حق داشت اگر تابوت
بر شانہ هایش سنگینے میڪرد..
آخر علے(ع)
تمام آرزوهایش را
شبانہ بر دوش میڪشد😞💔
#میم_سادات_هاشمے
#فاطمیہ
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
هُوَ مَعَکُم اَینَما کُنتُم
هر کجا باشید خدا با شماست
« سوره حدید ، آیه ۵ »
#نماز_اول_وقت
#سفارش_یاران_آسمانی
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت136
_حسام .
لبخندی میون صورت پر از اشکم نشست .از اعماق قلبم گفتم :
_جان حسام ... سلام ... بیداری هنوز؟
-فردا ببینمت میکشمت .
-چرا ؟
-این چه گلی بود گذاشتی بالای سر من که خواب رو از سرم پروند.
لبخندم کش اومد:
_ای جانم الهه ... تو هم تا الان بیدار بودی ؟
-آره ... تو چی ؟
-بیدارِ بیدار.
-خوبه که زنگ زدی .
-چرا ؟
دلشوره گرفتم که گفت :
_فرداشاید نذارن ببینمت .... با خودم گفتم اگه نذارن ، حرفام میمونه .
تکیه زدم به تختم و گفتم :
_بگو بانو ... سرتا پا گوشم .
نفسش اونقدر پر از غم بود که وقتی حتی صدای نفسش رو توی گوشم شنیدم بغضم گرفت :
_حسام ... این دوماهه خیلی اذیتت کردم .
-الهه !
-هیچی نگو ... فقط گوش کن .
سکوت کردم اما تک تک کلماتش زهر داشت .زهری که اثرش جز اضطراب برای من ، چیزی نبود :
_لجبازی کردم .... قدر محبت هات رو ندونستم ... می ترسم اگه از اتاق عمل بیرون نیام ... حلالم نکنی .
صدام بلند شد :
_به قرآن اگه بخوای چرت و پرت بگی هم گوشی رو قطع می کنم ، هم حلالت نمی کنم.
حتی حجم بغض نشسته توی گلوش رو حس کردم :
-حسام .... تو ماهی .....خیلی بیشتر از اونچه که به زبون گفتم .... می دونم که با حرفام و کارام اذیتت کردم ....حلالم کن .
کف دستم رو گذاشتم روی پیشونیم .تیر می کشید.انگار کسی از توی سرم با تیر کمون وسط پیشونیم رو هدف گرفته بود.
-حسام میشنوی ؟
-الهه! آخه چرا الان؟! به خدا الان موقع این حرفاست .
بغضش ترکید.اضطراب داشت ولی نمیدونست با اون گریه چقدر حال منو خراب کرده :
_پس وقتش کیه ؟ دیگه خدا چه جوری باید به من بگه که زیاد وقت ندارم .
با سر انگشتام به وسط پیشونیم کوبیدم :
_بسه تو رو قرآن .
همچنان می گریست :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
حسن بصرے مےگوید :
در دنیا هیچکس عابدتر از فاطمہۜ
نبوده است
او آنقدر براے عبادت خدا
در محـراب مےایستاد
کہ پاهایش ورم میکرد.. :)💙
مقتلالحسین ، ج¹،ص⁸⁰
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صوت ،شهید محمدهادی ذوالفقاری🌷
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#یڪروایتعاشقانہ💍
همسرش نقل مے کند:
منوچہر بہ من مےگفت : "فــــرشتہ!
هیچ کس براے من بہتر از تو
نیست در این دنیآ!
مےخواهم این عشـق را برسانم
بہ عشـقِ خدا"
وقتے هـم بہ ترکشهایے کہ نزدیك
قلبـش بود غبـطہ مےخوردم..♥️
مے گفت:
خانم شمـا کہ توے قلب مایید!
