eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
.
باسمه تبارک و تعالی (11) (نظریه دولت و تجربه آنارشیسم در مونترآل کانادا) لابد للناس من امیر برّ أو فاجر 🔵مطلبی امروز خواندم که نقلش خالی از لطف نیست؛ مونترآل بزرگترین شهر استان کبک در کانادا و دومین شهر بزرگ این کشور پس از تورنتو و پانزدهمین شهر بزرگ آمریکای شمالی می‌باشد یکی از شهرهای الگو و نماد فرهنگ غربی. همچنین شهری ساکت و مشهور به نزاکت و صلح! 🔵این شهر یکبار به مدّت یک روز با اعتصاب پلیس مواجه شد و به زعم برخی یک تجربه آنارشیستی مناسب را در تاریخ رقم زد؛ این حادثه در سال 1969 معادل سال 1348 شمسی رخ داده است؛ 🔵استیون پینکر از متفکّرین مشهور معاصر که خود زمانی عقاید آنارشیستی داشت این واقعه را تجربه کرده و بعد از آن دست از این عقیده شسته است! وی این مطلب را در کتاب لوح سپید «the blank slate» خود که در سال 2002 منتشر کرد بیان نموده است. از منظر وی رفتار انسان اساساً با سازگاری‌های روانشناختی تکاملی شکل می‌گیرد! کاری به نظرش ندارم؛ خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا! این کتاب با ترجمه بهزاد سروری و دانیال قارونی توسط نشر نگاه معاصر در سال ۱۳۹۴ چاپ شده‌ است:
📖«هنگامی که در دهه رومانتیک 1960 نوجوان بودم و در کانادای مشهور به صلح و صفا زندگی میکردم اعتقاد راسخی به آنارشیسم باکونین داشتم. 📖من به استدلال والدینم می خندیدم که میگفتند اگر روزی دولت اسلحه هایش را زمین بگذارد همه چیز به گند کشیده میشود. 📖پیش بینی های متعارض ما در ساعت هشت صبح 17 اکتبر 1969 به آزمون گذاشته شد. در آن روز پلیس مونترآل دست به اعتصاب زد. تا ساعت 20:11 صبح نخستین دزدی بانک انجام شد. تا قبل از ظهر بیشتر فروشگاه های مرکز شهر از ترس غارت تعطیل کرده بودند. 📖 چند ساعت بعد، رانندگان تاکسی گاراژ کرایه ی لیموزین را که با آنها بر سر مسافرهای فرودگاه رقابت داشت به آتش کشیده بودند. یک تیرانداز از روی بام یک افسر پلیس محلی را کشته بود. شورش به چند هتل و رستوران کشیده شده بود، و پزشکی یک دزد را در منزل اش سلاخی کرده بود. 📖تا پایان آن روز، شش بانک را زده بودند؛ صد مغازه غارت شده بود؛ دوازده آتش سوزی عمدی رخ داده بود؛ به قدر چهل کامیون بار شیشه از ویترین مغازه ها شکسته شد؛ و سه میلیون دارای مردم خسارت دید؛ و تا مسئولان شهر ارتش را فرا نخواندند مونترآل روی آرامش ندید. این آزمون قاطع تجربی، عقاید سیاسی مرا زایل کرد» 🔵به همین مناسبت به ذهنم آمد نکاتی گذرا در زمینه آنارشیسم و نظریه دولت بیان کنم؛ 🔴آنارشیسم یا اقتدار گریزی مجموعه‌ای از فلسفه‌های سیاسی مخالف اقتدار و سازمان سلسله مراتبی از جمله سرمایه‌داری، ملی‌گرایی، دولت و همه نهادهای مرتبط است که در انجام کلیه روابط انسانی رأی به وجود جامعه‌ای مبتنی بر تمرکززدایی، آزادی و انجمن‌های داوطلبانه می‌دهد. 🔴آنارشیسم خواستار از بین بردن قدرت رهبری است و به معنای بسیار جدّی ای قائل به عدم نیاز انسانها به ولایت در عرصه زندگی اجتماعی دارند. اراده برای ایجاد جامعه‌ای بدون اجبار و طرد دستگاه‌های دولتی است، و این اعتقاد که طبیعت انسان به انسان اجازه می‌دهد در چنین جامعه بدون اجباری حاضر باشد، یا به سمت آن نیل کند و در مورد چگونگی اقدام برای دستیابی به آرمان‌های آنارشی پیشنهاد دهد. 👈البته آنارشیسم به این معنی یکی از لوازم عادی انسانگرایی و آزادی است. 👈 انسانی که گمان میکند با ارمغان آزادی از زیر یوغ استبداد پادشاهان نجات یافته است نمیخواهد بار دیگر خود را زیر یوغ دیگری با صورت بندی جدید مانند استبداد دولت یا استبداد رأی أکثریّت و مانند آن قرار دهد! 👈 آنارشیسم به این معنی امری جدید است و نباید آن را با نمونه های ادّعائی تاریخی آن مانند جنبش مزدک در ایران ساسانی و یا جنبش خوارج در تاریخ اسلام دقیقا یکسان پنداشت. 👈آنارشیسم امتدادی از پروژه آزادی در دنیای جدید با تأکید بر بلوغ انسان مدرن است! 👈به عقیده آنارشیستها اقتدار در نهایت صرف نظر از باز یا شفاف بودن این قدرت، فقط به طبقهٔ حاکمه تعلق دارد، زیرا همچنان توانایی مجبور کردن مردم را دارند. 👈یک استدلال دیگر آنارشیستی علیه دولت‌ها، این است که افراد تشکیل‌دهندهٔ یک دولت، حتی نوع‌دوست‌ترین افراد در بین مقامات، به ناچار بایستی دنبال کسب قدرت بیشتر باشند و این منجر به فساد می‌شود. 👈آنارشیست‌ها این تفکر را که دولت ارادهٔ جمعی مردم است، به دلیل متمایز بودن طبقهٔ حاکم از بقیهٔ جامعه، یک افسانهٔ غیرقابل تحقق می‌دانند. 🔵مهمترین نقد این تفکّر نیز تا کنون در ضرورت وجود نوعی ولایت و ناقص بودن انسانها از برقرار تعادل اجتماعی بیان شده است. به عبارتی این تعارضها با توجّه به حبّ نفس انسانها جز با سانّ و معدّل قابل برطرف شدن نیست و انسانها این بلوغ را ندارند که بتوانند در چنین نوع جامعه ای به زیست مناسب خود ادامه دهند؛ از این رو مارکس آنارشیسم را یک حماقت بچه گانه میدانسته است. 🔴البته این سانّ و معدّل در تفکّر دینی انبیاء الهی هستند و در تفکّرات مدرن قانون و دولت؛ 👈در فضای دینی بر اساس ربوبیّت تشریعی خداوند متعال این تنها خداوند متعال است که حقّ قانون گذاری دارد و هیچ حکمی جز حکم الهی اعتباری ندارد. از این رو جامعه میبایست با شریعت یا به تعبیر دیگر فقه اداره شده و نوعی ولایت فقه بر جامعه لازم است. 👈همچنین از منظر تفکّر شیعی حکومت نه تنها باید بر اساس ولایت فقه باشد بلکه همواره حقّ و منصب اولیاء الهی است و حکومت غیر از ایشان بر انسانها حکومت طاغوت میباشد؛ 👈در نظریه ولایت فقیه بر این مطلب تاکید میشود که بر اساس ادله جامعه هم نیاز به ولایت اجتماعی دارد و آنارشیسم باطل است و هم این ولایت بر اساس فقه وحیانی است نه با استبداد یا دولت و قانون بشری و هم باید توسط امام یا فقیه نائب وی اعمال شود نه توسط پادشاهان و روسای جمهور و افرادی از این دست.
