eitaa logo
بهشت خانواده💞
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
816 ویدیو
85 فایل
💞بسم الله الرحمن الرحیم💐 💥 با این کانال خونواده خودتون رو وارد بهشت کنید.💞 @beheshtekhanevadeh14 ارتباط با مدیر کانال: نظرات و پیشنهادات @Hassanvand1392 کانال مشاوران تنها مسیر آرامش @MoshaverTM
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و جمعه شب همه ی شما اعضای محترم کانال بخیر و سلامتی و شادی🌹 ان شاءالله ساعت ۲۲ در خدمتون‌ هستم با ارائه چهل و ششمین جلسه مبحث از خانه تا خدا 🌷🕊
بسم الله الرحمن الرحیم با ذکر سه صلوات به نیت امام عصر هدیه به پیامبر اکرم صلوات الله علیه به استقبال درس ۴۶ میریم 🌺🌺🌺 (اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین) ۳
🔹 مثلاً یکی از دستوراتِ اسلام به مؤمنین اینه که وقتی به همدیگه میرسن سلام کنن.✋😊 🚫 هیچ وقت نگفتن وقتی به همدیگه رسیدید، بسم الله الرحمن الرحیم بگید. 🔅 فرمودن بگید: سلام! چرا؟ ✅ چون سلام نشون دهنده آرامش و محبت هست. 💞 درسته که سلام به معنای سلامتی هست امّا یکی از معانیش هم "اظهارِ دوستی و محبت" هست. ✔️ همونطور که توی زیارت عاشورا میخونیم: اِنّی سِلم لِمَن سالَمَکُم.... یعنی من با دوستانِ شما دوست هستم. 🌺 در واقع، وقتی یه نفر به دیگری سلام میکنه میخواد اعلام کنه که باهاش دوست هست. 😊 آقا من با شما دوستما! سلام!😃✋
🌹 طبیعتاً کسی که سلام میکنه اوّلین چیزی که به طرفِ مقابل میده "آرامش" هست. "انتقالِ محبّت و آرامش توی سلام کردن خیلی مهمه." 💖 در روایت میفرماید وقتی دو نفر با هم سلام میکنن و دست میدن، اونی که محبتش نسبت به دیگری بیشتره، بیشتر ثواب میبره.... 👆👆👆💯 واقعاً چقدر دینِ ما به "آرامشِ انسانها" اهمیت میده.... چقدر براش مهمه که انسانها ذرّه ای آرامشِ همدیگه رو بهم نریزن....
🔴 یا گاهی وقتا دیده میشه که یه خانم و آقایی با هم دعواشون میشه، بعد اون آقا کاملاً سکوت میکنه مقابلِ همسرش. 🔹بهش میگی چرا هیچی نگفتی؟ میگه آخه این سکوتِ من براش از صد تا فحش بدتره! 😤 ای بابا این دیگه چجورشه؟ 😒 تو اصلاً فحش بدی خیلی بهتره!!! 🔺🔵🔸🔺 ✅ ضمن اینکه سلام باید "خیلی آروم و قشنگ و بامهربانی" گفته بشه. ⭕️ خیلی مسخره هست که یه نفر با اَخم بگه سلام! 🚷 بعضیا با فحش دادن آرامشِ همسرشون رو بهم میریزن و بعضیا هم با سکوت! ✅ به هر جهت آدم باید سعی کنه آرامشِ کسی رو از بین نبره. 💢 کافیه که شما دو دقیقه سکوت کنی و به خاطر همین دو دقیقه، دلِ طرفِ مقابل یه ذره بلرزه.... خدا روزِ قیامت آتیشت میزنه! 🔥🔥 🌷 میفرماید: چرا دل بندۀ منو لرزوندی؟ چرا آرامشش رو خراب کردی؟؟
👌 حرف بزن، تحویل بگیر. نذار کسی دلش ازت بلرزه. ✔️ نذار کسی "به خاطرِ تو" آرامشش بهم بخوره ..... ✅🔹🔶➖💖🌹
خب تا همین جا کافی باشه 🌺 🕊❤️🕊اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین 🕊❤️🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
( شرحی عاشقانه بر احادیث قدسی) [ لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ حدید/ ۲۳] 🌪. ناگهان جریان دنیا تغییر می‌کند ؛ و تو را مصائبی پی در پی دربر می‌گیرند! ⚡️از دست می‌دهی آنچه که بدان امیدوار بودی! ⚡️رهایت می‌کند، آنکه بدو تکیه داشتی! ⚡️می‌دَرَد تو را آنکه روزی آرام جانت بود ... ✋ تا بیاموزی دارایی‌ها و آدمهای زندگی‌ات، طرف حساب تو نیستند! نه از داشتن‌شان سرخوش باش، و نه با ازدست‌دادن‌شان ، به ناکامی مبتلا.... ⚠️ ✨. زندگی‌؛ فقط یک طرف حساب دارد؛ خــــدا ✨ ☜ تمام آنچه میان تو و اوست، را، از میان بردار...! 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد 🎤صحبتهای صریح استاد رائفی پور با جوانان ... «وای به حال برخی پدر و مادرها»❗️ 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_نود و دوم صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سرکشید و گفت: «قدم! ماند
سوم تا آمدم چیزی بگویم، دیدم رفته. نشستم روی پله ها و رفتم توی فکر. دلم گرفته بود. به بهانة آوردن نفت رفتم توی حیاط. پیت نفت را از گوشة حیاط برداشتم. سنگین بود. هنّ وهن می کردم و به سختی می آوردمش طرف بالکن. هوا سرد بود. برف های توی حیاط یخ زده بود. دمپایی پایم بود. می لرزیدم. بچه ها پشت پنجره ایستاده بودند. پتو را کنار زده بودند و داشتند نگاهم می کردند. از پشت پتویی که کنار رفته بود، چشمم به عکس صمد افتاد که روی طاقچه بود. کنار همان قرآنی که وصیت نامه اش را لایش گذاشته بود. می گفت: «هر وقت بچه ها بهانه ام را گرفتند، این عکس را نشانشان بده.» نمی دانم چرا هر وقت به عکس نگاه می کردم، یک طوری می شدم. دلم می ریخت، نفسم بالا نمی آمد و هر چه غم دنیا بود می نشست توی دلم. اصلاً با دیدن عکس هزار تا فکر بد و ناجور به سرم می زد. پیت را دوباره برداشتم ببرم توی اتاق که یک دفعه پایم لیز خورد و افتادم زمین. از درد به خودم می پیچیدم. پایم مانده بود زیر پیت نفت. هر طور بود پیت را از روی پایم برداشتم. درد مثل سوزن به مغز استخوانم فرومی رفت. بچه ها به شیشه می زدند. نمی توانستم بلند شوم. همان طور توی حیاط روی برف ها نشسته بودم و از درد بی اختیار، به پهنای صورتم اشک می ریختم. ناخن شست پایم سیاه شده بود. دلم ضعف می رفت. بچه ها که مرا با آن حال و روز دیدند، از ترس گریه می کردند. همان وقت دوباره چشمم افتاد به عکس. نمی خواستم پیش بچه ها گریه کنم. با دندان محکم لبم را گاز می گرفتم تا بغضم نترکد؛ اما توی دلم فریاد می زدم: «صمد! صمد جان! پس تو کی می خواهی به داد زن و بچه هایت برسی. پس تو کی می خواهی مال ما باشی؟!» هنوز پیشانی ام از داغی بوسه اش گرم بود. به هر زحمتی بود، بلند شدم و آمدم توی اتاق. بچه ها گریه می کردند. هیچ طوری نمی توانستم ساکتشان کنم. از طرفی دلم برایشان می سوخت. به سختی بلند شدم. عکس را از روی طاقچه پایین آوردم. گفتم: «بیایید بابایی! ببینید بابایی دارد می خندد.» بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت. با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.» آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفرة صبحانه را جمع می کردم. نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه.(پایان قسمت هجدهم) 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردا اول ماه ربیع الثانی و ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺ریشه‌ی بسیاری از اضطراب‌ها و آرامش‌ها.... 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 ؛ قوی‌ترین آدما اونایی‌ نیستند که وزنه‌های سنگین بلند می‌کنند؛ بلکه کسانی‌اند که؛ بمحض دیدن خطا، اشتباه، عیب، بی‌اخلاقی و ... از سمت کسی؛ یک سپر دور قلبشون می‌گیرند، و از نفوذ افکار و قضاوت‌های منفی از فکرشون، به قلبشون ممانعت میکنند! 💪 قوی ترین آدما، اونایی‌اند که تیر افکار منفی رو روی هوا میگیرند و نمیذارن قلبشون رو زخمی کنه. 💞 @beheshtekhanevadeh14