eitaa logo
بذل الخاطر
936 دنبال‌کننده
903 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈کلاسهایی با نام نویسی و با استادهای خاص که باید در زمانی محدود مبتنی بر امتحان به اهداف ویژه رسیده و مدارکی اعتباری دریافت کنند تا بُعد معیشتی و اجتماعی سازمان علمی سامان یابد! 👈طرحی که ورای محاسن خود معایب سنگینی نیز دارد. استاد و شاگرد را بسیار محدود میکند. وقتی چنین است نه استاد میتواند شاگرد خود را انتخاب کند و نه شاگرد میتواند هر استادی را انتخاب کند! 👈امتحان محوری و مدرک گرایی نیز به تدریج در ارزش گذاری روی استاد و همّتها در طلب غایات بلند تأثیر میگذارد. 🔹میدانید نتیجه اش چه شده است؟! نتیجه آن شده که امروزه به شکل مخفی افراد احساس میکنند اسیر اساتید خاصی شده اند! همین احساس باعث شده نوعی دلزدگی مخفی در درس ایجاد شود. گویا انتخابشان نبوده است. 👈برای جبران مشکلات آموزشی با توجّه به ارزش شدن تدریجی مقوله ی تحقیق و پژوهش در دنیای امروزی مبتنی بر فضاهای مدرن افراد گمان میکنند مشکلشان در تمرین و پژوهش و تحقیق و تتبّع و بررسی های شخصی است. ✋امّا مسأله ای که رخ داده آن است که اینها خود نمیدانند چه کلاهی سرشان رفته است! بابا پدر بیامرز الآن که وقت تحقیق و پژوهش نیست! تو هنوز چه میدانی چه خبر است؟! خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است 👈گاری را که از نوع اختراع نمیکنند! الآن عصر طیّاره است! عصر این است که مدام خود را در مرز دانش رصد کنی و فتوحات نوین را دنبال کنی. 👈به جای این مفاهیم حادث که معلول تغییر نظام آموزشی است بدان فعلا باید دردت طلب استاد خوب باشد! بابا مشکلت این است که استاد ندیده ای! برو بگرد استاد خوب پیدا کن و مدّتها فقط گوش کن و یاد بگیر! 👈خود را معطّل این تحقیقات آبکی که بادت میکند و این تتبّعات کور نکن! بدان مشکلت آن است که استاد ندیده ای! 👈نمیخواهم بگویم به اساتید بی احترامی کن ولی بدان استاد یک حقیقت است نه یک لفظ! یک وقت مشترک لفظی نشود! 👈آن همه که در کتبی مانند منیة المرید در آداب گفته اند برای آن است که وقتی به چنان استادی انسان رسید آنگونه باشد تا بتواند خوب استفاده کند! 👈نه اینکه اینها خود باعث شود چنین استادی در بین لشگری از به لفظ استادها گم شود و مجهول القدر بماند! مراقب باش احتجّوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة نشود! مدح من لا یستحقّ المدح نکنی! 👈الآن وقت آن است که مدّتها خوب سکوت را یاد بگیری و سپس خوب گوش کردن را یاد بگیری و سپس خوب حفظ کنی! و سپس آن را تبدیل به معرفت رفتار کنی ... 📖جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْعِلْمُ قَالَ الْإِنْصَاتُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الِاسْتِمَاعُ‏ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْحِفْظُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَشْرُهُ ✅از اینجاست که در فرهنگ قدیم عمدتا مفهوم طلب استاد برجسته بوده است. برخلاف فرهنگ نوین که مفهوم تحقیق شخصی برجسته است. 👈شاید به نوعی ریشه در امواج مدرنیته و فردگرایی هم داشته باشد. ولی عمده اش ریشه در این نظام نوین مدرسه محور و کلاس محور و اداری است. 👈دیگر طلب استاد امکان عقلائی ندارد. شما محدود به مدرسه و برنامه ی آنها هستید! اگر هم بیرون بزنید و استادی پیدا کنید مگر او وقت دارد؟! 👈مگر میتوان خلاف جریان و به شکل شاذّ جلسات علمی برگزار نمود. اگر هم بشود خیلی خاص است. 👈حال کاری به این ندارم که اینها میتوانند دنبال استاد بگردنند و یا اگر گشتند و یافتند آن استاد میتواند به آنها درس بگوید یا نه! خواستم دردشان را لااقل بدانند! 🔵بنده در یک علمی تقریبا تخصص خاصی به فضل الهی پیدا کرده ام. وقتی به مدارس میروم میبینم هر کدام از اساتید و طلّاب مشغول کارگاههای پژوهشی و تحقیقات شخصی و... هستند! مشغول مباحثه هستند! اینها بد نیست! حرفم معلوم است! 👈حتّی منظورم این نیست که قدیم لزوما بهتر هم بود! آن استاد محوری خودش معایب خودش را هم داشت! گاهی انسان را اسیر تقلیدهای کور میکرد! متحجّر میکرد. آن نکته ی خوبش را فعلا میخواهم به چشم بیاورم. 👈رفقا انصاف گاهی وقتی اینها و این حجم تلاشها را میبینم دلم میسوزد! بعضا استعدادهای خوبی دارند. میگویم اینها هم دلشان خوش است ها! 👈الآن که وقت این کارها نیست! الآن وقت آن است که بنشینند و بشنوند! چرا وقتشان را دارند تلف میکنند! چه تحقیقی! چه کشکی! جمع کنید این بساط را! 🔹همه اش هم از تبعات آن است که فرهنگ طلب استاد بزرگ و خضوع در برابر او بسیار کم رنگ شده است. هنوز این مفهوم در مباحث اخلاقی البته وجود دارد. معمولا دنبال نفر اوّل در دنیا میگردند! ولی در علوم دیگ چنین تلقّی ای ندارند. زود خود را مستقل میپندارند.
🔸«پدیده ای به نام مویز شدن قبل از غورگی!»🔸 یکی از آسیبهایی که از دیرباز در سیر تربیت شاگردان از جانب اساتید بزرگ تشخیص داده شده بود مسأله ی مویز شدن قبل از غورگی است! گویا در بین مراحل طفره رفته اند! بسیاری از مستعدّین متأسّفانه امروزه دچار این آسیب میشوند. زود احساس استقلال پیدا میکنند. دیگر به دنبال تعلّم و طلب استاد نیستند. 👈به محض اینکه چنین توهّمی پیدا کردند سؤالاتشان در محضر اساتید تبدیل به اشکالات میشود! اصول موضوعه مصادرات میگردد! ✋رفقا نکند خود را از مقام شاگردی به این زودی خارج کنیم والا یکی از موانع مهم معرفت و فهم را در خود ایجاد کرده ایم؛ ✔توضیح اینکه نسبت ما با مجهولات سه جور است. اگر خود را جاهل بدانیم و ببینیم خوب بدون هیچ ادعایی سراغ عالم میرویم ولی اگر از خود انتظار داشته باشیم که نسبت به چنین مسئله ای نباید جهل داشته باشیم دو جور است: یا خود را در مقام تعلم میبینیم ومیدانیم که دید ما نسبت به این جهل حالت سؤال گونه و استفراغ وسع در حل آن میشود ولی اگر دیدی استاد گونه داشته باشیم و خود را در مقام استادی بدانیم خود به خود این مجهولات حالت ایرادات به خود میگیرد. ⚪دیگر چنین افرادی را باید بوسید و به بیرون از کاروان دانش بدرقه کرد! دکّانی باز میکنند و اجناس خود را در لفّافه ای از قداست مفهوم استاد به خورد این و آن میدهند! بیچاره طلبه ها! چه میدانند چه خبر است! 👈متأسّفانه خود نظام آموزشی نیز آنها را به این توهّم سوق میدهد! موضوع پژوهش میدهد! در مدارس برای اشتغال زایی و امتیاز آفرینی وعده ی تدریس به آنها میدهند! 👈همینکه چند تا طلبه دورشان را میگیرند و از آنها سؤال میکنند دیگر احساس میکنند رسیده اند! وقتی چنین احساسی کنند خود را از درخت دانش میچینند و رشدشان متوقّف میشود. 📖«قال أبو عمرو بن العلاء: رآني سعيد بن جبير و أنا جالس مع الشباب، فقال: ما يجلسك مع الشباب، عليك بالشيوخ» 👈یک مطلب تکان دهنده در تذکره حمدونیه از ابوحاتم سجستانی دیدم که خیلی قابل توجّه است. ابن درید ادیب از استادش ابوحاتم نقل میکند که زمانی با حسرت میگفت نصف علم را از دست دادم! از او پرسیدم چطور؟ 👈گفت قبل از آنکه اهلش شوم طلب صدارت و ریاست در دانش را کردم! به خاطر همین رشدم متوقّف شد. از اینکه از شاگردانم استفاده کنم و یا با فضلاء مجالست علمی داشته باشم حیا کردم: 📖«قال أبو حاتم: فاتني نصف العلم. فقيل‏ له: و كيف ذلك؟ قال: تصدّرت و لم أكن للتصدّر أهلا، فاستحييت أن أسأل من دوني، و اختلف إليّ من فوقي، فذلك الجهل في نفسي إلى اليوم» 👈در تحفة الادیب سیوطی دیدم زمانی ادیب بزرگ ابوعلی فارسی گذرش به شهر موصل افتاده و به مسجد جامع آنجا رفت. دید جوانی در حال تدریس دانش نحو است. ابو علی فارسی سؤالی در زمینه صرف از او پرسید و آن جوان در پاسخش درمانده شد! 👈ابوعلی به او روی کرده و گفت: «زبّبتَ قبل أن تحصرَم»! یعنی هنوز غوره نشده مویز شده ای! این جوان مستعدّ و چیز فهم نیز از آن زمان تا ۴۰ سال ملازم ابوعلی فارسی شد و شد ابن جنّی معروف! واقعا مطلب مهمی را ابوعلی به او گوشزد کرد! 👈در کتاب الضوء اللمع شمس الدّین سخاوی دیدم که چنین آسیب شناسی نسبت به سیوطی دارد. وی که از معاصرین سیوطی است در نقد او میگوید وی هم از قبیل: «تزبب قبل أن يتحصرم» است. به تعبیر وی: 📖«لم يزاحم الفضلاء في دروسهم ولا جلس بينهم في مسائهم وتعريسهم بل استبد بأخذه من بطون الدفاتر والكتب واعتمد ما لا يرتضيه من الاتقان صحب»
باسمه تبارک و تعالی (۱۷۷) «فرق دین معرَّف و دین محقَّق» «تحلیلی دیگر از مفهوم خشکه مقدّسی و فسق دینی» 💡به ذهنم خطور کرد بسیاری از آنچه در جامعه از بد دینی و فسق و ایمان ضعیف میبینیم اساسا گویا در بسیاری از موارد ماهیّتش بد دینی و فسق یا ایمان ضعیف نیست! ماجرای دیگری دارد! از تجلّیات حقیقتی دیگری است که آن را «دین محقَّق» مینامم. 👈از اینجاست که به قول خودشان از خشکه مقدّسها خوششان نمی آید! آنها را کمالی برای خود نمیبینند! خیلی احساس نمیکنند فاصله ی خیلی زیادی با دین مطلوبشان دارند. 👈از اینجاست که اصلا گویا بسیاری دین دیگری دارند! مشترک لفظی هستیم! یک سوء تفاهم بزرگی در اینجا گویا وجود دارد! ✔گاهی مشکل ما روحانیون و مذهبی ها آن است که با عینک دین معرَّف به مظاهر دین محقَّق مینگریم! همین باعث قضاوتهای بعضا اشتباه میشود. اصلا خیلی از اینها آن دینی که در ذهن ما هست را نمیشناسند! 👈همانگونه که خیلی از ما مذهبی ها گویا آن حیات طیّبه و آن دینی که در ذهن علمای ربّانی است را نمیشناسیم! آیا در خودمان آن نورانیّتی که یمشی به فی النّاس باشد را میبینیم؟! 🔹در هر حال گویا در دینی که اینها در ذهنشان نقش بسته خیلی چیزها جائز است که در دین معرّف مستنبط نیست! آنقدر احساس نمیکنند با انسان کامل و غایات دینی که میشناسند فاصله گرفته اند! دینداری گویا دو تعریف پیدا کرده است. یکی دینداری در فضای دین مطلوب و دیگر دینداری در فضای دین معروف! دینی که جامعه میشناسد. اصلا گویا دو مدار مختلف تفکّر دینی داریم.
