🌿اگر قرار باشد تمام خوبی های خدا و خوبی های عالم در یک چیز جمع شود آن حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) است.
✍آیت الله تقوایی
#حضرت_زهرا (س)
#میلاد_حضرت_زهرا
#شبت_بخیر_امام_زمانم💚
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
استاد فرهمند - دعای عهد.mp3
1.54M
#قرار_عاشقی🤲
📖دعای عهد
✨اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
#سلام_امام_زمانم💙🌱
□ اِ؎ مَقصَـــــد ؛
⇇حَرفهـــــآ؎ بِسیٰـــــارَم۔۔۔
دَریـــــآب مَـــــرا كِہ؛
«دوستـــَــت دارَم۔۔⇉۔۔!»
﴿ألْـــــ؏َـــجّل ألْـــــ؏َــجّل۔۔۔𑁍﴾
«یٰـــــا مُـــــولٰا؎ یٰا صـــآحب الْـــــ؏َــصرو اْلزمــآنﷻ🌼»
⇠سَـــــلٰام مُـــــولٰا؎ مَن.. ❤
#امام_زمان
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🌱
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
•~🕊️
نامِتوپناهاست
نگاهِتواماناست!
آغوشِ تو
دلبازترینجایِجهاناست【❤️】
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلى اَوْلادِالْحُسَیْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله
ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
#چله_شهدا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🗓 روز سی و هفتم
🌷شهید : سید عباس خزایی
📝خلاصه ای اززندگی نامه شهید :
_____
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🥀 هدیه به روح پاک و مطهرش
۱۰۰ صلوات
✅ به نیت تعجیل در ظهور و رفع همه حاجات🤲🏻
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
✅آرزوی خدمت به امام زمان(عـج)
✍🏻امام صادق(ع) فرمودند: هر مؤمنی آرزوی خدمت به حضرت مهدی(عج) را داشته باشد و برای تعجیل فرجش دعا کند، (اگر هنگام ظهور از دنیا برود)
🔺کسی بر قبر او می آید و او را به نامش صدا میزند که: فلانی مولایت صاحب الزمان ظهور کرده اگر میخواهی به پا خیز و به خدمتش برو، و اگر میخواهی تا روز قیامت بخواب.
🔸پس عده ی بسیاری به دنیا باز میگردند و در خدمت امام هستند.
📚مکیال المکارم
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ🍃
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
╔═.🍃.════╗
💠@be_eshghe_agha
25.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ رسانه در آخرالزمان
▪️قدیم «سحر و جادو» رو روی کاغذ مینوشتند الان دیگر این روش منسوخ شده است/ ورود «سحر و جادو» به زندگی انسانها با «فناوریهای نوین» ...
ارسالی کاربر
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
19.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴خیانت کاران به میدان آمدند🔴
در دولت آقای پزشکیان زمینه برای خیانت علیه مردم مهیا شد.
اینم از خیانت دولت دکتر پزشکیان.
قابل توجه رای دهندگان به ایشان.
این آقایان دارن به عمد خرابکاری میکنند خدا میدون تو فکر پلیدشان چی بوده شاید برای این که تمام ذهن ها به سمت این حادثه بره و مردم از گرونی ها پرت بشه
وای خدای من یعنی تمام این افراد باید محاکمه بشن مخصوصا مسئولشون
امیدوارم این مسئله که از نفوذ ضد انقلاب در ادارات حکایت دارد دقیقا بررسی و اعوامل افشاء شوند😔😔😔
ارسالی کاربر
ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا
چون موسم خزان به خدا خسته ام بیا
آخر بیا بگو به چه اسمی بخوانمت
یا صاحب الزمان به خدا خسته ام بیا
افتاده ام به گوشه ی عزلت به اشک چشم
بی تاب و ناتوان به خدا خسته ام بیا
هرکس به طعنه ای بزندنیش خویش را
ازنیش این و آن به خدا خسته ام بیا
ازوصف اینکه سختی دوران کشیده ام
الکن بُوَد زبان به خدا خسته ام بیا
آقاخلاصه که به لبم جان رسیده است
ای شاه جمکران به خدا خسته ام بیا
هرروزوشب دومرتبه خون گریه می کنی
آقای روضه خوان به خدا خسته ام بیا
#مـهـدی_جـان
دور از ملال نیست هرآنکس که عاشق است
ایـن رسم عشق نیست کـه بـی تـو سلامتیم
شبتون مهدوی✨
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
زندگی میکنم،
و برایش ...
دلیل هم دارم ؛
دوست داشتن تـ❤️ــو ...
سلام امـ💔ـام تنهایم ....
