بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_ نودم فصل هجدهم فردا صبح زود🌅 پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه🍞🧀🥞 آماده
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_نود و یکم
صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: «آقا جان! بهتر است شما یک دوش بگیری تا سرحال و قبراق بشوی. من هم یک خرده کار دارم. تا شما از حمام بیایی، من هم آماده می شوم.»👌
پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفرة صبحانه 🍞🥖🧀را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانه شان را می دادم که صمد آمد و نشست کنار سفره.
گفت: «قدم!»
نگاهش کردم🙂. حال و حوصله نداشتم. خودش هم می دانست. هر وقت می خواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی😣. گفت: «یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم.»
با تعجب نگاهش کردم.😳
همان طور که با تکه ای نان 🍞بازی می کرد، گفت: «شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق🚤 آماده بود تا برویم آن طرف رود. نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغ قوه یکی یکی نیروها را نگاه کنم. یک دفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم. گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمی شدم. اما نمی دانم چی شد قبول کردم و او آمد.
آن شب🌑 با چه مصیبتی از اروند گذشتیم. زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید. ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصلة خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد. رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند.
آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.»😰
دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
گفت: «برایم چای بریز🍵.» صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند. چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!»
گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم. صورتش را بوسیدم و گفتم’ برادر جان خیلی از بچه ها مجروح شده اند، طاقت بیاور.’ دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکی یکی یا شهید می شدند، یا به اسارت درمی آمدند و یا مجروح می شدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخ سوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم: ’طاقت بیاور، با خودم برمی گردانمت.’ یکی از بچه ها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقی ها. موقعی که می خواستم ستار را کول کنم و برگردانم. درویشی گفت حاجی! مرا تنها می گذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟! ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیرالله درویشی. او را داشتم کول می کردم که ستار گفت بی معرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظة سختی بود. خیلی سخت. نمی دانستم باید چه کار کنم.»
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#کنترل_ذهن برای #تقرب 6 🔵 در روایت هست که روز قیامت فرشته ها میان و پرونده مومن رو باز میکنن. مومن
#کنترل_ذهن برای #تقرب 7
🔵 گفتیم که انسان باید همیشه دنبال قدرت روحی باشه.
خداوند متعال هم آدم قوی رو خیلی دوست داره. خدا دوست داره که ماها آدمای قدرتمندی باشیم.
✅ مثلا شما همین الآن ارتباطتون با اباعبدالله الحسینیه بخش عمدهایش به خاطر اینه که اباعبدالله الحسین #عزتمندانه و #قدرتمندانه ظاهر شد
✔️ بیش از همه برای ابوالفضل العباس عزاداری میکنیم رسماً
🌷 و این به دلیل اون قدرتیست که از ابوالفضل العباس تصور میکنیم که یک تصور واقعی هم هست...
علمدار هست...
💢 فرض کنید حضرت ابالفضل توی کربلا یه آدم ضعیفی بود که تا یه تنه بهش میزدن می افتاد! انصافا نگاه مردم چطور میشد؟😒
قدرت غوغا میکنه با انسان...
جالبه که از بچگی، آدم ها دوست دارن #قدرتمند بشن.
✅ یکی از بهترین فضیلت هایی که بچه ها دوست دارن دنبالش برن #قدرت هست ولی متاسفانه پدر ومادرا و آموزش و پرورش با دادن آدرس های غلط، میزنن بچه رو خراب میکنن...😒
🔵 طوری که وقتی اون بچه به بلوغ میرسه دیگه دنبال قدرت نیست...
✔️ در واقع اگه یه مسئول فرهنگی میخواد بچه ها رو درست تربیت کنه تمام تلاشش باید این باشه که بچه ها قدرت روحی شون بالا بره
✅ هر سال که میگذره باید چک کنه ببینه آیا قدرت روحی این دانش آموز بیشتر شده یا نه! اگه بیشتر نشده باید عزا بگیره اون معلم و مدیر!
چون دیگه واقعا هر چیز دیگه ای که آموزش بدن فایده ای نداره...
🔵 شمای معلم اگه میبینی سر کلاس ابتدایی برای بچه ها حرف میزنی ولی گوش نمیدن کافیه در مورد #قدرت صحبت کنی!
بله برای بچه های ابتدایی!👌
بهشون بگو:
✅ بچه ها کی دوست داره قوی بشه!😊
همه میگن: آقا ما! ما میخوایم قوی بشیم!
