eitaa logo
یاصاحِبَ اَلزَمان( ؏َـجِّـلْ ْ)³¹³⛅️
115 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
551 ویدیو
7 فایل
❁﷽ ❁ . بہ‌قول‌یہ‌بزرگوارـےامام‌زمـان‌آمدنـےنیست! آوردنیہ..؛🌨:) توبرای‌امام‌زمانت‌چه‌کردی؟! ⛓آقاجان؟🕊 ببخش‌که‌درهیاهوی‌جهان‌غرغیم واز شما غافل'💔 ∞↻💛 |ڪانال‌بیمہ نگاه‌ِآقا♥️| [ #کپے√]بآذکرِصلوات‌بࢪاۍ‌ظهوࢪ🍃❁
مشاهده در ایتا
دانلود
°•💖🌸•° • ‌ -اَلـلّـهُمَّ لااَجـِدُمِن‌دۅنِـڪَ‌مُلټَحَداً خـدایا؛جُـزتۅپناهگاهےندارم...! • 🌸⃟‌💖¦⇢ 🌸⃟‌💖¦⇢ ـ ـ ـ ـــــــــ❁ـــــــــ ـ ـ ـ ‌‌🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 کانال یاصاحب الزمان (عج) 🆔 @behesht_v_jahanam
🚶🏻‍♂ حیا ازموقعی‌کم‌رنگ‌شد‌که‌فکرکردیم خلوت‌بانامحرم‌فقط‌ درجایی‌گناه‌محسوب‌میشه‌که‌سقف‌داشته‌باشه:)! - 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 کانال یاصاحب الزمان (عج) 🆔 @behesht_v_jahanam
📜 🌹امام صادق عليه السلام: 🔥از بزرگترين جادو، سخن چينى است، [زيرا ] با سخن چينى ميان دوستان جدايى افكنده مى شود، ياران يكدل را با هم دشمن مى كند، به واسطه آن خون ها ريخته مى شود، خانه ها ويران مى گردد و پرده ها دريده مى شود. آدم سخن چين بدترين كسى است كه روى زمين گام برمى دارد.🚶🏻‍♂🌪 📚ميزان الحكمه جلد12 صفحه416
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆فیلم کوتاه «نبأ السما» (قصه آسمان) که این روز‌ها در فضای مجازی دست به دست می‌شود و از لحاظ تکنیک‌های ساخت مورد توجه سینماگران قرار گرفته، توسط عباس یوسفی کارگردان جوان ایرانی-کویتی به تولید رسیده است. این فیلم کوتاه بر اساس زندگی حضرت علی (ع) ساخته شده که به طور گذرا و در مدت سه دقیقه ماجرای ولادت تا ماجرای غدیر( ولایت ایشان) را با صحنه‌های بسیار جذاب روایت می‌کند. ساخت این فیلم به زبان عربی باعث شده تا از شبکه‌های مختلف تلویزیونی کشور‌های حوزه خلیج فارس به صورت گسترده به نمایش درآید. عباس یوسفی در سال ۱۹۸۶ از پدر و مادری ایرانی در دمشق متولد شده و در کویت و سایر کشور‌های حوزه خلیج فارس زندگی کرده است. او به عنوان کارگردان و تهیه‌کننده مستقل با برخی شبکه‌های تلویزیونی کویت از جمله شبکه «الرأی» و «الوطن» در تولید سریال‌های تلویزیونی، موزیک‌ ویدئو‌های مذهبی و فیلم‌های تبلیغاتی همکاری داشته است. سریال «بعدالنهایه» یکی از سریال‌های داستانی این کارگردان است که از تلویزیون کویت پخش و مورد استقبال دیگر کشور‌های عرب زبان نیز قرار گرفت. @behesht_v_jahanam
یاصاحِبَ اَلزَمان( ؏َـجِّـلْ ْ)³¹³⛅️
🔱 #دام_شیطانی🔱 ⭕️ #قسمت_چهاردهم⭕️ پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی ب
🔱 🔱 ⭕️ ⭕️ اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود تو حلول کرده,الان درقالب تن تو ,روح یک جن وجود دارد,انجمن روی تو برنامه ریزیها کرده,لطفا خودت راخسته نکن,اول وآخرش مال مایی,اینم آدرس جشن:تهران ....... بیژن ,طبق شناختی که ازمن داشت محال بود به فکرش خطورکند که من بخوام ازکارهاشون باکسی صحبت کنم. اما باذکرهایی که اقای موسوی بهم آموزش میداد خیلی وقتا ,اختیارم دست خودم بود اماگاهی اوقات هم اذیت کردن اجنه رااحساس میکردم. تمام متن پیامک بیژن رابرای