به خط یک رآوی 🇵🇸
..
کتابِ حاج قاسمی که من می شناسم،از آن دست کتاب هایی ست که به وقت خواندنش،
دلت تنگ میشود!
اشک چشمانت بی صدا و بی اختیار جاری می گردد!
و...
حسرت می خوری ودر سرت مدام صدایی تکرار می شود که:
«یعنی می شود، من هم...شبیه او....»
.رآوی
#جان_فدا
#احوالتی_در_بابِ_کتاب🌱📚
به خط یک رآوی 🇵🇸
در طی خواندنش ، حجم حسرت و غمِ حمله ور به آدمی ، به گونه ایست که..
گویا کشش آدم نمیکشد ، تا بنشیند و یک نفس کتاب را تا صفحه آخر تورق نماید!
و.....
تازه این فقط بخشی از زندگی اوست، به روایت یک نفر..
به یقین،هرچه بنویسند و بگویند،..
این قصه را پایانی نیست..
زیرا او ، پیوسته است به آن گروهی که..
فِی الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ
.رآوی
#جان_فدا
#احوالتی_در_بابِ_کتاب🌱📚
..✏️🌱﷽
| یک یادآوری برای خودم و شما |
رفقا ..هر کتابی که اینجا بارگزاری میشه
صد در صد مورد تایید نیست ها!!
هرکتابی مناسب هر سن و هر روحیه و هر شخصی نیست!!
قرار ما جست و جو بوده در همه جا، بیشتر #در_لابه_لایِ_اوراقِ کتاب ها.
خوب ممکنه آدرس رفتن تو کتابای مختلفی باشه! ما باید مراقب خودمون باشیم،
اگه خود مراقبتیمون، اگه تقوامون ،اطلاعاتمون پایینه،هر مطلبی رو نخونیم !
هر چیزی رو نبینیم!
هرچیزی رو نشنویم!
باید خودمون رو مسلح کنیم به توانایی تفکیک خوب ها از بدی ها!
که بازم در همون مرحله و مقام ،باید برای سلامت روح خودمون مثل جسم ،خطوط قرمزی داشته باشیم.
.رآوی
#احوالتی_در_بابِ_کتاب 📚
به خط یک رآوی 🇵🇸
- شجاعت یعنی... 📓 ازدواج به سبک شهدا #در_لابه_لایِ_اوراق #مقام_مشروط
کتاب جالبیه و البته آدمو دچار چالش و تفکر میکنه!!
هی موقع خوندن خاطرات ، به خودت میگی؛ که یعنی..میشه الانم یه همچین سبکی رو پیاده کرد!!
مردم...اقوام..چه عکس العملی نشون میدن؟!
از یه طرفی تو ذهنم این مسئله حل شده بود
اما اون ته تهای سرم بازم یه صدایی میگفت!!
میخندن! و...
اما این صفحه حجت رو برام تموم کرد!
که اون صدا ، صدای ترس بود!
به نظرم متفاوت بودنِ درست، ترسناک نیست!
بلکه اونچه که ترسناکه، مثل بقیه بودنه!
✍🏽.رآوی
#احوالتی_در_بابِ_کتاب🌱 📚
🌱﷽
•عکسِ صفحه کلید
دیشب ..
حالم خوب بود و خوب نبود!
بعد از مدت ها شاید این احوال دوباره مهمونم شده بود...
چند وقت پیش برای گوشیم مشکلی پیش امد، مجبور شدم بدم ریست کارخانش کنن!
به خاطر همین پس زمینه صفحه کلید گوشیم که یه متن منسوب به شیخ رجبعلی خیاط بود، دیگه نبود..
دیشب بعد از شاید چندین ماه، تو همون حال و احوال، برا اینکه حواسم جمع خودم بیشتر باشه..دوباره عکس صفحه کلید رو عوض کردم..
شب شب التماس و توسل بود،
آشفته حالی بود و به هرکسی که به ذهنم امد متوسل شدم..
امروز امدم کتابخونه، دنبال کتاب مورد نظرم.
مسول کتابخونه گفت نداریم این کتاب رو.
منم گفتم خودتون یه کتاب بهم بدید!
ایشونم کتاب کیمیای محبت که درمورد شیخ رجبعلی خیاط هست رو داد دستم!
و من کماکان معتقدم که توی این دنیا هیچ چیز اتفاقی نیست!!
.رآوی ³-¹²-¹⁴⁰¹
#احوالتی_در_بابِ_کتاب🌱📚
#در_لابه_لایِ_دنیا🌎