🔵در توضیح باید گفت دین را میتوان در دو مقام متفاوت مورد بحث قرار داد؛ یکی دین در مقام ذاتیّاتش یا همان دین در مقام تعریفش و دیگر دین در مقام چهره ی بیرونی اش یا همان دین در مقام تحقّق! ✔دین در مقام تعریف همان چیزی است که مؤلّفه هایش از منابع آن استنباط میشود. دغدغه اش دین ناب است. انسان کاملش همان است که در متون دینی به آنها اشاره شده است. ✔ولی دین محقَّق آن نوع مفهوم گیری و کیفیت تبلیغ شده ای است که جامعه با آن بار آمده است. آن دینی است که در ذهن و رفتار جامعه است. کاری هم نداریم که چقدر منطبق با دین در مقام تعریف و غایات واقعی اش هست. در هر حال خودش یک وجودی دیگر دارد که آثار خاصی بر آن مترتب میشود. ⚪آری میشود به دین به صورت یک امر تحقق یافته در تاریخ و جوامع انسانی نگاه کرد. این همان نگاه مطلوب جامعه شناسی دینی است. اینکه دین چطور خود را در جوامع مختلف نشان داده است. کاری هم با دین ناب و مطلوب و آنچه منابع دینی میگوید ندارد. جامعه شناسان به دنبال این هستند که دین در جوامع مختلف چگونه ظاهر شده و نهاد دین چگونه عمل کرده و رفتار اجتماعی دینداران چگونه بوده است. 👈کاری به این ندارد که چقدر این دین تحریف شده و یا نشده است! خودش در هر حال یک موجودی است که اتّفاقا آثار عمده دین هم بر آن بار میشود. ارزش بررسی مستقل دارد. 🔹مثلا میتوان با همین نگاه به تشیّع در تاریخ نگریست! این مذهب پاک چطور خود را بین مردم نشان داده و چگونه در جامعه ی شیعی مورد پذیرش قرار گرفته است! چه آثار اجتماعی داشته است. چقدر پاک مانده؟! 👈چندی پیش کتاب تشیّع ریشه ها و باورهای عرفانی اثر آقای امیر معزّی را مطالعه میکردم. ابتدا مدام میگفتم چرا اینگونه بحث میکند؟! تشیّع که این نیست! بعد کم کم متوجّه شدم ورای میزان انصاف و موفّقیت وی اساسا او در حال بحث از تشیّع محقَّق است نه تشیّع معرَّف! 👈دیدم این سنخ از بحث هم جالب است. در این نگاه گاهی یک حدیث مجعول یا ضعیف هم تاریخ ساز میشود. نباید گفت این حدیث مثلا ریشه ندارد! چه داشته باشد یا نداشته باشد خود را در قالب تدیّن محقَّق جلوه داده است. 🔹رفقا دیده اید مؤمنین عادی که در جامعه زندگی میکنند قشر خاصی را که در همان ایمان در ظاهر قوی تر هستند و باید طبیعتا غایت مطلوب جامعه ی مؤمنین عادی باشند را چندان قبول ندارند! 👈با اوصافی مانند قشر مذهبی و خشکه مقدّس از خود جدا میکنند! از آن طرف این به اصطلاح مذهبی ها و قشر خاصّ نیز مؤمنین عادی را معمولا عوامّ و بد دینان و اهل فسق و ایمانهای ضعیف میدانند! 👈به نظرتان نمیرسد پای یک سوء تفاهمی در میان است؟! به نظرم این از تبعات تفاوت همان دین معرَّف و دین محقَّق است. برای هم غریبه هستند. خودشان هم نمیدانند لذا دچار قضاوت اشتباه میشوند. 👈از همینجاست که سرّ این امر را میفهمیم که چرا قشر مذهبی و آنهایی که با فضای دین ناب در مقام تعریف معمولا ارتباط دارند همیشه منتقد هستند. همین باعث شده در جامعه نوعی حالت شذوذ پیدا کند. 👈گویا به همین دلیل است که معمولا دینداران در فضای دین محقَّق آنها را با وصف خشکه مقدّس و مانند آن میشناسند! برایشان قابل درک نیستند! گویا اینها از اتباع آن دینی که میشناسند نیستند! هنوز به آن دین ایمان نیاورده اند! 👈تنها صورتی از آن را به عنوان فرهنگ دینی جا افتاده در جامعه پذیرفته اند و کار خودشان را میکنند! گویا اصلا وارد آن دین نشده بودند که حالا بگوییم خارج شده اند و فاسق شده اند و ... ! 👈دین محقَّق را میتوان دین معروف و دین معرَّف را نیز دین مطلوب نامید. بررسی دینداری در این فضا یعنی بررسی اینکه دینداری در افراد و جوامع مختلف چگونه تحقّق یافته است. 👈نوع آنچه از مقوله ی دینداری بین افراد جامعه میبینیم دینداری در فضای دین محقَّق معروف است. کیفیتش بستگی به کیفیّت دین محقّق دارد. ✔مشکل ما آن است که هر چند هنوز در استنباط دین معرَّف و مطلوب ضعفهایی داریم و گاهی به گونه ای حتّی در فضای مؤمنین مذهبی و حتّی حوزوی هم اسلام هنوز غریب است ولی در تبلیغِ همان مقدار استنباط شده نیز بسیار مشکل داشته ایم و به تبع دین محقّق خوبی در جامعه ایجاد نکرده ایم. 👈باید بدانیم آثار غایی دین در جامعه بر کیفیت دین محقَّق مترتّب میشود. باید به فکر آن بود. باید به فکر رشد آن و آسیب زدایی از آن بود. 👈توجّه به ضرورت طلب علم و فقاهت برای مؤمنین برای متفطّن کردن آنها به اعماق دین و غربت آن است. نکند بین مراتب تشکیکی اسلام معرّف و اسلام محقَّق توقّف کنند!
🔴به ما در حوزه هایمان بیشتر کیفیت استنباط و استدلال را یاد میدهند! اگر هم فرضا در کشف ابعاد این پدیده ی پر رمز و راز دین الهی نیز موفّق باشیم به ما کیفیّت تبلیغش را یاد نمیدهند. هر کس کار خود را میکند! ✅همانطور که باید برای دین معرَّف دغدغه داشته باشیم و غصّه اش را بخوریم و برایش مدرس و درس خارج برویم باید دغدغه برای تبلیغ آن و مشکلات دین محقَّق نیز دغدغه داشته باشیم و بیاندیشم و جلسه برگزار کنیم! 👈اصلا حواسمان هست دین محقَّق خودش حقیقتی است؟! برایش برنامه ای داریم؟! 🔻مگر نمیدانیم دین جامعه آن چیزی نیست که در بطون کتب ما و منابع باشد بلکه آن چیزی است که ساخته ی دست ماست. آیا خودمان از این سازه رضایت داریم؟! اصلا دمی مینشینیم دین محقّق را استنباط و بررسی کنیم؟ به نسبت سنجی بین دین معروف و دین مطلوب بپردازیم؟ به کالبد شکافی فرهنگ دینی بپردازیم و به فکر جرّاحی های بزرگ در آن باشیم؟! به این فکر کنیم که وقتی یک شخصی عضو جامعه ی ما میشود این چه چیزهایی است که یک دفعه با نیروی فرهنگ دینی که همان دین محقّق است به خورد او داده میشود؟! چقدر قابل دفاع است؟! چه انتظاری میشود از او داشت و نداشت؟! اصلا موضوع را برای مردم برجسته کرده ایم که شاید دین مطلوب با دین معروفتان فرق داشته باشد؟!🔺 🔹رفقا واقعیت آن است که چندان دین معرّف و ناب را نمیتوان از منبریها آموخت! منبرها طراحی اش طوری نیست که فقه دینی بدهد! فقه دینی وصول به مراتب عمیق و ناب دینی است که در فضای دین معرّف قابل طرح است. طور دیگری است. ✋البته همه ی منبرها را نمیگویم نوع آنها را میگویم. و این را هم ادّعا نمیکنم که این منبرها نمیتواند و یا نباید به دنبال ترویج فرهنگ دینی بر اساس دین مطلوب و نه معروف باشد. 👈فعلا با توجّه به واقعیتهای میدانی میگویم که دین را باید از عالم ربّانی گرفت. اگر نشد با مطالعه و درد از کتب و تدبّر در قرآن کریم و مجالست با پاکان فراگرفت. 👈منبریهایی که میبنیم بیشتر به دنبال داغ نگه داشتن مقوله ی دین هستند تا تبلیغ هوشمند دین مطلوب و جرّاحی در دین معروف! 👈گویا به نوعی کارمندان رسمی دین محقّق و معروف میمانند! میخهای تثبیت آن در جامعه هستند. 👈گاهی انسان میگوید خدایا بد کردیم! با این امانت بزرگ تو بد رفتار کردیم! واقعا اسلام غریب است: «بدأ الإسلام‏ غريبا و سيعود كما بدأ»؛ گاهی باید روضه ی غربت اسلام را خواند! ای غریب! ای مظلوم! ای مجهول القدر! 🔹با برخی که صحبت میکنم و یا در منبر صحبت میکنیم بعدا طوری حرف میزنند که گویا بار اوّلشان هست این حرفها را میشنوند! گویا اصلا نمیدانسته اند! یکی میگفت چرا الآن باید من اینها را بشنوم؟! 👈یکی از کارهایی که امام خمینی ره کرد دست بردن در دین محقَّق بود. یک تلاطمی در آن ایجاد کرد و این همه ثمرات را به بار آورد. این همه شهید و 👈این همه پاکان را از دل همین جامعه ی دینی بیرون آورد. تازه فهمیدیم چقدر ما در تبلیغ دین مشکل داشته ایم! ✋باید بدانیم وقتی در تبلیغ دین مطلوب مشکل داریم مسأله این نیست که خلأ میشود و منتظر میماند تا بعدا پرش کنیم بلکه مسأله این است که دینی خاص به نام دین محقّق بین آنها رایج میشود و آن خلأ را هم از خودش پر میکند! 👈راستش خیلی فرصت نکردم در اطراف این قضیه و تفکیک بین دینداری مطلوب و دینداری معروف فکر کنم و در همین حدّش سریع مرقوم شد. 👈خواستم سفره ای پهن کنم تا شاید از باب ربّ حامل فقه غیر فقیه و ربّ حامل فقه الی من هو افقه منه باشد و دیگران چیزهای بیشتر و بهتری از آن بفهمند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۷۸) «بحثی پیرامون جذبه ی هنری و خلسه معنوی» (۱) «جایگاه شناسی حالات نفسانی لذیذ هنری بر اساس نمط نهم اشارات و حکمت اشراق» 🔵چند سال پیش یکی از خوانندگان کشور فوت شد. جمعیت بسیاری برای تشییع او حاضر شده و با همخوانی برخی تصنیفهای او با حالتی آکنده از احساسات و گریه او را بدرقه میکردند. این جمعیّت کثیر و این احساسات همواره برایم جالب بود! اینها چه لذت دیگری را ولو بسیار ضعیف با صدای او تجربه کرده اند که اینقدر وداع با او برایشان تلخ است! انگار پیام آورشان را از دست داده اند! 🔸چند روز پیش مصاحبه ی یکی از بزرگان موسیقی را میخواندم که مرحوم شده. میگفت من هدفم به اشتراک گذاشتن امور لذیذی است که خود در خلوتهایم با موسیقی تجربه کرده ام. از آنهایی که گویا عاشق شده اند و با سر و وضع عجیب و غریب از چیزی میگویند که نه ما درست میفهمیم چیست و نه خودشان از آن کوتاه می آیند! 👈گویا لذّتی را تجربه کرده اند و خود را پیام آور افق جدیدی از سعادت و لذّت میدانند. گویا برخی خلسه های خاصی را تجربه کرده اند. البته مدعی که فقط ادا در می آورد هم کم نیست! 👈ولی برخیهایشان گویا در حالاتی انرژی های روحی قوی و لذیذی دریافت کرده اند که مستشان کرده! هر چه بوده معلوم است که بالاتر از لذائذ متعارف بین مردم بوده است. 👈چیزی بیش از لذّت صرف موسیقی و موزون بودن آواها است. چیزی که ویژگی اش معمولا دفعی و غیر منتظره و سریع الزوال بودن است. 👈گاهی برخی از اینها همینکه موسیقی میزنند به یاد همان حالات نابشان می افتند و برای آن می نوازند هر چند ما درکی از آن نداشته باشیم.
🔹سال گذشته با انتشار پویا نمایی معروف سال به نام روح آن را چند بار دیدم. در مورد یک نوازنده ای بود که در اوج فعالیت هنری و موفقیّتش یکباره در حادثه ای ناگهانی مرد و خود را در عالم دیگری دید! پویا نمایی مهمی است. از ابعاد مختلف قابل بحث است. 👈در بخشهایی از آن نشان میداد که چگونه هنرمندان در حالات خاصی گویا از دنیا کنده شده و خود را در عالم دیگری گویا تجربه میکنند! 👈در این زمان است که شاهکارهای ادبی و هنری به آنها الهام شده و ولذّتی سرشار میبرند! 👈این مطلب در مورد شعرا نیز بارها دیده شده است. میگویند برخی از این شعرها را در یک حالت ادراکی عجیبی گفته اند و جوشش کرده که اصلا قابل بیان نیست. به برخی از اشعارشان خیلی توجّه دارند. گویا یادگاری از آن حالات ناب است. 👈به قول شیخ اشراق در رساله مونس العشّاق: گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟ ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی؟ 💡به ذهنم خطور کرد مطلبی در این زمینه بنویسم. هم بهتر بفهمیم اینها چه میگویند تا بتوانیم درک و قضاوتی بهتری از آنها داشته باشیم و هم بتوانیم منطق پنهان و دلالتهای نهان این حالات را برای ایشان بازگو کرده و مختصّات آن را در جهان معانی را برایشان گفت. 👈یک وقت این حالات حضوری را با ضعفهایشان در علوم حصولی تفسیر غلطی نکنند! 🔸«تحلیل خلسه های هنری بر اساس نمط نهم اشارات»🔸 این حالت را میتوان از زاویه های مختلف بررسی کرد. امروزه با رشد علوم روانشناسی تحلیلهای خاصی در این زمینه ابراز میشود. معمولا خلسه را حالت خاصی از آگاهی بدن در وضعیت آرامش میدانند. همان حالتی که امواج مغزی در حالت آلفا قرار گرفته و انسان تلقین پذیری خاصی را تجربه میکند. 👈معمولا با فعال شدن اعصاب پاراسمپاتیک و استاندارد سازی کنشهای بیولوژیک انسان در حالتی از احساس رهایی و آرامش ویژه قرار میگیرد که در آن آماده ی دریافت یا تلقین معانی خاص یا شهود صورتهای ویژه میشود. 👈حالتی که در زمانهای مختلفی مانند مدیتیشن و نیایش و موسیقی و هیپنوتیزم و تکنیکنهای آرامش و... قابل دسترسی است! گاهی نیز به شکل مصنوعی با مخدرات و مسکرات حاصل میشود. 🔴کاری به این سبک از تبیین بحث ندارم. خودش نکات جالب توجّهی دارد و بعضا قابل استفاده است ولی به دلیل مفروض گرفتن مادّی بودن انسان و انکار نفس مجرّد و عوالم غیبی دچار مشکلات ویژه است. فعلا این حالت را مبتنی بر نمط نهم اشارات که در مقامات العارفین است توضیح میدهم. 🔹آری این حالات را میتوان در قالب منظومه ی مفاهیم دسته بندی شده در تجربیات عرفانی و مراحل آن بازشناسی نمود. ✔البته باید توجه داشت که این افراد را نمیتوان عارف دانست. مراد از مقامات العارفین آن است که آنهایی که قرار است به عرفان به معنای خاصش که در فضایی توحیدی و وحدت وجودی سر از فنا در می آورد برسند در ابتدای کار برخی از حالاتی را نیز تجربه میکنند که شبیه آن چیزی است که اینها از جهت دیگر غیر از مقامات العارفین تجربه کرده اند. گویا در آن اوایل در یک تقاطع به هم رسیده اند که بعد از آن هر کدام به سمت غایت خود میرود. 👈از دید ابن سینا انسان زاهد یعنی کسی که پشت به دنیا کرده و به آرامش نسبی رسیده و یا انسان عابد یعنی کسی که مواظبت خاصی بر عبادات دارد به خودی خود این حالات درونی را تجربه نمیکند. ✋اگر تجربه کند از آن حیثی تجربه میکند که درجاتی از عارف شدن را در خود محقق کرده؛ اما عارف کیست؟! 👈عارف کسی است که دو دست باطنش را به سمت عوالم بالا گرفته و با یقینی تامّ خود را مهیّای آن نموده تا اشراقات غیبی بر آن بتابد! 👈از دید ابن سینا هم زهد و هم عبادت وسیله ای است که عارف با آن به صیقل دادن و بالا گرفتن دو دست باطنی اش مدد میرساند! 👈ولی آنچه مهم است همین حالت است که باعث میشود قابلیت انسان تام شده تا مستعدّ قبول گردد. 👈به عبارت دیگر آنچه انسان را به غایات میرساند همان کلمه طیّبه و اعتقاد پاک و یقین اوست که عمل صالح که همان زهد و عبادت است تنها باعث ترفیعش میشود. از ابتدا تا انتها انسان با مراتب ایمان و یقینش پیش میرود. ⚪اوّلین حالتی که انسان عارف در وجودش تجربه میکند اراده نام دارد. وقتی در خود یقین برهانی یا ایمانی به حقائق غیبی یافت ناخودآگاه در خود کششی مرموز به سمت بالا احساس میکند که گویا او را دعوت به نوعی صعود و وصول به سرچشمه میکند. این حالت را اراده و این شخص را مرید میگویند. در ادامه انسان مرید با زهد و عبادت و فکر روی به ریاضت می آورد:
📖«ثم إنّه اذا بلغت به الارادة و الریاضة حدّا مّا عنّت له خلساتٌ من اطلاع نور الحقّ لذیذة کأنّها بروق تومض الیه ثم تخمد عنه و هی المسمّی عندهم اوقاتا و کلّ وقت یکتنفه وجدان: وجد الیه و وجد علیه ...» 👈به تدریج ناگهان آن خلسه های نوری می آید! خلسه یعنی آن چیزی که در یک لحظه دلش را میرباید! یک نور لذیذی مانند برق در یک لحظه ی غیر منتظره میدرخشد! لذّتی که کلّ وجودش را میگیرد و به تعبیر ابن سینا غاشیة است 👈ولی طولی نمیکشد و به خاموشی میگراید! یعنی یک ته مزّه ای از آن باقی میماند! معدوم نمیشود لذا تعبیر خمود را به کار میبرد. 🔹این را گاهی اصطلاحا وقت میگویند؛ گویا چیزی از قبیل و درجه ای از این مضمون روایی است که: «لي مع اللّه وقت‏ لا يسعه‏ ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل‏». یک کششی به بالا است. از اینجاست که جذبه هم میگویند. 👈کسی که چشیده دیگر محزون میشود که چه بود و چرا رفت؟! بعد از این بین دو حزن اسیر است. چرا نمی آید و وقتی می آید چرا رفت؟! این اوقات را همانگونه که در تعبیر ابن سینا هست برق نیز میگویند! 👈برق نیز تعبیر شایعی در عرفان اسلامی است. آن را از آیات و روایات گرفته اند! «و هو الّذی یریکم البرق خوفا و طمعا» که خوفا من الزوال و طمعا فی الثبات است و اینکه:«یکاد سنا برقه یذهب بالابصار». 👈همچنین در کلام نورانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده که: 📖«قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ‏ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيل‏ ...». 🔹از این به بعد دیگر ابن سینا شروع به ذکر حالات مریدان راه توحید بعد از آمدن این برقها میکند. اینکه پیام این برقها برای این دسته کاملا آشکار بوده و آن را در فضای توحیدی درک میکنند. بعد از آن ریاضتهای آنها شدّت میگیرد و این غواشی نوری بیشتر و بیشتر می آید. تا جایی که بدون ریاضت نیز در گاه و بیگاه این برقها می آید. 👈تا جایی میرسد که هر لحظه گویا این برق جهیدن میگیرد و او را به یاد حق می اندازد. طوری که کسی که نزد چنین انسانی گاهی مینشیند اثری از انزعاج او میبیند. 👈مدّتی که ادامه دهد دیگر میتواند پنهان کند و در امور عادی اش خللی وارد نشود تا جایی که وقت تبدیل به مقام و حال به ملکه شده و به مقام سکینه میرسد. 👈اینجا نیز مراحل دیگری رخ میدهد تا به فنا و مراحل فنایی میرسد که فعلا در صدد شرح دقیق آن نیستیم. ⚪️خلاصه ی کلام بوعلی در نمط نهم آن است که سلوک عارفان با عقد برهانی یا عقد ایمانی آغاز میشود. همان چیزی که به او عزمی برای حرکت به واسطه علم به کمال مطلق و سعادت وصول به آن و امکان وصول میدهد. به نوعی همان یقظه است. اینجاست که مرید میشود. 👈بعد خودش نوعی شعور به عدم تناسب پیدا میکند. با ریاضت عارفانه به دنبال تناسب میرود. سپس حالات معرفتی عارض میشود که مانند برقی می آید و میرود که وقت است 👈و اگر متمکّن شد و نشست سکینه است و اگر با چشم حقّ شده و از خود جست فنا است. 👈در وقت اولین بارقه های معرفتی ایمانی می آید که شیخ اشراق آن را سوانح نامیده برایش رخ میدهد. 👈القائات خوش معنوی است که هم خصلت میلی و جذبی دارد و هم معرفتی. ولی می آید و میرود در یک لحظه یا در چند دقیقه و یا چند ساعت. 👈مثلا این معرفت در او می آید که رزق در دست خدای متعال است هو الرزّاق! بعد این وقت کم کم ماندگار میشود و پایدار میگردد و مینشیند و تبدیل به سکینه میشود. معرفتی ماندگار میشود. 👈بوعلی در اینجا عین الیقین را به دو قسم وقت و سکینه تقسیم میکند و فنا نیز همان حقّ الیقین است. طرح کلّی او این است: ✅ایمان – ریاضت – وقت – سکینه – فنا 👈گاهی چیزی شبیه همین طرح از زاویه ی دیگر در بیان عرفای اسلامی در این قالب مطرح میشود که: ✅معرفت - ریاضت - محبت - عشق - فنا 🔵بحث ما در مورد تحلیل خلسه های هنری بود! امری که چیزی بیش از مانند لذّت سمعی در هنگام شنیدن موسیقی است. همان چیزی که شبیه جذبه ها و اوقات و برقهایی است که در اینجا بیان شده که ناگهان می آید و خاموش میشود و اثر عمیقش را بر شخص باقی میگذارد. 👈حالاتی ناب که در آن شاهکارهای ادبی و هنری رقم خورده و لذّتهای عمیقی را انسان تجربه میکند؛ همان چیزی که مانند نسیمی خوش است که سر زلف معشوقی را گشوده و آنی انسان رخسار معشوق را میبند! 👈شیخ اشراق در اواخر حکمه الاشراق بحثی در احوال السالکین آورده و مبتنی بر تجارب سلوکی خود ۱۵ نوع از این برقها را معرفی میکند: 📖و اخوان التجرید تشرق علیهم انوار و لها اصناف: نور بارق یرد علی اهل البدایا ... 👈برای آنکه طولانی نشود در نوشته ی بعدی کلمات شیخ اشراق را در توضیح این برقهای نوری می آورم. اساس فلسفه اشراق بر حصول چنین انواری نهاده شده و وی شخص را تا قبل از حصول و تمکن این انوار فاضل و حکیم نمیداند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۷۹) «بحثی پیرامون جذبه هنری و خلسه معنوی» (۲) غرة وجه سلبت قلب جمیع البشر ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر داخلة خارجة شارقة بارقة صورتها کالبشر خلقتها من شرر حین نأت تنقصنی حین دنت ترقصنی کاد سنا برقتها یذهب نور البصر قلت لروح القدس ما هی قل لی عجبا قال أما تعرفها؟! تلک لإحدی الکبر 🔹این ابیات پر شور که حکایتی از آن جذبات نوری را در خود دارد از مولوی است. او نیز از جمله آنهایی است که بسیاری از اشعارش را در این حالات ناب سروده یا به یاد آن گفته! 👈شوریدگی برای بوارق وجد آور و حزن فراق در آثار او شاید بیش از آثار دیگران مشهود باشد. 👈همان وارداتی که بدون اکتساب به شکل دفعی در قلب انسان نازل شده و باعث قبض و بسط و شوق و ذوق و مانند آن میشود. 👈ویژگی این حالات آن است که مانند برقی آمده و میرود و تنها اثری از خود بر جای می گذارد تا درد فراق را به جان آن شخص بنشاند! اثر عمیقی از این لذت عظیم هم مدتها باقی است. گاهی تا چند ماه! 👈اگر این ویژگی ها را نداشته باشد معمولا عرفا آن را ناشی از تخیّل و حدیث نفس میدانند. گاهی نیز به این حالات و برقها، وقت میگویند! 👈البته گاهی این بارقه ها بدون لذت هم می آید! فعلا بحثمان در آنهایی است که با لذت عجیب سانح میشود. شیخ اشراق در انتهای تلویح ثالث از مور رابع تلویحات در این زمینه نکاتی بیان میکند: (و فیهم و فی غیرهم قد یسنح دون لذت ...) 👈مولوی در دفتر اوّل مثنوی در زمینه اهمیت این بوارق و لوامع برای صوفیان و اهل باطن میگوید: صوفى ابن الوقت باشد اى رفيق نيست فردا گفتن از شرط طريق‏
⚪️ابن الوقت در کلام او همان شخصی است که این وقتها را بسیار قدر دانسته و در بند آن است. وقتی آمد حسابی به دنبالش میافتد! رهایش نمیکند! منتظرش است! ألا إنّ للّه فی أیّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها! وقتی آمد دیگر تأخیر نمی اندازد. ابن الوقت و ابن الحال است. 👈البته بعد از آنکه به تعبیر ابن سینا در نمط نهم اشارات به مقام سکینه رسید دیگر ابو الوقت میشود. لذاست که مولوی در دفتر سوّم مثنوی میگوید: باشد ابن الوقت صوفى در مثال ليك صافى فارغ است از وقت و حال‏ حالها موقوف عزم و راى اوست بسته بر رأى جهان آراى اوست‏ 👈عرفای اسلامی بحثهای بسیار گسترده و دقیقی پیرامون این حالات، جذبات، لوامع یا همان بوارق بیان کرده اند. بررسی آن خود نیازمند کتابی مستقل است. پس سراغش را نگیریم فعلا بهتر است! 🔹ولی در مباحث فلسفه اسلامی نیز مباحثی پیرامون این حالات بیان شده است. ابن سینا در نمط نهم اشارات در مقامات العارفین از آنها بحث کرده و مختصّات آنها را در مسیر سلوک توحیدی و پیام آن و روش تفسیر کردن آن و توقّف نکردن و روش تحصیل و استدامه و تبدیل آن به مقام را تبیین میکند. به این برقها زبان علمی در مقام سلوک توحیدی میدهد. 👈همان چیزی که معمولا هنرمندان در خلسه های هنری خود فاقد آن بوده و نمیتوانند پیام این حالات را فهمیده و دنبال آن را بگیرند! 👈تقریبا این حالات ناب فائده ی خود را برایشان از دست میدهد! بلکه گاهی مایه انحرافشان هم میشود. 🔹برخی هنرمندان یا دیگرانی که در واقعه ای برقی را درک کرده اند به واسطه آنچه آن را لذّتهای غیر قابل وصف مینامند شوریده حالی خاصی دارند. البته مرادم آنهایی است که اهل ادّعا نیستند! 👈معمولا این شوریدگی را بسته به فرهنگی که در آن بار آمده و مبتنی بر علومی که آموخته اند به صورتهای مختلفی نشان میدهند. ✋در ادامه گمان میکنند این هنر خاص مانند موسیقی بود که باعث آن حالات جذبه شد. از همینجا از روی وجوب شکر منعم دلسپردگی خاصی به هنر پیدا کرده و پیام آن حالات را در فضایی هنری تفسیر میکنند. تا آخر هم خوب حالیشان نمیشود آن حالت لذیذ چه بود! 👈برخلاف آنهایی که اینها را در قالب منطق واقعی اش در عالم تجربه و فهم میکنند؛ به قول عبدالرزّاق کاشانی در لطائف الاعلام: 📖«البارقة هي‏ لائح‏ إطلاقي يرد من الجناب الأقدس الفرداني فيلوح ثم يروح؛ فهي و إن لم تكن كشفا تامّا بل مبدء كشف لاح ثم راح فإنها إن انفصلت أثبتت في المحلّ الذي هو القلب هيبة تصونه عن التفرقة و ثبتت له الجمعيّة، لكونها من بوارق التوحيد» 👈به قول شیخ اشراق در کلمة التصوّف: 📖«من أدام فكره في الملكوت، و ذكر الله ذكرا صادرا عن خضوع، و تفكّر في العالم‏ القدسيّ فكرا لطيفا، و قلّل طعامه و شهواته، و أسهر لياليه متملّقا متخشّعا عند ربّه، لا يلبث زمانا طويلا، حتى تأتيه خلسات لذيذة، كالبرق تلمع فتنطوي‏، ثمّ تلبث في نفسه‏ و تبسطه و تطويه» 👈در هیاکل النور هم میگوید: 📖«چون ما خود را از شواغل بدن پاك كنيم و در كبرياى حقّ تعالى و انوار وى كه بر موجودات ريزانست در خيال آريم بيابيم در نفوس انوار لامع هم چون برق خاطف كه تشريق كند نفس با عالم خويش، و از آنجا لذّتها يابيم روحانى كه در عالم شبه ندارد» ⚪️در فلسفه اسلامی کسی مانند حکیم سهروردی به تفصیل به این برقهای لذیذ نوری نپرداخته است. از اینجاست که به حق او را شیخ اشراق نامیده اند. خود بهره ای تامّ از این حالات داشته و حتّی در کتبی مانند رساله ی طفولیّتش هم معلوم میشود از طفولیّت در این فضاها بوده است. 👈اساسا وی فلسفه خود را بر محور همین انوار پی ریزی کرده است. مثلا در کتاب مقاومات میگوید اگر کسی این برقهای الهی و انوار حقیقی را تجربه نکرده باشد اساسا نباید او را از فضلاء دانسته و توان آنکه به یقین برسد را نخواهد داشت! 📖«و أنت قد جرّبت البارقة الالهيّة ان كنت من الحكمة فى شى‏ء فانّ من‏ لم يشاهد المشاهد العلوية و الانوار الحقيقيّة لا يعدّ من الفضلاء و لا يتيقّن‏ له السعادة العلوية و ان حفظ صور الدواوين‏ كلّها و سيلعب به‏ الشكوك» 👈در مطارحات نیز بار دیگر این حقیقت را گوشزد کرده و میگوید طالب حکمت اگر هم به سکینه و بالاتر از آن که همان مراحل فنا یا همان طامسه است نرسید لااقل باید بهره ای از بروق داشته و ملکه آن را در خود ایجاد کرده باشد: 📖«فقبيح بطالب الحكمة ان لا يجتهد و لا يطلب الطرق الموصلة! فان طلبت و اجتهدت لا تلبث زمانا طويلا الّا و يأتيك البارقة النورانيّة، و سترتقى‏ الى السكينة الالهيّة الثابتة فما فوقها ان كان لك مرشد، و ان لم يتيسّر لك الارتقاء الى الملكة الطامسة فلا اقلّ من ملكة البروق» 👈در همین کتاب در بیان دیگری حکیم متأله را کسی میداند که: (یصیر بدنه کقمیص یخلعه تاره و یلبسه أخری ... فان شاء عرج الی النور و ان شاء ظهر فی أیّ صوره أراد)
👈وی در کتب مختلفش از راه لذّت همین برقها التذاذ نفوس فلکی و کیفیت انزعاج و حرکت آنها را تصویر میکند: 📖و قد يتّفق لك طرب يتحرّك فيه بدنك، فانّ البدن منفعل عن احوال النفس و النفس منفعلة عن احوال البدن. و تعلم انّ البارقات ترد على النفس و تؤدّى الى حركة فى داخل البدن، 📖بل قد تؤدّى الى انزعاج فى البدن، فلا تتعجّب من انبعاث حركات الافلاك عن انوار تأتيها من الافق الاعلى. و انت اذا ارتقيت الى مقام ارفع فستتّصل بها و ما فوقها و تطّلع على كثير من الانباء، 📖و تدرك اكثر الحقائق بالرصد الروحانىّ اذا كان لك مرشد مطّلع على حقايق‏ خفيّات الطرائق و الاسرار، و ان لم تفعل فانت فى الحكمة كالأكمه فى سياحة الارض او الزمن فى أن يكون فيجا! 👈در رساله ی اعتقاد الحکما نیز در مورد حرکت ابدان افلاک میگوید: 📖یتحرّک ابدانها کصاحب الوجد من اصحاب التجرید. 👈همچنین در کتاب دیگرش به نام کلمة التصوّف همه ی حالات شریف را مولود همین برقهای خاطف و یا مستقرّ یا همان سکینه میداند: 📖«اللّوائح: هي خلسات لذيذة نوريّة تطرأ فتنطوي بسرعة كالبروق الخاطفات؛ قال الله تعالى: «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً» و «السّكينة»: خلسة لذيذة تثبت زمانا أو خلسات متتالية لا تنقطع حينا من الزمان و هي حالة شريفة و من اللّوائح و السكينة تنشقّ‏ جميع الأحوال الشريفة» 👈دسته بندی های خاصی نیز از آنها ارائه نموده است. مثلا در اواخر حکمة الاشراق ۱۵ نوع از این برقها را ذکر کرده است. در آثار دیگرش هم بارها و بارها از این انوار و برقها یاد میکند. 👈مثلا در کتاب شوارع بارقه ها را به بارقه مستوعبة و نزّاعه و مسبتة و کادّة و بارزة تقسیم میکند. 🔴این بوارق نوری برای شیخ اشراق آنقدر جدّی بوده که معتقد شد مشکل اصلی فلسفه مشّاء همین است که برای تفلسف در حقائق هستی به جای نور به وجود پرداخته است! وی برای پیش برد حکمت اشراقی خود از نقطه ضعف فلسفه مشّائی که همان اصالت معنایی بودنش بود کمال استفاده را برده ضمن گسیل ساختن اشکالات به نظریّه ترکّب ممکنات از وجود و ماهیت، وجود را صرفا امری اعتباری دانسته و بعد از آنکه حقیقت وجود را انکار نمود زمینه را برای پی ریزی فلسفه بر اساس نور مهیّا نمود. 👈شیخ اشراق تلاش نمود با برجسته کردن علم حضوری و شهود درّاک فعّال بودن نفس انسانی که همان حالت نوری انسان است با ابطال تسلسل به اثبات نور الانوار نائل شود. خداوند متعال در نگاه او واجب الوجود نیست! نور الانور است! 👈از نگاه او وجودی که اصلا در خارج نمیتواند تحقّق داشته باشد چطور میتواند مبیّن اصیلترین واقعیّت هستی باشد؟! نقطه عزیمت شیخ اشراق در تأسیس حکمت نوری همین انکار حقیقت وجود بود. ✋مقداری از بحثمان خارج شدیم. مقصودمان آشنایی اجمالی با این برقها در همان سطوح نازلش بود تا مقداری با خلسه های هنری و معنوی آشنا شویم. ببینیم اجمالا اینها بدایات چه چیزی را درک کرده اند و چطور به سبب عدم ادراک آن در فضای صحیح باعث رشد واقعی آنها نشده است. 👈فعلا در همین حدّ اکتفا میکنم که این برقها خود در حکمت اسلامی به خوبی شناسایی شده و بالاتر از آن به دسته بندی و تأسیس حکمت نوری توحیدی بر اساس آن همّت گماشته بوده اند. 👈در عرفان اسلامی که بحث بسیار دارد. ولی متأسّفانه برخی به دلیل محرومیّت از این سنّتهای علمی و فرهنگهای غنی معنوی وقتی به درجاتی از این برقها و جذبه ها نائل شده اند قضاوتها و تفسیرهای غلطی از آن ارائه کرده اند. 👈در نوشته ی بعدی مقداری در زمینه ی سطوح نازلتر این برقها و زمینه های به وجود آمدنش سخن میگویم. اینکه گاهی این برقها به شکل اتّفاقی بدون ریاضت و سلوک می آید! این قسمت است که بیشتر برای نوشته ی ما فعلا مدّ نظر بود. این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۰) «بحثی پیرامون جذبه هنری و خلسه معنوی» (۳) «فقه الانوار در نگاه شیخ اشراق» 🔴راستش اصلا قصدی برای نوشتن این چند شماره اخیر را نداشتم. کاملا اتّفاقی بعد از آنکه از شنیدن منبرهای این شبها خسته میشدم در کتابخانه برای رفع خستگی کتابی از شیخ اشراق را گشودم و به این بحث کشیده شد. نمیدانم شاید حکمتی بود. 👈هنوز بین بسیاری از منبریهای ما فرهنگ نشده که منبر رفتن خود باید بخشی از یک فعالیت سنگین علمی تبلیغی باشد. 👈حاصل آنچه را در نفر علمی خود یافته را باید متناسب با موضوع، تبلیغ کند! از جهتی اصلا کاری آسان نیست! اینهایی که تو میگویی که همه بلدند! چه چیزی را داری تبلیغ میکنی؟! 👈حالا باشد به نیّت تذکّر هم شده و به احترام خواهیم آمد! ولی تو هم به احترام این منصب و به تناسب وظیفه وقت بگذار! وقتی برای این جهات علمی وقت نگذاری مقولات دیگری بین منبریها برجستگی پیدا میکند! 👈آن وقت همانگونه که در بذل خاطر شماره ۱۷۷ بیان شد این منبر به جای تبلیغ دین معرَّف بیشتر به دنبال تثبیت دین محقَّق میرود! 🔹بگذریم! در دو نوشته قبل بیانی از مفهوم برق و لذّت فوق العاده ی آن نمودیم. برقها و وقتهایی بسیار لذیذ و سریع که انسان را به صعود و اتّحاد با کانونی پاک دعوت میکند. افقی دیگر از وجود انسان و عوالم هستی را به روی او باز میکند. 👈این برقها گاهی آنقدر لذیذ است که برخی عمری را سر سفره ی خاطره ی شیرینش مینشینند! به یادش سوز و گدازها داشته و حیران میشوند. 👈اگر در علوم حصولی قوّتی نداشته باشند آن را به امورات مأنوسشان مانند خدا یا انرژی های کیهانی یا ... تفسیر میکنند.
⚪این حالات در تعبیرات دینی و سپس عرفان و همچنین حکمت اسلامی به عنوان انوار، بوارق، لوامع و سوانح و مانند آن کاملا شناخته شده بوده است. ✔گفتیم که اگر این برقها ولو مراتب نازلش در مسیر سلوک و با منطق ریاضتهای دینی حاصل نشود خودش میتواند آسیب بزند! چون شخص نمیداند این حالت چه بود و چه پیامی داشته و چرا آمد و چرا رفت؟! تفسیرهای غلط نسبت به آن میتواند برای انسان بسیار مضرّ باشد! مثلا گمان میکند این به برکت هنر بود! حالا باید موهایش را بلند بگذارد و اداهای عجیب در بیاورد! مدام موسیقی بزند و گوش دهد و نقاشی بکشد و ... 👈یا حتّی در موارد غلطی برخی حالتهای مصنوعی بسیار نازل آن را میتوان با مخدّرات و مسکرات نیز در درجات نازلی تجربه کرد. البته اینها معمولا از آن حالات بدلی و مصنوعی است. هر چیزی بدلیجات خودش را دارد! ✔ولی انسان سالکی که با دستور صحیح وقتی به این حالات میرسد شدّت التزامش به شریعت و محبّتش نسبت به اولیاء الهی بیشتر شده و با قدمی راسختر به مراتب بالاتر و بالاتر این حالات گام برداشته و تا انتهای این حالات نوری که انواع فنا و انوار طامسه است پیش میرود. 👈به قول شیخ اشراق در مرصاد عرشی تلویحات: 📖«کلّ هذه العلوم صفیر سفیر یستیقظک عن رقدة الغافلین و ما خلقتَ لتنغمسَ فی مهلکک ...» 👈به تعبیر شیخ اشراق اساسا این انوار و برقها فقه خود را دارد. وقتی این حالات دست داد به فقیهش رجوع کنید! توضیح المسائلش را ببینید! از خودتان اجتهاد نکنید! 👈باید فقه الانوار داشت تا بتوان خوب آنها را درک کرده و متوقّف نشد! شیخ اشراق در کتاب بستان القلوب در جایی میگوید: 📖«چون چیزی گشاده شود و کشفی پدید آید نباید که بدان غرّه شود که در همان منزل بماند و بمنزلی دیگر نرسد و آنگه از همه فرو ماند که این راه را پایان نیست؛ اگر صد هزار سال در سلوک بسر برد هنوز صد هزار سال دیگر باز مانده باشد ...» 🔹در بیان ابن سینا در نمط نهم اشارات مختصّات این برقها را در مقامات العارفین آوردم. سپس بیان شد که اساسا حکیم سهروردی اساس حکمت خود را بر اساس این انوار پیریزی نموده و آن را حکمت اشراق نامیده اند. بسیار بیش از دیگران در حکمت از این نورها سخن گفته است. 👈شیخ اشراق در آثار خود هم بر اساس این انوار دست به تأسیس نظام نوری و نقد حکمت مشّائی زده که آن را در کتاب حکمة الاشراق به یادگار گذاشته و هم در کتب مختلفش دستور العملهای وصول به این برقها و همینطور دسته بندی آنها و برخی امور پیرامون آنها را بیان نموده است. 👈اساسا تدبّر در کلام شیخ اشراق نشان دهنده ی آن است که وی از ابتدا در خانقاه صوفیان و در خانواده ای این چنینی از دوران طفولیّت بزرگ شده و بهره ای بالا از این حالات معنوی و برقها داشته است. از همان ابتدا مرید و اهل ذکر و مجالست با مشایخ و خرقه پوشی و مانند آن بوده است. 👈به حقیقت معنای کلمه میتوان او را یک مرتاض و صوفی دانست. البته متعلّق به یک نسل قبل از ظهور ابن عربی و تحوّلات بزرگ در عرفان. 👈البته به وزان این ریاضتهای و تلاشهای سلوکی از همان طفولیّت تلاشهای علمی سنگینی نیز در زمینه حکمت مشّاء داشته و حقیقتا از فلاسفه و متفکّرین بزرگ جهان اسلام است. 👈به شکلی که در اواخر عمر در کتبش طوری قلم زده که آدم احساس میکند از زمره ی منخرطین در عالم ملکوت و عقول گشته و اصلا از ملکوتیان یا به اصطلاح خودش جبروتیان است! 👈حکمت اشراق را ورای ابعاد بحثی آن و انتقاداتی که به حکمت مشّاء گرفته باید از این بعد مرتاضانه و سلوکی هم بررسی نمود. اساس مطالبش مبتنی بر برقها و تجربه ی این انوار است.
⚪هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن داشته و میتوان از آن بهره ها برد. قرابت بیشتری به برخی مقولات دینی و امور معنوی دارد. از اینجاست که خود شیخ اشراق در ابتدای حکمة الاشراق معتقد است که اساسا این کتاب را تنها آنهایی میتوانند بفهمند و وارد بحثش شوند که لااقل دو شرط داشته باشند! 👈یکی اینکه بارقه الهی را تجربه کرده باشد و دیگر اینکه این تجربه را توانسته باشد ملکه کند تا بتواند هنگام نیاز آنها را حاضر کرده و احکامش را استنباط نماید! 📖«أقل درجات قارئ هذا الكتاب ان يكون قد ورد عليه البارق الالهى و صار وروده ملكة» 👈شهرزوری در تفسیر این عبارت در شرح خود با بیان دقیقی این برقها را «اکسیر حکمت» دانسته و میگوید: 📖«البارق الالهى عبارة عن انوار الفائضة على النفوس الناطقة عن المجردات العقلية عقب الرياضات و المجاهدات و الاشتغال بالأمور العلوية الروحانية و بتلك الانوار و البوارق تعلم المجردات و احوالها، و هو اكسير الحكمة...فاذا لم تحصل له هذه الانوار لا يفهم ما يقال من معرفة ذواتها و صفاتها ... و انما قيّده بقوله؛ «و صار وروده ملكة»، لأنه ان لم يصير الورود ملكة ثابتة مستقرة تلحظه النفس و تتصوره و يتمكن من ضبطه و استثباته لا يمكنها ان يبتنى عليه ما يحتاج اليه من الاحكام ...» 👈البته این شرط حدّ اقلی است و مطلوبش همان است که شخص به درجه ی فنا رسیده باشد یا به تعبیر دیگر به نور طامس واصل شده باشد و به تعبیر قطب الدّین شیرازی در شرح حکمة الاشراق: 📖«هذه أقلّ الدّرجات، و أعظمها أن تحصل له الملكة التّامّة الطّامسة، و هى آخر المراتب» 👈خود شیخ اشراق در مطارحات در این زمینه میگوید: 📖«و امّا اصحاب السلوك فانّهم جرّبوا فى انفسهم انوارا ملذّة غاية اللذّة، و هم فى حياتهم الدنياويّة: فللمبتدئ نور خاطف، و للمتوسّط نور ثابت، و للفاضل نور طامس و مشاهدة علويّ» ⚪آنچه برای حقیر با تتبع زیاد و دقیق آثار شیخ اشراق روشن شده آن است که شیخ اشراق ذوب در عبارات شیخ الرئیس بو علی سیناست. طوری که گویا همه عباراتش را حفظ کرده و در وجود خود هضم نموده و با تلاشی رشد داده است! معمولا در صدد رشد دادن به مباحث بوعلی سیناست. 👈عمده مباحث او در حکمت اشراق یا به تعبیر خودش در مطارحات فقه الانوار نیز به گونه ای مبتنی بر طرح کلّی ابن سینا در نمط نهم اشارات است. 👈هر چند بسیار به آن پر و بال و شاخ و برگ داده است. بسیار آن را غنی کرده هم از نظر بحثی و هم از نظر کشفی. 🔴تتبّع در آثار شیخ اشراق گویای آن است که وی به شکل لطیفی سعی نموده مباحث را با این انوار استنباط کند! در مباحث وی هم میتوان دستور العملهایی برای وصول به این انوار را دید و هم کیفیت تأثیر این انوار در مکاشفات صوری و وحی و الهامات و هم کیفیت تأثیر این انوار در قدرتهای برتر و کرامات و تأثیر در عالم! 👈مثلا در انتهای انتهای تلویح ثالث از مورد رابع کتاب تلویحات در بیان دقیقی آثار این انوار را مبتنی بر قوه متخیّله در مشاهدات تبیین میکند: 📖«... فاذا قلّت الشواغل فيقع للنفس خلسة الى جانب القدس فانتقشت بنقش غيبىّ فقد ينطوى سريعا ...» 👈 و یا در انتهای کتاب مطارحات به بحث از تأثیر این انوار در قدرتهای برتر میپردازد: 📖«أمّا القدرة فإنّها تحصل له بالنور الشارق علیه ...فالنفس من جوهر القدس اذا انفعلت بالنور و اکتست لباس الشروق أثّرت و فعلت فتومئ فیحصل الشیء بایمائها و تتصوّر فیقع علی حسب تصوّرها ...» 👈در ادامه به کیفیت تأثیر این نور در قدرتهای مختلف اشاره میکند. در اینجاست که مبتنی بر همین امر به تبیین رئیس طبیعی عالم یا همان امام معصوم در ادبیات شیعی میپردازد. در الواح عمادی نیز این بحث را به گونه ای تفصیل داده است. 🔹همچنین در کتبش اشاراتی به دستور العملهای شرعی و اجمالی برای وصول به این برقها و اشراقات دارد؛ به عنوان نمونه یکی در اواخر تلویحات به دستور العملی خاص برای این منظور میپردازد. 👈در کتب دیگرش هم جسته و گریخته نکاتی در این زمینه ها آورده است؛ در پرتو نامه که به لغت پارسی نگاشته میگوید: 📖«هر كه در ملكوت فكرى دائم كند، و از لذّات حسّى و از مطاعم پرهيز كند الا بقدر حاجت و بشب نماز كند، و بر بيدار داشتن شب مواظبت نمايد، و وحى الهى بسيار خواند و تلطيف سر كند بافكار لطيف، و نفس را در بعضى اوقات تطريب نمايد، و با ملاى اعلى مناجات كند و تملّق كند، انوارى برو اندازند هم چو برق خاطف، و متتابع شود چنانكه در غير وقت رياضت نيز آيند. و باشد كه صورتهاى خوب نيز بيند. و باشد كه نفس را خطفه‏اى عظيم افتد بعالم غيب. و در حسّ مشترك روشنائى افتد روشن‏تر از آفتاب، و لذّتى با او. اين نور روشن‏روانان را ملكه شود، كه هر وقت كه خواهند يابند و عروج كنند بعالم نور و در حفظهاى لطيف ... و روشن‏روانان در آخرت اين را ظاهرتر از محسوسات بصر بينند و روشن‏تر از همه روشنائيها ...»
✔شاید مهمترین موضعی که به بیان تفصیلتری از دستور سلوک پرداخته فصل دهم از کتاب بستان القلوب است که به زبان پارسی نگاشته است. فصلی خواندنی است که جای دیگر به این صورت ندیدم. 👈در اینجا حیفم می آید عبارات او در انتهای تلوحیات که خلاصه ای وصیتهای معنوی او در فضای شریعت است را نیاورم: 📖«فظنّ - وفّقك اللّه- بالعلماء خيرا و كن كثير الدعاء فى امر آخرتك فانّ الدعاء نسبته الى استجلاب المطالب كنسبة الفكر الى استدعاء المطلوب العلمىّ، فكلّ معدّ لما يناسبه، و الدعاء كما قال افلاطون يحرّك الذكر الحكيم، و اصبر و توكّل و اشكر و ارض بالقضاء 📖و حاسب نفسك فى كلّ عشيّة و صبيحة و ليكن يومك خيرا من امسك و لو بقليل و الّا فأنت من الخاسرين، روّح سرّك بترك ما ثقلت عليك تبعاته، اذكر موتك و قدومك على اللّه فى كلّ يوم مرارا، 📖احفظ الناموس ليحفظك و لا تؤخّر الى غد شغل يومك فانّ كلّ يوم آت بمشاغله و لعلّك لن تلحقه، و اقطع بحسب طاقتك محبّة ما سوى ربّك و كلّ خاطر ردىّ يجرّك الى الجنبة السافلة فاقطعه اوّلا لئلّا يقوى فيقطعك، 📖و حصّل لنفسك الملكات الفاضلة التامّة، و عليك بالصدق فلا تلطّخنّ نفسك بملكة الكذب فينفسد مناماتك و الهاماتك و تعتاد بالانتقاش بغير الحقّ، 📖و لا تظلمنّ احدا فينتقم عنك قيّم العالم، و لا تؤذينّ نملة فانّ عناية القيّم كما نالتك برحمته نالتها، فكّر مرارا ثمّ قل فان كنت بنطقك صائرا من الصالحين فيوشك ان تصير بالصمت ملكا من المقرّبين، 📖احفظ جانب اللّه فى كلّ امر و ليكن لك مع اللّه معاملة لا يطّلع عليها بنو نوعك، و اعلم انّ عيونا من الملكوت ناظرة اليك فعظّم حرمات اللّه استحياء فانّ اعين ربّك لا تنام، 📖احترز عن اليمين و ان كنت صادقا، كن برّا بوالديك اذا حقّت كلمة العذاب على قوم ففسقوا و القيّم عليهم غضبان و لم يبق الى حدّ استنزال عذاب اللّه الّا قليلا، فلا تكوننّ بصغيرتك متمّم الكباير فحينئذ يمسّك من الخذلان ما مسّ القرون الخالية، 📖كن ذا عزيمة فانّ عزايم الرجال تحرّك الاسباب، اتّق دعوة العجائز و اليتامى فانّ القيّم قد لا يسامح بكسر على كسير، صلّ لربّك و الليل داج و اذكر اللّه كثيرا» انتهی. 👈باز هم بحثمان از موضوعمان بیرون رفت! الکلام یجرّ الکلام. در نوشته ی بعد مقداری از درجات نازل این برقها که گاهی اتّفاقی و بدون ریاضت حاصل میشود و با خود لذّات عظیمه می آورد را توضیح میدهم. 👈شیخ اشراق این بحث را به شکل خوبی در برخی کتبش بیان نموده است. این بحث بیشتر به درد موضوع ما که در مورد درک تجربیات لذیذ برقی که گاهی برای اهل هنر و مانند ایشان اتّفاق می افتد میخورد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۱) «بحثی پیرامون جذبه هنری و خلسه معنوی» (۴) 🔵در گذشته برخی نحله های تصوّف اسلامی یکی از مهمترین و سریعترین راههای نفی خطورات و آمادگی برای دریافت برقهای ربوبی و اشراقات نوری را در روش رقص و سماع میدانستند! به شکلی برایشان اینگونه تجربه شده بود که چرخیدن با آداب خاص و سماع ویژه نقش ویژه ای در آماده شدن نفس برای اشراق این انوار ایجاد میکند. 👈به نظر آنها سریعترین راه راه جذبه است و برخلاف نظر دیگران اینطور نیست که امری بی قاعده بوده و نتوان روی آن حساب باز کرد! جذبه را میتوان با روش رقص و سماع تحصیل و کسب نمود. 👈مولوی با توصیه شمس تبریزی این مبنا را پذیرفته و در خانقاهش در قونیه از این روش استفاده میکرده است. 👈در آن طرف ابن عربی که در طبقه شمس تبریزی بود به شدّت به نقد این راه برخاسته و پیروان او در خانقاه دیگری که در زمان مولوی به دست قونوی گردانده میشد از این راه احتراز داشتند. 👈البته هم مولوی و هم قونوی بسیار به یکدیگر احترام گذاشته و حتّی مولوی وصیّت کرد که قونوی بر او نماز بخواند! ولی در هر حال دو روش عرفانی مطرح در آن زمان بوده اند. 👈فریدون بن احمد سپهسالار شاگرد معروف مولوی در رساله اش برخی از این اختلافات را گزارش نموده است. 🔹شیخ اشراق در رساله «فی حالة الطفولیة» که شرح یکی از مکاشفات زمان کودکی اوست در بیان کیفیّت وصول به برخی درجات عالم غیب هنگام سماع و کیفیّت انتقال از عالم ملک به عالم معنا میگوید:
📖«شيخ را گفتم صوفيان را در سماع حالت پديد می آيد، آن از كجاست؟ گفت بعضى سازهاى خوش‏آواز چون دف و نى و مثل اين در پرده از يك مقام آوازها دهند كه آنجا حزنى باشد. بعد از آن گوينده هم از آنجا صوتى كند بآوازى هر چه خوشتر و در ميان آواز شعرى گويد كه آن حال صاحب واقعه بود. 📖چون آوازى حزين حزين شنود و در ميان آن صورت واقعه خويش بيند، و همچون هندوستان كه بياد پيل دهند حال جان را بياد جان دهند. پس جان آن ذوق را از دست گوش بستاند، گويد كه تو سزاوار آن نيستى كه اين شنوى، گوش را از شنيدن معزول كند و خويشتن شنود، امّا در آن عالم زيرا كه در آن عالم شنيدن كار گوش نبود. 📖شيخ را گفتم كه رقص كردن بر چه مى‏آيد؟ شيخ گفت جان قصد بالا كند همچو مرغى كه خواهد كه خود را از قفص بدر اندازد. قفص تن مانع آيد، مرغ جان قوّت كند و قفص تن را از جاى برانگيزاند. اگر مرغ را قوّت عظيم بود، پس قفص بشكند و برود، و اگر آن قوّت ندارد سرگردان شود و قفص را با خود مى‏گرداند. باز در آن ميان آن معنى غلبه پديد آيد، مرغ جان قصد بالا كند و خواهد كه چون از قفص نمى‏تواند جستن، قفص را نيز با خود ببرد، چندان كه قصد كند يك بدست بيش بالا نتواند بردن. مرغ قفص را بالا مى‏برد و قفص باز بر زمين مى‏افتد» انتهی. 👈شیخ اشراق در صفیر سیمرغ نقل میکند که: 📖«واسطى را پرسيدند كه «انزعاج بعضى مردم در حال سماع از كجاست؟» گفت: انواريست كه ظاهر شود پس منطوى گردد» و مثل بدين بيت زد: خطرت فى القلب منها خطرة خطرة القلب بدا ثم اضمحل‏ 👈این سماع و چرخشها که نباید آن را با مطربی و شهوت انگیزی دنیایی اشتباه گرفت باعث میشد با نفی خواطر و آماده ساختن نفس برای قبول آثار آسمانی انسان دچار خلسه شده و گاهی در دل این خلسه برقی آمده و شخص را با خود ببرد. 👈به عبارت ساده تر مستعدّین را با جوّی که ایجاد میکرد میتوانست زود وصل کند. همان برقی که در روشهای دیگر گاهی با مدّتها تلقین ذکر و چله نشینی حاصل نمی آید! 👈از نگاه آنان عمده این است که وقتی حاصل شده دیگر دل شخص را با خود برده و دچار جذبه ای میشود که ادامه سلوک را بر او گوارا میکند. ✋فعلا در صدد نقد این روشها در سلوک و وصول به اشراقات نوری نیستم. اصلش را خواستم بیان کنم. امری با سابقه طولانی است. به همین مناسبت در قصیده حسینیه که در بذل خاطر ۱۵۹ آوردم در بیان آثار ذکر مصیبت و روضه های حضرت ابا عبد الله الحسین برای نفوس مستعدّین و اهل درد گفتم: ذکر و سماع غمش رقص دل عاشقان شور دهد هر که را سالک راه فناست مولوی و شمس را ترک بگو زان سماع ساقی عطشان عشق آن سر از تن جداست 👈در هر حال گاهی برخی هنرمندان اینها را اجمالا تجربه کرده اند. دیگر نحله های عرفانی برای وصول به این برقها راههای دیگری بیان کرده اند و خود شیخ اشراق از آثارش بر می آید که این راه را چندان قبول ندارد. 👈از اینجاست که در کتبش اصلا به آن تشویق نکرده و راه مألوف دیگر را مکرّر بیان نموده؛ مثلا در جایی میگوید: 📖«و مرتاض بفكر لطيف و ذكر خالص از شوايب هواجس در وقت فترت حواس استعانت كند از بهر استعادت اين حالت...» 👈ابن سینا نیز در مقامات العارفین برای وصول به این برقها همانگونه که سابقا گذشت راه سماع و رقص را بیان نمیکند. به همان ریاضت مصطلح خود اکتفا میکند. 👈همچنین در بذل خاطر شماره ۷۳ دستور العمل سلوکی ابن عربی را از فتوحات آوردم که در آن ذکری از سماع نبود. بلکه در مواضعی صریحا آن را نقد نموده است. 🔹شیخ اشراق کتاب صفیر سیمرغ را در علم معرفت نگاشته است. وی در اینجا برخلاف نظر مشهور حکما شریفترین علم را علم معرفت دانسته و مبتنی بر نمط نهم اشارات سعی در تأسیس علمی به نام علم معرفت مینماید. 👈در فصل دوّم این کتاب بحثی دارد تحت عنوان: «در آنچه اهل بدایا را ظاهر شود»؛ از احوالاتی که برای مبتدیان وادی معرفت عارض میشود بحث میکند. اینها بارقه های عالم معرفت است:
📖«اوّل برقى كه از حضرت ربوبيّت رسد بر ارواح طلّاب، طوالع و لوايح باشد و آن انواريست كه از عالم قدس بر روان سالك اشراق كند و لذيذ باشد، و هجوم آن چنان ماند كه برق خاطف ناگاه در آيد و زود برود ... و اين لوايح همه وقتى نيايد، مدتى باشد كه منقطع مى‏شود. و چون رياضت بيشتر گردد بروق بسيارتر آيد تا بدان حدّ رسد كه مردم در هر چه نگرد بعضى از احوال آن عالم با ياد آرد، و ناگاه اين انوار خواطف مترادف شده، و باشد كه در عقب اين اعضا متزلزل گردد ...» انتهی. 🔴اما نکته ای که در اینجا مهم است آن است که گاهی این برقها به شکل اتّفاقی می آید. به عبارتی مبتنی بر ریاضت خاصی نیست. اتّفاقی هم در اینجا به معنای بی منطق نیست بلکه به معنای آن است که با توجّه به حصول شرایط ویژه دفعتا به شکل استثنائی برای شخص رخ میدهد که عادتا نباید رخ میداد. 👈شیخ اشراق در رساله ی صفیر سیمرغ دو مورد از این مواضع را مثال میزند. یکی در اعیاد اسلامی و دیگر در هنگام آغاز جنگها؛ 👈البته به دو شرط؛ یکی اینکه طبع شخص سالم باشد و دیگر اینکه در آن شرایط در حال تذکّر احوال قدسی باشد: 📖«و روا باشد كه كسى را كه رياضت ندارد در بعضى اوقات اين حالت بيايد و او غافل باشد. و اگر كسى ترصد كند در ايّام اعياد كه مردم قصد مصلّى كنند و آوازهاى افراشته و تكبيرهاى برآمده و صيحه سخت در افتاده و آواز صنوج و ابواق غلبه گرفته، اگر صاحب نظرى باشد كه طبعى سليم دارد و تذكّر احوال قدسى كند حالى ازين اثر يابد سخت خوش. و هم چنين در وقت حرب كه وقت التقاء مردان باشد و صيحه مبارزان و شيهه اسبان و آواز طبل بر آيد و جنگ سخت شود، و مردم اقتحام كنند و سيوف متحرّك گردد، و اگر كسى اندك مايه خاطر صافى دارد، اگر چه صاحب رياضت نباشد، ازين حال خبر يابد بشرط آنكه در آن وقت تذكّر احوال قدسى كند و ارواح گذشتگان و مشاهده كبريا و صفوف ملاء اعلى به ياد آرد» انتهی. 🔹در ادامه شیخ اشراق یک راه آزمایشی را نیز برای افراد بیان میکند. صرفا برای اینکه امکان آن را افراد با تجربه دریابند؛ البته اصل این برقها و حالات آن چیزی است که باید در وادی ریاضت و در منطق توحید و مراحل طهارت و پاکی دنبال نمود: 📖«و اگر نيز كسى بر اسب دونده بر نشيند و اسب را بتاخت برانگيزد قوى‏ و تقدير كند كه مى‏رود و هيكل بجاى مى‏گذارد و هيبتى سخت در خود آرد و بجان مجرّد بحضرت قيّوميّت مى‏رود و در صف قدسيان منخرط مى‏گردد، و در مثل اين حال نيز اثرى بر وى پديد آيد و اگر چه مرتاض نباشد» انتهی. 👈این برقها چه در حالت تحصیلش هنگام ریاضت یا حصول اتّفاقی اش تنها ابتدای راه معرفت است. اینها در بدن شخص هم اثر میکند و گاهی احساس میکند در سر و کتف و پشتش یک رگ جنبش خاصی پیدا میکند که بسیار از آن لذّت میبرد: 📖«و چون مردم را اين بروق در آيد اثرى از آن بدماغ رسد و باشد كه هم چنان نمايد كه در دماغ و كتف و پشت، رگى سخت قوى جستن گيرد و نيك لذيذ باشد، و بسماع نيز استعانت كند، تمام‏تر بود و اين هنوز مقام اوّل است‏» انتهی. ⚪قیصری در شرح فصوص معتقد است که روش دین در رشد انسانها مبتنی بر حکمت و دانش نیست! بلکه مبتنی بر ایمان و سپس ریاضت و سپس حصول این برقها و مکاشفات و پی گرفتن راه فناست! مطلب مهمی است. خیلی باید پیرامون آن اندیشید. اگر چنین باشد فهم دیگری از متون دینی پیدا میشود. از نگاه آنها آیه ی شریفه: «هو الّذی یریکم البرق خوفا و طمعا» تأویل اعظمش همین است. به قول شیخ اشراق در صفیر سیمرغ: 👈«و رسول عليه السلام بانتظار اين حال مى‏فرمايد چنانكه از لفظ نبوى مشهور است‏: «انّ لربّكم فى ايّام دهركم نفخات رحمته ألا فتعرضعوا لها». 👈در این نگاه همانگونه که شیخ اشراق مکرّر در کتبش اشاره نموده اگر انسان واقعا ملتزم به امور دینی شده و در دل شبها نیز مشغول خلوت و ذکر و در سحرها دعا و مناجات و تضرّع باشد اگر واقعا به شوق عالم بالا و احوال قدسی و به انتظار آنها باشد این برقها خواهد آمد! 👈برنامه های دینی را باید از این منظر جدّی گرفت. وقتی آمد دیگر انسان آن انسان قبلی نیست! وارد مرحله ی دیگری میشود. مستی مشروع دینی پیدا میکند! 👈حتّی ورای این حالات در برنامه های اجتماعی دین نیز پدیده ی اشراق نفوس را باید جدّی گرفته و خود یکی از زمینه های تابش این برقها به دلهای مؤمنین است.
