بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و حاج قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#شهید_مقاومت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
مداحی آنلاین - امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان - استاد هاشمی نژاد.mp3
1.61M
♨️امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان
👌 سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام هاشمی_نژاد
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🌹
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🦋 تزکیه و برنامه ریزی برای رشد و تعالی روح و جسم 🦋
به نقل از مادر بزرگوار این شهیده:
«زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت، نماز بهموقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله، نماز امام زمان (عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سورههای قرآن کریم ،دعا کردن در صبح و ظهر و شب،کمتر گناه کردن تا کم خوردن صبحانه ناهار و شام دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می زد...»
#شهیده_زینب_کمالی🌹
نثار روح بلندشان صلوات 🥀🥀
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🌷
ابراهـیم می گفت :
چـادر یادگار حضرت زهرا (س) است ؛
ایمان یڪ زن وقتی کامل میشود که حجـاب را کامل رعایت ڪند ...
#هـادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#چادر_یادگار_مادر
نثار روح بلندشان صلوات 🥀🥀
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری 🌼
رهبر🌺
درخواستی🌻
•🖤🔦•
#تلنگر
برای توبه
امـروز و فـردا نڪن
از کـجا مـعلوم
این نَفَسے که الان میکشے
جزء نَفَسهاۍ آخـر نباشه⁉️
خـیلـیا بـیخـیال بـودن و
یـهو غافـلگیر شـدن...💥
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📓🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪🏿
17.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگ حرمم😭💔
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 #قسمت_هفتادم0⃣7⃣ بعدتماس وصحبت هامون بابرادرم،برگشت
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸
✍داستان:حقایق پنهان📖
#قسمت_هفتادویکم1⃣7⃣
محمدرضاهمان روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان۱۳۹۷ بعدگفتن حرفهاش به خاطر شاهدها،درادامه گفت بعدتعریف ازخواب وداستانها،درآخر،وصیت نامه خودش راهم بخونم برای جمع حاظر،ومسابقه ای ازروی وصیت نامه اش طرح کنم وبه سه نفر جایزه بدم باهزینه خودم شهیدمحمدرضادرخواب حتی گفت که سؤال هارابه چه صورت طرح کنم وقتی بیدار شدم بلافاصله رفتم سراغ وصیت نامه شهیدمحمدرضاکه درگوشیم ذخیره داشتم.من وصیت نامه شهید محمدرضارادرآن چندسال شایدنزدیک به۵۰بارخوانده بودم وهمیشه به بقیه میگفتم وصیت نامه شهیدمحمدرضاراهرکسی بخونه وعمل کنه،واقعامیشه جزءامام زمانی های واقعی وقتی که داشتم وصیت نامه شهیدمحمدرضارامیخوندم وبه چیزایی که شهیدمحمدرضادرخواب اشاره کردبه خاطرمسابقه تازه متوجه شدم دروصیت نامه اش به سه نکته مهمی اشاره کرده بودوآن هم سه بار..وطرح سؤالات هم اینطوربود،،آن سه نکته مهمی که دروصیت بهش اشاره شده وآن هم چندبار..آن سه نکته مهم چیست؟؟؟
ساعت سه بود،زودترازروزهای قبل رفتم مسجد..چون شهید محمدرضا گفته بودبه خاطراتفاق دیشب سؤالهایی برای بعضی هاپیش اومده که میخوان ازمن بپرسن..من بادوستم وفرمانده پایگاه صحبت کردم تایک روزی رامشخص کنن درموردبرنامه هایی که شهیدمحمدرضاگفته بودصحبت کنیم..شهیدمحمدرضاطبق معمول ازهمه چیزخبرداشت،،کم کم بچه های پایگاه ودوره قرآن اومدن مسجد،تاجلسه قرآن شروع بشه یکی یکی دورمن جمع شدن هرکدوم یک جورسوال میپرسیدن
آنهایی که خبرداشتن ازقضیه شهیدمحمدرضاازم می پرسیدن شماچطوری باشهیدمحمدرضاعهدبستی وچه کارهایی کردی که شهیدمحمدرضااومدبه خوابت،ومادراصل الان بادعوت نامه شهدایی که به دستمون افتاده اگربخوایم بااین شهیدعهدخواهروبرادری ویارفاقت ببندیم بایدچطورشروع کنیم؟
