سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
° پیامبر خدا بود اما در بازار که راه میرفت سخت میشد تشخیص داد که با کسی فرق کند!
° نمیگذاشت کسی دستش را ببوسد! میگفت این رسم پادشاهان است! من هم یکی از خودتان هستم، مثل همه بود و مثل هیچکس نبود!
° اغلب یک روز در میان روزه میگرفت، همیشه حق بر زبانش جاری، لبخند بر لب و متواضعترین مردم بود.
° آن قدر مهربان و نازک دل بود که همه مردم مشتاق زیارت آن حضرت بودند.
° در امانت داری سرآمد همه بود و در راستگویی از دوران جوانی لقب امین به او بود.
° در زیبایی سیرت و صورت همتایی نداشت، به پیمانش وفادار بود و عفت کلام آن حضرت سر مشق همه نیکان بود.
° هرکه را میدید مبادرت به سلام میکرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت. با مردم چنان معاشرت میکرد که هرکس گمان میکرد عزیزترین فرد آن حضرت است.
° هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب مینشست نه در صدر آن. چون سخن ناصواب از کسی میشنید. نمیفرمود: "چرا فلانی چنین گفت" اما میفرمود: "بعضی مردم را چه میشود که چنین میگویند؟"
° با فقرا زیاد نشست و برخواست میکرد و با آنها هم غذا میشد. هرگز عیب مردم را جستجو نمیکرد.
° هرگز نعمتی را مذمت نکرد. اندک نعمت خداوند را بزرگ میشمرد. همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک میزد. نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت.
° همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود. چون جامه نو میپوشید جامه قبلی خود را به فقیری میبخشید.
° با نیکی به شروران، دل آنان را به دست میآورد و مجذوب خود میکرد. بردباری اش همیشه بر خشم او سبقت میگرفت. میان یارانش انس و الفت برقرار میکرد.
° اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم میکرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت میکرد.
° ساده بود زندگیاش، آن روز هم نشسته بودند دور هم خرما میخوردند، هسته خرماهایش را یواشکی میگذاشت جلوی علی(علیهالسلام) بعد از مدتی با همان متانت همیشگی گفت: "پرخور کسیست که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد!" همه نگاه کردند جلوی امیرالمومنین از همه بیشتر هسته خرما بود! علی(علیهالسلام) لبخندی زد و گفت: " یارسولالله! ولی من فکر میکنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده است! " همه نگاه برگشت! جلوی پیامبر هسته خرمایی نبود! صدای خنده اصحاب در اتاق پیچید، به رسولالله نگاه میکردی، مسرور که میشد چشم برهم میگذاشت و لبخند به رخ ماهش مینشست، آرام و باوقار بود همیشه ...
میخواهم شبیه تو باشم، شبیه تو ای محمّد که:" همیشه معطر بودی، همیشه تبسم میکردی،فروتن و متواضع بودی،اسراف نمیکردی، با مردم شوخی میکردی،سخن کسی را قطع نمیکردی،با کودکان همبازی میشدی، هرگز بد دهانی نمیکردی، خوشرو و خوش معاشرت بودی، خشن و عیب جو نبودی، همیشه آراسته بودی، اغلب لباس سپید میپوشیدی و نماز را بسیار دوست داشتی ... دوستت دارم یا نبی ... "
#شهادت_پیامبر_اکرم