eitaa logo
رسانه بهشت
4.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
805 ویدیو
1.5هزار فایل
▢ حوزه فضـــای مجـازی به انــدازه‌ی ، اِنقـــلاب اِسلامــی اهمیــت دارد. | سیـن عَـیـن - بیست‌وشش/دوازده/یک‌هزارسیصدونَــود “ 📨 | پشتیــبان رسـانه بهــشت @Adminn_behesht 🏷 | پشتیــبان تبلیغات @maktabmadaritab_1318
مشاهده در ایتا
دانلود
Chehre{@FontBartar}.zip
80.7K
📝فونت سمبل ترول @behesht_media
📌 🔅سایت فونت برتر فونت های رایگان و فروشی زیبایی داره. 📌 اینم کانال شون @fontbartar 📌ادرس سايت: www.fontbartar.ir @behesht_media
فونت ها چند دسته هستند. یک) فونت هایی که فایل‌ش رو دانلود و نصب می کنید و مستقیم داخل برنامه‌ استفاده می کنید. مثل فونت‌‌های بالا که اصولا رایگان هستند. دو) فونت‌های که خودشون برنامه‌ی جدا دارند. مثل میرعماد و... که اصولا خریدنی هستند. میرعماد داراری ۶، ۷ فونت مثل نستعلیق، نستعلیق شکسته، دیما، و... که قدرت کشیدگی حروف بهتون می ده. اگه کار تایپوگرافی انجام می دید خوبه داشته باشید در غیر این صورت نستعلیق، دیما، شکسته به صورت مستقیم داخل فتوشاپ هم کار می کنه. 💥سایت فونت یاب فونت رایگان و پولی دارد. www.fontyab.com 💥 سایت مریم هم فونت میرعماد و... https://maryamsoft.com/miremad/
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣شنبه‌ها با پریمیر اولین جلسه آموزش نرم افزار پریمیر پیشرفته /چه طوری ( موشن) بسازم ؟ ✅ دانلود فایل با کیفیت از آپارات https://aparat.com/v/j1QUY 💥 تا یکشنبه بعد می تونید استوری های متحرکی که براساس این آموزش ساختید رو برامون بفرستید تا با اسم خودتون در کانال قرار بدیم. @mohadesh_ghasempoor https://t.me/behesht_media8 http://eitaa.com/behesht_media
اولین جلسه‌ی پریمیر مقدماتی اینجاست. @behesht_media
یکی از مهمترین ابزارهای تدوین با پریمیر پیدا کردن با کیفیت است. 🌺برای دانلود فیلم خام مذهبی، در سایز استوری پینترست گزینه‌ی خوبی ولی دانلود کردن از آن نیاز به نرم افزارهای دانلود دارد. 🌺سایت عصر انتظار هم فیلم های خام خوبی دارد. مخصوصا برای اربعین، امام زمان و حرم ها. 🌺عبارت فیلم خام رو اول هر فیلمی که بخواید بنویسید فیلم های خوبی پیدا می کنید. 🌺راه بعدی زدن فلش به تلویزیون و ضبط کردن فیلم از اون است. مثلا شما بیشتر درباره‌ی امام رضا کار می‌سازید ایام ولادت و شهادت حتما ضبط کردن رو جدی بگیرید. 🌺درباره موضوعات مختلف فوتیج‌های متفاوت در سایت‌ها به صورت رایگان و پولی وجود دارد. فوتیج دریا، جنگل، شهر و... سایت مزرعه‌ی دانلود، لیمو گرافیک، تایم کد و... نوشتن فوتیج اول موردی که می خواید پیدا کنید کمک کننده است. @behesht_media
برنامه‌ی هفتگی کانال 0⃣شنبه ها: قراردادن 1⃣شنبه ها: آموزش با 2⃣شنبه ها: آموزش 3⃣شنبه ها: آموزش 4⃣شنبه ها: آموزش های 5⃣شنبه ها: آموزش 📴جمعه ها: پاسخ به سوالات http://eitaa.com/behesht_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلسه مباحث این جلسه: روایت کردن به چه درد می خورد؟؟؟ 💥 2⃣ شنبه ها: آموزش @behesht_media
