بهشت خانواده💞
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_نهم استاد راغب مصطفی غلوش آمده بود مشهد. محسن شش سال بیشتر نداشت. هم
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_دهم
😍 هفت سالش که بود، دبستان جوادالائمه علیه السلام ثبت نامش کردند. نزدیک همان کوچه جوادیه.
یک ماه که گذشت مامان را برای انجمن اولیاء و مربیان خواستند.
💕 پدر و مادرها که همگی جمع شدند و روی صندلی ها نشستند، معلم ِ محسن بلند شد.
دفتری را در دست گرفت و جلوی چشم همه ورق زد.
همه نگاه کردند به خط خوش دفتر و دهان معلم.
گفت:
💖🌸 محسن حاجی حسنی کارگر با همه شاگردام فرق می کنه. نگاه کنید دفتر دیکته اش رو! یک نوزده نمی بینید! ... .
🕊انگار یک دسته کبوتر توی دل مامان باهم شروع کردند به بال زدن.
هنوز یک ماه نگذشته محسن اینطور گل کرده بود.
وقتی فهمیدند محسن قاری قرآن است، بلندگوی روی سکو هر روز انتظارش را می کشید.
🐝 تلاوت های سر صف، فرصت خوبی بود برای پس دادن درس هایی که از مصطفی و بقیه اساتید می گرفت.
🔻🔺مسابقات دانش آموزی که راه افتاد، محسن بارها برای مدرسه اش افتخار کسب کرد.
مامان دلش می سوخت. بهش می گفت:
💎🔮 از این ور مدرسه می ری، از اون ور شهرستان می ری برای قرائت، درس قرآنت هم که هست. از پا در میای خب!
جواب محسن فقط یک چیز بود:
✓ _ من مال قرآنم! ❤️💝
ادامه دارد...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
بهشت خانواده💞
࿐❒❢○▪🦋✨🦋▪○❒❢࿐ #روایتگری_مدافعان_سلامت #قسمت_نهم بیدار شدم👌🍃 🔹یکی از رفقای طلبه جهادی تعریف میکرد
࿐❒❢○▪🦋✨🦋▪○❒❢࿐
#روایتگری_مدافعان_سلامت
#قسمت_دهم
💢بدون مرز
✴️توی یکی از گروههای مجازی عضو بودم دیدم یکی پیام داده برا یه کار جهادی به یه طراح احتیاج داریم.
چون یه مقدار با طراحی آشنا بودم بهش پیام دادم در حد ابتدایی، کاری دارید در خدمتم.✋🙂
💠گفت ما یه تعداد افراد غیر ایرانی مقیم ایران هستیم، از زمانی که کرونا شروع شده یه گروه تشکیل دادیم برا کمک به ایرانیهایی که درگیر این ویروس شدند
از تولید ماسک و ضد عفونی کردن معابر بگیرید تا پخش ارزاق.✅
🌈حالا شما یه پوستر طراحی کنید بزنیم رو دستگاههای ضد عفونی و بسته های ارزاق.
✍متنی که میخواست بخوره برام فرستاد:
💢«خدمت به شما منتظران حضرت ولي عصر (عج)در دنيا براي ما مايه افتخار و در آخرت موجب سربلندي است...
طلاب غير ايراني و جمعي از مؤمنين كشورهاي اسلامي، تونس، الجزایر، فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن، چاد، و کشورهای خلیج و....گروه جهادی حاج قاسم سلیمانی»
🔹جالب اینکه باخیرهای کشورای خودشون هماهنگ کرده بودند و منابع مالیشون رو تأمین میکردن.
🔻سردار بی مرز، مرزهای جغرافیایی ساختگی رو از بین برده. اینجا ارزش هرکس به اندازه خدمتش به خلقه.
〽️تاریخ به دو قسمت تقسیم شده، قبل از خمینی و بعد از خمینی...
🔸واقعا این دوران را باید #عصر_خمینی خواند...
✍علی اصغر محمدی راد
࿐❒❢○▪🦋✨🦋▪○❒❢࿐
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
بهشت خانواده💞
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 9⃣ #قسمت_نهم ♨️در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضربالمثل
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
0⃣1⃣ #قسمت_دهم
❎یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند. کتابهای خوبی بود،یک سال روی تاقچه بود. سربازهایی که شیفت شب داشتند یا ساعات بیکاری استفاده میکردند.
🍃بعد از مدتی من از آن واحد مکان دیگری منتقل شدم،همراه با وسایل شخصی که بردم کتابها را هم بردم. یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت احساس کردم که این کتابها استفاده نمی شود شرایط مکان جدید واحد قبلی فرق داشت و سربازان و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند. لذا کتابها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم: اینجا باشد بهتر استفاده میشود.
♨️جوان پشت میزش اشاره به ماجرای کتابها کرد و گفت: این کتابها جزو بیتالمال و برای آن مکان بود. چون بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمیآوردی باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به مانند شما می آمدند حلالیت میطلبیدی. خیلی ترسیدم! به خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم و کتابها را استفاده شخصی نکرده و به منزل نبرده بودم. خدا به داد کسانی برسد که بیتالمال را ملک شخصی خود کردهاند!
🔆درآن لحظه یکی از دوستان همکار مخلص و مومن در مجموعه دوستان را دیدم. مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند. اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره در جیب خودش گذاشت،
❇️ روز بعد در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت. وقتی مرا در آن وادی دید به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر میکنند که این پول برای من است و آن را خرج کرده اند. تورو خدا برو به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برساند. من اینجا گرفتارم برای من کاری بکن.
💥تازه فهمیدم چرا انقدر بزرگان در مورد بیت المال حساس هستند! راست می گویند که مرگ خبر نمیکند. در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل شده که: روز حرکت از سرزمین خیبر ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت شد و همان دم شهید شد. یارانش گفتند: بهشت بر تو گوارا باد.
🔰خبر به پیامبر رسید.ایشان فرمودند:
من با شما هم عقیده نیستم زیرا لباسهایی که بر تن او بود از بیتالمال بود و آن را بی اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش آن را احاطه خواهد کرد. در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشتم. حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش🔥 در پای تو قرار میگیرد.
🔆در میان روزهایی که بررسی اعمال انجام شد ما به باطن اعمال آگاه می شدیم. یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم.چیزی که امروزه به اسم شانس نام برده می شود اصلا آنجا مورد تایید نبود! بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علتها را می داد.
💠مثلا روزی در جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو رسید. نمیدانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم بیشتر این نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند. یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. روز دوم اردو هم باز بقیه را اذیت کردیم.
🔵 البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم. وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم با دوعدد پتو برای خودم یک تختخواب قشنگ درست کرده بودم. چادر ما چراغ نداشت متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچهها میخواهد من را اذیت کند.
♻️لذا همین طور که پوتین به پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم. یک باره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفت! داد میزد: کی بود، چی شد!؟وحشت کردم. سریع از چادر آمده بیرون و فهمیدم حاج آقا جای خواب نداشته، بچهها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست. لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش.
🌀حاج آقا آمد بیرون و گفت: الهی پات بشکند، مگر من چه کردم که اینجوری لگد زدی؟ گفتم: حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم. خلاصه خیلی معذرت خواهی کردم. به حاج آقا گفتم: شرمنده من توی ماشین میخوابم شما بخوابید. فقط با اجازه بالش خودم را بر می دارم.
🌿رفتم توی چادر همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب بزرگی اندازه کف دست زیر بالش من قرار دارد. من و حاج آقا هر طور بود او را کشتیم. حاجی گفت: جون من را نجات دادی ...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_نهم فصل سوم آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_دهم
چند روز بعد، مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانة ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق
نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشة حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همة دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟! خانوادة خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانة بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزاده
ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.»
با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود. خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم خداخدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود.
چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یک درش به کوچه باز می شد و آن یکی درش به باغی که ما به آن می گفتیم باغچه.
