#طنزِ_جـبـــهہ 😂
روي رکاب ميني بوس ايستاده بود. بچه ها يکي يکي از کنارش رد ميشدند، مي رفتند بال.سروصدا و خنده ميني بوس را پر کرده بود.انگار نه انگار که ميخواستند بروند جنگ. ـ همه هستن؟ کسي جا نمونه. برادرا چيزي رو که فراموش نکردين؟ غلامرضا خيلي جدي گفت «برادر احمد، ما ليوان آب خوريمون جا مونده. اشکالي نداره؟» دوباره صداي خنده بچه ها رفت هوا. احمد لبخند زد. به راننده گفت «بريم»
#حاج_احمد_متوسلیان
💌•[شهیدمحمدرضادهقان]•💌
باماهمراه باشید در#زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#طنز_جبهه
دیر به مقر رسیده بود
وقتی رسید فرمانده گردان اون را با ۳۰۰ صلوات جریمه کرد و گفت : همین حالا جریمه ات را پرداخت کن
گفت راه ندارد کمتر شود
فرمانده : نه نه اصلا
باصدای بلند و رسا گفت : برادران جمیعاََ صلوات بفرستید .
همه صلوات فرستادن و ابراهیم گفت: بفرمایید از ۳۰۰ تاهم بیشتر شد😅
شهید_ابراهیم_هادی
باماهمراه باشید در#زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw