eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
543 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
392 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت دل | رحمت نژاد
امروز مترو با روزهای دیگر تفاوت دارد! در روزهای دیگر خیلی کم حضور کودکان به چشم می خورد! چون پدران و مادران همه می روند سرکار و کودکی به همراه ندارند. اما امروز کسی سرکار نمی رفت و همه به یک جشن بزرگ خانوادگی دعوت بودند. به سمت خروج از ایستگاه میدان انقلاب می رویم. دختران و پسران دست در دست پدران و مادرانشان حرکت می کنند. بعضی هایشان روسری لبنانی و چادر به سر کرده اند و بعضی هایشان پیراهن های صورتی و گُل گُلی به تن دارند. گاهی هم که خسته می شوند باباهایشان بغلشان می کنند. از ایستگاه که بیرون آمدم دیدم نه فقط مترو، بلکه امروز تمام شهر سعی دارند خود را به این جشن خانوادگی برسانند. کودکان پرچم سبز رنگ علی ولی الله در دست دارند و آن را تکان می دهند. حتی در شهربازی این جشن ده کیلومتری پُر است از این پرچم های سبز رنگ علی والله. ترامبلی، قصربادی، استخرتوپ، فوتبال دستی و چرخ فلک بازی هایی هستند که در تمام طول این ده کیلومتر قرار دارند. از شهربازی که بگذریم به موکب های توزیع هندوانه، آب معدنی، بستنی، شیرینی، شربت و فلافل می رسیم. از این هم که بگذریم موکب های فرهنگی به چشم می خورد که یا مشغول پاسخ گویی به شبهات هستند یا برای کودکان ایستگاه نقاشی و رنگ آمیزی بر پا کرده اند. نقاشی همان نقاشی معروف است. دست حضرت رسول الله(ص) که در غدیر خم دست علی را در دست گرفت و گفت:" هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست" کودکان با کمک گرفتن از خانواده هایشان نقاشی را رنگ می کنند و وسط ها هم می پرسند:"مامان این نقاشی چی می گه؟ بابا کمکم کن بگو دیگه." گروه های سرود خوانی دختران و پسران کودک و نوجوان هم از آن قسمت های پُر بازدید جشن است که وقتی دارند می خوانند دوربین ها بالا می آیند تا عکس بگیرند و ضبط کنند. چه قدر این سرودها، همخوانی دسته جمعی مست نجف، بپر بپرهای ترامبلی، هوراهای فوتبال دستی وقتی گُل می زنند و آه هایشان وقتی گُل می خورند، چرخ و فلکی که بالا و پایین می رود، غرق شدن های استخرتوپ، بادکنک هایی که یکهو می ترکند و جماعتی می ترسند جیغ می کشند این جشن را شاد کرده است. من این را از لبخندهایی که بر روی لبان پدرها و مادرها و فرزندان نقش بسته است می فهمم. از دخترکی که دست پدرش را گرفته است و می گوید:" بابا، بابا تا آخر مراسم بمانیم" مشخص است. از زیراندازهایی که گوشه کنار خیابان پهن کرده اند و خانوادگی نشسته اند می شود فهمید. اینجا همه با هم خانواده هستند. چه قدر اینجا همه چیز ساده و بی آلایش است. چه قدر همدلی و همراهی دیده می شود. چه قدر دِل ها بی غَم است. چه قدر لب ها می خندند. چه قدر خادمی کردن در موکب ها دلچسب است و کسی احساس خجالت که نه بلکه به منصبِ خادمی امروزش افتخار می کند. اینجا دل‌ها آنقدر به هم نزدیک است که به گمانم دعا به اجابت نزدیک است. آنقدر به اجابت نزدیک است که همه یکدل و یکصدا می توانیم از خدا بخواهیم از باقی مانده غیبت تنها وارث غدیر حضرت مهدی(عج) صرف نظر بفرماید و چشم های ما به جمالش روشن شود. به کودک ها و پرچم های علی والله در دستشان نگاه می کنم، کسی چه می داند شاید مسیر ده کیلومتری جشن غدیر تجمع یاران صاحب الزمانی است و این کودکان یارانِ در گهواره خفته حضرت مهدی(عج) باشند ...