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#اصول_تزکیه🍃🌺 🍃🌺#قسمت_نهم خداوند متعال میفرماید: او دشمن شماست و همه علوم رو هم داره. علوم تربیت
#اصول_تزکیه🍃🌺
🍃🌺#قسمت_دهم
🔷ویژگی دیگه اش این باشه که به ما انگیزه بده
👈نه تنها مابدونیم راه چیه از اول تا آخر ها
یعنی بنده که حالا عقبتر از شما هستم از ابتداییترین مکانی که بنده هستم تا اون نقطهای که شما هستید
تا اون نقطهای که حضرت امام بود همه را ببینیم 👉
چه اشکال داره بدونیم تو چه مسیری باید حرکت کنیم تا آخر.👌😍
🌀غیر این معرفت و راه روشنی که باید به ما معرفی بشه که به اقتضاء زمانه و مشکلاتی که عرض کردم این راه روشن باید تعمیق پیدا بکنه.
غیر از این ما باید انگیزه هم پیدا کنیم.✅
آقا یه بحثی برای ما مطرح کنید که ما راحت هم بشه سیر و سلوک مون.
حرکتمون برای رشد معنوی آسون بشه خیلی از سختیها واقعاً مال بی معرفتیه ماست خبر نداریم.😔
آگاهی نداریم. سه، چهارتا آگاهی کار رو آسون میکنه علم خاصیتش اینه منتهی علمِ بهجا، علم نافع👌😌
✨ به فرموده امیرالمومنین علی علیه السّلام که فرمود وَقَفوُا اَسماعَهُم على العِلم النافع لهم...
بعد ما میخواییم این راه روشن رو یک جوری برای خودمون روشن کنیم و انگیزه پیدا بکنیم که هر کجای دنیا رفتیم این رو بگیم طرف قبول کنه. 😏
☢یعنی یه راه جهانی پیدا کنیم ما الآن دیگه واقعا جامعه خودمون رو نمیتونیم از جهان جدا کنیم.
خب الحمدلله آخر خرابیهای جهان اومده تو خونههای ما.
خب شما وقتی که جواب اینها رو بدیم جواب همه جهان رو دادیم.
تشنگی اهل عالم رو برطرف میکنیم.👌✅
اکثر فرماندهان سپاه حضرت ایرانیها هستند خب ایرانیها با چی میرند پای رکاب حضرت کار بکنند❓
با همین معرفتهایی که دارند.👌✅
🔷حالا شما جزو ۳۱۳ نفر اگر تواضع میخوای بکنی میخوای نباشی بگی نه خواهش میکنم حالا بهتر از ما هستند.
ولی تو بدنه ی ۳۱۳ نفر که باید باشی که اونها هر کدوم از اون ۳۱۳ نفر هزاران نفر آدم میخواند اطراف خودشون که همه بفهمند.👌
نمیشه که با جهالت کارو پیش برد 😒یک راهی رو میخواییم برای رشد خودمون طراحی بکنیم که بتونه حتی تو تمام فرهنگهای جهان جواب بده😌
نیاز بشر امروز رو برطرف بکنه ✅
🌟توی این گستره یه راه روشنی رو میخواییم داشته باشیم که بتونیم به فرزندانمون یاد بدیم
و خصوصاً فرزندانمون👌👦🧒
❇️من امروز یک کلماتی از حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در باب تزکیه که موضوع بحث ما هست میخوندم
💠 یک دفعهای دیدم که حضرت امام وسط صحبتشون یاد مادرها میافتن.
🧕 بعد هی شروع میکنند به مادرها میفرمایند که مادرها باید این کارها رو برای بچه ها بکنند.
بچه ها حرف مادرها رو بهتر گوش می کنند. مادرا باید اینها رو یاد بگیرند.👌
البته صحبتشون در مورد مادرها نبوده😊
بنده یعنی خندهام گرفته بود از این شرایط که منم هر موقع میآم با دوستان خودم گفتگو کنم یک دفعهای من باید یک اصرار و التماسی برای مادرها داشته باشم😅
که مادرهای محترم شما بیشتر از همه مهمه که این حرف ها رو گوش بکنی✅
🔶 دیدم این مثل اینکه بزرگتر ها هم همینطور هستند فقط ما کوچیکترها نیستیم که همش هی یاد مادرها میافتیم.