دوستت دارم
#سلام
#امام_زمان
#دلنوشته_مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
#چله_شهدا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🗓 روز سی و هشتم
🌷شهید : سید مرتضی دادگر
📝خلاصه ای اززندگی نامه شهید :
تولد ۱۳۴۵
شهادت ۱۳۶۵
تدفین ۱۳۷۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🥀 هدیه به روح پاک و مطهرش
۱۰۰ صلوات
✅ به نیت تعجیل در ظهور و رفع همه حاجات🤲🏻
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 ماجرای جالبی را مشاهده میکنید از شهیدی که پس از گذشت 17 سال از شهادتش، زنده میشود و به یکی از اعضای کمیته تفحص شهدا کمک میکند تا مشکلاتش حل شود.
🔷 مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🟡 ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ | از آنها نترسید!
👆 روایت تکاندهنده رهبر انقلاب از مشت محکم قرآن بر دهان منافقین وسوسهکننده در جنگ احد
ارسالی کاربر
🔴🔴🔴 داستان واقعی و عبرت آموز حتما بخوانید 👇
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگهای گرسنه سررسیدند ؛ درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان نا امید شدند ؛ برگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!!!
سرانجام ، گرگ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!!
گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند
*چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند*
*که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!*
آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردند تا این که دیوارها شکسته شد
و درها باز گردید و همگی آزاد شدند
گوسفندان به صحرا گریختند
و گرگها پشت سرشان دویدند
چوپان صدا می زد
و گاهی فریاد می کشید
و گاهی عصایش را پرتاب میکرد
تا بلکه جلوی شان را بگیرد
اما هیچ فایده ای دستگیرش نشد
گرگها گوسفندان را
در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند
آن شب ...
شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود
و شبی اشتها آور ...
برای گرگهای به کمین نشسته !!!
*روز بعد ...*
*چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ؛ در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...*
*جز لاشه های پاره پاره واستخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت*
❌ این حکایت مردمی است که
به دعوت و دام منافقین
و شیپور آزادباش دشمن خود و به امید واهی آزادی و بی بند و باری
به خیابان می ریزند !
گرانی هست ... بد هم هست ...
ولی تحمل می کنیم !
چون نا آرامی جدیدی در راه هست
بدتر از سال ۸۸ ...
مواظب باشیم ...!
⭕️ دشمنان کشور همگی جمع شدند در خارج از کشور ؛ پیش پدر خوانده های شان
و مرتب بر ضد کشور ایران جلسه دارند.
* جوکهای گرانی و کلیپ هایی از فقر مردم ... !!! برای تحریک مردم است.
*گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند*
واقعا هم این مردم درد دارند
کمر شان، از اقتصاد درهم ریخته، خم شده است.
با این اوضاع افتضاح اقتصادی ...
بیرون ریختن هم دارد !
من نیز دلم می خواهد بروم ...
🔺 اما نه ؛؛؛؛ نمی روم !
چون اغتشاشگرانِ بین مردم قصدشان * ارزانی برای مردم که نیست *
قصدشان * براندازی حکومت و به ذلت کشاندن این مردم نجیب و جنگ داخلی * است ؛ که اگر جنگ داخلی شود ؛ مردم کشور با هم درگیر شده و خواب راحت دیگر نداریم ؛ حال و روز فعلی کشور سوریه را ببینید.
نباید فریب این فتنه های جدید را خورد چون ما ملت امام حسینیم .
⛑ * گرگها به فکر آوردن رفاه برای مردم بازی خورده !!! نیستند ؛ دور نمای آنها تجزیه ایران است. *
🔻همانطور که مردم سوریه را فریب دادند
هر روز بخوانید🌺 یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ!
یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلوبنا عَلیٰ دینِکَ 🌺
✅
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
به عشق مهدی فاطمه (عج)
#چله_شهدا ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🗓 روز سی و هشتم 🌷شهید : سید مرتضی دادگر 📝خلاصه ای از
سید منصور حسینی عضو گروه تفحص شهدا ست. او در مراسم تشییع پیکر یکی از شهدای تفحص شده به مازندران آمد و در مراسم تشییع شهید، خاطراتی را گفت که برای مردم عادی بسیار عجیب بود، اما برای آنان که با شهدا آشنا بودمد تعجبی نداشت. او گفت :
ما برای تفحص به خوزستان آمدیم و با همسرم در همان مناطق مرزی زندگی میکردیم. از تهران برایمان مهمان آمد، برادر عیالم نیز از بوشهر آمد، این ها از واجبات خاطرات است که برایتان میگویم .از آن طرف هم پسر عموهایم که راننده ماشین هستند، بار آوردند خرمشهر و آمدند منزل ما.
بعد از ظهر که از محور برگشتم منزل، خانمم گفت : میهمان داریم و در منزل هیچ چیزی نداریم ! گفتم : « خوش آمدند، یه طوری میسازیم ،خدا بزرگ است. »
خدا وکیلی آن روز ما برای خرید نان هم پول نداشتیم، گفتم : « حالا با همان چیزهایی که داریم میسازیم. » آن شب الحمدلله مهمانداری کردیم.
