eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
543 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
391 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
اما چه باید کرد ؟ دنیا بی وفاست! شهیدان را مرده میپندارند... @be_vaghte_del313
نمیدونم چرا یه شعری از صبح عجیب و بی دلیل داره با دلم بازی میکنه😭 آنقدر بخشیده ای ، بخشیده ای ، بخشیده ای سنگ قبری هم نمانده از برایت یا حسن... @be_vaghte_del313
مشاوره ضد افسردگی فقط بابام... میگم بابا هیشکی دوسم نداره میگه خب توام کسی رو دوست نداشته باش... @be_vghte_del313
بابا لنگ دراز عزیزم از تو آموختم زندگی چیزهایی نیست که جمع می‌کنم بلکه قلب‌هایی است که جذب می‌کنم... #بانو_طلبه @be_vaghte_del313
من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم، مثل امشبی به پله دوم منبر نرسیده، برمیگشتم روی زمین، رها میشدم... جوری که مستمع ها بفهمند، پایم نداده از منبر بالا بروم... بعد همانطور که عبایم از شانه هایم آویزان شده با چهره ای غمزده بسم الله میگفتم و آه میکشیدم، طوری که "بیچاره شدیم" از سر و رویم بریزد... بعد وسطِ بهتِ مستمع ها با اندوه میگفتم: هجده سال، فقط هجده سال... فقط هجده سال داشت... بعد سکوت میکردم و اجازه میدادم کنایه فهم ها جمع را متوجه کنند، چه خبر است... تا بعد از چند دقیقه سکوت، اولین نفری که شانه هایش به گریه بلرزد پیرمردِ هشتاد سالهء مجلس باشد که با خودش حساب کرده من هشتاد سال عمر کنم و آن وقت تو فقط هجده سال؟ پشت بندش پدری که پیش از مسجد دختر هجده ساله اش را جلوی آموزشگاهی پیاده کرده و حسابی قربان صدقه چشم و ابرویش رفته شروع به هق هق کند و بعد از او جوان هجده ساله ای که توی مجلس نشسته و در این فاصله یک دور تمام آرزوهایش را مرور کرده و با خودش به این رسیده که هجده سالگی تازه اولِ جوانی ست، تازه اوج آرزوها و خواسته ها، تازه شروعِ زندگی... یکدفعه صدایش به ناله بلند شود و همه مجلس را به هم بریزد... بعد من رو به آدم ها بگویم، زدن داریم تا زدن! من و شما هم یک وقتی ممکن است به فرزندمان کتک بزنیم... خیلی وقتها ممکن است یکی، یکی دیگر را بزند... اما زدن داریم تا زدن! اینکه یک نفر به قصد کشت بزند، اینکه یک نفر با کینه و نفرت بزند، اینکه یک نفر با بغض بزند... این خیلی فرق دارد... اینجای مجلس قطعا صدای زن ها بلند شده و وقتش است بگویم، خانوم ها همینطوریش آنقدر نازک هستند که خیلی زود بشکنند، بترسند، فروبریزند... حالا شما حساب کن، یک مردِ بلندِ عرب، یک مردِ عصبی مزاج و بدمنظر، یک مردی که کینه و دشمنی همه وجودش را گرفته، حالا هم با قصدِ قبلی آمده، در خانه را با مشت و لگد بزند... شما به من بگو، سَرِ یک خانومِ هجده سالهء نحیف که تازه باردار هم هست چه می آید؟! یک مردِ عربِ بلندقدِ بدمنظرِ وحشی که با قصدِ قبلی آمده... حالا این مرد قرار باشد بزند، چطور میزند؟ اینجای مجلس دیگر حتما خودم از همه بی تاب تر شده باشم و بلند بلند گریه کنم... بگذارم چند دقیقه مجلسم به گریه های بلند و ناله های بی تاب بگذرد، بعد همانطور بین هق هق ها بگویم، اینکه کشتند یک حرفی ست اینکه به ضرب مشت و لگد کشتند یک حرف دیگر... اصلِ داغ هم همینجاست... تا باز صدای گریه ها بالا بگیرد... بعد هم مجلس را به حال خودش رها کنم و تا مداح دمِ یا زهرا می گیرد، خودم را بین گریه ها و ناله های مردم گم کنم... @be_vaghte_del313
به وقت دل | رحمت نژاد
من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم، مثل امشبی به پله دوم منبر نرسیده، برمیگشتم روی زمین، رها میشدم...
هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود داغِ پیغمبر، شروعِ داغِ حضرت زهراست... اصلِ روضه امشب، روضه حضرت زهراست...🍃
شصـــت مرتبه هم که در مبــارزه‌ے با نَفـــس شکســت خوردے، بـاید بلنــد شــوے و بگــویـے مــن پیــروزم. @be_vsghte_del313
4_5888620679321880070.mp3
5.43M
حتما قرارِ شاه و گدا هست یادتان آری، همان شبی که زدم دل به نامتان مشهد... حرم... ورودی باب الجواد... آقا، عجیب دلم گرفته برایتان💔 @be_vaghte_del313
کاش من هم چراغِ حَرَم بودم ، روشنیِ چشمِ زائرَت ... گَرد و سیاهی که برویَم می اُفتاد ، بی امان به دستِ خادمی ، "پاکم" میکردی !! . . . #امام_رضای_مهربونم #بانو_طلبه @be_vaghte_del313
زیارت ما همین است: دستهایی خالی، چشمهایی پر، و امـامـی که خیلی مهربان است ... #امام_رضای_مهربونم #دلتنگتم #بانو_طلبه @be_vaghte_del313
. . . حوصله ي شرح قصه نيست... خيلي زود گذشت... خيلي زود تموم شد ! اي كاش آخرين محرم و صفر عمرمون نباشه... @be_vaghte_del313
به وقت دل | رحمت نژاد
. . . حوصله ي شرح قصه نيست... خيلي زود گذشت... خيلي زود تموم شد ! اي كاش آخرين محرم و صفر عمرمون نبا
همیشه رسمه توی مجالس شلوغ، خصوصی ها رو، خودی ها، رو آخر مراسم نگه میدارن و ازشون پذیرایی می کنن. با هم حرف می زنن و تازه میشینن که همدیگرو ببینن. امام زمان ماها رو بعد از روضه های ماه صفر وقتی دیگه همه رفتن و خلوت شد، برای خودت، نگه میداری آقا؟😭 اجازه میدی بمونیم و روضه خصوصی بخونیم و با هم گریه کنیم...اجازه میدی آقا؟؟😭 @be_vaghte_del313
در صحنت مینشینم ... مرور میکنم زندگی ام را ... باشد، قبول آقا نه من، نه او ... یادمان یکدیگر را فراموش... اما اجازه آقا؟ چه می شود مگر اگر او باشد و من؟! در صحنِ تو سرمای زمستان باشد و گرمایِ دستان او ... باب الرضا ... نگاه به گنبد... زمزمه السلام علی الرضا و ... اذن دخول ... کمی جلوتر صحنِ انقلاب ... جرعه ای آب از سقاخانه ... رو به رویِ گنبد ... گوشه دنج حرم ... روضه ای برایم آغاز کند ... او بخواند من به اندازه تمام روزهای تنهایی ام در کنارش اشک بریزم ... من باشم و زمزمه دعاهایش که در وجودم حک میشود ... چه قدر خواب در صحن امام خمینی میچسبد وقتی سرت را روی پاهایش بگیرد ... میخواهم دعا که میخوانم دستانش رابگیرم تا شاید خدا حواسش را بیشتر به من جمع کند ... صحن ها کوچک می شوند وقتی در کنارش همه صحن ها را می پیمایم ! آقا میشود هدیه ازدواجمان را بدهید ... ؟ دلم اندکی لقمه حضرتی میخواهد ...؟! مولایم ... تمام هستی ام را به دستان خودت میسپارم ... کبوتری پر میزند سوی گنبد... دلم به خودش می آید ... باشد قبول آقا ... حرف، حرف شماست ... ولی مولا جان ... ! چَشمِ من و لطفِ شما ... انـــ شـــاءالـــلـــهـــ @be_vaghte_del313
حلول ماه ربیع مباااارکاااا🌸 دلاتون شاد لباتون خندون☺️
صدای جمهوری اسلامی ایران اعلام میکند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراق رفته ، آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است... پیام امام (قدس سره): رهبر ما آن طفل سیزده ساله ایست که با قلب کوچک خود ، که ارزشش از صد ها زبان و قلم بزرگتر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید... ♦️هشتم آبان سالروز شهادت محمد حسین فهمیده (بسیجی 13 ساله) گرامی باد @be_vaghte_del313
و ما چه میدانیم از دلتنگی یک مادر...😭 #بانو_طلبه @be_vsghte_del313
فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمندی هستید در تبریز. 👑👒 با یک طلبه ساده، ازدواج میکنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ی ساده راهی نجف میشوید. 🕯📚 گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند میدهد دوباره…!! 💔😔 این درحالی ست که فقر گریبان تان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. حتی رختخواب!📦📖 نقش و جایگاه همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر فرو میبرد. 🤔💌 علامه درباره ایشان گفته بودن: ” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !! یا “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه ی تحصیل بدم”🌹📝 صبر حیرت انگیز.. نوشتن المیزان… علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند. علامه در جایی فرموده بودند “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب خانوم را میشنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(ع) را میشنیدم!”