eitaa logo
بزم ضيافت
50 دنبال‌کننده
531 عکس
317 ویدیو
3 فایل
کانال تهذیب مدرسه علمیه شیخ الاسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 سيره علما 🌺 🔸توسل علامه اميني به اميرمومنان و شيعه شدن 30 هزار نفر🔸 ✳️ وزیر فرهنگ عراق سنی بوده و یک پسری داشته که هرچه معالجه‌اش می‌کردند جواب نمی‌گرفته. وي برای علامه امینی نامه می‌نویسد که اگر علی بن ابی طالب شما خلیفه بلافصل پیغمبر است ،باید فرزند مرا شفا بدهد. این نامه به دست مرحوم علامه می‌رسد. ایشان می‌روند به حرم امیرالمومنین(ع) و متوسل به آن حضرت مي شوند و برمی‌گردند به منزل و نامه می‌نویسند برای وزیر فرهنگ عراق که بچه تو شفا پیدا کرده. وزیر فرهنگ تا نامه را می‌خواند به سراغ فرزندش مي رود و می‌بیند پسرش شفا پیدا کرده و حالش خوب شده است. وي بعد از چند روز نامه می‌فرستد برای مرحوم علامه و می‌گوید پسر من شفا پیدا کرده و بنده می‌خواهم شیعه بشوم اما احساس خطر مي كنم. مرحوم علامه مجدد می‌روند حرم و باز می‌گردند و نامه می‌نویسند که شما شیعه بشوید هچ مشکلی پیش نمی‌آید. آخر الامر وزير فرهنگ عراق و افراد قبیله‌اش که حدود ۳۰ هزار نفر بودند با این ماجرا شیعه می‌شوند.🌷🌷 @bazme_ziyafat
🌺سیره علما🌺 🔸توسل به اميرمومنان و حافظ شدن تمام کتاب های حوزوی🔸 ✳️مرحوم آیت الله عصّار نقل می كردند: حضرت آیت الله حاج آقا جمال نجفی اصفهانی میفرمود: من چهل سال در نجف تحصیل کردم، بعد ازآن که به درجه اجتهاد و مراحل بالای علمی رسیدم، پدرم از اصفهان جمعی از علما و تجّار را فرستاد تا بنده به اصفهان برگردم و سرپرستی و ریاست حوزه علمیه اصفهان را برعهده بگیرم.🌱 ☪️شبی که بنا بود فردای آن از نجف به سمت ایران حرکت کنیم ناگهان مبتلا به مرض حصبه شدم و تا چهل روز بی هوش بودم. بعد ازچهل روز خداوند تفضّل فرمود و من عرق نموده به هوش آمدم. بعد دیدم آن چه از اول عمر فرا گرفته بودم، یعنی همه معلوماتم را فراموش کرده ام، بعد مضطرب شدم و در آن حال به خدمت مولای متقیان امیرالمؤمنین رسیدم و شروع به تضرع و گریه نمودم و عرض کردم: آقا، چهل سال سر سفره علم شما توشه ها برداشتم و الآن که می خواهم به وطن برگردم دستم خالی است؛ شما دریای کرم هستید.🌺🌺 ❇️از بس گریه کردم حالت نوم و یقظه به من دست داد و مولا را دیدم كه انگشت عسلی در دهانم گذارد و مرا نوازش نمود. به هوش آمدم، وقتی برگشتم به منزل دیدم آن چه که ازاول عمر تا به حال خوانده ام همه راحفظم. 🌺بعد حاج آقا جمال گریه کرد و فرمود: آقایان من ازخودم هیچ ندارم، هرچه دارم ازآقا و مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام است.🌺 ✴️آقای عصّار در این جا گریه می کرد و می فرمود: وقتی این داستان را حاج آقا جمال بیان فرمودند انقلابی درآن جمعیت روحانی بر پا شد و من برخاستم و نعلین آن بزرگوار را به چشم های خود مالیده و خودم را بدان متبرک نمودم. @bazme_ziyafat
🌺سیره علما🌺 🌿وصیت عجیب!🌿 ✳️حضرت آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله علیه) به فرزندش وصیت کرد: سجّاده ای که ۷۰ سال بر روی آن نماز شب به جا آورده ام ، و تسبیحی از تربت امام حسین (علیه السلام) که با آن در سحرها به عدد دانه هایش استغفار کرده ام با من دفن شود.🌸🌸 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸توكل عجيب سيد علي آقاي قاضي🔸 ✳️ جناب آیت‌الله سیدعباس قوچانی وصی مرحوم آیت‌الله سيد علی آقا قاضی نقل مي فرمود: مرحوم سيد علی آقا قاضی معمولاً در حال تردد بین نجف و کوفه بودند و من مطمئن بودم که ایشان پولی در بساط ندارد و برایم همیشه جای سؤال بود که مخارج این رفت و آمد بین نجف و کوفه چگونه تامین می‌شود .🌷 ♦️تا اینکه یک روز که ایشان عزم کوفه را داشت از خانه خارج شدند ومن مخفیانه پشت سر ایشان راه افتادم... ایشان از میان بازار عبور کرد تا به ترمینال رسید و مستقیم رفت که سوار ماشین شود، ناگهان دیدم که درست هنگامی که مرحوم قاضی پایش را روی پله ماشین گذاشت سیدی به سرعت آمد و مقداری پول به قاضی داد. ایشان برگشت نگاهی به پشت سر کرد لبخندی زد و به من فهماند اگر انسان صبر کند و توکل نماید، خداوند اینگونه می‌رساند.