یادداشتی برای سیلی پرویز پرستویی....
«سردار میگفت مدام آدمها را تقسیمبندی به چپ و راست نکنید! باحجاب و بیحجاب نگویید!
سردار درست ایستاده بود!
دو قطبیسازی را بزرگترین خطر فروپاشی ایران میدانست.
همین رفتارهای اجتماعی سیاسی سردار بود که چپ و راست را کشاند به تشییع میلیونی. حتی اردشیر زاهدی داماد پهلوی را هم وادار به تحسین سردار کرد.
پرویز پرستویی نماد سینمای دفاع مقدس، قربانی همین تقسیمبندیهاست! خیلیها به رفتار امروز او در مقابل منافقین و سلطنتطلبان افتخار کردند. ایضا خانم گوهر خیراندیش که «مردانه» در لسآنجلس از شهدا دفاع کرد.
لکن! یک سرچ ساده بکنید، ببینید که در این چندسال چه جریان حزباللهی مدام تیغ حملاتشان به سمت پرویز پرستویی بوده!
نام رجانیوز و جبههپایداری بدجوری میدرخشد!
کاش درس عبرت بگیرند و با هر اختلاف سلیقهای، دوگانه انقلابی-ضدانقلاب راه نیندازند.
همه باید در رفتارمان تجدیدنظر کنیم.
همه.»
#جواد_موگویی
#خبر_روز
@behesht_e_khane
هدایت شده از حرف بیحساب| جواد موگویی
روزهای جنگی-۱۶
دفنهای شبانه
اینجا بوی بقیع میآید
۲۰مهر:
شبها چراغ خاموش میرویم روضهالحورا؛ مزارشهدای حزب.
همه هستند: فواد شکر، نبیل یحیی، سمیر توفیق، کرکی و... . فرماندهان ردیف کنار هم. چه شکوهی، باید احترام نظامی گذاشت.
فرمانده کرکی، همان که در جنگ ۳۳روزه خواب حضرتزهرا دیده بود:
«شب جمعه بود. دیدم حضرتزهرا و سیدهزینب با من در یک اتاق هستند. نمیدانم خواب بودم یا بیدار. به خانم گفتم ما خیلی در بد وضعیتی هستیم. بحران خیلی سخته. خانم گفت «من همیشه برای شما دعا میکنم و هیچ وقت شما را ترک نکردم.»
گفتم این فرمایش شما برای همه مسلمانان و شیعیان عمومیت داره. مستقیما برای ما یک کاری کنید. اما باز خانم با کلمات قشنگی همان دعاهای عمومی را داشتند و تاکید کردند من برای همه دعا میکنم برای شما هم دعا میکنم. رو کردم به سیدهزینب. گفتم شما برای ما کاری کنید. ایشان اشاره کردند که از مادرم بخواهید. دوباره به خانم گفتم شما از سلاله نور هستید. مردم خسته شدند. حد بضاعت ما یک کاری کنید علیه نیروی هوایی ارتش اسراییل. خانم فرموند «به مجاهدین بگویید که من حتما برایشان یک کاری میکنم.» بعد دستمالی از داخل عبایشان درآوردند و در هوا چرخاندند. و یک بسمالله گفتند و دوباره برگردانند داخل عبایشان. اشکبار از خواب پریدم. یکساعت بعد خبر آمد یک بالگرد سیکورسکی صهیونیستها منهدم شده.»
در ظلمات صدای قرآن میآید.
یکنفر هرشب میآید اینجا
تلاوت میکند.
نشستیم کنارش.
گلزارهای اینجا همیشه معطر، تمیز و پر است از دستههای گل. حتی الان وسط جنگ.
شبیه بهشت است در رویاها.
سید امیرحسینی(مداح) و عربخالقی (مداح)، بیآزار(روحانی) هم رسیدند. روضهخوانی بهپا شد.
چندتن از گشتیهای حزب هم میرسند، مسلحاند.
فارسی نفهمیده، اشک میریزند!
یاد اربعین افتادم کنار پاکستانیها.
اردو نفهمیده اشک میریختند ایرانیها!
اعجاز روضه است دیگر.
یک قبر تازه کنده شده. شهیدی در راه است.
اینجا شبانه دفن میکنند شهدا را،
از بیم شلیک پهپادها.
چه مظلومیتی،
در کوچهپسکوچههای خانهخودت
شبانه دفنت کنند.
غریبانه،
نه تشییعی
نه مراسمی
در تاریکی شب.
قبر سیدحسن اما معلوم نیست هنوز.
چقدر اینجا بوی بقیع میدهد...
سیدامیر روضه حضرتزهرا میخواند.
گوشه گلزار، مزار یک ایرانی است:
شهید سیدعلی زنجانی، تاریخ شهادت: ۱۳۹۸-سوریه.
یاد تهران افتادم،
بهشتزهرا
قطعه۲۶
حسین قدیانی
کاش اینجا بود،
قلمش سحر میکرد.
گریهام نمیآید! نشستم به سیگار و گوشدادن
صدای علیاصغر و محمدحسین(پسرهایم) و فاطمه(دخترم) و خواندن فحشهای مجازی!
#جواد_موگویی
@javadmogoei