صبح رفتم از یک مغازه نسیه خرید کردم و آوردم منزل. بعد رفتم شلمچه سر کار تفحص مشغول به کار شدم. تا بعد ازظهر چگونه گذشت را خدا عالم است. بعد از ظهر همسرم گفت که دیگر هیچ نداریم. گفتم خیلی خُب، میروم الان بازار صفای خرمشهر یک دوستی داریم. خدا خیرش بدهد، هر وقت ما نسیه بخواهیم چترمان را آنجا باز میکنیم.
رفتم گفتم : « آقای ... میوه میخواهم. گفت : « آقا سید، هر چیزی میخواهی بردار. من هم میوه گرفتم. برای مدت یک هفته زد به حسابم.
از آقا رضا ماهی فروش هم نسیه ماهی و مرغ گرفتم و آوردم خانه. به خانمم گفتم : « زن حالا باید با این ها ساخت تا سر برج که پولش برسه ان شاءالله.
رسید به روز بیست تیر ماه 1374، خدا را شاهد میگیرم شاید آن روز یکی از سنگین ترین و زجر آور ترین روزهای زندگی من بود ! آن روز ما داشتیم میرفتیم منطقه، قرار بود روی « کانال ماهی » کار کنیم مدام جا عوض میکردیم که هر چه سریعتر شهدا را بیاوریم. آن روز قرعه افتاد به « نهر زوجی ».
به من گفتند : میدان مین دارد، باید پاکسازی شود. گفتم : خیلی خُب پاکسازی میکنیم. من شروع کردم میدان مین را پاکسازی کردم .رسیدیم به محل خود کانال. رفتم و از بالای کانال عقده های دلم را ریختم بیرون !
روی صحبت ها یم با خود شهدا بود. اعصابم از بدهی و گرفتاری مالی و .... خرد شده بود. اولین جمله ای را که گفتم این بود : « ببینید شماها که اینجا خوابیده اید، تک تک شماها صدای منو میشنوید. این اولین جمله ام بود. بعد گفتم : از روزی که مبتلای شما شدیم تا حالا دستمان را نگرفته اید و ...
آن روز چهار شهید را پیدا کردیم. یکی فقط پلاک داشت که بعدا شناسایی میشد. یکی کارت شناسایی داشت به نام شهید اسدی، دیگری شهید دادگر بود، یکی هم مجهول بود و هیچ پلاک یا مدرکی نداشت.
اما این شهید سید مرتضی دادگر، ما پلاک و بعد کیف پولش را هم پیدا کردیم. از روی کارت ها یی که توی کیف داشت اسم او را هم خواندیم. پلاک را برداشتم. یکی از کارت هایی که تقریبا خوانا بود، با کارت هویتش که باید میرفت، فرستادیم برای ستاد.
سه کارت در دست من بود که عکس هایش واضح و جملاتش خوانا بود. کاملا مشخص بود که نام و نام خانوادگی شهید و تصویرش چگونه است.
من اینها را برداشتم و گذاشتم توی جیب شلوارم تا بعدا تحویل دهم. کار که به اتمام رسید برگشتیم شهر. فرمانده ما گفت : « از همین جا مستقیم بروید خرمشهر، وقتی رسیدیم خانه، یادم امد که کیف و پلاک شهید را تحویل ندادم که ثبت شود. اتفاقاً خانمم بیرون بود. یا الله گفتم و رفتم داخل منزل. میهمان های ما در خانه بودند.
من گفتم : میخواهم لباس هایم را کنار بگذارم که هر وقت خانمم آمد آنها را بشوید. بعد از نماز خانم میهمان ما گفت : « آقا سید، ببخشید یک نفر جوان امروز آمد درب منزل و گفت این مبلغ پول را به سید برسانید.
خانم فامیل ادامه داد : من گفتم به سید بگویم که این پول را چه کسی داده است ؟ گفت : این پول را به سید بدهکار هستم.
حاج خانم میهمان پول را به من داد و من گفتم : « ولی تا جایی که یاد دارم من به کسی پول قرض ندادم و کسی هم از من پول قرض نگرفته ! هر چی فکر کردم تعجبم بیشتر میشد. گفتم لابد رفقا از من پول گرفته اند و فراموش کرده ام وگرنه کسی خود به خود برای کسی پول نمیفرستد !
پول را گرفتم گفتم : اگر خانمم آمد، بگو سید رفته بازار.
با پول ها آمدم درب مغازه ی میوه فروش و گفتم : « آقای امیدوار، بدهکاری ما چقدر بود ؟ گفت آقا سید، پسر عمویتان آمد حساب کرد.
