eitaa logo
بداهه های #روح _الله_عمران
99 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
می رفت تا پنیر و دو تا نان بگیرد و ... شاید اجازه ای بدهد کیف؛ مرهمی پایش به سنگ خورد ..."بمیرم امیرعلی! با پای تیر خورده کجای جهنمی" . فرزند در میانه ی میدان و ... خط شکست آه از نهاد اسلحه ناگه بلند شد بی سیم ماند و جیغ "کجا مانده " دستی به جمع کردن یک بند شد دار و ندار اسلحه ای یک خشاب شد گرد و غبار... آینه ها را گرفته بود بین هوار تانک و والمیرهای داغ پای مغازه ی از حال رفته بود "آبی به صورتش بزنید" اشک او چکید "مادر! نه سایه داری و ..." بغضش امان نداد همسایه ای به طعنه به زیر لبش نوشت "سهمیه را گرفته به ما هم نشان نداد" کوهی به دوش داشت و سنگی به پا کشید با هر مصیبتی که شد از جا بلند شد "حالت که جا نیامده مادر بیا بشین" "بهتر شدم ... دو طعنه شنیدیم ... چند شد" .... ادامه دارد
می رفت تا پنیر و دو تا نان بگیرد و ... شاید اجازه ای بدهد جیب، مرهمی ... پایش به سنگ خورد ... "بمیرم امیرِ من! با پای تیر خورده کجای جهنمی" . فرزند در میانه ی میدان و ... خط شکست آه از نهاد اسلحه ناگه بلند شد بی سیم ماند و جیغ: "کجا مانده " دستی به جمع کردن یک بند شد دار و ندار اسلحه ای یک خشاب شد گرد و غبار، آینه ها را گرفته بود بین هوارِ تانک و والمیرها... شنید پای مغازه، مادَری از حال رفته بود "آبی به صورتش بزنید" اشک او چکید؛ "مادر! نه سایه داری و ..." بغضش امان نداد همسایه ای به طعنه به زیر لبش نوشت "سهمیه را گرفته به ما هم نشان نداد" کوهی به دوش داشت و سنگی به پا کشید با هر مصیبتی که شد از جا بلند شد "حالت که جا نیامده مادر بیا بشین" "بهتر شدم ... دو طعنه شنیدیم؛ چند شد؟" ....