وآنهایی هم که خبرنداشتن می پرسیدن قضیه دیشب چی بود؟؟چرابعدانتخاب دعوت نامه شهدا اونطورذوق زده شدی؟وبعدهم بهم ریختی میشه برای ماهم تعریف کنی؟وتاجایی که شمارامیشناسیم ارادت خاصی به شهدادارین خوشحال میشیم ماراهم راهنمایی کنین به خاطررفاقت باشهدا
ومن چون تصمیم داشتم دریک روزتائین شده برای همه خلاصه ای ازداستانهاراتعریف کنم،،اون روزدرجواب همه گفتم چشم حتما به وقتش جواب همگی رامیدم
#خادم الشهدا نوشت❤️
ادامه دارد
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍داستان:حقایق پنهان📖 #قسمت_هفتادویکم1⃣7⃣ محمدرضاهمان روز بیست و یکم ماه م
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸
✍🏻داستان: حقایق پنهان📖
#قسمت_هفتادودوم2⃣7⃣
بافرمانده پایگاه ودوستم که خودش هم مسئول حلقه صالحین درپایگاه بودهماهنگی کردیم ویک روز را برای جواب سوال بچه هاوتعریف داستان هاتعیین کردیم
ازروزقبل هم به خواهروخانم آقاجواد که شاهداولین خواب من بودن به خاطرقضیه پیراهن آقاجوادخبردادم،که اگر مایل هستن دراین جلسه ماشرکت کنن واینکه خودشهیدمحمدرضاهم پیغام داده تااین دونفردراین جلسه حاضربشن وحرفهای من راتاییدکنن..که وقتی برای این دونفرموضوع راگفتم خداراشکرباجون ودل پذیرفتن وروزجلسه درمسجدحضورپیداکردن برای اینکه بچه های نوجوان وابتدایی هاهم در این جلسه شرکت کنن دوستم بهشون گفته بودکه از حوزه شهر یک سخنران میادتابرای نوجوانهاوجوان هاصحبت کنه کم کم آخرای جزءخوانی قرآن بودکه متوجه شدم یکی یکی بچه هادرگوش دوستم میگن..خانم چرااین خانم سخنران نیومد؟خانم تابیاد دیرمیشه هاهمه میرن باهاش تماس بگیرین دیگه تاهرچه زودتربیاد
اونم بالبخندمیگفت نه دیرنمیکنه به موقع میرسه من قول میدم خلاصه جلسه قرآن تموم شد..که یهویی خیلی هاگفتن خانم.........چرااین خانم نیومدن؟؟
که ایشون گفتن اومده خیلی وقته وبین خودشماهانشسته..همه تعجب کردن
گفتن کی اومده که متوجه نشدیم پس کو؟خانم.......گفت کسی که امروزمیخوادبرای شماصحبت کنه خانم.......هستن که میخواددرموردیک شهیدعزیزودرکل ازشهدابرامون صحبت کنه..جواب سوال همه شماهارابده به خاطردعوت نامه شهدا که چطورباشهیدخودتون عهدببندین ورفاقت کنین وهم به خاطرسوال بعضی هاکه پرسیدن قضیه شب قدر چی بود که خانم........به اون شکل هیجانی شدن
خیلی استرس داشتم اصلانمیدونستم بایدچطورشروع کنم وازکجابگم
یعنی بیشتراسترس داشتم که نکنه وسط حرفهام بخوان چیزایی بگن که من بهم بریزم ونتونم ادامه بدم یااینکه به خاطرباورنکردن هاشون اعصابم داغون بشه که یادشاهدهاافتادم،وداستان محمدرضای جوان داستان خودمون که خیلی ها هم دیده بودنش وخبرداشتن که با خانواده اش اومده بودن عروسی خواهرزادم دوستم رو به سمت همه صندلی راگذاشت ومیکروفون هم آورد
تودلم گفتم یاخدا این چه وضعیه من تابه حال اصلاتوجمع صحبت نکردم تنهایی فقط درحلقه صالحین مشارکت داشتم..حالابایدواسه این همه آدم تنهایی صحبت کنم اونم بامیکروفون استرسم بیشتروبیشترشد گفتم نمیشه میکروفون نباشه گفت نه صدابه همه نمیرسه..نشستم رو صندلی شروع کردم ازگفتن اولین خوابم درموردپیراهن آقاجواد،،وگفتم خواهروخانم آقاجوادهم حضوردارن وحرفهای من راتاییدمیکنن که اونها هم گفتن بله کاملاحرفهای خانم........واقعیته وتاییدکردن ودرادامه هم خلاصه ای از بقیه ماجراهاگفتم تابه حال که در داستانها گفتم برای همه شما عزیزان حاظردرکانال شهیدمحمدرضا،وداستان محمدرضای جوان راتقریباکامل گفتم به این دلیل که دراون جمع یک شخصی بود،که وقتی یک روزمن ومحمدرضا رادرشهردیده بود.بدون اینکه بپرسن این آقاپسرکی هست پشت سرمن حرفهایی زده بود ومن اون روز داستان محمدرضاراکامل تعریف کردم وبعدهم روبه این شخص کردم و گفتم این آقامحمدرضاهمونی بودکه شما مارا یه باردرشهرباهم دیدین..
