1_1132789679.mp3
8.25M
💫 #در_رکاب_حسین ۴
شب چهارم؛
شمشیرهایی که به نام یاری حسین از غلاف بیرون کشیدند، بر صورت مسلم فرود آمد، و هزاران نفری که با او بیعت کرده بودند، تنها رهایش کردند...
و این تمامیِ داستان کوفه بود... باختن.
کوفیان در میدانِ "آزمودنِ نیّتها" باختند❗️
تو در این میدان، به کدام جانب خواهی رفت؟
▪️با خوانش: مژده لواسانی
▪️به قلم: حاتمه سیدزاده
▪️تنظیم کننده: امید اردلان
▪️آهنگساز: یحیی عباسی
▪️طراح: محمدحسین ثباتی
کاری از واحد موسیقی منتظران منجی عج
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 ۱۵ نکته حیاتی برای همه بیماران مبتلا به کرونا
🔸حتما شما هم این نکته را از پزشکان بارها شنیدهاید که اگر بیمار مبتلا به کرونا زودتر به پزشک مراجعه کرده بود، اکنون زنده بود.
👈 اما چگونه میتوان متوجه شد که بیمار مبتلا به کرونا چه زمانی نیاز به بستری دارد؟
✅ در این گزارش دکتر حسین کرمانپور رییس اورژانس بیمارستان سینا، به ۱۵ علامت هشداری اشاره میکند که با مشاهده آن نشانهها باید فورا بیمار به بیمارستان منتقل شود.
✅ آگاهی هدیه دهیم
با ما در اینستاگرام نیز همراه باشید.
🆔http://instagram.com/Education.sums
کانال رسمی گروه آموزش و ارتقای سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤شب پنجم محرم
عبدالله ابن الحسن علیه السلام
🎤دکتر حاج میثم مطیعی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
💠🔹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله⇩
《کلُّ مَنْ بَکی مِنْهُمْ عَلَی مُصَابِ اَلْحُسَینِ أَخَذْنَا بِیدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ اَلْجَنَّةَ یا فَاطِمَةُ کلُّ عَینٍ بَاکیةٌ یوْمَ اَلْقِیامَةِ إِلاَّ عَینٌ بَکتْ عَلَی مُصَابِ اَلْحُسَینِ فَإِنَّهَا ضاحِکةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ اَلْجَنَّةِ》
↫◄ روز قيامت هر چشمى گريان است
مگر چشمى که در مصيبت
و عزاى حسين گريسته باشد
که آن چشم در قيامت خندان است
و به نعمتهاى بهشتى مژده داده میشود
📚بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه۲۹۳
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻سعی و تلاش از نگاه قرآن🌻
🔰مطلب دهم(آخرین مطلب در این موضوع)
❌گاهی اوقات این قدر غرق در آرزوها میشیم که فراموش میکنیم همه اینها ایده هایی هستن که تا ما در عمل نشون ندیم و براشون تلاش نکنیم محقّق نمیشن
💥هیچ وقت فراموش نکن:
💐بهترین بازیکن از بهترین تماشاچی بهتره💐
💫یه روایت خیلی زیبا از امام حسین علیه السلام هستش که بایدبا طلا🏅نوشت و همیشه جلوی چشم قرار بدیم:
💝اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً💝
💠ترجمه:
🌀برای دنیای خودت به گونه ای تلاش کن که گویا همیشه قرار است در این دنیا بمانی
🌀و برای آخرت خودت به گونه ای تلاش کن گویا همین فردا قراره بمیری
💚یعنی تا حدّی که میتونی هم برای دنیا و هم برای آخرت خودت تلاش کن💚
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_1125005378.mp3
1.35M
🎙#فایل_صوتی
💓 بچهها اینجوری بیایمان میشن!
👤 استاد #پناهیان
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_1133736382.mp3
8.8M
💫 #در_رکاب_حسین ۵
شب پنجم؛
شک؛ گاهی برادر کفر است!
و گاهی برادر ایمان ... دری رو یه یقین!