یک) دیروز برای کاری از خانه بیرون رفتم. روایت از خانه بیرون رفتنم خلاصه شده در مهمترین اتفاقی که افتاده، در متن زیر زمان فشرده شده و تنها مهمترین اتقاق بیان شده است نه همه‌ی جزئیات از لحظه‌ی بیرون رفتن تا برگشتن. دو) روایت قدرت امیدآفرینی دارد. ما هر روز ده‌ها سوژه‌ می‌بینیم اما چون روایت نمی‌کنیم، فراموش می‌شود. سه) افراد جلوی دوربین راحت حرف نمی‌زنند. این از فواید، گوش دادن به حرف و نوشتن است. 🌺و حالا روایتی ساده از بیرون رفتن دیروزم‌. توی یکی از مغازه‌های شهر، نیم‌ساعت باید منتظر می‌ماندم تا کارم انجام شود. روی تنها صندلی مغازه نشستم. مغازه کوچک و قدیمی بود و مغازه دار تازه چندتا موی سفید روی سرش سبز شده بود. مردی از بیرون مغازه داد زد: سلام عبدالله چه طوری؟ مردی که عبدالله صدایش زده بودند، سلامی کرد و خندید: (شما اینجا نشستی، این طوری سلام کرد.) همین سلام عبدالله ساده‌ی مغازه‌‌دار پاساژ، یخ گفتگوی ما را آب کرد. حرف رسید به اتفاق‌‌های این چند روز. عبدالله دست روی قلب‌ش گذاشت و گفت: من این پیرمرد را (رهبر) خیلی دوست دارم. با همه‌ی تصورات توئیتری‌ام در این چند روز، پرسیدم چرا؟ آتش شعله را با دست خاموش کرد: (خیلی شجاعه، یه تنه یه آمریکا رو ذلیل کرده.) عبدالله مشغول جوش دادن بود.‌در شیشه‌ای مغازه کنار رفت. مردی با شلوار کردی وارد شد. با عبدالله خوش و بش کرد. شیشه‌های عطر را از توی مشما بیرون نیاورد. عبدالله متوجه ناراحتی عطر فروش افغانستانی شد و ادامه داد:(اون عطر آبی‌ت اصلا بو نداشت.) عطر فروش چیزی نگفت. عبدالله ادامه داد. (بچه خراسانم. معنی ناامنی رو تو این افغانستانی‌ها دیدم. از کشتن اطفال شون ناراحته.) عطر فروش، سرش را پایین انداخت، بی‌سر و صدا از مغازه بیرون رفت. عبدالله، فلز توی دست‌ش را جوش می‌داد. گاهی آتش را خاموش می‌کرد و حرف را ادامه می‌داد. از چهارتا بچه‌ی قد و نیم قدش گفت و آرزوهای پدرانه‌ای که داشت. از پدر معمارش که از وقتی رفت، خانه برکت سابق را نداشت. از سنگ بزرگی که چند شب قبل وقتی مغازه را می‌بست، درست خورد چند سانتی گوش چپ‌ش و می‌خواست چهارتا بچه‌اش را، زبانم لال، یتیم کند. نیم ساعت، کلاس جریان شناسی سیاسی، پای درس عبدالله تمام شد. به خیالم چون چادرم را دیده بود، چندتا شعار از رهبر و انقلاب داده بود، تا دلم خوش شود. از روی صندلی بلند شدم. عبدالله هم بلند شد، فلز را توی آبی زرد رنگ انداخت. صدای جلز و ولز آن بلند شد. فلز را از آب گرفت و لای پارچه‌ی چرک مرده‌ای گذاشت. خشک کرد و دستم داد. کارت را سمت دخل گرفتم. چندتا عدد روی ماشین حساب جابه جا کرد. (۷۰ تومن تخفیف برای چادری که سرت کردی.) گفتم:نمی خوام ضرر کنید. خندید، کارت را کشید و با کاغذ رسید دستم داد. (مطمئنم برکتش میاد تو زندگیم.) 🌺 منتظر شنیدن، روایت‌های شما هستیم. @Mohadesh_ghasempoor @behesht_media