قسمت9⃣
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
مليكا همين طور گريه مى كند و اشك مى ريزد.
فاطمه سلام الله در كنار او نشسته است و با مهربانى به سخنانش گوش مى دهد.
فاطمه سلام الله اشك چشمان مليكا را پاك مى كند و مى گويد:
آرام باش دخترم! آرام باش!
چگونه آرام باشم. دردِ عشق را درمانى نيست، مادر!
دخترم! آيا مى دانى چرا فرزندم حسن به ديدارت نمى آيد؟🕊💜🕊
نه.
تو بر دين مسیحيّت هستى. اين دين تحريف شده است، اين دين عيسى را پسر خدا مى داند. اين سخن كفر است. خدا هيچ پسرى ندارد. خود عيسى علیه السلام هم از اين سخن بيزار است. اگر دوست دارى كه خدا و عيسى علیه السلام از تو راضى باشند بايد مسلمان بشوى. آن وقت فرزندم حسن به ديدار تو خواهد آمد.
باشد. من چگونه بايد مسلمان بشوم.
با تمام وجودت بگو:
☘اَشْهَدُ اَنْ لا الهَ الاّ الله، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله ☘ يعنى شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمّد بنده او و فرستاده اوست
مليكا اين كلمات را تكرار مى كند. ناگهان آرامشى بس بزرگ را در وجود خويش احساس مى كند.
آرى، حالا مليكا مسلمان شده و پيرو آخرين دين آسمانى گشته است.
اكنون فاطمه سلام الله او را در آغوش مى گيرد، مليكا احساس مى كند گويى در آغوش بهشت است.
حضرت فاطمه سلام الله در حالى كه لبخند مى زند رو به او مى كند و مى گويد: "منتظر فرزندم باش. من به او مى گويم كه به ديدارت بيايد".
مليكا از شدّت شوق از خواب بيدار مى شود. اشك در چشمانش حلقه مى زند.
كجا رفتند آن عزيزان خدا؟
ادامه دارد...
🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤
@Beh_to_az_door_salam
🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