فقط باید بلد باشی، وقتی که آمد؛
خود را و هر چه که تاکنون بودهای را بشکنی، و چیز دیگری را از نو بسازی؛
درست مثل حُرّ
💥 و تو نیز حتماً از میدان "شک و تردیدها" رد خواهی شد!
به کدام جانب خواهی شتافت؟ کفر یا یقین؟
▪️با خوانش: مژده لواسانی
▪️به قلم: حاتمه سیدزاده
▪️تنظیم کننده: امید اردلان
▪️آهنگساز: یحیی عباسی
▪️طراح: محمدحسین ثباتی
کاری از واحد موسیقی منتظران
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_پنجاه و پنج گفتم: «نه، نگران بچه ها بودم. آمدم سری بزنم و بروم.» گفت: «خوب،
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_پنجاه و ششم
نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی داد. ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پرپر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟»
نشستم روبه رویش و با لج گفتم: «اصلاً من غلط کردم. بچه های من لباس عید نمی خواهند.»
گفت: «ناراحت شدی؟!»
گفتم: «خیلی! تو که نیستی زندگی مرا ببینی، کِی بالای سر من و بچه هایت بودی؟! ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم.»
عصبانی شد. گفت: «این حرف را نزن. همة ما هر کاری می کنیم، وظیفه مان است. تکلیف است. باید انجام بدهیم؛ بدون اینکه منّتی سر کسی بگذاریم. ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم. ما هم درد خانواده شهداییم.»
بلند شدم و رفتم آن اتاق، با قهر گفتم: «من که گفتم قبول. معذرت می خواهم. اشتباه کردم.»
بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت.
تا عصر حالم گرفته بود. بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم. نه حال و حوصلة بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت.
هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد.
دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.»
توی دلم غوغایی بود. یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!»
دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم.
خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!»
به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم.
اما ته دلم قند آب می شد. گفت: «ببین چی برایتان خریده ام. خدا کند خوشت بیاید.» و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ پشتی.
رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم. اما تمام حواسم به او بود
برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد. یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق.
تا مرا دید، گفت: «یک استکان چای که به ما نمی دهی، اقلاً بیا ببین از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت می آید؟!»
دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: «جان صمد بخند.»
خنده ام گرفت. گفت: «حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم، اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم. چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه.» دیدم نه، انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها درآورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم. سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود، که تازه مد شده بود. داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: «بَه... بَه...، قدم! به جان خودم ماه شده ای. چقدر به تو می آید.»
خجالت کشیدم و گفتم: «ممنون. می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم.»
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_1134918499.mp3
3.74M
🏴ویژه ی شب ششم ماه محرم
♨️حضرت قاسم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
💠🔹امام حسین علیهالسلام
در دعا به درگاه خداوند
《ما ذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟!
وَ ما الّذی فَقَد مَن وَجَدکَ؟!》
◄ آنکه تو را ندارد چه دارد؟
◄ و آنکه تو را دارد چه ندارد؟!
📗میزان الحکمه، جلد۲، صفحه۴۲۳
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_1032140754.mp3
4.78M
⭕️صوت_مهدوی_عج
👤حجت الاسلام فرحزاد
💚معنی بقیةالله چیست؟
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_1134899270.mp3
7.9M
💫 #در_رکاب_حسین ۶
شب ششم؛
«فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ»
دینداران چه اندکند؛ وقتی به بلا آزموده میشوند.
چه کم بودند آنان که در "کرب و بلا" به بلا آزموده شدند؛ و باز هم به امامشان وفادار ماندند!
ما نیز از میدان بلا، حتماً رد میشویم، تا عیار وفاداریمان، محک بخورد ... ما به کدام جانب خواهیم شتافت؟
▪️با خوانش: مژده لواسانی
▪️به قلم: حاتمه سیدزاده
▪️تنظیم کننده: امید اردلان
▪️آهنگساز: یحیی عباسی
▪️طراح: محمدحسین ثباتی
کاری از واحد موسیقی منتظران منجی عجل الله
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14