگاشته است از این اندیشه بازگشته است. ✔و دسته سوم بر اساس مبانی کلامی با تکیه بر نوعی حسن و قبح عرفی و با الهام گرفتن از برخی از روایاتی که اهل سنت در زمینه انقطاع عذاب نقل نموده اند اصرار دارند که جاودان بودن انسان در عذاب با رحمت و عطوفت الهی سازگاری ندارد. ابن قیّم جوزیه در کتاب حادی الأرواح ضمن آوردن ۲۵ دلیل بر ردّ خلود در جهنّم بر این اندیشه اصرار ورزیده است. 🔸«شبهات پیرامون خلود در جهنّم»🔸 شبهات متعدّدی در زمینه خلود در جهنّم مطرح شده است. در اینجا به عنوان نمونه برخی را ذکر میکنم: ⚪۱- عمل محدود با جزاء نامحدود تناسبی ندارد پس خلود در عذاب جهنم جزائی باطل است. 🔸پاسخ: عمل محدود با جزاء نامحدود وقتی تناسب ندارد که منشأ ایجاد اعتقادات و ملکاتی دائمی برای انسان نشود. ولی اگر انسان به واسطه این رفتارهای جوارحی و جوانحی محدود صوری نامحدود پیدا نماید به واسطه ثبات این صور و نیّات میتواند جزاء ثابتی پیدا نماید. ⚪۲- خلود در عذاب جهنم خلاف رحمت الهی است. توضیح اینکه عذاب طولانی مدت چه رسد به خلود در عذاب امری است که خلاف رحمت و عطوفت است و از انسانهایی که اندک رحمتی داشته باشند صادر نمیشود چه رسد به کسی که ارحم الراحمین است. این شبهه در عرفان و همینطور در نگاههای عرفی شایع است. گاهی این شبهه با استدلال به «سبقت رحمته غضبَه» موجّه گردیده است. 🔸پاسخ: رحمت خداوند متعال رحمتی عقلی است که مبتنی بر ایصال مستعدین به آن چیزی است که طالب آن هستند چه در مراتب خوبی و چه در مراتب پلیدی! نه عطوفت و رقت قلبی غیر عقلانی که ساحت الهی از آن منزه است زیرا مستلزم آن است که خداوند متعال دارای ماده است در حالیکه میدانیم واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات میباشد. به عبارتی اینکه شخصی خلود در عذاب داشته باشد خودش مقتضای رحمت عامه خداوند متعال است. 🔸ثانیا در سیره های عقلائی نیز این امر مسلم نیست که مطلقا حکم به رحمت عاطفی بنمایند. توضیح اینکه اگر روشن شود که شخصی که مستحق زندان و عذاب است به واسطه گناه بسیار بزرگی که کرده اگر دانسته شود که اصلا از آن گناه توبه نکرده و بارها به آن تصریح نماید به نحوی که اگر بار دیگر زمینه برای آن مهیا شود دوباره آن را تکرار خواهد کرد در چنین فرضی نمیتوان ادعاء نمود که عقلاء عذاب او را تخفیف خواهند داد بلکه در مواردی دیده میشود که در چنین فرضی به اشد شیوه های عذاب محکوم شده اند. 🔸گویا افرادی که چنین شبهه ای دارند دچار یک قیاس به نفس باطلی نیز شده اند زیرا گمان کرده اند گویا شخصی مانند آنچه از احوالات خود سراغ دارند به واسطه ارتکاب برخی اعمال یا داشتن برخی عقاید سزاوار عذاب ابدی شود در حالیکه امید به لطف و رحمت خدا داشته و عنادی نیز ندارد و تنها شهوات و جهلهای آنها ایشان را به مخالفت سوق داده است ولی آنچه ظواهر دینی بر آن دلالت دارد خلود افرادی است که معاند و مستکبر میباشند؛ افرادی که بعد از دیدن حقیقت باز هم از آن روی برتافتند و تراکم زشتی ها هیچ نقطه روشنی را در وجود آنها باقی نگذاشته است و خود با کمال میل این الم را برای خود انتخاب نموده اند و شاید این عده نیز بسیار اندک باشند. 🔸اما در مورد سبقت رحمت الهی بر عذاب خداوند متعال باید گفت در اینجا خلود در عذاب منافاتی با قاعده سابق بودن رحمت بر غضب ندارد. توضیح اینکه صورت شقاوتی که انسان با خود آن را به عالم دیگر برده است مقتضی عذاب دائمی است و ترتب عذاب دائمی بر این صورت که طالب این اثر است عین رحمت عامه است و به این لحاظ باطن این غضب نیز رحمت است و رحمت بر غضب پیشی گرفته است لذا منافاتی با آیه شریفه: «ور رحمتی وسعت کل شیء» ندارد.