👈از اینجاست که جمعه و جماعات و جهادها و حجّ و اعیاد را باید جدّی گرفت. هم در رعایت آدابش کوشید و هم منتظر این بارقه ها بود! از آنها نا امید نشد. 👈در بذل خاطر شماره ۷۴ نیز در بحث انتظار لحظه ها به اهمیت این برقها و جذبه ها به گونه ای دیگر اشاره شد. از جهتی میتوان گفت اساسا همه دستورات دین برای آمادگی نفوس برای چنین اشراقات و چنین سلوکی است. 👈از نماز بگیرید تا جهاد و سیاست و... . مشکل از ماست. شارع مقدّس این دین پاک چیزی از حکمت فروگذار نکرده است. 🔶حقیر از برخی که به حجّ واجب مشرّف میشوند گاهی احوالاتشان را میپرسم. برخی از آشنایان که سواد خاصی هم نداشت ولی دلی اجمالا آماده داشت وقتی پرسیدم به شکل غریبی که از او انتظار نمیرفت ابراز وجد و لذّت از آن همه شکوه ایّام حج و حرکت حجاج به سمت عرفات و دیگر مواطن را می آورد. 👈آدم احساس میکرد واقعا نزدیک بوده که دچار خلسه ای شود و برقی بیاید. تشریع حجّ اینقدر حکیمانه و با عظمت است. از بسیاری این حالت را شنیده ام. 🔹دیگری میگفت در طبقه ی فوقانی مسجد الحرام بودم و دیدم در یک لحظه در نماز همه جلوی بیت الله الحرام به سجده افتادند و یک آن حالت عجیب دست داد! 🔹یکی از اساتید نقل میکرد که یک جامعه شناس برای بررسی حجّ اسلامی به حجّ مشرّف شده بود و با دیدن احوالات حجّ دچار جذبه شده بود! به تعبیر این استاد بزرگوار وی خواست حجّ را شکار کند ولی حجّ او را شکار کرد! 👈بنده وقتی گفته های میشل فوکو متفکّر معروف غربی که برای بررسی احوالات اجتماعی کشورمان در اوان انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کبیر ره به ایران آمده بود مطالعه میکردم احساس میکردم واقعا وی حالاتی نزدیک به خلسه را تجربه کرده است. 👈عظمت این اجتماعات مانند شرابی روحانی او را واله خود نموده بود. یک لذّت و یک شکوه با عظمتی را تجربه کرده که به تعبیر خودش تا کنون تجربه نکرده بوده! انقلاب ایران روح دنیای فاقد روح را بارها بخوانید! به تعبیر خودش انقلاب ایران چیزی ورای ساختارهای مفهومی رایج در علوم بشری است و حقیقتا باید آن را حاصل نوری عجیب دانست که در دلها روشن شده: 📖«در ذهن و روح تک تک مردم ایران نوری به معنای واقعی کلمه روشن گردید که همزمان تمامی آنان را در خود شستوشو داد. اما بعدها در این بین نیروهای سیاسی مختلف ،گرایشهای متعدد ،مصالحه یا سازش و این یا آن گروه سر برخواهند آورد... منظور من این بود که آنچه ما شاهد آن بودیم نتیجه ی نوعی اتحاد مثلا بین گروههای سیاسی مختلف نبود... به هیچ وجه چنین چیزی نبود... لیکن روزی تمام اینها در نظر مورخان اتحاد طبقات بالا با یک نهضت مردمی چپ تلقی خواهد شد» 🔹حال که مقداری با این برقها و تاثیرش در جذبه و سیر ملکوتی آشنا شدیم بهتر این عبارات نورانی امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه را میفهمیم که اساس سلوک را برقی خاص به نام لامع کثیر البرق معرفی میکند: 📖و من كلام له (علیه السلام) في وصف السالك الطريق إلى اللّه سبحانه: 📖قدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۲) «ضرورت توجّه به روندها در پدیده هایی که وجود بالمآل دارند!» 🔵یکی از مؤمنین برای فرزندش خواستگار آمده بود. چون خواستگار طلبه بود با بنده مشورت میکرد. فرزندی ارزشمند و حافظ قرآن دارد. دیدم معیارهایشان اموری مانند اخلاق و تقوا، سیادت، شغل، توان گذران خوب زندگی، داشتن منزل و ماشین است. 👈گفتم اینها همه درست (ان شاء الله سفارش میدهیم به کارخانه تا برایتان بسازند!😁) ولی مطلبی به ایشان عرض کردم؛ خلاصه کلامم این بود که: ✅شما اگر میخواهید دامادتان طلبه باشد باید مراقب باشید در داوریتان بین دو سنخ وجود فرق بگذارید. وجود بالفعل و وجود بالمآل! 👈شما به وجود بالفعل شخص نمره نده! چه میگویی شیخ؟! پس میخواهی به وجود بالقوّه او نمره بدهم؟! در قوّه که همه یکسان هستند و همه انسان اند! 👈یا میخواهی به وجود استعدادی او که قوه ی قریب به فعل است نمره بدهم؟! از کجا معلوم این استعدادهایش را شکوفا کند و یا مانعی در مسیرش نباشد! ✔گفتم نه به وجود بالقوة و نه بالفعل و نه بالاستعداد در اینجا نمره نده! به وجود بالمآل و بالصیرورة او نمره بده! مراقب آن باش! این یک سنخ وجود دیگر است. 👈ما معمولا زندگی یکنواختی داریم و در حال رشد روحی، علمی و ... نیستیم. ولی برخی طوری بار آمده اند که حقیقتا هر روز در حال رشد هستند! 👈اینها چند سال دیگر واقعا چیز دیگری میشوند! آنجا را ببین و انتخاب کن! طلبگی چنین ظرفیتی دارد که اگر کسی خوب به آن دل داده باشد وجود بالمآلهای معناداری داشته باشد.
🔴آری رفقا بسیاری از طلبه ها طوری اند که شبیه میوه ی چیده شده میمانند! تقریبا حرکت رشدی محسوس و قوی ندارند! اینها را میتوان به همین شرایط فعلیشان نمره داد! دیگر عادتا همین هستند و همین! بلکه گاهی باید نمره ی کمتری نیز به اینها از وضعیت فعلیشان داد! زیرا طلبگی در دنیای امروز به گونه ای است که شخص اگر در حال رشد ولو اندک در تقوا و علم نباشد نمیتواند هویت خود را در دنیای مدرن عادتا حفظ کند! کلّ علی الناس میشود! 👈در بذل خاطر ۱۳۱ گفتم اگر طلبه رشد علمی نکند احساس پوچی میکند و اگر رشد تقوایی نکند احساس تناقض میکند. طلبگی هویتی معرفتی عملی دارد. 🔹ولی برخی طلبه ها هستند که میوه هایی بر شاخه های شجره طیّبه هستند! هنوز چیده نشده اند. اصلا تا آخر عمرشان چیده نمیشوند و مدام شیرین و شیرینتر میشوند. حساب اینها را باید جدا کرد. 👈اینها را باید سالهای آینده شان را دید و از برخی نواقص فعلیشان هم چشم پوشی کرد. وجود بالمآل نورانی دارند. اینها ارزشمندند. ✋البته برخی هم هستند که با توجّه به روندهایی که انتخاب کرده اند نستجیر باللّه وجود بالمآل بدی را دارند! 👈آری در قضاوت بین انسانها از این روندها نباید غافل شد. ببین این شخص در چه ریلها و روندهایی قرار گرفته! آیا مسافر است یا قصد اقامت دارد؟! 👈وجود بالمآل آنها را ببین! اگر دیدی خوب است غصه نخور که خانه و ماشین ندارد یا شغل ندارد و... . به جای همه ی اینها آینده دارد. 👈خلاصه سعی کنید از طلّاب آینده دار باشید تا دامادهای خوبی شوید!😊 👈در مورد ضرورت توجّه به روندها و وجود بالمآل یادم هست یکبار دیگر بحثی داشتیم. از زاویه ی دیگر! در بذل خاطر شماره ۱۳ بحثی داشتیم در زمینه «مغالطه رایج عدم تفکیک بین روند و رویداد در مباحث تاریخی»! 👈اینکه یادی از آنها میکنم برای آن است که این بذل خاطرها مانند تقویم پارینه نیست که ناید به کار! جوری نوشته شده که به فضل الهی همواره به کار بیاید! 🔸«انسان مؤمن را با کفّار مقایسه نکنید!»🔸 وقتی این مطلب را به این بزرگواری که برای فرزندش خواستگار آمده بود عرض کردم احساس کردم یک مطلب دیگر برایم روشنتر شد! اینکه واقعا انسان مؤمن برتر از انسان کافر است. همین الآن هم برتر است ولی به شکل آشکاری در آخرت خود را نشان میدهد! 💡به ذهنم خطور کرد: 📖«لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ * مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ * لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ» 👈گویا خیلی سوء قضاوت و آسیب ادراکی رایجی است که بارها و بارها قرآن کریم روی آن دست گذاشته است. ✋نکند متاع قلیل را ببینید و مأوای جهنّمی را نبینید! یک وقت نکند وجود بالفعل این کفّار و تمدّنهایش فریبت دهد! هر چند بالفعل خوبی هم ندارند ولی چه کنیم که فریب میدهند! 👈همواره کفر ظاهر دلفریبی داشته و جز این ظاهر مگر چیز دیگری هم داشته؟! حکمت از این ظاهر دلفریب نیز برای آن است که باعث رشد و پالایش مؤمنین شود! مایه ابتلاء باشد! 📖«وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ» ✋ولی نکند از وجود بالمآل ظلمانی آنها غافل شوی! از آن طرف نکند نکند وجود بالمآل نوری مؤمنین را نبینی و آنها را حقیر بپنداری! 👈ایمان داشته باش و عاقبت بین باش! فراست داشته باش! عاقل باش! آینده نگر باش! وقتی انسانها را از منظر وجود بهشتی و جهنّمی نگاه کنی معیارهایت خیلی عوض میشود! 👈در بذل خاطر ۱۴۴ در این زمینه مقداری بیان کردم. برخی از این کفّاری که اینقدر زندگیشان برایت دلفریب است از آنهایی هستند که خلود در نار دارند! 👈میفهمی یعنی چه؟! وجودشان به گونه ای است که تا ابد در آتش قرار است بسوزند؟! حواست به اینها هست؟! 📖«وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
🔹قرآن کریم در آیات زیادی انسانها را به وجود بالمآل توجّه داده و آن را مایه قضاوت میداند. میگوید نکند از آن غافل شوید و فریب این ظاهر زودگذر را خورده و غافل از آن باشید که برخی روی به جنّات تجری تحتها الأنهار دارند و برخی دیگر روی به نار تلظّی! 📖«أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ * لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْميعادَ *أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ» 👈حتی مؤمن گناهکار را با کافر خوش اخلاق مقایسه نکن! مگر نمیدانی این انسان مؤمن وجودش به گونه ای است که در انتها امامی مهربان دارد که دست او را گرفته و به جرگه ی سعداء میرساند و کافر در عالم وجود چنین مولایی ندارد؟! 👈امام رؤوفی دارد که قول داده برای شفاعتش بیاید! باطن این آمدن این است که وجودش چنین زمینه های نورانی ای دارد که زمانی نورانیتش ظهور میکند. از همینجاست که این مؤمنین از همین الآن هم برتری دارند. ✋رفقا گرفتاریم! گرفتار اندیشه های مشرکانه و قضاوتهای معیوب! به خاطر نداشتن چنین نگاه های عمیقی است که برخی در بین ما غربگرا هستند! آخر به سرت بخورد به چه چیزی گرایش داری؟! بس سرای پر ز جمع و انبُهی پیش چشم عاقبت بینان تُهی 👈حالا اشکال ندارد خوبی ها را ببین و سعی کن به آن برسی! ولی گرایش به چه داری؟! به چیزی که باطنش آتش است؟! آیا این ظالمین در نگاهت بزرگند و به فکر تکیه کردن به آنهایی! ای غافل! یا ایمان نداری و یا عقل نداری! دورانی بین محذورین داری! 📖«وَ لا تَرْكَنُوا الَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ‏ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ اوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۳) «اسارت تعقّل در چنبره اختاپوس تحجّر و تجدّد» «تغییر کتب درسی حوزه علمیه» 🔴بحثهای زیادی در زمینه تغییر کتب درسی در حوزه های علمیه شنیده میشود. کتاب (پژوهش و نگارش کتاب درسی) اثر پژوهشگر مطرح غربی آقای یان میک را میخواندم. در موضوع خودش کتابی بسیار خواندنی و شاید بی بدیل باشد. تتبّع سنگینی در این زمینه داشته و ضمن جمع بندی نظریّات نوین غربی مباحث را به خوبی و وضوح بیان نموده است. اینکه ویژگی های کتاب درسی باید چه باشد و چه تفاوتهایی با اثر پژوهشی داشته و برای ارزیابی یک کتاب باید چه کرد؟! خودش مباحث تخصصی فراوانی دارد. اگر حوصله یا وقتش را ندارید لااقل مقدمه اش را بخوانید. 🔹البته نکته ی مهمی که در این زمینه وجود دارد آن است که همانگونه که از خود این کتاب نیز معلوم است همه ی این مباحث بر اساس آن است که موضوع کتاب خصوصیّتی تأثیر گذار در این احکام کلّی نداشته باشد. 👈ولی اگر بتوان اثبات کرد که موضوع کتب درسی حوزوی خصوصیّتی دارد که باید مراقب آن هم بود همه ی آن مباحث را باید مبتنی بر این خصوصیت باز اندیشی نمود. 👈امری که متأسّفانه انجام نشده است. نه وضع کتب درسی سنّتی ما مطلوب است و نه تطبیق مرّ نظریّات نوین در روشهای نگارش کتاب درسی بر کتب حوزوی به مصلحت است. ⚪بگذریم اینها مباحث زیادی دارد که در جایی بنده با مقداری تفصیل به آن پرداخته ام! وقتی این کتاب را میخواندم یک آن احساس کردم ذهنم نسبت به مطالب این کتاب گارد دارد! نسبت به آن خودآگاه شدم! ولی چرا؟! چرا اینجا انظر الی ما قال نیستم؟!