😢💐 بازهم گفته بودند: "وقتی مشغول تحقیق و پژوهش بودم، با من سخن نمی‏گفت و سعی می‏کرد، شرایط آرامی برایم ایجاد کند، رشته افکارم گسسته نشود و هر ساعت در اطاق مرا باز می‏کرد و آرام چای را می‏گذاشت و می‏رفت. مرحوم علامه به همسر باوفایش عشق می ‏ورزید و برایش احترام بسیاری قائل بود.  پس از مرگش تا مدتها مرحوم علامه هر روز بر سر قبرش حاضر می‏شد و در فقدان او ناباورانه اشک می‏ریخت و این مهر دوسویه همگان را به تعجب وا داشته بود..." همیشه به جایگاه او حسرت میخورم! 💞با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو میزده🌪، یا وقتی برای علامه چایی میریخته☕️، میدانسته در آسمان ها انقدر معروف است؟ میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ انقدر موثر است؟ کاش کتابی از زندگی نامه اش چاپ شده بود... کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت، کلاس . کلاس در شرایط بحرانی. کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟!!! کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن تفسیر المیزان بنویسیم؟ کلاس چگونه مهم باشیم اما مشهور نه! کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم او را در بدترین شرایط یاری دهم? کلاس زن بودن، زن خاص و خالص بودن...زنی که میتواند عزیز دل باشد و عزیز دل بپروراند... کلاس عالم بودن، بدون هیاهو، بدون تبلیغ، بدون ادعا، بدون منم منم! آه...😰 همه ی این ها چند واحد میشود؟چقدر واحد پاس نکرده دارم! چقدر بعضی ها در گوشه ی خلوت و گمنامیشان، سر از آسمان و ملکوت درآورده اند! 🦋☁️🦋 چقدر میشود انسان بود و انسان سازی کرد! چقدر میشود ساده اما متفاوت زندگی کرد!❣📚✨ کنج سجاده و کنج اتاقی، که تو در آن رخت و لباس علامه را رفو میکرده ای آرزوست...💖😔 @be_vaghte_del313
گاهی دلم می خواهد دنیا را دستکاری کنم بی هیچ دغدغه فکری، جا مدادی ام را باز کنم پاک کن در دست گیرم و محو کنم تمام بدی ها را و به ازای هر بدی درخت سیبی بکارم که گنجشک ها برایمان بخوانند و شاپرک ها برقصند... کمی مهربانی در سطل رنگ بریزم و رنگ بپاشم روی تمام دیوار های شهر که همه به هم لبخند بزنند. کنار هر پنجره یک شمعدونی بگذارم تا دیگر دل هیچ آدمی نگیرد... بروم به بزرگ ترین درمانگاه شهر و به همه حال خوب تزریق کنم... من میتوانم برای همه آدم ها فارغ از هر سن و جنس و نژاد آرزوی خوب کنم... کاش همه تعریفمان از زندگی عوض شود کاش همه با هم تکرار کنیم: زندگی شبیه زنگ نقاشی است زندگی تکرار املای آزادی است زندگی خرامان خرامان بودن به وقت زنگ دلدادگی است سهم ما از زندگی خشم و نفرت نیست سهم ما دویدن و نرسیدن هم نیست سهم ما از زندگی حال خوب و دو خط لبخند است پی نوشت: باید از سخت ترین ضربه ها نردبان ساخت و به آسمان عروج کرد... باید لبخند را تعارف کرد... ما همه به هم یک حال خوب بدهکاریم... @be_vaghte_del313
آخرای روضه مداح گفت: " اونایی که رفتن کربلا دستاشون و بیارن بالا و تا نفس هست بگن یاحسین" نمی‌دانی چقدر آب شدم که دستم بالا نیامد! اما تا نفس داشتم تو رو صدا زدم! "حسین" "حسین" "حسین" @be_vaghte_del313
علامه مجلسـے فرمودند : مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم  بسم الله الرحمن الرحیم، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ  بعد یڪ هفتہ مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، ڪہ در حالت مڪاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... ✨  قصص العلماء، ص 8 @be_vahte_del313
دنیا اگه دنیای خوبی بود که دوای سرما خوردگی شلغم نبود، سیب زمینی سرخ کرده با سس بود...
روز خواستگاری دختره گفت بلد نیستم غذا درست کنم کارای خونه هم طول می کشه یاد بگیرم بچه داریم زیاد بلد نیستم از ظرف شستنم بدم میاد ... پسره گفت روزه بلدی بگیری؟ نماز بلدی بخونی؟ قرآن خوندن دوست داری؟ دختره گفت عاره پسره گفت همین بَس من میخوام نصف دین و زندگیم بشی نه کنیزم . . . پسره گفت پس اندازم کمه حقوقم آب باریکه ست خونه و ماشینم زیادی مدل بالا نیست دختره گفت خدا رو میشناسی؟ غیرت داری؟ چشمات پاکه؟ اخلاقت خوبه؟ ایمانت قوی هست؟ پسره گفت عاره دختره گفت همین بَس بقیه رو خودمون می سازیم، با همدیگه می ریم جلو... پَر پَرواز هم میشیم به سمت خدا... من همسنگر میخوام نه عابر بانک... @be_vaghte_del313
آدمی بودن غم انگیز است وقتی هوای آسمان به سرت بزند و بال نداشته باشی... @be_vaghte_del313