🔶 بعد بگو چجوری میشه قوی بشیم؟ چند تا آدم قوی رو نام ببرید و...
ببین اون بچه ها چطور میخکوب میشن و به بحث توجه میکنن.
✔️ انسان ذاتا دوست داره قوی بشه و این خیییلی خوبه
حالا بحث رو بریم جلوتر
🔶 ببینید همونطور که رفتارهای ما درونی و بیرونی هست، #قدرت هم درونی و بیرونی هست.
✅ اتفاقا اصل قدرت #درونی هست. اگه ما از قدرت بیرونی هم خوشمون میاد به خاطر اینه که کلا از قدرت خوشمون میاد.
🔵 توی هر فیلم سینمایی که یه آدم با قدرت روحی بذارن محبوب میشه.
مثلا شما فیلم جومونگ رو حتما دیدید. کاری به تحلیلای پشت پرده ش ندارم
ولی اونجا یه آدمی هست با قدرت روحی بالا. برای همین همه دوستش دارن.
👈 خیلی جاها میتونه دشمنش رو از بین ببره ولی ناجوانمردی نمیکنه.
یا فیلم گلادیاتور و سایر فیلم هایی که توش افراد قدرتمند نشون داده میشه.
💢 چقدر حال بهم زن هستن اون بچه مثبتایی که #قوی نیستن!
😒
نماز میخونه، مهربونه و ... مامانیه!
که چی مثلا الان خوب شدی؟
⭕️ چرا بعضی از جوان ها سمت دین نمیان؟
به خاطر دیدن بچه مثبتایی که قوی نیستن! قدرت روحی ندارن.
⭕️ البته این یه بحث سلیقهای نیست، امام رضا علیه السلام فرمود:
«اگر کسی گناه نمیکنه گولش رو نخور شاید آدم ضعیفیه»
✅👌 آقا زد با خاک یکی کرد این جور بچه مثبتا رو!😊
⛔️ کسی که از سر ترس و #ضعف و بدبختیش گناه نمیکنه به درد نمیخوره!
شاید توی اطرافتون دیده باشید اینجور افراد رو که افتخار هم میکنن به گناه نکردن!
⭕️ اخه تو اگه راست میگی بیا توی جامعه بعد از سر قدرت روحی که داری گناه نکن. نگاه حرام نکن و... اگه این بود آفرین راست میگی!
🔶 خب حالا این قدرت روحی رو از کجا باید شروع کنیم به دست بیاریم؟
👈 همونطور که برای بدن و عضله باید تمرین و ورزش داشته باشی تا قوی بشه، دقیقاً همونطور قدرت روحی رو باید از ورزش ذهنی آغاز کنی
و ورزش ذهنی با #کنترل_ذهنه
✅ ذهن من هر جایی نباید بره.
ذهن من باید اونجایی بره که "من بهش دستور میدم"
✅ این آغاز تمرین و ورزش روحی هست. قدرت روحی به قدرت ذهنی خیلی وابسته هست.
جالبه که حضرت امام خمینی این عارف واصل در کتاب شرح چهل حدیث میفرماید:
✔️✔️✔️ «بدان که اول شرط برای مجاهد در این مقام، مقام تهذیب نفس و مقامات دیگر که میتواند منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائر خیال است.»
ای پرنده خیال من کجا میری...؟!
همین کنترل ذهن بخش زیادیش بر میگرده به خیال....
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
May 11
#تربیت_فرزند
🔹بچه را آن طور نميزنند!🔹
شبهايي كه مرحوم حاج شيخ رجبعلي خياط جلسه ميرفتند، مسئول بردن و اوردن ايشان اقاي صنوبري بودند.
يك روز آماده ميشود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و يك دفعه به صورتي كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن!
آقاي صنوبري كه همسرش را در اين وضعيت ميبيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهي برويم؛ رفتند آقاشيخ رجبعلي را سوار كردند ، اقاي صنوبري به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، براي ايشان دعا كنيد!
حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست! بچه را آنطور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود!
آقاي صنوبري نقل كرد براي بچه هديه خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه
بسيار شديد بود برطرف شد.
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_نود و یکم صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: «آقا جان! بهتر است شما یک
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_نود و دوم
صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سرکشید و گفت: «قدم! مانده بودم توی دوراهی. نمی دانستم باید چه کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می توانم ببرم.
خودتان بگویید کدامتان را ببرم. این بار دوباره هر دو اصرار کردند. رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا.
با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش.
گفتم چیزی نمی خواهی؟!