#روایتے_از_همسرِ↯
شہید منوچهر مدق
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🔰حاج قاسم سلیمانی:
افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت به کار گیرید؛
نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطرهی خانهای سابق را تداعی میکنند.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🍓°°°
#بیـــــــᏪــــو
قشنگترینسرگردونیاینهکهمیونگلزار شھدابگردیدنبالرفیقشهیدت:')💚
____•|🌻|•_____
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
خِيارُ اُمَّتِے الَّذينَ يَعِفّونَ
إذا آتاهُمُ اللهُ مِنَ البَلاءِ شَيئا
قالوا : و أےُّ البَلاء؟!
قالَ : العِشق..💕
بهتَرینهاےِ اُمت من
کسانے هستند کہ چون خداوند
بہ اندکے از بلا دُچارشان کند
پاڪدامنی ورزند
گفتند: کُدام بلا..!؟
حضرت فرمود: "عشق"
ڪنزالعمال ؛ حضرتمحمدۖ
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت137
_نه بس نیست ... گوش کن حسام ... فقط گوش کن ... اگه من مُردم سرویس طلا رو بردار ... من از اولم لایقش نبودم ... مادر می دونه ، یه مقدار پول توی جعبه ی زیر تختمه ... میخوام اونا رو واسه نمازهایی که نخوندم بذاری کنار .
قلبم دردگرفت . نیش حرف های الهه داشت ذره ذره ، قلبم رو از تپش می انداخت:
_الهه تورو ارواح خاک آقاجونت ... بس کن .
صدای گرفته ای از بغض و گریه اش بالا رفت :
_گوش بده ... شاید فردا نبینمت ... از طرف من از همه حلالیت بطلب ... توروخدا اینکارو واسم انجام بده .
قلبم تیر کشید که گفتم :
_الهه می خوای سکته ام بدی ؟ میگم بسه .
-باشه .... بسه فقط یه چیز مونده ... من یه بوسه بهت بدهکارم ... اگه فردا اومدی طلبت رو میدم ... اگه که ...
باورم نمیشد چی شنیدم! فوری با شوری که داشت توی چشمام اشک میشد گفتم :
_فردا میآم دیگه اگری نداره.
-تو خیلی خوبی حسام ... من لیاقتت رو نداشتم .
باحرص گفتم :
_فردا میآم ... اول از همه هم گوشتو چنان میپیچونم که یادت بمونه نصفه شب ، منو اینجوری حرص ندی .
خندید :
_بیا.... ولی شاید وقتی اومدی من تو اتاق عمل باشم .
انگار تکه ای از قلبم ریزش کرد.با صدایی که سعی در ثبوت اصواتش داشتم تا از بغض نلرزد گفتم :
_پشت در اتاق عمل میشینم .... تا توبرگردی ذکر میگم ... نذر کردم یه سفر ببرمت کربلا ... دلم میگه شفاتو از آقا میگیری .
نفس بلندی کشید و گفت :
_میشنوی ؟ صدای اذان صبحه .... میخوام برم نمازم رو بخونم ...برام دعا کن .
-الهه.
-بله .
مکث کردم .صدای اذان مسجد محله هم میومد که گفتم :
_دوستت دارم ... به همین اذان قسم ....تو خوب میشی ... میدونم .
سکوت کرد . درحدچند ثانیه و گفت :
_خداحافظ.
قطع کرد که اشکام جاری شد.
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
📎 قسمتی از دستنوشته شهید محمدرضا علیخانی🌷
بسیاری هستند که با دروغ و تهمت و بدبینی نسبت به رزمندگان و جانبازان و شهدا سخنان غلطی را بر زبان میآورند، پیغام ما به شما این است که اگر از روی نادانی این سخنان را بیان میکنید خداوند شما را هدایت کند، اما اگر از روی کینه و دشمنی با رزمندگان اسلام این تفکر را دارید، بدانید که در روز یومُ الحَشر، دشتهای سوزان شلمچه و نیزارهای گمراه کننده هور و کوههای یخ زده کردستان گواه میدهند بر مظلومیت و شجاعت رزمندگان و مجاهدان فی سَبیلِ اللَّه که فقط هدفشان الله بود و شما میمانید و شرمندگی و روسیاهی.
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ... و امان از آن روزی ڪہ زمین شهادت میدهد و آن زمـــین خاکِ شلمچہ باشد.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