گفتم : « عجب پسر عموی بی معرفتی دارم، ناسلامتی او مهمان بود .آمده بی خبر بدهی ما را حساب کرده !؟
به آقای امیدوار گفتم : « نکنه تعارف میکنی ؟ ایشان گفت : ما جنس را فروختیم از پول هم بدمان نمیآید.
رفتم درب مغازه آقا رضا، گفت : پسر عمویتان آمده حساب کرده.
رفتم مغازه مرغ و ماهی فروشی گفت : پسر عمویتان آمده حساب کرده.
من ماندم که چه شده و برگشتم خانه ...
دیدم خانمم برگشته. همسرم گفت : « یک جوانی آمده بود درب منزل سراغ شما را میگرفت، من آن جوان را نمیشناختم. برای اولین بار او را دیدم. تا حالاتوی مسجد هم او را ندیده بودم .»
همسرم گفت : « این جوان چهل هزار تومان آورد و گفت این طلبی است که سید از من میخواهد. »
به این جوان گفنم : « به سید بگویم چه کسی آورده ؟ گفت : خودش میداند .»
از پسر عمویم سئوال کردم : برای چی بدهی ما را پرداخت کردی ؟ اما او بی خبر بود !
به همسرم گفتم : من میروم بیرون چند دقیقه ای کار دارم، زود بر میگردم.
یک ربع بعد برگشتم. خانمم نشسته وسط حیاط ! وسایل شهید و عکسش را مقابل خودش گذاشته و گریه میکرد.
گفتم : خانم، باز ما وسایل شهدا رو آوردیم، شما شروع کردید به گریه کردن.
با عصبانیت جلو رفتم و خواستم کارت شناسایی شهید را بگیرم. گفتم چی شده !؟
همسر در حالی که گریه میکرد گفت : سید خیلی عجیبه ! جوانی که آمده بود جلوی منزل ما و پول آورد همین شهید بود.
بعد تصویر کارت شناسایی شهید را نشان داد.
گفتم زن اشتباه میکنی؟ اون دوازده سال پیش شهید شده !
گفت : صد سال پیش هم شهید باشه من اشتباه نمیکنم. این همان جوان است که من دیدم.
نمی توانستم باور کنم. اما چه کسی برای من پول فرستاده !؟ آن هم در شرایطی که هیچ کس جز شهدا و خدایشان نمیدانستند من بدهکار هستم.
حاج خانمی که مهمان من بود را صدا زدم و به او گفتم : آقایی را که درب منزل ما پول آورد اگر ببینی میشناسی ؟
گفت: بله میشناسم. من عکس شهید دادگر را به ایشان نشان دادم.
گفت : بله آقا سید، به جده ات قسم خودش است.
دیدم خیلی سخت است باور کردن این قضیه. گفتم حاج خانم شما اشتباه نمیکنی ؟ گفت : نه. ( چون کارت پرس شده بود سالم و عکس واضح بود. )
رفتم بیرون از خانه. کارت شناسایی دستم بود. سراغ آقای امیدوار و عکس را به ایشان نشان دادم. گفت : همین بود. رفتم مغازه آقا رضا گفت که خودش است. رفتم سراغ بعدی گفت : خودش است ...
من توی بازار نشستم. شاید تا آخر شب گریه کردم. نتوانستم بلند شوم بروم خانه. یکی از دوستانم آمد وکمک کرد و مرا به خانه آورد. آن شب در وجودم یک انقلاب عجیبی شده بود. نمیدانید چه حالی پیدا کردم ...
صبح زود رفتم منطقه. یکی از دوستان که خیلی کم حرف بود آن روز به من پیله کرد که آقا سید چی شده ؟ گفتم چیزی نشده. چرا امروز این همه به ما پیله کردی ؟ گفت سید دیشب سحر خواب دیدم شهید دادگر به من گفت : به سید
سلام برسان بگو از ما خواستی، کمکت کردیم چرا هنوز ناراحتی ؟
12-maddahi.180.mp3
3.17M
🎙مداحی : سید رضا نریمانی
💢 ذکر روزهای جمعه هام
ذکر غروب جمعه هاست آقام کجاست آقام کجاست
اونکه امید قلب ماست آقام کجاست آقام کجاست
منتقم کرببلاست آقام کجاست آقام کجاست
آقا بیا آقا بیا
شرمندم آقا برای اشکایی که دم سحر میریزی
گرچه بدم میدونی خیلی برام عزیزی
من بندگی نکردم رزمندگی نکردم
یک روز هم شبیه تو زندگی نکردم
دل تو رو شکسته ام منو ببخش منو ببخش
با غیر تو نشسته ام منو ببخش منو ببخش
از این زمونه خسته ام منو ببخش منو ببخش
https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4
🔺#ظهور_بسیار_نزدیک_است
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha