بهشت خانواده💞
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه 🌹 قسمت ۲۷ مافقط ازنامه های💌 احمدآقافهمیدیم که ایشون رزمنده ی گردان سلم
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه 🌹
قسمت ۲۸
#دوکوهه
پاییزسال🗓۱۳۶۴بود.وقتی با دوستان واردپادگان دوکوهه شدیم ماراتقسیم بندی کرده وبه گردان سلمان فارسی فرستادند.
مسئول دسته مابرادر(شهید)طباطبایی بود ،جمع خوبی داشتیم👌
آن روزها همه رفقااهل معنویت😍 بودند.امّا انگار حالات برادر نیری فرق می کرد ! وقتی فهمیدیم که از شاگردان آیت الله حق شناس بوده ازاوخواستیم که امام جماعت دسته ماشود.😊
درمیان بچه های دسته مایک نفربودکه بیش ازبقیه با برادرنیری خلوت می کرد.او برادر علی طلایی بود ،آن ها رازدار هم💞 بودند.طلایی تنهاپسریک خانواده ازشمال تهران بود.در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود.خانواده ای که بعدهامتوجه شدیم زیاد در قیدوبند مسائل دینی نیستند❌اواینگونه آمده بودوخداوند متعال احمدآقا را برایش قرار داد تا با هم مسیرکمال راطی کنند...
یکبارکه داشتند با احمدآقا قرآن می خواندند رفتم بین آنهانشستیم وعکاس 📸ازماعکس انداخت.که شدتصویرابتدای همین داستان.
درمنطقه فاو بودیم که احمدآقا شهید شد.درهمان شب🌃 طلایی هم مجروح شد😔بعدازعملیات دیدم رفقای قدیمی دورهم نشسته اند و از احمدآقا حرف می زنند. آن هاچیزهایی می گفتندکه باورکردنی نبود😳 ازارتباط همیشگی احمدآقاباامام عصر《عجل الله تعالی فرجه الشریف》وبا اطلاع از برخی موارد و...
به رفقا گفتم :باید این موارد را از علی طلایی سوال کنیم اوبیش از بقیه احمدآقاراشناخت.یکی ازدوستان قدیمی گفت:می خواهی بری سراغ علی طلایی⁉️باعلامت سرحرفش راتایید کردم.دوستم گفت:خسته نباشی😏علی طلایی چند روز پیش توپدافندی منطقه فاوشهید🌷شدورفت پیش برادرنیری😢
👈 ادامه دارد... 🔜👉
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020