بزرگترها هم همینطور هستند. گاهی میبینی مادرها به سادگی مادر مومن، مادر معتقد به سادگی به خاطر رعایت نکردن دو، سه تا کلمه خدا شاهده حالا من شبهای بعد به شما عرض میکنم شما ببینید قضاوت بفرمایید به خاطر در نظر نگرفتن دو، سه تا کلمه بچه خودش رو بد بار میآره😔
بعد میگه حالا بچه من نماز نمیخونه. حجاب نداره. ادب نداره.😒
ما خانواده مذهبی هستیم آخه مادر شما چرا نرفتی وقت بگذاری به صورت کلیدی یه مطالبی رو یاد بگیری⁉️
🔷إن شآءالله خدا به ما مدد بده توی این جلساتی که با همدیگه میخواییم ان شاءالله تو این شبهای آینده صحبت کنیم یک دوره آموزشی فشرده رو از قرآن و روایات از متون دینی اصلی خودمون پیدا بکنیم راه سعادت رو برای خودمون توصیه بکنیم
👈و بتونیم برای دیگران هم این راه رو تسهیل بکنیم .جلوی محکم ترین طوفانها بایستیم🌪
و حتی موجب بشیم که طوفانی در عالم به پا کنیم که این طوفان همه گرد و غبارها رو از روی زمین برداره و به دور بریزه.👌✅
و بعد یک فضای آفتابی برای جهانیان ایجاد بکنیم.🌤
⬅️پس دوستان یادشون باشه ما نمیخواییم یکی، دو، سه تا تذکر به همدیگه بدیم دلنشین و عبور کنیم
البته سعی میکنیم جلساتمون دلنشین باشه دیگه به صورت یک کلاس آموزشی خشک جلسات رو اداره نمیکنیم با گپ و گفت و خندهای هم خواهیم داشت😊
و بریم درخونه اهل بیت اشکی هم بریزیم و صفای جلسات معنویه این چنینی رو سعی میکنیم ان شآءالله حفظ بکنیم ✨🥀
ولی به نور وجودی شما و انگیزه ی شما خدا ان شاءالله به بنده توفیق انجام وظیفه و خدمت عنایت بفرماید.🙏
موضوع بحث ما چیه⁉️
ما میخواییم از اصول و قواعد کلی تزکیه سخن بگیم
🍃تزکیه که هدف انبیا ست.🍃
ادامه داره...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠#قسمت_نهم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : هرگز اجازه نمیدهم من حس
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💠#قسمت_دهم داستان جذاب و واقعی
✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : غیر قابل اعتماد
پدرم خیلی مصمم بود … علی رغم اینکه می گفت به خاطر مسلمان بودن متین نیست اما حس من چیز دیگه ای می گفت …
به هر حال، من به اذن و رضایت پدرم نیاز داشتم … هم مسلمان شده بودم و هم اینکه، رابطه ما تازه داشت بهتر می شد …
با هزار زحمت و کمک مادرم، بالاخره، رضایت پدرم رو گرفتیم… اما روز آخر، من رو کنار کشید …
– ببین آنیتا … من شاید تاجر بزرگی نیستم اما تاجر موفقی هستم … و یه تاجر موفق باید قدرت شناخت آدم ها رو داشته باشه … چشم های این پسر داره فریاد میزنه … به من اعتماد نکنید … من قابل اعتماد نیستم …
من، اون روز، فقط حرف های پدرم رو گوش کردم اما هیچ کدوم رو نشنیدم … فکر می کردم به خاطر دین متین باشه… فکر می کردم به خاطر حرف رسانه ها در مورد ایرانه … اما حقیقت چیز دیگه ای بود …
عشق چشمان من رو کور کرده بود … عشقی که من نسبت به اسلام و ایران مسلمان داشتم رو … با زبان بازی ها و نقش بازی کردن های متین اشتباه گرفته بودم … و اشتباه من، هر دوی اینها رو کنار هم قرار داد …
ما با هم ازدواج کردیم … و من با اشتیاق غیر قابل وصفی چشمم رو روی همه چیز بستم و به ایران اومدم …
⬅️ادامه دارد...
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