🔴تفکّر مدرن مبتنی بر گرایش انسان مدارانه و آزادی خواهانه و اباحی گرایانه، اندیشه سکولاریسم ریشه دوانده و به جای ولایت فقه به ولایت قانون تن داده است. قانونی که اعتبارش را از نظر اکثریت جامعه میگیرد. به جای ولایت فقیه نیز با پدیده کلّی تری به نام ولایت دولت مواجه میشویم. 🔴از آنجا که آزادی انسان هیچ نوع ولایتی را بر نمیتابد آنارشیسم مولود قطعی آزادی است که قاعدتا به مبارزه با اقتدار دولتی نیز میپردازد ولی در تفکّر معقولتر لیبرال رایج در جوامع مدرن ضمن درک نیاز بشر به ولایت و نقص آنها در عرصه زندگی اجتماعی به نوعی خلاف اصل وجود دولت را قبول کرده و از همین رو حکم به حداقلی کردن شأن دولت در جوامع نموده اند. 👈مقصودم آن است که آنهایی که ولایت فقیه را صرفا به دلیل اینکه بشر بالغ نیازی به قیم ندارد چون ناقص نیست تا نیازمند ولی باشد میکوبند باید بدانند عمق حرفشان چیزی جز مطلوبیت آنارشیسم برای چنین بشر بالغی لااقل در آرمان مطلوبشان نیست؛ امری که نوع متفکرین غربی با تاکید بر نظریه دولت و حکومت آن را رد کرده اند. 🔸دولت از منظر آنان یک پدیده ذاتا بد است که تنها به مناط ضرورت قبول شده و الضرورات تتقدّر بقدرها! 🔸کتابی اخیرا به نام «انسان در مقابل دولت» اثر هربرت اسپنسر متفکّر معروف انگلیسی پس از بیش از یک قرن ترجمه شده! که در این زمینه خواندنی است. 👈 اسپنسر بر اساس نظریه بقاء اصلح و تعمیم آن از زیست شناسی به جامعه شناسی و سیاست معتقد است که باید جامعه را آزاد گذاشت تا تنها اصلح باقی بماند و ضعیف حرس شود. 👈وی با حمایت دولتی به فقراء و برنامه ریزی برای مستضعفین شدیدا مخالف است زیرا اینگونه کارهای احساسی بالمآل مخالف مصالح نوع انسان است! 👈 آنهایی که مفید هستند باید در جامعه باقی بمانند نه آنها که دولت تصمیم میگیرد! 👈از فروعات دیگر نگاه داروینی به جامعه انسانی و بقاء اصلح آن است که دولتها نباید برای نهادهای اجتماعی تصمیم بگیرند و در آن دخالت کنند! نباید دیدی سوسیالیستی در جامعه داشت. 👈 دولتها نباید در بازار هم دخالتی کنند. دولت نباید هرگز بزرگ شود طوری که جیره خوار پروری کرده و مردم را متوقع کند. 👈از همینجاست که قانون هم باید کمتر و کمتر شود زیرا قانون وقتی زیاد شود سه مشکل پیدا میشود: 🔹یکی اینکه دولت بسیار بزرگ میشود 🔹و دیگر اینکه با پدیده پیچیدگی و تناقض قوانین مواجه میشویم 🔹و دیگر اینکه نگاه مردم به دولت قیم مآبانه شده گویا دولت برای هر مشکلی دارویی دارد! 🔸این اوضاع باعث میشود که مردم منشأ کامیابی خود را خود و منشأ ناکامی را دولت بدانند! 🔸یکی از مطّلعین نقل میکرد که الآن در اقتصاد لیبرال ژاپن با دو برابر جمعیت ایران دولتش حدود 400 هزار نفر دارد ولی دولت ایران ظاهرا حدود 8 میلیون حقوق بگیرد دارد! 🔶در هر حال در نقد نظریه دولت نکات زیادی به ذهن خطور میکند: 👈یکی اینکه باید به نحوی سامان یابد که در تفکّر دینی صورت بندی جدیدی از طاغوت محقق نشده و منافاتی با ربوبیت تشریعی الهی نداشته باشد. 👈دیگر اینکه مبانی نظریه دولت به شکل رایج غربی عمدتا مبتنی بر انسانگرایی و آزادیخواهی بی قید و سکولاریسم پی ریزی شده که نقدهای روشن خود را از منظر دینی دارد. به عبارتی یک هستی شناسی و انسان شناسی خاصّی در نظریه دولت به شکل کنونی اشراب شده که قابل بحث است. 👈 در ادامه پیامد معروف آن در زمان ما که همان اقتصاد لیبرالیسم و نظام سرمایه داری است خود نوعی آنارشیسم است. 🔵به نظر حقیر اگر دانشمندان غربی آنارشیسم را در زمینه ردّ نظریه دولت با استدلال به نیاز واضح بشر به ولایت قانون و دولت محکوم میکنند دقیقا به همین مناط باید اقتصاد آزاد را نیز محکوم کنند. 🔵طرفه اینکه پیش فرض اساسی اقتصاد آزاد لیبرالی همان پیش فرض اساسی آنارشیسم است که آدام اسمیت در قرن 18 به خوبی با مفهوم «دست نامرئی» به آن اشاره کرد. یعنی یک عامل غیبی منافع شخصی و منافع اجتماعی را در شرایط رقابت کامل متعادل میکند! جلّ الخالق! چه راحت به چیزی معتقد میشوند که اینقدر نتایج سهمگین برای مستضعفین و طبقات انسانی دارد. 🔷اینان معتقدند تلاش افراد برای حداکثر کردن منافع خود اغلب ممکن است بیشتر به جامعه نفع برساند تا زمانی که مستقیما تلاش میکنند تا به جامعه نفعی برسانند! 👈با اندک تاملی روشن است که این دست نامرئی و هماهنگی پیشین بنیاد مورد ادعای بازار آزاد نه امری بیّن است و نه مبیّن و بلکه خلافش واضح است. اصلا اینطور نیست که اگر هر کسی فقط به فکر خودش باشد جامعه نظم پیدا کند و رشد میکند. ✋در هر حال گویا اینها تکانه های نظریات چون داروینیسم است که ورای نکات علمی که داشته تجلّیات شومی از خود در عرصه های مختلف نشان داده است! 👈این نوع نگاه به جامعه و به طبقات اجتماعی و مستضعفین و باز کردن عرصه برای مسرفین و ثروتمندان و قارونهای زمان خلاف ضروریات دین مبین اسلام است.
👈اما در زمانه ما با توجّه به پیچیدگی های نوین راه و طرح تفصیلی صحیح کدام است؟ به نظر میرسد هنوز کاملا مطلب روشن نبوده و نیازمند استفراغ وسع و استنباط قویّ از متون اصیل میباشیم.
.
باسمه تبارک و تعالی (12) «ضرورت نهادینه سازی ارزش جهاد اقتصادی در فرهنگ دینی» 🔵امروز فیلمی را یکی از عزیزان نشانم داد. 😢یک طلبه در یک صحنه ناراحت کننده در خیابان ظاهرا صفاییه قم فرزندانش را نیز آورده بود و داد میزد و از نظام اقتصادی حوزه علمیه نزد مردم شکایت میکرد که شهریه او را 28 ماه است به دلیل آنکه میوه فروشی کرده قطع نموده اند! کاری به واقعیت ماجرا و قبح این صحنه ندارم؛ شاید مسئولین حوزه نیز توجیهاتی مانند عدم تحقّق احصار فی سبیل الله و... برای تعلّق وجوهات به چنین اشخاصی داشته باشند! 🔵چیز دیگری به ذهنم خطور کرد و به نظرم رسید جملاتی در مورد آن بنویسم؛ 🔷ریشه بسیاری از این امور به ارتکازات ما از اقتصاد دینی برمیگردد؛ 🔹وقتی ما از منظری بالاتر به هندسه فرهنگ دینی موجود در اذهان مؤمنین مینگریم متوجّه یک خلل جدّی در زمینه ارتکازات دینی خودمان در زمینه بعد اقتصادی میشویم. 🔹گویا با شخصیتی مواجه میشویم که چندان در بعد اقتصادی به بلوغ خود نرسیده و به سادگی میتوان حدس زد که خروجی های چنین ذهنیتهایی در شرایط مختلف کمبودهای جدّی اقتصادی را نتیجه میدهد. 🔵قبل از شرح این نکته مقدمه ای میگویم که از باب تمثیل تا اندازه ای مرادم را روشن کند؛ 🔴به اذعان هر منصفی تا قبل از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله تعالی بعد سیاسی اسلام در ذهن علمای دینی و بالتبع توده مؤمنین جایگاه مناسب خود را نداشت.