شماره ی همراه اقای محمدی(پلیسی که درجریان کاربود)فرستادم. خودم رفتم مشغول ذکر شدم,اقای موسوی بهم گفته بود هرچه وسیله که علامت یک چشم روش هست را دارم,ببرم بزارم امام زاده یایک جای مقدس تا اثرشون از بین بره,من یک گردنبند داشتم که به عنوان چشم زخم گرفته بودمش اما غافل از این که ,این گردنبد که روش تک چشم حک شده بود,برای چشم زخم کاربردی نداشت که هیچ بلکه علامت چشم چپ شیطان بود وباعث جذب اجنه وشیاطین اطرافم میشد. اون گردنبدوانگشتری که بیژن بهم هدیه داده بود راسپردم به مامان تابگذاره امام زاده,وخودم مدام اسفند دود میکردم چون به عینه متوجه شدم تا دود اسفند بلند میشه ,جن درونم یک جورایی اذیت میشه ومن راهم اذیت میکنه... فردا عاشورا بود ومن برنامه ها داشتم,میخواستم با ذکرخدا وگریه بر ارباب خودم راپاک کنم.... میدونستم روز سختی درپیش دارم ,توکل کردم وبه انتظار روزهای خوش نشستم.. أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿 براے دوستاتون فوروارد کنید ‌‌‌‌╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗   @behesht_v_jahanam ╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
یاصاحِبَ اَلزَمان( ؏َـجِّـلْ ْ)³¹³⛅️
🔱 #دام_شیطانی🔱 ⭕️ #قسمت_پانزدهم⭕️ اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن
🔱 🔱 ⭕️ ⭕️ امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم. مطمینم دیشب توخواب, شیطان درونم تن مرابه حرکت دراورده.ولباس قرمزم راپوشیدم,قبل از رفتن به بیرون اتاقم,رفتم سراغ کمد لباس ,بولیز مشکی رابرداشتم تابپوشم,هرچه میکردم ,بولیز قرمزه درنمیامد انگاربه بدنم چسپانده باشندش,با اراده ای قوی گفتم:کورخوندی ابلیس ,اگرشده پاره اش کنم ,درش میارم. استینش را دراوردم دوباره کشیده شد تنم,دکمه هاش که انگار قفل شده بود,عصبی شدم.وگفتم اماده باش من ازت نمیترسم,نیروی من که اشرف مخلوقات هستم از توی رانده شده ی درگاه خدا,بیشتره... بلند بلند خوندم (اعوذوبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی... یاصاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی... یاصاحب الزمان... هرچه این ذکر راتکرار میکردم اختیار خودم بیشتردستم میمود تااینکه به راحتی لباسم رابالباس مشکی عوض کردم,دیروز بابا ومامان برای خاطرمن عزاداری نرفته بودند اما امروز میخواستم به هرطریقی شده بفرستمشون عزاداری,میدونستم خودم روز سختی درپیش دارم واز طرفی پدرومادرم نذرداشتند اخه وجودمن را از لطف ارباب میدونستند,نذرداشتند تا باپای برهنه برای غم حسین ع درهیأت سینه بزنند وپدرم به یاد سقای دشت کربلا به تشنگان آب بدهد,پس باید میرفتند... خودم نذر کردم که امروز قطره ای اب ننوشم ودست به دامان حسین ع,در خانه ی خدارابزنم... وعجیب روزی بود ,چیزهایی دیدم که هرصحنه اش برای مرگ کسی کافی بود اما من بامدد خداوند تحملش کردم.... مامان وبابا رابزور راهی هیأت کردم. خودم رفتم طرف دسشویی تا وضوبگیرم. نگاهم افتادتو آیینه,احساس کردم کسی زل زده بهم,خیلی بی توجه شیرآب رابازکردم,منتها دستم به اختیارخودم نبود هی میخورد به آیینه,به دیوارو...,دوباره شروع کردم:اعوذوبالله من شیطان الرجیم,اعوذوبالله من الشیطان الرجیم و... به