🌺🌸🌺 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸احترام به ميهمان🔸 ✳️ آیت الله نجابت نقل می‌کردند: «مرحوم سيد علي آقاي قاضي آن قدر مودب به آداب بود که وقتی در منزل مهمان داشت، برای خواندن نماز اول وقتش از او اجازه می‌گرفت.» ⚛️ هیچ گاه در صدر مجلس نمی نشست و با شاگردانش هم که بیرون می‌رفت جلو راه نمی‌رفت، و آن گاه که در منزل، شاگردان و مهمانان سراغشان می‌آمدند برای همه به احترام می‌ایستاد.🌹 ✅ آیت الله سید عباس کاشانی در این باره می‌فرماید: «من آن موقع سن کمی داشتم، ولی ایشان اهل این حرف‌ها نبود. بچه‌های کم سن و سال هم که به مجلسشان می‌آمدند بلند می‌شدند و هر چه به ایشان می‌گفتند این‌ها بچه هستند، می‌فرمودند: «خوب است بگذارید این‌ها هم یاد بگیرند.»🌷🌷 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔰گذشت كريمانه🔰 ✳️در یکی از اتاق‌های اردوگاه 17 اسراي ايراني مشکلی پیش آمد،اتاق شلوغ شد. نگهبان عراقی سر رسید. حاج‌آقاي ابوترابي را صدا زد. حاج آقا جلو رفت و سلام داد. نگهبان داد و فریاد کرد و شلوغی را انداخت تقصیر حاج‌آقا و سیلی محکمی به صورتش زد و بعد هم بیرون رفت. فردایش برای مرخصی رفت بغداد. روز بعد كه برگشت اردوگاه، آشفته بود. سراغ حاج‌آقا را مي گرفت. پرسیديم «به این زودی برگشتی، طوری شده؟!!» ✴️گفت: «وقتی به خونه رسیدم، خوابیدم. خواب دیدم سیدی با خشم، صدام می‌کنه. گفت فرزند ما رو اذیت می‌کنی؟؟!! پرسیدم فرزند شما کیه؟‌ گفت ابوترابی. اگر راضی‌اش نکنی، به مصیبت بزرگی دچار می‌شی!!!! از خواب پریدم. مانده بودم برگردم یا بمونم. مادرم سخت مریض شد. زود آمدم تا از آقای ابوترابی رضایت بگیرم». ⚛️او را پیش حاج‌آقا برديم. خم شده بود پای حاج آقا را ببوسد، حاج‌آقا اجازه نمی‌داد. با اصرار دستش را چند باری بوسید و قسمش داد كه او را ببخشد ،صحنه عجيبي شده بود ،سرباز عراقي با اصرار و قسم تقاضاي گذشت و حلاليت داشت ،هر کس را می‌دیدی داشت گوشه‌ای گریه می‌کرد.حاج‌آقا برگشت گفت: «فراموشش کن. ما برادریم، من از تو کینه‌ای به دل ندارم». و بزرگوارانه او را بخشيد و در آغوش كشيد.🌷🌷🌷 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸احمد از تو آب مي خواهد نه طلا🔸 ✳️ در حالات مقدس اردبیلی (رحمة الله علیه) نقل کرده اند که : مقدس اردبیلی یک شب براي تهجد سحر از خواب برخواست ، رفت سر چاه آب دلو را داخل چاه انداخت و بالا کشيد و ديد دلو پر از طلا است.🌷🌷 ⚛️ (خداوند می خواست او را امتحان بکند).مقدس طلاها را داخل چاه برگرداند و رو به آسمان كرد با اشك چشم و سوز دل عرضه داشت : خدایا احمد از تو آب می خواهد نه طلا. من آب می خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز کنم ، من طلا نمي خواهم ، طلا را داخل چاه آب برگرداند.🌹🌹 دوباره سطل را بالا کشيد، ديد طلاست. تا چهار مرتبه اين قضيه تكرار شد. بار چهارم آب در می آید وضو می گیرد و برای مناجات می رود. برای او طلا ارزش نداشت ، او آب مي خواست براي مناجات.🌺🌸🌺 @bazme_ziyafat
🌺سيره علما🌺 🔸استقبال عارف فرزانه از رهبر عظيم الشان انقلاب🔸 ❇️ حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی : چند سال پیش که حضرت آیت الله خامنه‌ای یک هفته‌ای تشریف آوردند قم، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان‌ها. آیت الله العظمی بهجت(ره) هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان. (مرجعی در سن حدود نود سال‌!!!) ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان. شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان ؟! آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله عليه) فرمودند‌: " اگر مردم می‌دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی‌نشست‌". @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸مقدم داشتن ديگري بر خود🔸 ✳️ مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهاني در اوایل تحصیل، سخت در مضیقه مالی بود به حدی که پس از اتمام هر کتابی ناچار می‌شد آن را بفروشد و از پول آن، کتاب بعدی را تهیه کند ولی این فقر مانع از ادامه تحصیل او نشد و تعجب اینجاست که گرچه خودش به سختی زندگی می‌کرد اما دیگران را بر خود، ترجیح می‌داد.🌷 ⚛️ یکی از اساتید عالی‌قدر قم نقل کرد که آقا سید ابوالحسن اصفهانی روزی به خاطر مشکلات مالی لحاف خود را برای فروش به لحاف‌دوز سپرده بود، از طرفی هم مردی که مستحق بود، به او مراجعه کرده و وضع زندگی خود را تشریح کرد، ایشان فرمود: نزد لحاف‌دوز برو و پول لحاف را بگیر که تو محتاج‌تری! و پولی که خودش به شدت به آن احتیاج داشت و به خاطر آن لحاف منزلش را برای فروش گذاشته بود به مستحق داد.🌷 🌱تیره روزان جهان رابه چراغی دریاب تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشند🌱 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸هرگز فقيران را محروم باز نمي گردانيد🔸 ✳️ از قول حاج ملا محمد صالح برغاني نقل شده است كه مي فرمود: پدرم گفت: در خواب ديدم پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله )نشسته است و علماء در خدمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) نشسته اند و مقدّم بر همه ابن فهد حلي (رحمه الله) جاي دارد. 🌸 تعجب كردم كه اين همه علماء با آن مقامات و شهرت، چگونه است كه همه در مقامي پايين تر از ابن فهد، جاي دارند با اين كه ابن فهد را در ميان علماء چندان شهرتي نيست!؟ از اين رو، راز موضوع را از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پرسيدم. 🌹 ⚛️ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: علت اين است كه ديگر علما، هنگاميكه فقير به آنان مراجعه مي كرد اگر از مال فقرا نزد ايشان بود به او مي دادند وگرنه جواب مي كردند. اما ابن فهد، هرگز فقيران و نيازمندان را، از نزد خود محروم باز نمي گردانيد و اگر از مال فقرا نزد او نبود، از مال خود مي داد، اين جايگاه و مرتبه را به خاطر اين كارش به دست آورده است.🌷🌷 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸 سوزاندن انگشتان دست 🔸 ✳️ شب، طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود. به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دخترگفت: «شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ‏ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. ⚛️ از طرفی چون این دختر شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود، لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، ماموران، شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید: «چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….» ❇️ محمد باقر گفت: «شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید: چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمایی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … لذا علت را پرسید طلبه گفت: «چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفسم مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند.»🌺🌸🌺 @bazme_ziyafat
🌺 سيره علما 🌺 🔸صدقه كم ولي خالص 🔸 ✳️ حضرت آیت‌الله بهجت (رحمه الله): يکي از علماي نجف، روزي در مسير راهش به فقيري يک درهم صدقه داد (البته بيشتر از آن نداشت). شب در خواب ديد، او را به باغي مُجلل و داراي قصري بسيار عالي و زيبا دعوت کرده‌اند که نظير آن را کسي نديده بود. پرسيد اين باغ و قصر از آن کيست؟ گفتند: از آن شماست. تعجب کرد که من در برابر اين همه تشريفات، عملي انجام نداده‌ام. به او گفتند: تعجب کردي؟ گفت: آري! گفتند: تعجب نکن. اين پاداش آن يک درهم شماست که خالصانه و با حسنِ عمل انجام گرفته است.🌸🍀🌺 @bazme_ziyafat