🔸گویا تلاش سیاسی در حوزه ای دنیایی تفسیر میشد و تداعی گر نوعی آلودگی به پلشتی های دنیایی بود که انسان مؤمن نباید آن را وظیفه دینی خود تلقّی کرده و از آن حسّ معنویّت و جهاد و قداست دریافت کند! 🔸این امر بزرگترین ابزار طواغیت در استحمار و ظلم بر جامعه اسلامی بود. 🔸 امام امّت با شعار اینکه سیاست ما عین دیانت ماست این بعد را ترمیم نمود. حقّا کار فوق العاده و جرّاحی عظیمی در جامعه ی شیعی بود. تا قبل از ایشان به این سان بعد سیاسی اسلام برجسته و استنباط نشده بود. 🔻حال دقیقا کلام بنده در همین است که اقتصاد ما نیز عین دیانت ماست.🔺 🔴 اینکه مؤمنین چنین حسّی داشته باشند و خود را مشغول فعّالیتهای اقتصادی مهمّ و کلان نموده و هوش اقتصادی خود را تقویت کنند وآن را در چارچوب جهاد فی سبیل الله دیده و از آن حسّ معنویت گرفته و با رعایت تقوای مناسب این حوزه اهداف پاک اقتصادی را دنبال کنند امری است که امروزه در فرهنگ دینی ما اصلا برجسته نیست 🔸آیا کسی انتظار دارد که با فعالیتهای کلان اقتصادی و دوندگی های آن نورانیّت و سلوکش بهتر شود؟ 👈حقیقتا بعد اقتصادی اسلام برجسته و استنباط نشده بلکه به واسطه موقعیتهای تاریخی و دستهای پنهانی و سوء برداشتها و عوامل دیگر مفاهیمی در این زمینه برجسته شده که جامعه ایمانی را عملا در طول تاریخ به بهانه آخرتگرایی و دوری از محبّت دنیا و اموری دیگر به فقر و فلاکت و وابستگی به ظالمین کشانده است. 👈انسان اگر اندکی با عقل خود خلوت کند به وضوح درک میکند که یک دین حقّ نمیتواند جامعه و انسانها را به فقر و عدم برخورداری دعوت کند! 👈همانگونه که در می یابد که یک دین حقّ نمیتواند انسان را به شهوات و پرهیز از خردورزی دعوت نماید. 👈این یک حکم روشن است که «کاد الفقر أن یکون کفرا»! به قول مثل سائر و حکیمانه بین عوامّ بی مایه فطیره! 👈نیازهای مادّی و اقتصادی انسانها در قاعده هرم انگیزشی انسانها قرار گرفته و اگر دینی نتواند مدیریتی مناسب از آن را بیان کند خود بزرگترین دلیل بر عدم حقّانیت و یا بروز تحریف و نقص در آن است. 👈امری که عظمت و خیره کنندگی تأثیر آن در احوالات گوناگون برخی مانند مارکس را دچار شطحیّات معروفش نموده و البته به افراط کشانده است. ولی در هر حال نمیتوان منکر تأثیر بسیار بسیار عظیم نیروی اقتصادی و نحوه تولید و توزیع و پراکندگی ثروت در امورات مختلف شد. 👈تورّق در تاریخ اسلام و روایات اسلامی به وضوح ما را با این حقیقت مواجه میکند. از همان ابتدا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با استفاده از ثروت حضرت خدیجه سلام الله علیها در مکّه مکرّمه و ثروت مخیریق یهودی و صدقات معروف او و اموری از این دست توانست حوائج مادّی مورد نیاز نهضت و مسلمین را تا اندازه ی مهمّی تأمین نماید. 👈 قرار نبود که امورات همواره با مائده ی آسمانی و منّ و سلوی و ورای نظامات مرسوم و سنن الهی رقم بخورد. 👈اهل بیت علیهم السلام نیز به هیچ رو افرادی فقیر و محتاج در جامعه نبوده و به این امر دعوت نمیکردند. 👈روایات بسیاری داریم در مذمّت فقر و ضرورت تلاش دنیایی مؤمنین مخصوصا در عرصه های مهمّ اقتصادی مانند تجارت که ترک آن ولو نیاز اقتصادی هم نداشته باشند باعث نقصان در عقل آنها میشود! 👈این از مسلّمات دینی و همینطور عقلی است که: «إنّ من البلاء الفاقة» آیا نداری و احتیاج و نقصان چیزی است که ذاتا ارزشمند باشد؟! 😔متأسفانه باید اقرار کرد که عقل بلوغ یافته و اقتصادی خوبی در فقه دینی رایج بین مؤمنین ایجاد نشده است. چقدر سرمایه ها و پولهایی بین ما بوده که نتوانسته ایم به واسطه همین عدم بلوغ اقتصادی مناسب برنامه ریزی مناسبی نسبت به آن برای استفاده از آن در مجاری مناسب و تبلیغ دین و بهبود وضع مؤمنین داشته باشیم. 👈روایاتی مانند تشویق به تجارت و پرداختن به معالی الامور و کارهای کلان و حتّی در موضوعات ریزی مانند سرمایه گذاری در بخش ملک و مسکن و ممحوق بودن ثمن پولهای ناشی از فروش این قسم از املاک و کراهت اجیر شدن و اهمّیت تقدیر معیشت و... . 👈حتی در روایتی آمده که بنی امیّه با ترویج شایعه سخاوت بنی هاشم بین مردم باعث آن شده اند که مردم به سمت ایشان هجوم آورده و ایشان نیز برای اثبات این فضیلت در حقّ خود اموال خود را بذل و بخشش کرده و فقیر گردند! 👈اصلا چرا رسول الله صلی الله علیه و آله فدک با آن عظمت اقتصادی نسبت به جامعه فقیر اسلامی در آن زمان را به دخترشان فاطمه سلام الله علیها بخشیدند! این یعنی اهمّیت موضوع اقتصاد برای آینده حکومت. چرا خمس را به ایشان اختصاص دادند! این همه پول برای چه بود؟
🔵در جایی مفصّل در این زمینه با برخی طلّاب عزیز صحبت کردم که اساسا باید یک تحوّلی در نحوه باب بندی کتب حدیثی ایجاد شود. بسیاری از مباحث هست که ابواب مهمّ روایی ماست ولی باب نشده و روایاتش جمع آوری نشده و بالتبع برجسته سازی مناسب نشده و همینطور بالعکس. این خود نیازمند اجتهادی نوین دارد. 🔶در هر حال نگاه بیرونی به مفاهیم اقتصادی شکل گرفته در ارتکازات مؤمنین نشانگر آن است که جامعه ایمانی نمیتواند در بعد اقتصادی به کفایت و شکوفایی لازم برسد. 🔸راستی چه عجیب است این موقعیت برای فرهنگی که در آن روایاتی مانند این روایت شریف وجود دارد: «أوحی الله تعالی الی داوود: یا داوود إنّک نعم العبد لولا أنّک تأکل من بیت المال و لا تعمل بیدک شیئا»! 🔸در واقع گویا مؤمنین و پاکان عرصه را برای دزدان و ناپاکان و طواغیت اقتصادی خالی گذاشته اند همانطور که قبلا عرصه را برای طواغیت سیاسی و ظالمین خالی گذاشته بودند! 🔸اقتصاد امری است که به خوبی در دین یهود وارد هندسه معرفت دینی آنها شده و باعث گردیده شاهرگهای عظیم اقتصاد جهانی را به دست گیرند. خوب هم فرمولهای پیشرفت اقتصادی را فراگرفته اند. 🔸در برهه ای میخواستند آن را به بهائیت نیز تعلیم دهند و نزدیک بود فتنه ای بزرگ در بین شیعه شکل بگیرد که بحمد الله تا کنون راه به جایی نبردند. 🔸در هر حال دنیا و آخرت در تفکّر اصیل شیعی از هم جدا نیست و به تعبیر امام صادق علیه السلام: «لیس منّا من ترک دنیاه لآخرته و لا آخرته لدنیاه». 🔻خلاصه اینکه این فقر اقتصادی شایع بین مؤمنین و نداشتن کفاف واصل و یا عدم بهره مندی از وسع فاضل نزد اکثر آنها ریشه در فقر فرهنگی دارد.🔺 ✋ممکن است اشکال شود که در روایات زیادی به زهد و پرهیز از اسراف و کنز و مدح فقر و... پرداخته شده است. در جواب میگویم: 👈فرض این است که شنونده این بیانات انسان عاقلی است! با یک انسان خالی الذّهن فاقد هر گونه عقل و ادراکات قبلی که سخن نگفته اند! باید دید مراد چیست. 👈این روایات هم روایات معارض بسیاری دارد که اشاره کردیم 👈و هم اینکه میتوان در درون خود آنها و با قرائن دیگر مراد را دریافت. 👈در اسلام یک آسیب شناسی خوبی از اموری که عارض بر فعالیتهای اقتصادی و ثروت میشود بیان شده که نباید آنها را با مذمّت خود جهاد اقتصادی و ثروت و بذل آن در راه خدا اشتباه گرفت. 👈اموری مانند اسراف، تبذیر، غرور، کنز کردن، غفلت از آخرت و... که باید مراقب آنها بود. 👈از یکی از فضلاء شنیدم که از آیت الله جوادی آملی حفظه الله تعالی نقل میکردند که ایشان بارها میفرمودند که آنچه در اسلام منع شده اکثار در مصرف است نه اکثار در تولید! نکته جالبی است؛ البته میتوان در جای مناسب دیگر بحث کرد که آیا میتوان بین این دو نوع اکثار تفکیک نمود؟ آیا میتوان تولید مازاد را از مصرفگرایی جدا نمود؟ ولی در هر حال تفطّن جالبی است. 👈همچنین نهادینه شدن ارزش فعالیت اقتصادی منافاتی با زهد و دوری از مصرفگرایی ندارد 👈و همینطور اینکه دعوت دینی معمولا بین فقرا و مستضعفین بیشتر اجابت میشود تا اغنیاء نیز منافاتی با نکات پیش گفته ندارد. مدح فقر و صبر بر آن نیز همچنین. 👈اینکه امتحان انسان در ظرف ثروت زیاد است نیز امری روشن است همانطور که فقر نیز آبستن امتحانات زیادی است.
👈بخشی از روایات ناظر به مدح فقر و ترویج زندگی زاهدانه نیز ناظر به سیره علوی علیه السلام و اوائل گسترش اسلام است که فرهنگ ثروت اندوزی قارونی بین صحابه و تابعین در حال رواج بود که با واکنش علی علیه السلام مواجه شد. همان نکته ای که بعدها به واسطه آن بر امام صادق علیه السلام خرده گرفتند و حضرت که لباسی فاخر چرا پوشیده و سیره جدّ خود را ترک گفته است! 🔵استطرادا این نکته را هم میگویم که در زمینه طلب رزق فرقی بین طلاب و دیگران نیست. 👈همگان مخاطب روایات طلب رزق هستند و اینکه برخی مانند شهید ثانی در منیه المرید و صاحب حدائق سعی کرده اند طالب علم دینی را تخصیص بزنند همانگونه مرحوم شیخ انصاری در مکاسب در بحث تفقّه در تجارت و قبل از بحث تلقّی رکبان میگویند وجهی ندارد. 👈اگر تزاحمی بین طلب رزق و طلب علم چه علم حوزوی یا علوم دیگر مورد نیاز جامعه اسلامی وجود داشت باید تحت قواعد کلّی باب تزاحم دیده شود. 👈 البته این روشن است که وجوه رزق طلاب دینی محدودیت خاصّی دارد. کسی برای ثروت اندوزی نباید وارد حوزه علمیه شود. 👈ولی اینکه گاهی گفته میشود رزق طلّاب به صورت کلّی نیازی به برنامه ریزی نداشته و خودش خود به خود اگر درس بخوانند و نیّتشان صحیح باشد تأمین میشود دلیل مطمئنی ندارد. 👈در این راستا دو روایت مورد استدلال قرار گرفته است. اوّلی را مرحوم شهید ثانی در منیة المرید آورده که از عامه است و بر اساس آن: «قد تکفّل لطالب العلم برزقه عمّا ضمنه لغیره»؛ تفسیر شهید از این روایت این است: «بمعنی أنّ غیره محتاج الی السعی علی الرزق حتی یحصل له و طالب العلم لا یکلّف بذلک بل بالطلب و کفاه مؤونة الرزق إن أحسن النیّة و أخلص العزیمة»! در این مضمون در طرق عامّه روایات دیگر هم هست مانند اینکه: من طلب العلم تكفل الله برزقه یا اینکه: من تفقه في دين الله كفاه الله همه ورزقه من حيث لا يحتسب؛ 👈 روایت دیگر روایت علی علیه السلام است که صاحب حدائق برای این منظور به آن استدلال نموده است: «إنّ طلب العلم أوجب علیکم من طلب المال؛ إنّ المال مقسوم مضمون لکم قد قسّمه عادل بینکم و ضمنه و سیفی لکم و العلم مخزون عند أهله و قد أمرتم بطلبه من أهله فاطلبوه». 🔶این دو روایت مشکل سندی دارد و روایت دوّم هم مشکل دلالی دارد و اساسا چنین امر خطیری را نمیتوان به سادگی با اینگونه استدلال اثبات نمود. بیان قطعی الدلالة و الصدور میخواهد. 🔸 استدلال به تجربیات شخصی نیز نمیتوان این ادّعای کلّی را اثبات کند. کسی که با صدق نیّت و تلاش کاری کند چه طالب علم و چه طالب رزق دنیایی ممکن است از طرق غیبی روزی داده شود. من یتّق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب. 🔴ولی اینکه برنامه ریزی و تقدیر معیشت را به این بهانه در معیشت طلّاب رها کنیم واقعا امری نیست که هیچ فقیهی بتواند به سادگی بعد از غور در مسأله و استفراغ وسع در آن قبول کند. 🔶البته مطالب پیش گفته منافاتی با دعا و توکّل و تأثیر امور غیبی در این زمینه ها ندارد. 🔸یک روایت صحیح که با اسانید متعدد آمده را تقدیم میکنم: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ بَهَائِي وَ عُلُوِّ ارْتِفَاعِي لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا إِلَّا جَعَلْتُ غِنَاهُ فِي نَفْسِهِ وَ هِمَّتَهُ فِي آخِرَتِهِ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ» 🔵بنده خود بارها تأثیر عمیق اذکار در جلب روزی را به نحو خیره کننده ای تجربه کرده ام. در اینجا یک ذکر موثّق و مجرّب را در زمینه اداء دیون و جلب روزی مادّی و معنوی از پیامبر صلی الله علیه و آله به دوستان هدیه میکنم: «تَوَكَّلْتُ‏ عَلَى‏ الْحَيِ‏ الَّذِي لا يَمُوتُ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ‏ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا»
.
باسمه تبارک و تعالی (13) «آیا خوارج منافق بودند؟ فما زالوا علی النّفاق مصرّین» «مغالطه رایج عدم تفکیک بین روند و رویداد در مباحث تاریخی» 🔵چند سال پیش در مراسم پیاده روی اربعین توفیق داشتم با طلّاب مدرسه علمیه حقّانی همسفر شوم. چه ایام خوشی و چه توفیق بزرگی بود! 🔵در حرم امیر المؤمنین علیه السلام به پیشنهاد برخی اساتید زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام را خواندیم. قبلا به این زیارت توجّه نداشتم. حقّا زیارت بسیار زیبا و دلنشین و یک دوره تاریخ صدر اسلام به روایت امام هادی علیه السلام است. خیلی خوب است که در اوقات دیگر هم از آن غفلت نشده و مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. 🔵امام هادی علیه السلام این زیارت را در روز غدیر در همان سالی که معتصم عبّاسی ایشان را از مدینه به عراق تبعید نمود خواندند. این زیارت را نوّاب اربعه در عصر غیبت از زبان امام حسن عسکری علیه السلام بین شیعه اشاعه نموده اند. مرحوم ابن المشهدی در کتاب مزار سند این زیارت مفصّل و مهمّ را نقل نموده است. یادم هست وقتی سیر تاریخی این زیارت به خوارج رسید با این فراز مواجه شدم: «فَمَا زَالُوا عَلَى النِّفَاقِ‏ مُصِرِّينَ‏، وَ فِي الْغَيِّ مُتَرَدِّدِين‏» 🔴به فکر فرو رفتم که آن خوارجی که ما میشناسیم و به ما معرّفی شده اند مشکل نفاق نداشتند. ما گمان میکردم خوارج جریانی است که به شکل مستقیم مولود سطحی نگری های دینی است. واقعا مراد چیست؟
🔷یک نظر در تبیین وجه نفاق خوارج همان است که در تصویر بالا از مقام معظّم رهبری آوردم. 👈از منظر ایشان نفاق آنها از این منظر است که در دعاوی خود صادق نبودند لذا بعدا با نیروهای دیگر علیه جبهه حقّ ائتلاف کردند. 👈مانند منافقین ما در نظام اسلامی که برخلاف همه ادّعاهای خود با استکبار جهانی علیه نظام اسلامی ائتلاف کردند و عملا بازوی اجرایی آنها شدند. خوب این یک تبیین جالب میتواند باشد. 🔷در هر حال این را در گوشه ذهنم گذاشتم تا اینکه امروز با مقاله استاد پاکتچی به عنوان «نظام قبیله ای و خاستگاه خوارج نخستین» مواجه شدم و مسأله نفاق خوارج برایم دوباره مطرح شد. 👈استاد پاکتچی تحلیلی دیگر از شکلگیری جریان خوارج مبتنی بر نگاه سیاسی مبتنی بر نظام قبیله ای در صدر اسلام ارائه نمودند. 👈ایشان از تحلیل نظام قبیله ای به منزله ابزاری برای توجیه وقایع رخ داده پس از جنگ صفّین در راستای تکوین خوارج نخستین استفاده میکنند. 👈از دید ایشان رقابتهای موجود میان قبایل عربی ساکن در عراق نقشی تعیین کننده در بروز خارجی گری داشته است. 👈از نکات قابل توجّه در این زمینه آن است که خوارج در یک سری قبائل خاصّی ظهور میکردند و در برخی قبائل دیگر اصلا زمینه ظهور نداشتند. 👈همچنین گویا جریان خوارج یک ماهیت ضد مضری داشته است. 👈از دید ایشان نباید جریان خوارج را تنها به ساده اندیشی و ضریب هوشی پایین برخی مقدّسین تقلیل داد؛ اینها و بسیاری دیگر افرادی نبودند که فریب چنین شبهات ساده لوحانه ای را بخورند. 👈 البته ساده لوحان نیز صف مقدّم این جریان را تشکیل دادند ولی باطن جریان خوارج گویا یک نفاق سیاسی خاصّی بوده است. 👈همانطور که امروزه نیز در داعش عمدتا انسانها ناآگاه با اغراض مختلف مذهبی و مادّی و... عضو هستند ولی این منافاتی ندارد که در پشت پرده سلسله جنبانان این جریان استکبار جهانی باشد. 👈لذا اینکه عمدتا خوارج از قرّاء قرآن بوده اند و اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که انهم طلبوا الحقّ فأخطئوا برخلاف اهل شامّ منافاتی با نفاق باطنی این جریان و ضرورت واکاوای عمق آن ندارد. 👈نقش امثال اشعث بن قیس و شبث بن ربعی و دیگران در شکلگیری این جریان و بررسی ریشه های ظهور آن در صف بندی های سیاسی آن زمان امری است که بررسی های دقیق میطلبد. 👈در هر حال ممکن است ادّعا شود که خوارج اساسا برنامه ای برای بیرون آوردن خلافت از دست طرفین دعوا یعنی علی علیه السلام و معاویه و برگرداندن آن به قاعده ای دیگر از خلافت عربی غیر از خلافت قریش بوده است. 👈اشعث بزرگ قبیله کنده خود زمانی در اوان گسترش اسلام تا حدّ پادشاهی بر قسمتی از عرب یمن رفته بود و به اذعان مورّخان رفتاری پادشاهانه داشته است. 👈اینان بر اساس یک نقشه خاصّ ابتدا بعد از طرّاحی جریان به نیزه کشیده شدن قرآنها و دعوت به حکمیّت از احساسات دینی و ساده اندیشی برخی استفاده کرده و علی علیه السلام را که مشرف به پیروزی بر معاویه بود مجبور به قبول حکمیت کردند. در حکمیّت هم شرط کردند که شخص از مضر نبوده و یمنی باشد و در ادامه وقتی حضرت بر اساس پیمان از ادامه نبرد منصرف شد و دسیسه سیاسی حکمیّت روشن شد با طرح برنامه ای دیگر و استدلال به اینکه از همان ابتدا قبول حکمیّت از جانب طرفین خلاف ما أنزل الله بوده و لا حکم الّا للّه! حکم به باطل بودن خلافت طرفین و لزوم تأسیس خلافت جدید با معیارهای دیگر شدند! 👈آیا این جریانی عادّی است؟ در هر حال بررسی ابعاد سیاسی این جریان ورای تقلیل آن به جنبشی برخاسته از ساده اندیشی دینی امری جالب توجّه است.
🔴البته این امر منافاتی با آن ندارد که استفاده از این ساده اندیشی در فضای دینی آن زمان ابزاری و سنگری برای اغراض منافقانه دیگر باشد. 🔻نکته مهم در این زمینه آن است که از یک ساده انگاری تاریخی ذهن خود را بیرون آورده و این جریانات را اوّلا در مناسبات پیچیده انسانی شبیه آنچه در زمان ما جریان دارد ببینیم و ثانیا مناسبات پیچیده آن زمان را دانسته و با نوعی استصحاب قهقرائی احوالات زمان خود را بر آن زمان تحمیل نکنیم و ثالثا تنها به برخی داده های محدود تاریخی و مشهورات و مدلهای تبیین کننده اولیه اکتفاء ننماییم.🔺 🔴عمده ترین ابزار در این نوع پژوهها نیز بعد از مطالعات دقیق تاریخی آشنایی تفصیلی با مناسبات دینی و اقتصادی و سیاسی و نظامات قبیله ای آن زمان است که ان شاء الله تعالی در نوشته ای دیگر در مورد آن نکاتی بیان خواهم کرد. 🔵برای درک بهتر مطلب نکته ای را عرض میکنم. 🔹در مطالعات تاریخی یکی از مغالطات رایج غفلت از روندها و عطف نظر به رویدادها است. 👈در تحلیل خوارج عمدتا به رویداد کید عمرو بن العاص و به نیزه زده شدن مصحفها عطف نظر میشود. در ادامه شکلگیری جریان خوارج که تا زمان ما ادامه دارد و حکومت عمّان نیز بر اساس فقه خوارج اداره میشود را مبتنی بر این رویداد تاریخی تحلیل میکنند. 👈روندها به دلیل آنکه چندان محسوس نیستند معمولا مورد غفلت قرار میگیرند. 👈 آیا شکلگیری خوارج مبتنی بر روندهایی بود که با آن رویداد به فعلیت و رسمیت رسید؟ این میتواند تقریر بهتری در مورد پرسش از شکلگیری جریاناتی مانند خوارج باشد. 👈وقتی ما بیشتر به بررسی روندها میپردازیم کمتر غافلگیر شده و دچار پدیده تعجّب تاریخی میشویم. اذا ظهر السبب بطل العجب. 👈روندها به رویدادها قدرت و معنی میدهند ولی چون نامحسوس و تدریجی هستند معمولا تأثیر آنها مغفول میماند و حتّی انسان تاریخی خود را با آن سازگار کرده و از وجود آنها غافل میشود. 🔶بد نیست یک مثال عرض کنم؛ رئیس یک اداره برخورد جزئی با کارمندش میکند و ناگهان میبیند که آن کارمند تقاضای استعفاء کرده است! رئیس دیگران گله میکند که تنها یک انتقاد جزئی کرد! ولی کسی که به خوبی فهمیده که معمولا روندها مهمتر از رویدادها هستند میگوید این رفتار و انتقاد جزئی تو که یک رویداد ناخوشآیند است احتمالا در یک روند ناخوشآیند قبلی ریشه دارد که این رویداد اخیر مانند یک جرقه بوده و یا معنای زیادی به این رویداد جزئی بخشیده نه اینکه همه ی تصمیم استعفاء آن شخص منوط به انتقاد جزئی شما باشد! 🔶اگر درست این تفکیک را انجام ندهیم رویدادها خیلی پرنقشش تر از آنچه باید باشند خود را نشان میدهند. 🔸البته گاهی نیز یک رویداد منجر به یک روند میشود و این روند رویدادهای بعدی را تشدید میکند و ... . 👈شناخت روندهای تاریخی به انسان قدرت پیش بینی و بصیرت میدهد. 👈 تاریخ صدر اسلام را نباید بسان مجموعه ای از اتّفاقات دید و به دنبال ارائه دلیلی برای هر کدام باشیم. مثلا سقیفه را نباید صرفا در یک رویداد دید و سعی در تفسیر آن نمود. 👈ما معمولا عادت داریم که تغییرات ناگهانی محیط را درک نماییم و از درک تغییرات تدریجی و روندها و مناسبات عاجزیم. 👈علم تاریخ نیز مانند رسانه های امروزی به این مغالطه دامن زده و معمولا تمرکز انسانها را به وقایع و رویدادها جلب میکند. 👈آنچه اهمّیت بیشتری دارد پی بردن به الگوهای کلان حاکم بر روابط انسانی مانند الگوهای اقتصادی و سیاسی و دینی است که میتواند رویداد آفرین بوده و به رویدادها معنی و شدّت و ضعف بدهد. 👈سنّت واقعه نگاری که چه کسی چه کاری کرد و چه سالی چه شد میتواند منجر به برداشتهای منفعلانه رویداد محور از امور شود. 🔴همچنین مغالطه ی دیگر در زمینه تحلیل امور تاریخی آن است که معمولا پدیده های تاریخی بر اساس ظواهر آن مورد بررسی قرار میگیرد و ما معمولا راهی برای دانستن نیّات پنهان و جلسات مخفیانه و دسیسه های ورای این ظواهر نداریم. از اینجاست که این امر به پیچیدگی تحلیل امور تاریخی می افزاید. 🔻ما معمولا عادت داریم مبتنی بر داده های موجود به سرعت مدلی معقول و منسجم برای تبیین پدیده تاریخی پیشنهاد کرده و همین خصلت انسجام در تبیین گری مدل خود مبتنی بر مشهورات تاریخی را مناط صدق آن بدانیم.🔺 👈 همین امر خود نوعی ساده انگاری در تاریخ است که صحبت از آن شرح مفصّلی میطلبد. 👈راهکار در امان ماندن از این مغالطه بعد از خودآگاهی به آن اکثار در یافتن شواهد و داده های تاریخی است به صورتی که هر مدلی نتواند به سادگی همه آن را تبیین کند.
🔵در انتها حیفم آمد نکته ای را در زمینه خوارج عرض نکنم. 🔹مطلبی در الهدایة الکبری اثر حسین بن حمدان خصیبی دیدم که در جای دیگر ندیده ام لذا مناسب دانستم که آن را به اشتراک بگذارم. 🔹وی در نقل حوادث جنگ نهروان مطلبی آورده که بر اساس آن قبل از شروع جنگ حضرت علی علیه السلام از خوارج خواست استدلالهای خود را برای مباح شمردن جنگ با خود بیان کنند؛ 🔹 خوارج در این نقل بسیار مهمّ 5 اشکال از حضرت گرفتند که هر کدام باعث مباح شمرده شدن خون ایشان به زعم آنان است! در ادامه امیرالمؤمنین علیه السلام به پاسخ تفصیلی این شبهات میپردازند. 🔹عجیب آنکه اشکال نخست آن است که چرا بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله تو را به عنوان خلیفه بعد از خود انتخاب کرد از آن کنار کشیدی؟ این کفر و باعث مباح شدن خون توست! 🔹این نقل بسیار مهمّ تاریخی نشانگر آن است که ورای شهرت این امر در تاریخ جریان خوارج به نوعی منتقد اساس پدیده خلافت از همان ابتدا بوده و دنبال طرحی نو برای خلافت اسلامی بوده و با خلافت شیخین نیز مشکل داشته است. 🔸 البته در صحّت و سقیم این نقل فعلا تحقیقی نکرده ام ولی بسیار جای تأمّل دارد: قَالُوا: أَنْكَرْنَا أَشْيَاءَ يَحِلُّ لَنَا قَتْلُكَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهَا. 👈أوَّلُهَا: أَنَّكَ كُنْتَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيَّهُ، وَ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدِهِ، وَ قَاضِيَ دَيْنِهِ، وَ مُنْجِزَ عِدَاتِهِ، وَ أَخَذَ لَكَ رَسُولُ اللَّهِ الْبَيْعَةَ فِي أَرْبَعِ مَوَاطِنَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ: فِي يَوْمِ الدَّارِ، وَ فِي بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ، وَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ، وَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ، وَ سَمَّاكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تَشَاغَلْتَ بِوَفَاتِهِ، وَ تَرَكْتَ قُرَيْشاً وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ يَتَدَاوَلُونَ الْخِلَافَةَ، وَ الْمُهَاجِرُونَ يَقُولُونَ: الْخِلَافَةُ لِمَنِ اسْتَخْلَفَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَخَذَ لَهُ الْبَيْعَةَ مِنْهَا، وَ سَمَّاهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ قُرَيْشٌ تَقُولُ لَهُمْ لَا نَرْضَى وَ لَا نَعْلَمُ مَا تَقُولُونَ، فَقَالَ لَهُمُ الْأَنْصَارُ: إِذَا مُنِعَ عَلِيٌّ حَقَّهُ فَنَحْنُ وَ أَنْتُمْ أَحَقُّ بِهَا فَتَعَالَوْا نَنْصِبْ مِنَّا أَمِيراً وَ مِنْكُمْ أَمِيراً فَجَاءَتْ قُرَيْشٌ فَقَامَتْ قَسَامَةٌ أَرْبَعُونَ شَاهِداً يَشْهَدُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ فَأَطِيعُوهُمْ مَا أَطَاعُوا اللَّهَ، فَإِنْ‏ عَصَوْهُ فَالْحُوهُمْ لَحْيَ هَذَا الْقَضِيبِ، وَ رَمَى الْقَضِيبَ مِنْ يَدِهِ، وَ كَانَتْ هَذِهِ أَوَّلَ قَسَامَةٍ، أُقْسِمَتْ بُهْتَاناً وَ زُوراً وَ أُشْهِرَتْ فِي الْإِسْلَامِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَ عَقَدُوا الْأَمْرَ بِاخْتِيَارِهِمْ لِأَبِي بَكْرٍ وَ دَعَوْكَ إِلَى بَيْعَتِهِ، فَخَرَجْتَ مُكْرَهاً مَسْحُوباً بَعْدَ أَنْ هَيَّأْتَ يُقِيمُ لَكَ فِيهَا عُذْراً، وَ تَقُولُ لِلنَّاسِ: إِنَّكَ مَشْغُولٌ بِجَمْعِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ تَعْزِيَتِهِنَّ وَ تَأْلِيفِ الْقُرْآنِ، وَ مَا كَانَ لَكَ فِي ذَلِكَ عُذْرٌ فَلَمَّا تَرَكْتَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَ وَ أَخْرَجْتَ نَفْسَكَ مِنْهُ أَخَّرْنَاكَ نَحْنُ أَيْضاً وَ شَكَكْنَا بِكَ. 👈و الثَّانِيَةُ أَنَّكَ حَكَمْتَ يَوْمَ الْجَمَلِ فِيهِمْ بِحُكْمٍ خَالَفْتَهُ بِصِفِّينَ، قُلْتَ لَنَا يَوْمَ الْجَمَلِ: لَا تُقَاتِلُوهُمْ مُوَلِّينَ وَ لَا مُدْبِرِينَ، وَ لَا نِيَاماً وَ لَا أَيْقَاظاً، وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ، وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ كَمَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِ، وَ أَحْلَلْتَ لَنَا فِي مُحَارَبَتِكَ لِمُعَاوِيَةَ سَبْيَ الْكُرَاعِ وَ أَخْذَ السِّلَاحَ وَ سَبْيَ الذَّرَارِيِّ فَمَا الْعِلَّةُ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ إِلَى أَنَّ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ؟ 👈و الثَّالِثَةُ أَنَّكَ الْإِمَامُ وَ الْحَاكِمُ وَ الْوَصِيُّ وَ الْخَلِيفَةُ وَ أَنَّكَ أَجَبْتَنَا إِلَى أَنْ حَكَّمْنَا دُونَكَ فِي دِينِ اللَّهِ الرِّجَالَ فَكَانَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ لَا تَفْعَلَ وَ لَا تُجِيبَنَا إِلَى ذَلِكَ وَ تُقَاتِلَنَا بِنَفْسِكَ وَ نُطِيعَكَ، أَوْ تُقْتَلَ وَ لَا تُجِيبَهُمُ عِنْدَ رَفْعِ الْمَصَاحِفِ إِلَى أَنْ يَحْكُمَ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّجَالُ وَ أَنْتَ الْحَاكِمُ.
👈و الرَّابِعَةُ أَنَّكَ كَتَبْتَ كِتَاباً إِلَى مُعَاوِيَةَ تَقُولُ فِيهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ، فَرَدَّ الْكِتَابَ إِلَيْكَ وَ كَتَبَ فِيهِ يَقُولُ: إِنِّي لَوْ أَقْرَرْتُ أَنَّكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَاتَلْتُكَ فَأَكُونُ قَدْ ظَلَمْتُكَ، بَلِ‏ اكْتُبْ بِاسْمِكَ وَ اسْمِ أَبِيكَ فَكَتَبْتَ إِلَيْهِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ، فَلَمَّا أَجَبْتَ مُعَاوِيَةَ إِلَى إِخْرَاجِ نَفْسِكَ مِنْ إِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ كُنَّا نَحْنُ فِي إِخْرَاجِكُمْ، عَنِ الْآمِرِيَّةِ أَوْلَى. 👈و الْخَامِسَةُ أَنَّكَ قُلْتَ: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ فَاحْكُمُوا بِهِ وَ اتْلُوهُ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ فَإِنْ وَجَدْتُمْ مُعَاوِيَةَ أَثْبَتَ مِنِّي فَأَثْبِتُوهُ وَ إِنْ وَجَدْتُمُونِي أَثْبَتَ مِنْهُ فَأَثْبِتُونِي فَشَكَكْتَ فِي نَفْسِكَ فَنَحْنُ فِيكَ أَعْظَمُ شَكّاً.
.
باسمه تبارک و تعالی (14) «قبیله شناسی عرب، حلقه مفقود در درک عمیق تاریخ صدر اسلام» 🔵صوتی را از استاد پاکتچی در موضوع: «معصومین علیهم السلام و ساختار قبیله ای» در مسیر رسیدن به مباحثه گوش کردم. 🔷گویا ایشان در تاریخ 10 خرداد 95 این مطالب را بیان کرده اند. مطالبی به ذهن خطور کرد که به شکل خلاصه آن را تقدیم میکنم. 🔶قبل از آن لازم است از تلاشهای پر ثمر و نافع استاد پاکتچی قدردانی کنم. ایشان در عرصه های مختلف سعی نموده اند پیشرفتهای علوم بشری را خوب درک و هضم کرده و ناظر به علوم و فرهنگ اسلامی و شیعی به شکل تطبیقی و بومی شده اعمال کنند. حقّا تلاشی ستودنی در ارتقاء بخشیدن به سطح تحقیق و باز نمودن افقهای جدید برای عموم علاقه مندان فرهنگ اسلامی و خصوصا طلّاب علوم دینی نموده اند. 🔵با دیدن حجم تلاشها و خدمات ایشان به علوم حوزوی انسان بهتر کم کاری خودش و همینطور اهمیت نخبه گرایی را درک میکند.