⚪۳-انسانها بر فطرت توحیدی آفریده شده اند و خلود در عذاب مستلزم قول به وقوع قسر دائمی است که مخالف با حکمت و عنایت الهی (یعنی علم فعلی به نظام احسن) در خلقت قوه مقسوره است که مقتضی ایصال به غایت می باشد. این شبهه را میتوان مهمترین شبهه فلسفی در زمینه خلود در عذاب دانست. این شبهه در فضای فلسفی مطرح بود و ملاصدرا در اسفار آن را پذیرفته است. 🔸پاسخ: اولا این مطلب خلاف تصریحات قرآنی است که خلود ابدی است و اینکه تخفیف عذاب نخواهند یافت. 🔸ثانیا ممکن است که انسان فطرت ثانوی پیدا نماید به این وجه که همین فعلی که قبلا به صورت قسری از طبع اول صادر میشد و ناملائم محسوب میگشت به مرور به اثر طبیعی صورت دوم مکتسب که بسان نوع مجرد دائمی الوجودی تحت انسانیت است تبدیل شده و از این جهت ملائم وجود او گردد. به عبارت دیگر مانعی وجود ندارد که انسان از فعلی که از او صادر میشود از وجهی درک ملائمت و از وجه دیگر درک الم نماید. نظیر این امر را میتوان در عادتهای مضره مانند عادت به مواد مخدر دانست که ولو شخص از حیث عقل نظری شاید بیش از دیگران عالم به مضرات آن بوده و آثار آن را از مشکلات اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی و... بالفعل میبیند ولی به دلیل اعتیاد عقل عملی او به این عادت با کمال اشتیاق به دنبال همان چیزی میرود که از آن بسیار اذیت شده و آرزوی آن را دارد که از آن رها شود. در اینجا نیز انسان با کسب برخی از ملکات خبیثه که به نوعی تعلق به ماده و نفرت از عالم قدس برمیگردد در هنگام مرگ حقیقت داستان برایش کشف شده و آثار این ملکه مکتسبش بسیار برای او عذاب آورد خواهد بود در حالیکه از جهت ملکه ای که صورت نفس او گشته است چاره ای از صدور این آثار از خود نمیبیند اعاذنا الله من ذلک. به عبارت دیگر انسان میتواند در اثر حرکت جوهری فطرت اولی خود را باطل نماید و دیگر در این صورت قسری در میان نخواهد بود. 🔸ثالثا قاعده فلسفی عدم دوام قسر دائمی و اکثری در مورد قاسر شخصی صادق بوده و در قاسر نوعی اثبات نشده است. لذا همانگونه که مرحوم علامه طباطبایی در حواشی اسفار میگویند این استدلال نمیتواند قسر نوعی را ابطال نماید. دوام عذاب زمانی ممنوع است که لزوما عذاب که قاسر است به صورت عذاب شخصی تصویر شود در حالیکه خلود در عذاب با قسر نوعی و آن هم از نوع تبدّل و توارد عذابی بعد از عذابی نیز قابل تصویر میباشد. همان چیزی که در آیات قرآن کریم بر آن تأکید شده و ملاصدرا نیز در عرشیة در مورد آن میگوید: 📖«و أما أنا و الذي لاح لي بما أنا مشتغل به من الرياضات العلمية و العملية أن دار الجحيم ليست بدار نعيم و إنما هي موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم لكن آلامها متفتة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة و ليس هناك موضع راحة و اطمينان لأن منزلتها من ذلك العالم منزلة عالم الكون و الفساد من هذا العالم» 👈البته این بحث سر درازی دارد و گاهی به اموری دیگر مانند تعلیق خلود به مشیّت در برخی آیات و قبیح نبودن خلف وعید و شبهاتی مانند آن نیز استدلال میشود که پاسخ آن را باید در مجال دیگری داد. 👈رفقا واقعیّتش آن است که اگر خلود برخی انسانها در عذاب جهنّم را نپذیریم دچار نوعی سفسطه در منطق فهم الفاظ میشویم. تعارف که نداریم! قرآن کریم در این زمینه نص مکرر دارد. آری بی تردید برخی چنین سرنوشت شومی خواهند داشت! اعاذنا الله و ایّاکم من عذاب الجحیم بحقّ محمّد و آله الطاهرین.