هربدبختی بود دست وصورت وآرنجهام رااب ریختم ووضوگرفتم ,وقتی میخواستم پاهام رامسح کنم تاخم شدم ,یکی از پشت سر ,کله ام را کوبید به سنگ روشویی دردوحشتناکی توسرم پیچید اما ازپا نیانداختم . باهر سختی که بود وضوگرفتم وشاید بشه گفت این سخت ترین وشیرین ترین وضویی بود که درعمرم گرفته بود,سخت بود به خاطراینکه نیرویی نمیگذاشت وضوبگیرم وشیرین بود به خاطراینکه اراده ی من براراده ی شیاطین پیروز شده بود.. سجاده راپهن کردم ,چادرنمازم انداختم سرم,سجاده از زیرپام کشیده شد وباسرخوردم به زمین..... نتونستم به نماز بایستم,نشستم به ذکر گفتن دوباره صدای مردی ازحلقومم بیرون میامد واینبار فحشهای رکیکی از دهانم خارج میشد... به شدت گلوم خشک شده بود,بی اختیار به سمت اشپزخانه رفتم ولیوان ابی پرکردم تابخورم,یک آن یادم افتاد نذر دارم آب نخورم,هرچی خواستم لیوان رابزرام رو ظرفشویی,نمیتونستم,لیوان چسپیده بودبه دهنم ,انگار شخصی به زور میخواست آب رابه خوردم بدهد,دراثر تکانهای بیش ازاندازه ی دستم لیوان روی سرامیکهای اشپزخانه افتاد وشکست ناگهان نیرویی به عقب هلم داد,پام رفت رو خورده شیشه های لیوان و زخم شدوخون بود که میریخت کف اشپزخونه, دست کردم یه قران کوچک رو اپن بود برداشتم,چسپوندم به خودم... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿 براے دوستاتون فوروارد کنید ‌‌‌‌╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗   @behesht_v_jahanam ╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
👆 💼 ( کارمند ها ) . ♥️چه زیباست... خاطراتی که با نام اهل‌بیت در ذهنِ اهل و عیال‌مان ثبت می‌شود؛ با نام غدیر! . 💌 ۱۹ روز تا عید غدیر خم.. 🙃 شما بر چه برنامه ای دارید؟،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖼 🌺۱۹ روز مانده تا عید سعید غدیر🌟 🙏🏻امیدواریم عاشقانِ مولا این آثار را امیرالمومنین و به شکل حداکثری نشر دهند.. @behesht_v_jahanam
یاصاحِبَ اَلزَمان( ؏َـجِّـلْ ْ)³¹³⛅️
🔱 #دام_شیطانی🔱 ⭕️ #قسمت_شانزدهم ⭕️ امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قر
🔱 🔱 ⭕️ ⭕️ لنگ لنگان درکابینت داروها رابازکردم وچندتا چسپ برداشتم ,نشستم کف اشپزخونه ومشغول چسپ زدن به پاهام شدم.... یک دفعه..دیدم.... همینجورکه چسب دوم راروی زخم میزدم وپیش خودم(یاصاحب الزمان ,الغوث.والامان)رامیگفتم احساس,کردم یه چیزی داخل بدنم از پاهام داره میادبالا,همینجور امد وامد وامد ویکباره یه دود غلیظ وسیاه رنگ همراه با بازدمم که الان تند شده بود,بیرون میامد... دوده درمقابل چشمای من تبدیل شد به آدم کریه المنظری که ناخنهای بلندی داشت,پاهاش مثل سم بود ویک دم هم پشتش داشت... واااای خدای من ,این ابلیس داخل تن من لانه کرده بود؟؟ خوشحال شدم ازاینکه بالاخره از تنم بیرون کشیدمش,جن یک نگاهی به من کرد ویک نگاه به خونهای کف اشپزخانه وشروع به لیسیدن خونها کرد . حالا میفهمیدم که هیچ ترسی ازاین ابلیسک ندارم,مگر من انسان اشرف مخلوقات نیستم؟؟ مگرخدا برای نجات من قران وپیغمبر ودوازده نورپاک ,برزمین فرونفرستاده؟ پس من قوی ترازاین اهریمن هستم ,تا نخواهم نمیتونه آسیبی به من بزند... آروم وبی تفاوت ازکنارش رد شدم...