گفت تشنه ام.
قمقمه ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی خالی.»
صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: «قدم جان! بعد از من این ها را برای پدرم بگو. می دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند.»
گفتم: «پس ستار این طور شهید شد؟!»
گفت: «نه... داشتم با او خداحافظی می کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه ها می گویند خیرالله درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند.»
بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: «بیا صبحانه ات را بخور.»
گفت: «میل ندارم. بعد از شهادتم، این ها را موبه مو برای پدر و مادرم تعریف کن. از
آن ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم.»
بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.»
همین که صمد بچه ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: «اگر می خواهی بروی، تا بچه ها خواب اند برو. الان بچه ها بلند می شوند و بهانه می گیرند.»
صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق. اسباب بازی هایش را ریخت جلویش. همین که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: «برو بابا را صدا کن، بیاید تو.»
پدرشوهرم آمد و روی پله ها نشست. حوصله اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می زد و صمد را صدا می کرد.
صمد چهارپایه ای آورد. گفت: «کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره ها، دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است.»
سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی رود. صمد، طوری که بچه ها نفهمند، به بهانة بردن چهارپایه به زیر راه پله، خداحافظی کرد و رفت.
چند دقیقه بعد دوباره صدای در آمد. با خودم فکر کردم این صمد امروز چه اش شده.
در را که باز کردم، دیدم پشت در است. پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «دسته کلیدم را جا گذاشتم.»
رفتم برایش آوردم. توی راه پله یک لحظه تنها ماندیم. صورتش را جلو آورد وپیشانی ام را بوسید و گفت: «قدم! حلالم کن. این چند سال جز زحمت چیزی برایت نداشتم.»
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#همراه_با_بهشتیان
یار ۱۳ ساله امام زمان
بخشی از وصیتنامه شهید حسین فهمیده:
◾️ من به جبهه میروم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کردهام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.
▪️پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم.
▪️من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله.
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#پای_منبر_امام_علی علیه السلام🌷🔅
سِياسَةُ النَّفسِ أفضَلُ سِياسَةٍ ، و رِياسَةُ العِلمِ أشرَفُ رياسَةٍ .🔰
❇️سياست (تربيت) نفْس ، برترين سياست است ، و رياست علمى ، عاليترين رياست .
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#اصول_تزکیه🍃🌺 🍃🌺#قسمت_نهم خداوند متعال میفرماید: او دشمن شماست و همه علوم رو هم داره. علوم تربیت
#اصول_تزکیه🍃🌺
🍃🌺#قسمت_دهم
🔷ویژگی دیگه اش این باشه که به ما انگیزه بده
👈نه تنها مابدونیم راه چیه از اول تا آخر ها
یعنی بنده که حالا عقبتر از شما هستم از ابتداییترین مکانی که بنده هستم تا اون نقطهای که شما هستید
تا اون نقطهای که حضرت امام بود همه را ببینیم 👉
چه اشکال داره بدونیم تو چه مسیری باید حرکت کنیم تا آخر.👌😍
🌀غیر این معرفت و راه روشنی که باید به ما معرفی بشه که به اقتضاء زمانه و مشکلاتی که عرض کردم این راه روشن باید تعمیق پیدا بکنه.
غیر از این ما باید انگیزه هم پیدا کنیم.✅
آقا یه بحثی برای ما مطرح کنید که ما راحت هم بشه سیر و سلوک مون.
حرکتمون برای رشد معنوی آسون بشه خیلی از سختیها واقعاً مال بی معرفتیه ماست خبر نداریم.😔
آگاهی نداریم. سه، چهارتا آگاهی کار رو آسون میکنه علم خاصیتش اینه منتهی علمِ بهجا، علم نافع👌😌
✨ به فرموده امیرالمومنین علی علیه السّلام که فرمود وَقَفوُا اَسماعَهُم على العِلم النافع لهم...
بعد ما میخواییم این راه روشن رو یک جوری برای خودمون روشن کنیم و انگیزه پیدا بکنیم که هر کجای دنیا رفتیم این رو بگیم طرف قبول کنه. 😏
☢یعنی یه راه جهانی پیدا کنیم ما الآن دیگه واقعا جامعه خودمون رو نمیتونیم از جهان جدا کنیم.
خب الحمدلله آخر خرابیهای جهان اومده تو خونههای ما.
خب شما وقتی که جواب اینها رو بدیم جواب همه جهان رو دادیم.
