eitaa logo
به عشق مهدی فاطمه (عج)
1.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
82 فایل
تا میتوانید برای امام زمان کار کنید که فقط همین باقی است💚 تبادل و تبلیغات نداریم❌ 🔹گروه : https://eitaa.com/joinchat/45809769C5f803bf4e4 اللّهُم عَجّل لوَلـیّکَ اَلفـ♡ـرج💚
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🔖 1⃣ 🔻چه قدر این نامه آشناست! ▪️طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند. با این که خجالت می‏کشید اما چاره ‏ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد. ▫️نمی‏خواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت می‏کردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می ‏دادند. ▪️شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می ‏دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر می‏دارد. ▫️پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال!حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد. ▪️ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده ‏ای که در اتاق بود را نگاه کند. کیسه ‏ای پول بود و یک نامه: ما تو را از یاد نبرده‏ ایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانواده‏ات ... 📚 بحار الانوار، ج 49 🔻چه قدر آن نامه برایم آشناست! ▫️خوب که می‏گردم انگار در میان صفحه ‏های دلم، دست‏خط ظریف و خوش نقش مولایم امام زمان علیه السلام را می‏یابم که فرمود: 🔅"انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم ..." ▪️ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را فراموش نمی‏کنیم. 📚 بخشی از توقیع امام زمان به شیخ مفید ▫️فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده: "من" همیشه در یاد "شما" هستم. 🌷 وهدیه به لبخند عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات 💠@be_eshghe_agha
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🔖 2⃣ ▪️باخانواده ام به دریا رفته بودیم.بچه ها مشغول بازی بودند و من نظاره گر آنها. ◽️آقایی به همراه کودکش جلو آمد و از من اجازه گرفت که کودکش در کنار فرزندان من بازی کند. ▪️بعد از مدتی آن مرد از من خواست که مواظب کودک اوهم باشم بعد از ما فاصله گرفت و درون ماشینش که چندین متر از ما فاصله داشت نشست و مشغول کاری که داشت شد. ◽️کمی بعد کودک سرش را بلند کرد در حالی که از شوق ماسه بازی چشمانش برق می زد اما در عین ناباوری پدرش رو پیدا نکرد، ▪️آن همه شوق و شادی در چشمانش رنگ باخت و انگار دنیا بر سرش آوار شد و صدای گریه اش فضا را پر کرد،با اینکه من کنارش بودم و پدرش را که در اتومبیل بود به او نشان دادم امااوبه سرعت سمت پدرش دوید، پدرش هم سراسیمه از اتومبیل پیاده شد تا او را در آغوش بگیرد. ◽️بعداز این اتفاق ذهن من برای مدت ها درگیر بود. به این فکر می کردم که آن کودک چه خوب غیبت پدرش رو درک کرد؛و چه مشتاقانه اورا درآغوش گرفت. ⁉️اما من چه؟!چه آسوده دوران غیبت پدرم را سر می کنم، غافل از اینکه پدرم در کنارم نیست. ◽️چه مشتاقانه مشغول بازی های دنیا شده ام و پدر را فراموش کرده ام ولی او... ولی او چشم از من برنداشته که اگر غیر این بود مشکلات، من را از پا در می آورد. ▪️سلام شرمنده ات هستم بابت تمام نبودن هایم، این که هیچ وقت به فکرتان نبودم، هیچگاه برای شما نبودم. ◽️اما حال بسیار پشیمانم و دوست دارم که بر گردم، مطمئن هستم که هنوز هم راهی هست، آخر مگر می شود پدر دست پسرش را نگیرد هنگامی که می داند پسرش جز آغوش او راه دیگری ندارد. 🌷هدیه به لبخند عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات 💠@be_eshghe_agha