دید دارم میرم تواتاق,به دنبالم آمد,دیگه همه چی دست خودم بود به اختیارخودم. باخیال راحت به نمازمستحبی ایستادم وای چه آرامشی داشتم. اونم گوشه ی اتاق ایستاده بود خیره به من ,حرفهای بسیار رکیکی از دهنش خارج میکرد... بی توجه بهش ادامه دادم... نمازم که تموم شد ,متوسل شدم به ارباب,برای دل خودم روضه میخوندم وگریه میکردم واونم باصدای بلند وبلندتر فحش میداد,اماانگار میترسیدبهم نزدیک بشه. عزاداریم بهم چسپید. ازاتاق رفتم بیرون اما همچنان قران دستم بود, اونم مثل سایه پشت سرم میومد. رفتم اشپزخونه تایک نهارساده برا باباومامان درست کنم. یکدفعه ایفون را زدند... یعنی کی میتونست باشه؟؟ باباومامان کلید داشتند.کسی هم قرار نبود بیاد. ایفونمون تصویری بود,تا چشم به تصویر پشت آیفون افتاد بدنم شل شد... خدای من.... دونفر تومانیتور ایفون ,یک تن بی سر رانشونم دادند بعدش ,جسدراانداختن وسرخونین پدرم رابالا آوردند. از ته سرم جیغ میکشیدم ,حال خودم رانمیفهمیدم ,نگاه کردم گوشه ی حال اون جن خبیث باصدای بلند بهم میخندید دوباره ایفون ,دوباره سر خونین بابام,جلودر از حال رفتم ودیگه چیزی نفهمیدم... نمیدونم چه مدت گذشته بود که با صدای گریه ی مامان که اب روصورتم میریخت چشام رابازکردم. درکی از زمان ومکان نداشتم,مامان چرا سیاه پوشیده؟؟ ,یکدفعه چهره ی خونین بابام اومد پیش نظرم ,بدنم به رعشه افتاد,نکنه بابام راکشتن؟؟ تا شروع کردم به لرزیدن مامان صدا زد:محسن زود بیا ,اب قند را بیار, داره میلرزه,بابا با لیوان اب قند از اشپزخونه امد بیرون خیالم راحت شد که زنده است . اومدم بگم من خوبم,چیزیم نیست,اما هرچه کردم نتونستم حرفی بزنم,انگارکه قدرت تکلم را ازم گرفتن. مادرم گریه میکرد ویاحسین میگفت. به یکباره ازگوشه ی اتاق صدای فحش شنیدم,بازم اون شیطان خبیث روبه مادرم فحشش میداد,دیگه طاقت نیاوردم,حمله کردم به طرفش ,میخواستم دهنش را خوردکنم,,رسیدم بهش زدم زدم...مامان وبابا به خیالشون من دیوونه شدم,اخه اونا جن رانمیدیدند. محکم گرفتنم وبردن تواتاقم به تخت بستنم... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿 براے دوستاتون فوروارد کنید ‌‌‌‌╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗   @behesht_v_jahanam ╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
🔰 از شما عضو محترم کانال خواهشمنیدیم جهت تعجیل در ظهور اقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شفای همه بیماران روحی و جسمی بالاخص مریض منظور، به محض روئیت این پیام ۱۰ صلوات بر محمد و آل محمد صل الله علیه و آله بفرستید . 🌸🌸الهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸🌸 🆔 @behesht_v_jahanam
📜 💢حُریَّت و خَریَّت 🔹 عده ای در کربلا با این تصور که اگر در لشگر ابن زیاد باشند و کار به جنایت نکشد، جرم نیست اما بی خبر از آن بودند که صِرفا در لشگر ابن زیاد قرار گرفتن، خود نوعی مرزبندی حق و باطل است. 🌟 در این میان حُر به سمت حق رفت و تا انتهای تاریخ، معجزه‌ی انتخاب حق را نشان داد. 🔺 امروز آمادگی برای ظهور از وظایف منتظران است و باید همیشه مراقب انتخاب های خود باشیم. به راستی در روز، چندبار بین یزید و امام حسینِ نفس خود، مجبور به انتخاب می شویم؟؟ @behesht_v_jahanam