🔵بگذریم! ایشان نکات در زمینه اهمّیت احاطه به قبیله شناسی عربی بیان میکنند. این پیوندها خیلی قوی و عمیق بوده و مناسبات اجتماعی حاکم در ظرف نزول دین خاتم را نشان میدهد. 🔻ما نباید با ذهن خود که با پیش فرض انسان شهری و ملّی خو گرفته دست به تحلیل جامعه ای مبتنی بر انسان قبیله ای بزنیم.🔺 👈از دید ایشان معصومین علیهم السلام هرگز تلاشی برای از میان برداشتن فرهنگ قبیله ای هم نکردند و دغدغه هدایت داشتند که با چنین فرهنگی نیز قابل وصول بود. 👈 مناسباتی که با ظهور اسلام از میان نرفت بلکه به شکل دیگری صورت بندی نوینی یافت. 👈مثلا از دید ایشان دعوای قبیله ای بین هاشم با امیّه بعدا خود را در ساختار کلان کلامی دعوا بین عثمانیه و علویه نشان داد. اینها خیلی زیاد است. 👈همچنین ایشان بر این نکته تأکید کرد که باید دقّت داشت قبایل عربی هر چند در ظاهر به شکل شجره و به آباء خاصّ ختم میشوند ولی اساسا قبیله یک اتحادیه سیاسی بوده است و ورای اهمّیت پیوندهای اوّلیه خونی نباید آن را در این حدّ تقلیل داد. 👈اگر چنین درکی از قبایل داشته باشیم در تبیین بسیاری از پدیده های ناظر به حیات اجتماعی عرب باز میمانیم. اموری مانند تک فرزندی بودن شجره انساب و وجود اعرابی به عنوان اعراب بائده و پیوند ولاء و... جز با اتحادیه سیاسی بودن این قبائل قابل تبیین نیست. 👈یادم هست آیت الله مددی حفظه الله تعالی نیز در درس به اهمیت قبیله شناسی اشاره کرده و انتساب به قبیله را مانند شناسنامه برای افراد و یا آبی که ماهی در آن زنده است میدانستند. یعنی تمام حیثیات یک شخص در انتسابش با قبیله معنی پیدا میکرد. 🔵با توجّه به اهمّیت موضوع مخصوصا برای طلّاب عزیز و عموم اسلام پژوهان به نظر رسید خوب است تأکید مجدّدی بر این موضوع داشته و سه نکته نیز که به ذهن خطور کرد را تقدیم کنم: 🔵«نکته نخست» از آنجا که ما در نظامهای روستایی و شهری و ملّی رشد یافته ایم درک صحیحی از نظام قبیله ای نداریم. 👈درست درک نمیکنیم که در این جوامع مناسبات انسانی و سیاست ورزی چگونه است و به این سبب بعد مهمّی از تاریخ اسلام و سیره را درک نخواهیم کرد. 👈سرّ کم هزینه بودن اسلام آوردن یمنی ها و همینطور تشیّع آنها چیست؟ سرّ انتخاب یثرب توسّط پیامبر صلی الله علیه و آله در بین عرب چه بوده است؟ 👈چرا قریش اینقدر مخالف حضرت بود؟ نکته عام الوفود و سپس الردّه چه بود؟ سرّ وقوع سقیفه چه بود؟ مگر هر صحابه یک رأی نداشت؟! چرا میگوییم کوفیان بی وفا بودند؟ سؤالات در این زمینه بسیار زیاد است. 👈علم تفصیلی به قبیله شناسی عرب زمینه مهمّی برای درک بعد سیاسی جنبش اسلامی در سیره نبوی و علوی علیهما السلام است. 👈یکی از مهمترین اموری که انسان را وارد دنیای عجیب سیاست و اسلام سیاسی میکند. 👈این را نمیشود با روایت خوانی و فقه و اصول رایج دریافت. 👈باید مناسبات جدّی سیاسی آن زمان را به خوبی دریافت و سپس نحوه تعامل و ساسة العباد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام را با آن به خوبی درک و استنباط نمود. 🔻حقیقتا درک انسان را تا اندازه زیادی از تاریخ اسلام متحوّل میکند. ما را وارد پارادایم دیگری از درک تاریخ میکند. روی نقاط و نکاتی حسّاس کرده و فرضیات و انگیزه های ویژه ای برای بررسی میدهد که فعلا آن را نداریم. انصافا تا کنون خیلی کم کاری کرده ایم و از بسیاری از حقایق تاریخ اسلام محروم مانده ایم🔺 🔸در نوشته ی قبلی بیان کردم که چطور برخی به واسطه همین نکات به خوبی فرضیه نفاق خوارج و برخواستن آنها از نوع مناسبات قبیله ای را تبیین نموده اند.
🔵«نکته دوم» 👈قبائل عربی قبل از اسلام برخی به تجربه نسبی رسیدن به پادشاهی نیز رسیده بودند. مانند قبیله کنده در یمن که اشعث تقریبا حالت پادشاهی پیدا کرده بود و با این حالت وارد اسلام شد و یا همچنین عرب حیره و جنوب شام. 👈شهرهای محدود عرب نشین نیز ساختار قبیله ای داشتند یا کاملا از یک قبیله مانند ثقیف در طائف و یا از چند قبیله خویشاوند مانند یثرب یا از چند قبیله اجمالا غریبه مانند مکّه. ولی ساختار قبیله ای بود. 👈با فتوحات اسلامی نیز شهرهای اسلامی نظیر کوفه و بصره و ... با ساختار قبیله ای به وجود آمد که شرح آن و تأثیر آن در تاریخ بعدی اسلام مفصّل است. 👈نکته جالب اینجاست که در جمل نوعی نزاع شهری بین کوفه و بصره ورای نزاع قبیله ای ایجاد شد یعنی مثلا ربیعه کوفه با ربیعه بصره درگیر شد و در جنگ صفّین نوعی نزاع منطقه ای بین عراق و شام. مدّتها طول کشید که مخصوصا با مخالطه با عجم و روی کار آمدن حکومتهای عجمی و اختلاط نسب کم کم حالت شهری و روستایی بین اعراب رواج یافته و مناسبات دیگری حاکم شود. 🔵«نکته سوّم» 👈بخشی از تلاش بسیاری از نسب نگاران عرب معطوف به صحّت و سقم این انساب شده است. تحقیق در باره این آباء و اسماء آنها و تاریخ آنها و اسطوره ای بودن آنها و... . 👈نکته مهمّی که در اینجا به نظر میرسد آن است که چندان نباید روی این نقطه متوقّف شد هرچند بحث از آن در مواضع دیگر سودمند است. آنچه خیلی اهمّیت دارد این است که چنین باور و چنین نظامی در صدر اسلام محقّق شده بوده و ورای صحّت و سقم ادّعاهای مطوی در این سلسله نسبها اجمالا امری مقبول بین عرب شده و منشأ آثار فراوان گردیده بوده است. 👈حقیقتا تقسیم عرب به عدنانی و قحطانی و یا تقسیم آنها به یمنی و ربعی و مضریّ تقسیم بسیار مهمّی در ارتکاز آنها بوده است. این برای ما خیلی مهمّ است. 👈ما اگر دنبال قبیله شناسی عرب هستیم و کاری به قبیله شناسی مغول و برخی قبائل آفریقایی نیستیم به دلیل پیوند این دانش با فهم تاریخ و روایات اسلامی است. 👈چند هفته پیش دو کتاب از آقای محمّد علی امیر معزّی به نام «تشیّع؛ ریشه ها و باورهای عرفانی» و «راهنمای ربّانی در تشیّع نخستین» میخواندم. 🙏همین جا تشکر میکنم از آقای گیلانی که این دو کتاب را همراه کتب دیگری برای مطالعه به بنده قرض دادند. 👈در آنجا اوایل گله میکردم که چرا ایشان اینقدر از روایات ضعیف برای معرّفی شیعه و شناخت آن استفاده کرده است. بعد متوجّه شدم که آنچه برای وی شاید مهمّ باشد و یا در کلّ میتواند جنبه ای از اهمّیت داشته باشد این است که تشیّع چیست و تاریخش چه بوده است. 👈 همینکه این روایات هر چند بسیار ضعیف در این فرهنگ مقبول واقع شده و یا تولید شده میتواند پیامهای خاصّی را در بر داشته باشد. 👈یکبار میگوییم تشیّع ناب چیست و واقعا ورای آنچه به این مذهب در تاریخ چسبیده چه بوده و امامان آن علیهم السلام میخواستند چه باشد و یکبار میپرسیم تشیّعی که در تاریخ محقّق شده چیست. در اینجا نیز در زمینه قبیله شناسی یکبار میخواهیم خودمان تحقیق کنیم که چقدر اینها صحیح است و چقدر اسطوره و دروغ و جعل و یا دنبال اختلافات آن برویم و یکبار میگوییم این اطّلاعات تا چه میزان و به چه شکلی در ذهن عرب صدر اسلام ورای صحّت وسقم آن جریان داشته و منشأ آثار بوده است. 🔵«نکته چهارم» 👈بحث در زمینه قبیله شناسی عرب بسیار است و حقیر توفیق داشتم چند سال پیش چندین کتاب را در زمینه انساب عربی مطالعه و تلخیص کنم و با همین دید مدّتی کتب تاریخی را تتبّع و بررسی کنم. 👈البته تتبع و تحقیق را در این زمینه به غایت مطلوب نرساندم؛ خلاصه ی این تلاش را به بهانه میزان پراکندگی پدیده فصاحت بین این قبائل و ناظر به فرهنگ شیعی در انتهای کتاب «مغنی الأریب فی تهذیب مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب» آوردم. شاید حدود 50 صفحه یا مقداری بیشتر که مطالعه آن به گمان بنده میتواند برای شروع خیلی مفید باشد. 👈 این دانش باید به شکل یک ابزار مهمّ همواره در کوله پشتی اسلام پژوهان و طلّاب باشد تا از آن در مطالعه احادیث و تاریخ اسلام و فهم ظروف تأثیر گذار در این زمینه کمک گیرند. مطالب دیگر را در آن نوشته آورده ام و دیگر کلام را طولانی نمیکنم.
