eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
548 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
368 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 اگر این روزا دنبالِ خریدنِ دینار، لباس خنک و کفش مناسب هستید، شما خیلی خوشبختید... من خیلی خوشبختم 🧕❤️ https://t.me/sangar_entefaze
میگویند: هوا گرم است، نروید! پس گرمای عشقِ علیﷺ و فرزندانش را در قلب‌هایمان ندیده‌اید...؟ @be_vaghte_del313
36.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باوَرَم نمی شه من حَرَم رو دیدم 🥹 باوَرَم نمی شه که به تو رسیدم 💔 خوابم یا بیدارم ؟ اینجا کربلاست 😭 یه گوشه از اربعین ۱۴۰۳ @be_vaghte_del313
این بیت شعر چقدر معصوم و قشنگه: «آنقدر منتظر آمدنت خواهم ماند کِز مزارم گل نرگس به ثمر بنشیند!» [🌱 ...]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من قصه هایی را دوست دارم، که آخرش زن ها خودشان، خودشان را نجات می دهند... @be_vaghte_del313
~ تَنَم در وُسعتِ دُنیایِ پَهناوَر نمی‌گُنجَد رَوانِ سَرکِشَم دَر قالبِ پیکر نمی‌گُنجَد @be_vaghte_del313
‏ما اصلاً دین خود را از کجا یاد گرفتیم؟ اگر این روضه‌ها و امام حسین (ع) نبود، ما اصلاً‌ دین اسلام را از کجا یاد می‌گرفتیم؟! امام (ره) هم از روز اول گفت اين مراسم محرم و صفر را حفظ کنيد. ما ساخته‌ی اینها هستیم... @be_vaghte_del313
‍ ° پیامبر خدا بود اما در بازار که راه میرفت سخت میشد تشخیص داد که با کسی فرق کند! ° نمیگذاشت کسی دستش را ببوسد! میگفت این رسم پادشاهان است! من هم یکی از خودتان هستم، مثل همه بود و مثل هیچکس نبود! ° اغلب یک روز در میان روزه میگرفت، همیشه حق بر زبانش جاری، لبخند بر لب و متواضع‌ترین مردم بود. ° آن قدر مهربان و نازک دل بود که همه مردم مشتاق زیارت آن حضرت بودند. ° در امانت داری سرآمد همه بود و در راستگویی از دوران جوانی لقب امین به او بود. ° در زیبایی سیرت و صورت همتایی نداشت، به پیمانش وفادار بود و عفت کلام آن حضرت سر مشق همه نیکان بود. ° هرکه را می‌دید مبادرت به سلام می‌کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت. با مردم چنان معاشرت می‌کرد که هرکس گمان می‌کرد عزیزترین فرد آن حضرت است. ° هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می‌نشست نه در صدر آن. چون سخن ناصواب از کسی می‌شنید. نمی‌فرمود: "چرا فلانی چنین گفت" اما می‌فرمود: "بعضی مردم را چه می‌شود که چنین می‌گویند؟" ° با فقرا زیاد نشست و برخواست می‌کرد و با آنها هم غذا می‌شد. هرگز عیب مردم را جستجو نمی‌کرد. ° هرگز نعمتی را مذمت نکرد. اندک نعمت خداوند را بزرگ می‌شمرد. همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می‌زد. نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت. ° همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود. چون جامه نو می‌پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می‌بخشید. ° با نیکی به شروران، دل آنان را به دست می‌آورد و مجذوب خود می‌کرد. بردباری اش همیشه بر خشم او سبقت می‌گرفت. میان یارانش انس و الفت برقرار می‌کرد. ° اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می‌کرد. ° ساده بود زندگی‌اش، آن روز هم نشسته بودند دور هم خرما میخوردند، هسته خرماهایش را یواشکی میگذاشت جلوی علی‌(علیه‌السلام) بعد از مدتی با همان متانت همیشگی گفت: "پرخور کسی‌ست که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد!" همه نگاه کردند جلوی امیرالمومنین از همه بیشتر هسته‌ خرما بود! علی(علیه‌السلام) لبخندی زد و گفت: " یارسول‌الله! ولی من فکر میکنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده است! " همه نگاه برگشت! جلوی پیامبر هسته خرمایی نبود! صدای خنده‌ اصحاب در اتاق پیچید، به رسول‌الله نگاه میکردی، مسرور که میشد چشم برهم میگذاشت و لبخند به رخ ماهش می‌نشست، آرام و باوقار بود همیشه ... میخواهم شبیه تو باشم، شبیه تو ای محمّد که:" همیشه معطر بودی، همیشه تبسم میکردی،فروتن و متواضع بودی،اسراف نمیکردی، با مردم شوخی میکردی،سخن کسی را قطع نمیکردی،با کودکان همبازی میشدی، هرگز بد دهانی نمیکردی، خوشرو و خوش معاشرت بودی، خشن و عیب جو نبودی، همیشه آراسته بودی، اغلب لباس سپید میپوشیدی و نماز را بسیار دوست داشتی ... دوستت دارم یا نبی ... "