👈حرفهای جالبی میزند! پس چرا من دنبال عیب و ایراد میگردم! آیا به خاطر غیرت کتب حوزوی است؟! مگر این هم غیرتی دارد؟ اینها سبکهایی است که قابل ترقّی است. 🔹راستش رفقا بسیاری قدرت چنین خودآگاهی به گاردهای ذهنی خودشان را ندارند. خیلی ذهن خود را بسته نگاه داشته اند. بنده به فضل الهی سعیم بر این بوده که همواره روحیه انصاف علمی در ذهنم زنده باشد. ببینم چه میگوید و بعد قضاوت کنم؛ 📖«وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ‏ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» ✔️خودش بعدی دیگر از تقوا میخواهد که معمولا بین مؤمنین شکوفا نشده است. برخی انسانهای بسیار با تقوایی هستند ولی در وادی دانش و انصاف علمی بسیار بی تقوا رفتار میکنند! 👈دیدم بسیاری از حرفهایش طوری است که بازگو کننده ی نواقص کتب ماست. واقعا حرفهای دیگری نیز در زمینه روش نگارش کتاب درسی میتوان زد که ما از آن غافل بوده ایم. واقعا بسیاری از جاها اشتباه رفته ایم! 👈چرا باید برای فهم و تصدیق چنین عیبی ذهنم گارد داشته باشد؟! چه غیرتی؟! این تعصّب جاهلانه است. همان امری که زین العابدین علیه السلام فرمود که: 📖«الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ‏ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبَ‏ الرَّجُلُ قَوْمَهُ، وَ لكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ‏ قَوْمَهُ عَلَى‏ الظُّلْم‏» ⚪️البته از گذشته در کنار آن زنده نگاه داشتن روحیه انصاف همواره این احتیاط را هم در خود سعی کرده ام زنده نگاه بدارم که هر حرفی را بدون دلیل و صرفا به خاطر جدید بودنش و یا اینکه غربی ها میگویند یا اینکه جامعه ی علمی میگوید و... نپذیرم. ببینم دلیلش چیست! ✔️بلکه مقداری هم در آن احتیاط میکنم اگر مستلزم ترک سنّتی باشد! نکند به وعده ای واهی همان چیزی که در دستمان هست هم گرفته شود! این هم مطلبی است. یک پذیرش انتقادی محتاطانه نسبت به آثار جدید سعی میکنم داشته باشم؛ شرّ الأمور محدثاتها! زیرا تجربه نشده اند و گاهی آبستن فتنه ها هستند. البته ردّ هم نمیکنم بدون دلیل ولی پذیرشش بسته به مورد باید پذیرش محتاطانه انتقادی باشد. بیچاره و بی هویّت که نیستیم که زود شیفته ی هر امر جدیدی شویم! 💡بعد به ذهنم مطلبی خطور کرد! دیدم آن گارد ذهنی که داشتم به خاطر یک پیش فرض رسوب کرده در جان خودم و جان بسیاری از مثل من است! هر چند مقابله کنم ولی گویا ریشه اش در وجودم هست و دوباره اگر غفلت کنم به شکلی دیگر می آید؟! آن چیست؟! 👈دیدم چیزی به نام تحجّر است! قدیمگرایی! بیماری تحجر است! لامصب را ببین! عجب مارمولکی است! خودش را همیشه مخفی میکند! ولی هست! 👈گاهی خودش را در قالب زهد و قداست دینی و امور دیگر مخفی میکند! ولی ذاتش این است که گویا در مقام تعارض قدیم مرجّح است! قدیمی بودن عامل ترجیح است! ولی این چه دلیلی دارد؟! 👈در بررسی صدق قضایا باید یا به بداهتش نگاه کرد و یا به استدلالش! نه قدیمی بودن یک امر و نه جدید بودنش دلیلی برای صدقش نیست! نشانه ای از مطابقتش با نفس الامر نیست. 👈اگر جدید گرایی امری بدون دلیل و باطل است قدیم گرایی هم امری بدون دلیل و باطل است! نه جدید بودن مرجّح است و نه قدیم بودن! ✅برخی مارمولک قدیمگرایی و عتیقه گرایی دارند و برخی کرم جدید گرایی! 👈جاهلانه چون چیزی مُد شده دکور را تغییر میدهند و شلوارشان را پاره میکنند و... . باطن این تجدّد خود باختگی است. 👈برخی به خاطر همین روحیه تجدّد دست از اصول هم میکشند! آخر اصول که دیگر اصول هستند! فرا زمانی هستند! قدیم و جدید ندارند. 👈برخی هم به بهانه ی اصولگرا بودند متحجّر میشوند. برخی نیز به بهانه اصلاح طلب بودن متجدّد میشوند. ✋تا این مسأله خوب حلّ نشود پیشرفت و توسعه و ترقّی واقعی معنای صحیح خود را پیدا نمیکند. باید جایگاه این مفاهیم خوب تبیین شود. 👈نه باید بی دلیل به بهانه ی پیشرفت و توسعه سنّت را فدا کرد و نه بی دلیل مانع رشد واقعی شد. روی این باید ایستاد! خودش کار سختی است.
🔵رفقا وقتی این مارمولک تحجّر گرایی را در اینجا زدم و مقداری منصفانه تر شروع به خواندن آن کتاب کردم رفت بابایش را آورد! شاید یک چیزی به شما بگویم باورتان نشود! وقتی باباش را دیدم گویا قاعده ی سنخیت نقض شده بود! پدر مارمولک، اختاپوس بود! یک لحظه در یک چیزی شبیه مکاشفه ی علمی احساس کردم این تحجر یک اختاپوس بزرگی است که بر ذهن و روان و عاطفه ما چنبره زده. اصلا این تحجّر مارمولکی نیست که خودش را مستتر کند و اگر پیدا شد سریع بدود و خودش را پنهان کند! اصلا همه جا را فراگرفته! اختاپوس است! این مارمولک چیزی جز برخی قسمتهای کوچک بدن این اختاپوس نبود! 👈رفقا کلام شاعرانه نمیگویم! نمیخواهم با تمثیلاتی بحث را جذّاب و تخیّلی کنم. واقعیتش را دارم میگویم. یک دفعه جا خوردم! ترسیدم! 👈عجب چیزی است! چه سلطنتی بر روان و اندیشه ی ما دارد! نکند تا حالا همواره از پس حجابهای تحجر به امور مختلف نگاه کرده ام؟! 👈نکند در بسیاری از امور به شکل ناخودآگاه قدیم بودن چیزی را بدون دلیل مرجّح گرفته باشم؟! 👈نکند بسیاری از انتخابهایم و اذیتهایی که در زندگی دیدم و سبک رفتاری که داشتم باطنش چیزی جز تحجر نبوده؟! آیا بررسی نمیخواهد؟! ✅اگر تحجّر اختاپوس است به همین قیاس تجدّد به همان اصطلاحی که گذشت نیز اختاپوس است! اختلال ادراکی برای انسان ایجاد میکند! 👈رفقا مساله تحجّر و یا تجدّد به همان معنایی که گفتم خیلی ریشه دارتر و مهمتر از آن است که گمانش را میکنیم. 🔻این تحجّر و تجدّد معمولا به شکل ساختارهای پیشینی رسوب یافته و نگرشهای بسیار کلان و ناخودآگاه بر وجود ما چنبره زده! از پس حجابهای غلیظی از تحجّر به امور نگاه میکنیم!🔺 👈امری که هیچ دلیلی ندارد. چه مشکلاتی را تا کنون برایمان به بار آورده و خودمان خبر نداریم! چقدر سنگ آن را به سینه مان زده ایم! چقدر تا حالا ما را به بازی داده است و خودمان هم خبر نداشته ایم! ✋نکند گاهی اسلام عزیز را به خاطر تحجّر خودمان بد نام کرده باشیم! نکند در ناخودآگاه برخی در کنار قرآن و سنت و عقل تحجر و تجدد هم دلیل شده باشد؟! نکند تحجر و تجدد زمام فکر دینی برخی را گرفته و با عینک آن به منابع نگاه میکنند؟! 👈فهم ابعاد عجیب این تحجر و تجدد خود مراقبه و محاسبه زیاد میطلبد. باید آن را کشف کرد. خیلی ریشه دار است. ⚪قرآن کریم نیز در آیات مختلفی یکی از علل کفر را تحجّر مطرح کرده است. اینها کافرند چون پدرانشان کافر بودند! چون گذشته شان کفر بوده است! پس باید حالا و آینده نیز کافر باشند! در قرآن کریم برای تحجّر برخی لایه های عاطفی نیز بیان شده است. 📖«إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ * فَهُمْ عَلى‏ آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ» 👈یعنی اصلا گاهی انسان حتّی میبیند که امر قدیمی خوب هم نیست ولی باز به دلایلی انگیزه های قوی برای تبعیّت از آن دارد. مانند اینکه آبائمان اینگونه بودند! آری یکی از عوامل تحجّر همین ابعاد عاطفی آن است. 👈یکی دیگر از عوامل تحجّر هم آن است که انسان از مأنوساتش لذّت میبرد. دوری از آن برایش از جهتی دردناک است. 👈یکی دیگر از عوامل تحجّر آن است که انسان به خاطر مجهول بودن امر جدید از آن میترسد! «الْمَرْءُ عَدُوُّ مَا جَهِلَهُ‏». 👈یکی از عوامل تحجّر تنبلی است. یکی از عوامل تحجر ... .