تشنگی اهل عالم رو برطرف میکنیم.👌✅
اکثر فرماندهان سپاه حضرت ایرانیها هستند خب ایرانیها با چی میرند پای رکاب حضرت کار بکنند❓
با همین معرفتهایی که دارند.👌✅
🔷حالا شما جزو ۳۱۳ نفر اگر تواضع میخوای بکنی میخوای نباشی بگی نه خواهش میکنم حالا بهتر از ما هستند.
ولی تو بدنه ی ۳۱۳ نفر که باید باشی که اونها هر کدوم از اون ۳۱۳ نفر هزاران نفر آدم میخواند اطراف خودشون که همه بفهمند.👌
نمیشه که با جهالت کارو پیش برد 😒یک راهی رو میخواییم برای رشد خودمون طراحی بکنیم که بتونه حتی تو تمام فرهنگهای جهان جواب بده😌
نیاز بشر امروز رو برطرف بکنه ✅
🌟توی این گستره یه راه روشنی رو میخواییم داشته باشیم که بتونیم به فرزندانمون یاد بدیم
و خصوصاً فرزندانمون👌👦🧒
❇️من امروز یک کلماتی از حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در باب تزکیه که موضوع بحث ما هست میخوندم
💠 یک دفعهای دیدم که حضرت امام وسط صحبتشون یاد مادرها میافتن.
🧕 بعد هی شروع میکنند به مادرها میفرمایند که مادرها باید این کارها رو برای بچه ها بکنند.
بچه ها حرف مادرها رو بهتر گوش می کنند. مادرا باید اینها رو یاد بگیرند.👌
البته صحبتشون در مورد مادرها نبوده😊
بنده یعنی خندهام گرفته بود از این شرایط که منم هر موقع میآم با دوستان خودم گفتگو کنم یک دفعهای من باید یک اصرار و التماسی برای مادرها داشته باشم😅
که مادرهای محترم شما بیشتر از همه مهمه که این حرف ها رو گوش بکنی✅
🔶 دیدم این مثل اینکه بزرگتر ها هم همینطور هستند فقط ما کوچیکترها نیستیم که همش هی یاد مادرها میافتیم.
بزرگترها هم همینطور هستند. گاهی میبینی مادرها به سادگی مادر مومن، مادر معتقد به سادگی به خاطر رعایت نکردن دو، سه تا کلمه خدا شاهده حالا من شبهای بعد به شما عرض میکنم شما ببینید قضاوت بفرمایید به خاطر در نظر نگرفتن دو، سه تا کلمه بچه خودش رو بد بار میآره😔
بعد میگه حالا بچه من نماز نمیخونه. حجاب نداره. ادب نداره.😒
ما خانواده مذهبی هستیم آخه مادر شما چرا نرفتی وقت بگذاری به صورت کلیدی یه مطالبی رو یاد بگیری⁉️
🔷إن شآءالله خدا به ما مدد بده توی این جلساتی که با همدیگه میخواییم ان شاءالله تو این شبهای آینده صحبت کنیم یک دوره آموزشی فشرده رو از قرآن و روایات از متون دینی اصلی خودمون پیدا بکنیم راه سعادت رو برای خودمون توصیه بکنیم
👈و بتونیم برای دیگران هم این راه رو تسهیل بکنیم .جلوی محکم ترین طوفانها بایستیم🌪
و حتی موجب بشیم که طوفانی در عالم به پا کنیم که این طوفان همه گرد و غبارها رو از روی زمین برداره و به دور بریزه.👌✅
و بعد یک فضای آفتابی برای جهانیان ایجاد بکنیم.🌤
⬅️پس دوستان یادشون باشه ما نمیخواییم یکی، دو، سه تا تذکر به همدیگه بدیم دلنشین و عبور کنیم
البته سعی میکنیم جلساتمون دلنشین باشه دیگه به صورت یک کلاس آموزشی خشک جلسات رو اداره نمیکنیم با گپ و گفت و خندهای هم خواهیم داشت😊
و بریم درخونه اهل بیت اشکی هم بریزیم و صفای جلسات معنویه این چنینی رو سعی میکنیم ان شآءالله حفظ بکنیم ✨🥀
ولی به نور وجودی شما و انگیزه ی شما خدا ان شاءالله به بنده توفیق انجام وظیفه و خدمت عنایت بفرماید.🙏
موضوع بحث ما چیه⁉️
ما میخواییم از اصول و قواعد کلی تزکیه سخن بگیم
🍃تزکیه که هدف انبیا ست.🍃
ادامه داره...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14