.
باسمه تبارک و تعالی (۱۵) «ادبی مهم از آداب دعا» «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليما» 🔵خداوند متعال توفیق داد مشغول تلاوت قرآن کریم بودم که توجّهم به این آیه شریفه جلب شد. گویا توجّه به یک ادب مهم در دعا است. 👈انسان به سبب محبّت به نفس محبّت طبیعی به کمال خود دارد. از اینجاست که دغدغه یافتن مزایای بیشتر و به تعبیر دیگر وجود وسیعتر دارد؛ 👈به این ترتیب در خودآگاه و ناخودآگاهش درخواستهای زیادی برای رسیدن به برخی امور پیدا میکند. اهدافی برای خود تشخیص داده و تمنّای وصول به آن را میکند. 👈معمولا هم انسان در جامعه وقتی واجد بودن برخی افراد را نسبت به چیزهایی میبینند که خود فاقد آنهاست و آن را برای خود کمال میبینند از اینجا برایش به شکل طبیعی حالت درخواست شکل میگیرد. 👈گاهی نیز مؤمنین معتقد باور ایمانی خود را وارد این مقوله طبیعی نموده و در دعای خود از خدا وصول به آن چیزهایی را میخواهند که برای خود کمال تشخیص داده اند. برای خدا تعیین تکلیف کرده بلکه تعیین مسیر هم میکنند!
😢«فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ فَلَمْ أَرَ مَوْلًى كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ يَا رَبِّ إِنَّكَ تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْك‏!» 🔶 برداشتم از این آیه شریفه آن بود که آیه شریفه یک نکته مهمّی را به مؤمنین در این زمینه گوشزد میکند. 👈اینکه یک سری چیزها وجود دارد که انسانها در جامعه و در ویژگی های طبیعی تفضیل داده شده اند ولی نباید چندان دغدغه ی این کمبودها را داشته باشند. 👈اصلا چه کار دیگران داری؟! انسانها بر اساس حکمت مختلف آفریده شده اند و از هر کسی به اندازه عقلش و امکانات و نعمتهایی که به او داده شده حسابرسی میشود. 👈مهمّ آن است که هر کسی نقش خودش را خوب بازی کند! به تعبیر امروزی ها جایزه اسکار را به کسی که پولدارتر یا زیباتر یا قویتر باشد نمیدهند بلکه به آن کسی میدهند که به بهترین وجه نقشش را بازی کرده است! 👈چه بسیاری زندگی و اعصاب خود را سر این چیزها هدر میدهند! نه خود را شناخته اند و نه خدایشان را! 👈امتداد باور توحیدی در مقام درخواست و دعا در این آیه شریفه تعلیم داده شده است. 👈یعنی از خدا بخواهید و مصداق خاصّ را معیّن نکنید همیشه و راهی را نیز برای خدا مشخّص نکنید! 👈انسان وقتی اینطوری دعا کرد اعصابش راحت میشود و حسادت و ناراحتی و دلتنگی سراغش نمی آید. سرش در لاک خودش میرود! 🙏بگذارید یک زبان حال بگویم: 🔻«خدایا به من از فضل خودت که بی پایان است از آن راهی که خودت میدانی آن چیزی که صلاح میدانی بده! من چه میدانم؟! ربّ إنّی بما أنزلت الیّ من خیر فقیر! اصلا من میخواهم نباشم! اصلا من چیزی نیستم که چیزی بخواهم! خدایا خودت انتخاب کنی زیباتر نیست؟! همانطور که برای اولیائت انتخاب کردی! خدایا اصلا من خود این نیاز به تو را دوست دارم! من از دیدن اینکه اینقدر زیبا و کامل و غنی هستی لذّت میبرم. من از دیدن اینکه اینقدر فقیرم و به تو نیاز دارم لذّت میبرم چون در دل فقر خود زیبایی و غنای تو را میبینم! اصلا راستش من نیاز دیگری جز نیاز به توجّه تو ندارم! درخواست میکنم تا به من توجّه کنی! درخواستها بهانه است!»🔺 🔵البته این منافات ندارد که گاهی انسان برخی مصادیقی که قطعا مطلوب است را به صورت خاصّ طلب کند. مانند دوری از گناهان و زیارت و مقامهای معنوی و توحیدی. 🔵بعد به تفسیر شریف المیزان رجوع کردم و دیدم ایشان نیز از آیه شریفه آداب دعا کردن را استنباط نموده اند. عین عبارات مرحوم علّامه طباطبایی را در اینجا نقل میکنم. 📖«فيه من الفائدة أولا التعليم بأدب الدعاء و المسألة من جنابه تعالى فإن الأليق بالإنسان المبني على الجهل بما ينفعه و يضره بحسب الواقع إذا سأل ربه العالم بحقيقة ما ينفع خلقه و ما يضرهم، القادر على كل شي‏ء أن يسأله الخير فيما تتوق نفسه إليه، و لا يطنب في تشخيص ما يسأله منه و تعيين الطريق إلى وصوله 📖، فكثيرا ما رأينا من كانت تتوق نفسه إلى حاجة من الحوائج الخاصة كمال أو ولد أو جاه و منزلة أو صحة و عافية و كان‏ يلح في الدعاء و المسألة لأجلها لا يريد سواها ثم لما استجيب دعاؤه، و أعطي مسألته كان في ذلك هلاكه و خيبة سعيه في الحياة 📖و ثانيا: الإشارة إلى أن يكون المسئول ما لا يبطل به الحكمة الإلهية في هذا الفضل الذي قرره الله تعالى بتشريع أو تكوين، فمن الواجب أن يسألوا شيئا من فضل الله الذي اختص به غيرهم فلو سأل الرجال ما للنساء من الفضل أو بالعكس ثم أعطاهم الله ذلك بطلت الحكمة و فسدت الأحكام و القوانين المشرعة فافهم 📖فينبغي للإنسان إذا دعا الله سبحانه عند ما ضاقت نفسه لحاجة أن لا يسأله ما في أيدي الناس مما يرفع حاجته بل يسأله مما عنده و إذا سأله مما عنده أن لا يعلم لربه الخبير بحاله طريق الوصول إلى حاجته بل يسأله أن يرفع حاجته بما يعلمه خيرا من عنده»
🔶چند سالی هست موفق به خواندن دعائی میشوم که آن را به خودم اولا و به سائر عزیزان توصیه میکنم. راستش جوری بار آمده ام که برایم مهمّ است که به اسناد توجّه زیادی کنم و حتّی المقدور تراث صحیح السند و معتبر را مورد توجّه ویژه قرار دهم. دعائی که با آنچه گذشت مناسبات تامّ دارد. 🔶امام باقر علیه السلام آن را به زراره تعلیم فرموده اند؛ مرحوم کلینی در کافی با سندی صحیح نقل کرده اند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَحَاطَ بِهِ‏ عِلْمُكَ‏ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَحَاطَ بِهِ‏ عِلْمُكَ‏ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَافِيَتَكَ فِي أُمُورِي كُلِّهَا وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيَا وَ عَذَابِ الْآخِرَةِ.
.