وبعدجلسه اون روزعکسهای محمدرضاراباخواهرزاده ام وبرادرهام راکه در عروسی گرفته بودن را درپروفایلم گذاشتم تاهمه ببینن وبیشترباورکنن...
#خادمالشهدانوشت❤️
#ادامهدارد...
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 #قسمت_هفتادودوم2⃣7⃣ بافرمانده پایگاه ودوستم که خودش
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸
✍🏻داستان: حقایق پنهان📖
#قسمت_هفتادوسوم3⃣7⃣
اون روز بعداز جلسه وتعریف خلاصه ای ازداستانها،وصیت نامه شهیدمحمدرضاراهم خوندم که خداراشکردونفرجواب درستی دادن ومتوجه شدن که دروصیت نامه به چه موضوع های مهمی چندبار شهید محمدرضااشاره کرده بود وباراهنمایی که کردم نفرسوم هم جواب درست داد بعداتمام صحبت هام که خیلی تاثیرگذاربودوتقریباهمه حرفهایم راباورکرده بودن به خاطرشاهدهایی که داشتم ویکی یکی اومدن سراغم وسؤال کردن که چطوری بایدعهدببندیم بارفیق یابرادرشهیدمون..ودرادامه هم میگفتن مادوست داریم عکس شهیدمونم راداشته باشیم باوصیت نامه هاشون وخلاصه ای اززندگی هاشون را...
آنهایی که گوشی داشتن گفتم از اینترنت سرچ کنن وبخونن وبه خاطرچاپ عکس هاهم اگرنمیتونن برن شهر
من خودم اسم شهداشون رایادداشت میکنم ودراولین فرصت برای همگی میدم چاپ کنن
وگفتم بیشترشهداهم کتاب دارن میتونن خریداری کنن وزندگی نامه آنهارابخونن تاشهید خودشون رابیشتربشناسن ودرس های واقعی ازاین شهدای عزیزیادبگیرن،،
وروزبعدرفتم شهروبرای آنهایی که اسم شهداشون رایادداشت کرده بودم عکس شهیدشون راهم چاپ کردم،که اکثرا
به همراه وصیت نامه هاشون بودن
بعدچاپ،بعدازظهرهمان روزکه جلسه قرآن داشتیم درمسجدعکسهاراتحویل بچه هادادم که خیلی خوشحال شدن
۲۱خردادماه سال۱۳۹۷
مصادف با۲۶ماه رمضان متاسفانه مادرشهیدمحمدرضادارفانی راوداع گفت
ومن به خاطرماه رمضان درتشیع مادرنتونستم شرکت کنم
یک سال گذشت مراسم سالگرد مادرشهیدمحمدرضاشده بود،به خاطرمراسم مادر من هم ازطرف خانواده شهیدمحمدرضادعوت شده بودم..که خداراشکرقسمتم شدتادرمراسم سالگرد مادرحضور داشته باشم..زمانی که باآژانس داشتم میرفتم سمت مسجدی که مراسم سالگرد مادر درآنجابرگذار میشد وازکنارمنزل قدیمی مادر گذشتیم خیلی حالم بدشد.آهی کشیدم وباخودم گفتم هرچنددیدن این خونه بانبود مادرشهیدمحمدرضا صفایی نداشت ولی بازهم دوست داشتم یه باردیگه آنجاراببینم وخاطرات روزهایی را که درکنارمادربودم رامرورکنم
خداراشکرمراسم به خوبی و خوشی تمام شد،ورفتیم سرمزار مادر،ومزارشهیدمحمدرضا
درآخرموقع خداحافظی خواهرشهیدمحمدرضاتعارف کردتابرای شام بریم منزل ولی نگفتن منزل کی وکجا وقتی بامن صحبت کردن تابرای شام بمونم..ومن گفتم بایدهرچه زودتربرگردم
خواهر شهیدمحمدرضا گفت بمون واسه شام قراره امشب شام راخونه مادر دورهم بخوریم
#خادمالشهدانوشت❤️
#ادامهدارد...