یه وقتایی خُدا یه جوری حلش می‌کنه که انگار بین این همه، فقط صدای تو رو شنیده! الهی که امروز نوبت تو باشه...🌱🤲 صبح به خیر ❤️☀️ @be_vaghte_del313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غَدرُکُم لا لَن یَطول و فِلسطینُ لَنّا خیانت شما طولانی نخواهد بود و فلسطین مال ماست نَحنُ لِلدینِ ضُلوع و النِّضالُ هو السَبیل ما درگیر دین هستیم و مبارزه راه است @be_vaghte_del313
آقاۍ باباۍ رضــــٰا ! از کودکۍ ِ گذشتھ شده ِ در صحنهایتان بگویم . یا از عڪس ِ خانوادگۍ روبھ ِ حرم ؟ از این دل ِ تنگ ِ مچاله ِ شدهِ یمان بگویــــم یا از فاصله و دورۍزیادمان ؟ چھ باید بگویم از قَطراتِ غَلتانۍ که رَدی رویِ صورتمان میگذارند ؛ آقاۍ ِعزیزِ بابا ؛ طَعمِ آبِ سقاخانه ات ؛ هنوز هم همان است ؟ میدانۍ دیریست پا بر مرقدتان ننهادیـم از پنجرھ ات چه خبر ؟ هنوز هم دخیلمند دارد !؟ چه میگویم؛ آقای‌ِبابا رضااست ُ یک دُنیای‌ِ دخیل مند ... آقایِ بابارضا دلمان سخت تنگ ِ دیدار ِ شماست . . . ~ در آخرین روزِ ماهِ صفر اَجر دو ماه گریه بر غربت حسین(علیه السلام) تقدیم مادرش، از راهِ دور میکنیم... @be_vaghte_del313
امام‌حسین‌من.. ممنون‌که‌دوماه‌اجازه‌دادی‌‌ارباب‌ پای‌علمت‌به‌سینه‌وسربزنیم‌.. یکسال‌دوباره‌چشم‌درراه‌هستیم..💔 حقیقتا‌دلم‌برای‌هییت‌های‌محرم،روضه‌هاش‌ هییت‌‌محرم‌وصفر وخادمی‌شبای‌محرم‌تنگ‌میشه‌...💔 +خداحافظ‌ماه‌محرم‌وصفر..
~ انگشتانَم دست از تایپ می کِشَند و به عکسِ خبرنگار فلسطینی شهید هائل النجار همراه با خانواده اش خیره می شوم. منزل این خبرنگار بامدادِ امروز در اردوگاه جبالیا در شمال غزه بمباران شد و همگی به شهادت رسیدند 🥺 ~ گاهی جمله ساختن سخت است! تنها کلمه به ذهن انسان می‌رسد؛ وحشیانه، حیوانیت، جنایتکار، پَست، کثیف، شرور، و ... راستَش رژیم صهیونیستی و سَربازانش مترادف نفرت‌بارترین کلمات‌اند. جنایتی که از دست این وحشیان برمی‌آید، در عالم مثل و مانند نداشته و ندارد. @be_vaghte_del313
الأزقة الخلفية بيروت کوچه پس کوچه های بیروت
‍ ° کتاب " من پناهنده نیستم" درد است؛ درد خانواده ای فلسطینی که زنی به نام رقیه راوی آن است. ° رقیه زندگی فلسطینیان از نکبت سال ۱۹۴۸ تا آزادسازی جنوب لبنان به دست حزب الله را روایت می‌کند. ° کلمه به کلمه، جمله به جمله، پاراگراف به پاراگراف و صفحه به صفحه این کتاب قصه دارد؛ پناهندگی، آوارگی، رنج مهاجرت، کُشته شدن چهره های مطرح فکر و ادب و هنر فلسطین از غسان کنفانی ادیب فلسطینی تا ناجی علی کاریکاتوریست مشهور که در لندن کشته شد، تلاش صهیونیستها برای سرقت تاریخ و میراث فلسطین، غُصه، دلتنگی، به یکدیگر نزدیک شدن و خوشبختی و عشق قصه های پُر دَردی است که رقیه از آن‌ها می گوید. ° " من پناهنده نیستم" آن چنان دقیق به بیان جزئیات دردهای خانواده های فلسطینی می‌پردازد که به یکی از مهمترین رمان‌های مربوط به واقعه سال ۱۹۴۸ فلسطین در ادبیات روایی عرب تبدیل شده است. ° روایت رقیه از مصیبت مردم فلسطین و اجبار آنها برای خروج از خاک و وطنشان آغاز می‌شود، با زندگی تلخ در نقاط مختلف جهان به امید بازگشت به وطن و پشت سر گذاشتن وقایع ادامه پیدا می کند و در نهایت با دیدار رقیه با پسر و نَوه اش پُشتِ سیم‌های خاردار در مرز جنوب لبنان و فلسطین به پایان می‌رسد. ° "بایدحال و ترس مرا تصور کنی. ما به بدبختی و مرگ و خرابی این سرزمین و ذلت بعدش فکر می کردیم. ما سنگ خانه‌های خودمان را برمی‌داشتیم تا آن‌ها از این سنگ‌ها برای ساختن خانه‌های خودشان درشهرک‌هایشان استفاده کنند. این ظلم به انسان وحشتناک است. این که خانه کسی را ویران کنند وبعد مجبورش کنند سنگ خانه اش را بردارد و ببردتا دشمنش با آن برای خودش خانه بسازد."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه می توانم با آرامش بخوابم و در گوش هایم پنبه بگذارم؟ در حالی که خانواده ای زیرِ آوارِ خانه‌اش مدفون است و ممنوع است کسی برود خارجشان کند! گویی زمینی که آن‌ها را مدفون کرده است، بخشی از این کُره خاکی نیست ... @be_vaghte_del313
° چهـار سـاله بود که تبعیـد شد و بیست و هشت ساله که شهیـد عُمـرِ امـامتـش فقط شش سال بود ° تـمـام آمـار و ارقـام ، حـاکی از غـُربـت اسـت ... @be_vaghte_del313