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۵) «مختصات اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» (۳) «شیطانی به نام اخلاق» 🔷به مناسبت روایت شریف «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» در زمینه فلسفه اخلاق و اخلاقهای مختلف رایج بین بشر صحبت کردیم 🔻راستی که فلسفه اخلاق علم مهمی است. میدانید چرا؟!برای اینکه بهتر از هر چیزی زیر آب اخلاق را زده است!همان چیزی که گاهی شیطان راه سعادت انسانهاست!شاید باورش سخت باشد ولی اخلاق خودش میتواند از مهمترین عوامل دین گریزی بشر باشد🔺 👈رفقا شیاطین، اخلاق نیک را که از مناظر زیبا و طبیعی راه تقرّب به خداوند متعال است را دزدیده و آن را برای فلسفه های باطل دیگر و مقاصد و راههای تاریک خود خرج کرده اند ✔هنوز هم یکی از دشوارترین چیزها این است که به دیگران بفهمانیم بابا اینها اخلاق را از وادی ایمان دزدیده اند! از طرفی اصلا مؤمن بد اخلاق بسیار بهتر از کافر خوش اخلاق است! طرف مقایسه نیستند! تقوا و عمل صالح مهم است نه اخلاق! کافر به خودی خودش هیچ ارزشی ندارد. اخلاق و رفتارش پیشکش! 🔹بسیاری در مغالطه ای آشکار گمان میکنند دین برای اخلاق آمده است!از همینجا در بسیاری از قضاوتهای خود دچار اشتباهات فاحش میشوند! 👈فکر میکنند در غرب مسلمان نیست ولی اسلام هست!گاهی در برابر بدیهیات دینی و عقلی استدلال روایی هم میکنند! همین اخلاقی که با آن زندگی دنیایشان میگذرد! 👈سخت است که بپذیرند اخلاق منهای خداوند متعال و تقرّب به سوی او ارزشی ندارد. به خاطر همین دم از دین انسانیّت میزنند!
👈به خاطر همین گمان میکنند دین چیزی جز همین خوب بودن به معنای اخلاق و ادب ظاهری نیست! زهی خیال باطل! 👈متدینین ما نیز عمدتا برای اثبات حقانیت خود سعی در برجسته کردن جنبه هی اخلاقی دین و اولیاء دین میکنند! زهی غفلت! 👈سابقا در بذل خاطر شماره ۱۲۶ در مورد فتح قلّه های عوالم وجود و لذّت انسان سخن گفتیم. چنین انسان با اخلاقی هیچ قله ای را فتح نخواهد کرد. میتواند سرتاپا در ظاهر اخلاق و ادب باشد ولی در ظلمات و تاریکیهای متراکم! هیچ نوری نداشته باشد! 🔹از همینجاست که در قرآن کریم همواره بر ایمان و عمل صالح تأکید شده است. عمل صالح قرآنی که اخلاق نیست. عملی است که در آن ایمان موج زده و مقصد و مقصودش خداوند متعال و مراتب تقرّب است. 👈در عمل صالح دو امر شرط است. یکی اینکه ذات عمل نیک باشد و دیگر اینکه به قصد تقرّب به خداوند متعال باشد. چنین عملی است که نورانیت می آورد. 👈از همینجاست که مراتب انسانها بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام در مراتب اسلام، ایمان، تقوا و یقین برشمرده شده است. 🔴حال چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم بهترین چیزی که در زمان ما پرده از ظلمت و حجاب اخلاق در مسیر خداپرستی واقعی برمیدارد همین علم فلسفه اخلاق میتواند باشد. 🔻فلسفه اخلاق با ژرف نگری پیرامون سرچشمه های اخلاقهای مختلف از رسوایی اخلاقهای بشری پرده دری کرده است. نشان داده که همین اخلاقهای به ظاهر دلربایی که فطرتهای الهی انسانها را فریب میدهد چقدر میتواند باطن رسوایی داشته باشد! چقدر غایاتشان بعضا کوتاه یا مهمل است! برخی اساسا بر محور نوعی تناقض و جهالت استوار شده اند! یک وقت نکند گول اینها را بخوری!🔺 🔹بگذارید مثالی بزنم! مثلا شخصی را میبینید که راستگو و مهربان است و به کسی ظلم نکرده و به دیگران کمک میکند. بیایید با هم ببینیم از منظر فلسفه اخلاق چنین شخصی اخلاقش چه ماهیتی میتواند داشته باشد؟ 👈چنین شخصی ممکن است چنین اموری برایش از روی واقعیّت و ایمان و عقیده تعریف نشده و صرفا یک سلیقه و احساس و یا تبعیت از برخی توصیه های شخصی یا قراردادهای اجتماعی باشد. 👈ممکن هم هست واقعا پای عقیده ی خاصی در میان باشد. در اینجا نیز گاهی به خاطر آن دست به این کارها ممکن است بزند که از آن لذّت میبرد! یا عواطفش چنین اقتضائی دارد و اگر اینطور نباشد ناراحت میشود! و یا فکر میکند میکند چنین امری باعث میشود جامعه بهتری داشته باشد و یا حتّی به آرامش خاطر رسیده و یا دیگران او را به فضیلت بشناسند! ⚪ماشالله ماشالله! ببین ورای ظاهر زر ورق اخلاق چه باطنی میتواند داشته باشد! نیّتها را ببین! همّتها را ببین! آیا اینها برای انسان نور می آورد؟! بله اینها انسان را میتواند به همان چیزی برساند که انسان نیّتشان را کرده است: 📖«إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ إِنَّمَا لِامْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ‏ كَانَتْ‏ هِجْرَتُهُ‏ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِامْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا أَوْ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ» 👈افسوس که اینها همه کسراب بقیعة یحسبها الظمآن ماءا است. همه فانی است زیرا ذو المقدّمه اش فانی است. 👈چنین اخلاقهایی خودشان سدّ راه هستند و باعث اشتباه و شبهه برای انسانها! ✅انسانها از آنجا که بر فطرت الله مفطورند وقتی این نقشهای دلفریب اخلاقی را میبینند فکر میکنند از جنس همان کشش باطنی مرموزی هستند که در وجودشان احساس میکنند. از همینجا فریبش را میخورند و متوقف میشوند. 👈یک جوری وقتی برخی نظمها و برخی اخلاقهای اداری و... را مثلا در یک کشور غربی میبیند آب از لب و لوچه اش جاری میشود که واقعا دلش میرود! حاضر است برود تا آخر عمر کنار آنها زندگی کند! پدر و مادر و فامیل و تاریخ و همه را ترک کند و برود! این کم شیطانی است؟! 🔻همه ی این اختلافها هم ریشه در اختلاف در این دارد که آنچه مطلوبیّت غیر وابسته و ارزش ذاتی دارد چیست؟ معدن ارزش کجاست؟ چشمه و کانونش کجاست؟ اختلاف نظر در آنچه ارزش ذاتی دارد موجب اختلاف نظر در ارزش گذاری امور اختیاری و اختلاف در انتخاب روش زندگانی است🔺
🔵البته نمیخواهم بگویم همه ی این اختلافها زیر سر نظر و تفکّر است. برخی اختلاف ها در احکام اخلاقی ناشی از اختلاف در فهم و نظر نیست. بلکه از اختلاف در التزام عملی ناشی میشود. 👈از آنجا که اخلاق ناظر به عمل است پذیرفتن یک نظریه ی اخلاقی پذیرفتن لوازم عملی آن را نیز به دنبال دارد. لوازمی که در بسیاری از موارد با خواسته های حیوانی و هواهای نفسانی که ناظر به مراتب نازله ی انسان است منافات دارند. 👈برای یک فرد تفاوتی نمیکند که بپذیرد آب در ۱۰۰ درجه میجوشد یا در دمایی دیگر؛ اما برای او تفاوت میکند که بپذیرد حجاب و عفاف برای کمال او لازم است یا نه! 👈پذیرفتن اشتباه در نظریه ای فیزیکی البته جز برای فیزیکدانی که از طریق آن نظریه اشتباه به شهرت دست یافته و آبروی خود را در خطر بببیند دشوار نیست. 👈اما پذیرفتن اینکه در منشأ اخلاقی خود اشتباه کرده ایم بسیار دشوار است. این موانع نفسانی موجب میشوند که در مواردی افراد و جوامع در پذیرش همان احکام اخلاقی که درستی آنها را با استدلال و نظر میفهمند اختلاف کنند یا از پذیرفتن آن سر باز زنند و یا شیاطین برایشان نظریه پردازی کنند. 👈آیات شریفه به امکان انکار حق یا اکراه از پذیرش آن در مواردی که لوازم عملی دارد اشاره دارد: جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ... الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم ... بل یرید الانسان لیفجر أمامه... 🔹با همه ی این حرفها آیا واقعا اخلاق به خودی خود و ورای آبشخور و نیّت و فلسفه های پنهان در دلش ارزشی ندارد؟! آیا دروغگویی ارزشش به خودی خود و ورای فلسفه های دیگر برابر راستگویی است؟! 👈پاسخ این است که راستگویی خوب است ولی چون خدایی هست و انسان با این پله ها میتواند با نیت و ایمان درست به سمت او تقرب یابد خوب است. به خودی خودش ارزش نیست. مطلوبیّت ذاتی ندارد. انسان را به سرچشمه نمی رساند. بلکه گاهی دور هم میکند! 👈دقت کنید بحث ما یک بحث حقیقی و معنایی است نه بحث لفظی! لذا دنبال روایاتی نباشید که دعوت به خوش اخلاقی کرده اند و یا مانند آن! لبّ حرف را بگیرید. 👈آن اخلاقی که مورد تشویق است همان اخلاق توحیدی است که با این اخلاقهای دیگر به نوعی مشترک لفظی و مشترک صوری است. محتوایش از زمین تا آسمان فرق دارد. 👈خوش اخلاقی یک انسان مؤمن ابتغاء مرضات الله کجا و خوش اخلاقی یک کافر برای اینکه سلیقه اش اینطور است یا ذاتا اینطور است یا ... کجا! 🔹همینطور باید دانست از آنجا که اخلاق نیک در واقع پیوند ذاتی با راه خدا و تقرّب دارد اگر واقعا انسان به شکل واقعی ملتزم به آنها شود زمینه برای شکوفایی فطرت و درک معارف را برای او مهیّا کرده و میتواند دلش را آشیانه ی نور ایمان کند. 🔸از آن طرف مؤمنی که مبتلا به رذائل است باید ورای مشکلاتی که این رذائل در راه رسیدن به آن نور ایمانش برایش به وجود می آورد از آن بترسد که این رذائل و تراکمش در نهایت نور ایمان را از او سلب کند. 👈ان شاء الله تعالی در نوشته ی دیگر در زمینه «مختصات کلّی اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» صحبت مختصری خواهم کرد.