🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۲۸ سکوت سنگینی خانه را در بر گرفته بود. مادر علی تا فهمید پسرش میخواهد به سفری ب
#رؤیای_واقعی
#پارت_۲۹
لباس هایش را با وسواس خاصی جمع میکردم یک لیست درست کرده بودم هر چیزی که در کیف میگذاشتم در لیست که نوشته بودم خط میزدم
دستانم می لرزید نمیدانم چه مرگم شده بود از استرس نفسم بالا نمی آمد از حمام بیرون آمد موهایش را خشک میکرد تا من را دید با تعجب گفت
_هانیه جان حالت خوبه چرا اینقدر رنگت پریده؟
و فوری به آشپزخانه رفت و برایم یک لیوان آب قند آورد و تا ته لیوان را به خوردم داد و با حالت طنزی گفت
_چقد که تو سوسولی بیا میخوام برات شام درست کنم.
و دستم را گرفت و از تخت بلندم کرد و به آشپزخانه رفتیم با کلی مسخره بازی شام را درست کرد.
دستپختش خوب بود اما غذا را تا در دهانم میگذاشتم گویی که سنگ در دهانم است برای اینکه علی متوجه حال خرابم نشود چند قاشق خوردم و در جواب علی که چرا نخوردی بارداری را بهانه کردم ولی خودم میدانستم چم است شیطان با تمام توانش به من حمله میکرد و پاهایم را میلرزاند.
فردا ظهر باید میرفت تا خود صبح پلک هم نزدم فقط به او خیره شدم اویی که چند ساعت دیگر من را به مقصد سوریه ترک میکرد.
تا صبح کنار تخت نشستم که یک دل سیر نگایش کنم.
صبحانه مفصلی آماده کردم خواستم صدایش بزنم که با موهای بهم ریخته و چشم های نیمه باز روبه رویم ظاهر شد.
به رویش لبخندی مصنوعی زدم و گفتم
_صبحت بخیر پسر شلخته!
و به سمت دستشویی هولش دادم و گفتم
_پسر گل دست و صورتت رو بشور بچم ترسید.
خنده کنان به سمت دستشویی رفت صدایش که صورتش را آب میزد می آمد.
_من دور پسر گلم میگردم که ازم نترسه!
با حالت تعجبی گفتم
_جانم؟از کجا فهمیدی که بچه پسره؟
با حالت شیطنتی گفت
_حالا دیگه
در حالی که صورتش را خشک میکرد خارج شد و پای سفره نشست
با اینکه میز ناهار خوری داشتیم ولی علی همیشه میگفت روی زمین سفره پهن کنیم اینجوری بهتره و غذا بیشتر به دل آدم میشینه.
در حالی که برایش چای میریختم گفتم
_حالا که میگی پسره اسمی که انتخاب کردی رو هم بگو دیگه؟
دوتا ابروهایش را بالا داد و گفت
_نوچ وقتی برگشتم بهت میگم
دلم میگفت علی من آنقدر خوب است که برگشتنی در کار نیست این را مطمئن بودم.
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۲۹ لباس هایش را با وسواس خاصی جمع میکردم یک لیست درست کرده بودم هر چیزی که در کی
#رؤیای_واقعی
#پارت_۳۰
وقتش رسیده بود وقت وداع با کسی که اگر یکروز نمی دیدمش دلم میگرفت و چشمانم هوس بارش میکردند.
سخت بود خیلی سخت او اول میخواست از من خداحافظی کند و بعد به خانه پدرش اینا برود و خداحافظی کند علی گفت که من هم به خانه پدرش بروم تا تنها نباشم اما خودم خواستم که در خانه خودم بمانم تا برگشتش.
جلویم ایستاده بود با چشمانمان با هم حرف میزدیم بدون خارج شدن کلمه ای از دهانم او گفت که اگر شهید شدم اولین نفر تو را شفاعت میکنم منم گفتم فرزندمان را مثل خودت تربیت میکنم.
با هم خداحافظی کردیم دستانم می لرزید او رفت و تا زمانی که درب آسانسور بسته شود نگاهش میکردم چشمانم منتظر جرقه بودند که سیلابی درست کنند.
وقتی چشمانم چشمانش را دیگر ندید شروع به باریدن کرد.
پشت درب نشستم و آرام آرام گریستم آن تنهایی که فاطمه حرفش را میزد همین الان سراغم آمد.
ذکر لبانم یازینب بود تا آرام شوم وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و پای سجاده هم خوابم برد.
با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم
گردنم خشک شده بود و درد میکرد رد اشک روی صورتم باقی مانده بود ولی حالم خوب شده بود.
همان چادر نمازم را سرم کردم و از چشمک در نگاه کردم که مشخص نبود در را باز کردم که با دیدن هادی تعجب کردم.
از اینکه بی خبر آمده بود و همسرش همرایش نبود تعجب کردم.
برایش یک لیوان شربت بردم و او بدون مقدمه گفت
_اومدم ببرمت پیش مامان بابا
_چرا اتفاقی افتاده براشون؟
_نه همه خوبن میخوایم که تنها نباشی
_من خونه خودم باشم راحت ترم
_چرا لجبازی میکنی میکنی خونه پدرشوهرت که نرفتی خونه بابات هم نمیای؟
_گفتم که...
_علی بهم گفت بیام دنبالت برو آماده شو!
از علی ناراحت شدم بدون اینکه به من بگوید هادی را فرستاده بود.
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۳۰ وقتش رسیده بود وقت وداع با کسی که اگر یکروز نمی دیدمش دلم میگرفت و چشمانم هوس
سلام دوستان عصرتون بخیر اینم چندتا پارت خـدمت شماها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرگرددشفیعمابنزدخالقیکتا
بهرهردردىشفابخشددعاىحضرتباقر
زاندوهوغمومحنتبودآسودهوراحت
بزیرسایهوتحتلواىحضرتباقر♥️
#ولادتاماممحمدباقرمبارك🎊
#استوری🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه است و هوایت به دلم افتاده
ای رفیق ابدی، حضرت ارباب سلام...
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...
امشب شب جمعه است ،نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع......
🌸💕🍃🌹
💚💚
🌺😍
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
❣ ❣🍃🌹 🌺😍
زیارت امین الله (مطیعی).mp3
8.13M
زیارت امین الله 📿
به نیابت امــام رضا (علیه السـلام)
🎙 حاج میثم مطیعی
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد
جنازهام شب جمعه به کربلا برسد..
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْـــــنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#شب_زیارتی_ارباب
🌸🌿🌺🌿🌼
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
سلام دوستان شبتون بخیر ببخشید اینو میگم یه گروه زدیم که مخصوص امام زمان هست اگر دوست داشتین بیایید
https://eitaa.com/joinchat/918553636C18644a13b8
1_556908665.pdf
4.69M
وصیت نامه تصویری سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی👌
👈لطفا به دیگران فوروارد فرمائید
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
⭐عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ: أَحَبُّ اَلْأَعْمَالِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ اَلْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ .
💡امام باقر علیه السلام فرمودند:
🤔دوست داشتنی ترین عمل ها نزد خداوند عمل (خوبی) است که:
✅مستمر و بادَوام باشد، حتی اگر این عمل بادَوام، کم یا کوچک باشد (باز هم جزو محبوب ترین اعمال نزد خداوند هست)
الکافي ج ۲، ص ۸۲