بهشت خانواده💞
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_هفتم 🌹هفته ای یک بار مهمان ها توی طبقه بالای خانه جمع می شدند برای قرا
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_هشتم
😊 مصطفی وقتی اشتیاق محسن را دید، شروع کرد چیزهایی را که بلد بود با زبان کودکانه به او یاد داد.
محسن شد اولین و بهترین شاگرد مصطفی.
هوش موسیقیایی خوبی داشت. کافی بود مصطفی تلاوتی را یک بار با او تمرین کند، بلافاصله آن را به شکل خوبی ارائه می کرد.
🐝 استاد، دست داداش خردسالش را می گرفت و می برد به محافل حرفه ای که خودش پای ثابتشان بود.
اساتید وقتی صدای محسن را می شنیدند، همگی می گفتند :
_ آینده اش درخشان است.
🌈⚡️مامان تا ساعت یک شب، چشم کشان بچه ها بیدار می ماند تا برگردند.
سرسفره شام با حوصله کنارشان می نشست و از اتفاقات جلسه می پرسید.
برایش مهم بود بچه ها کجا رفتند و چه کرده اند و پیشرفت داشته اند یا نه.
☃❄️ وضع مالی شان متوسط بود. گاهی پایین تر از متوسط.
ولی بابا هزینه تمام کلاس ها و دوره های بچه ها را با جان و دل جور می کرد. محسن سریع پیشرفت کرد.
دوازده ساله که شد، رتبه اول کشوری را گرفت. 💗
ادامه دارد...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
بهشت خانواده💞
࿐❒❢○▪🦋✨🦋▪○❒❢࿐ #روایتگری_مدافعان_سلامت #قسمت_هفتم ✨❤️🍃خدا را دیدم 🔻روز ولادت حضرت امیر(علیه الس
࿐❒❢○▪🦋✨🦋▪○❒❢࿐
#روایتگری_مدافعان_سلامت
#قسمت_هشتم
🕊🌳عصر خمینی
📰یک روز نامه زدند به دکتر قدیر رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم بابت حضور در قرنطینه و موجی از طلاب راهی بیمارستانها شدند.
☢حالا با توجه به اعلام کشورهای غربی مبنی براینکه افراد مسن را بستری نمیکنند❗️❗️❗️
نامه زدند به وزارت امور خارجه و درخواست کردند که هر طور شده جلوی این قتل عام غربی را بگیرند 😠
حتی با آوردن آنها به ایران یا اعزام طلاب برای نگهداری از آنها.👌😌
🍃مسلمان کسی است که انسانیت انسان برایش از هرچیزی مهمتر است وتلاش میکند این ارزش زنده بماند
به عکس غرب که فقط شعارش را میدهد.😏😏😏
چه دلیلی وجود دارد که افراد مسن را به حال خودشان رها کنیم تا بمیرند❓❗️😳
⛔️ببینید مدیریت جهانی به سبک شیطان بزرگ را
🔆و لمس کنید اداره جهان به سبک الهی را
💧اینجا مردم خیابان را ضدعفونی میکنند ، ماسک هدیه میدهند و به بخش قرنطینه میروند
♨️ و آنجا خرید اسلحه رونق میگیرد و فروشگاهها غارت میشوند، حالا هم صدا میرسد که بگذارید پیرها بمیرند.❗️
🔹چقدر باید ببینیم تا لمس کنیم حکومت شیطان را و چقدر باید بجنگیم تا بفهمیم حکومت الله را❗️❗️❗️
🌔 این عصر، عصر خمینی است...
✍علی اصغر محمدی راد
࿐❒❢○▪🦋✨🦋▪○❒❢࿐
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
بهشت خانواده💞
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 7⃣ #قسمت_هفتم 💢بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
8⃣ #قسمت_هشتم
☘اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:حرمت مومن از کعبه بالاتر است.
💥در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم، کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم. یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت.
🔅روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم: فلانی به تو خیلی بد کردم تو را یک بار ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت: حلال کردم،ان شاالله که سالم برمیگردی. آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم.
✅ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی. مگر شوخی است آبروی یک مومن را بردی!!
♨️می خواستم همانجا زارزار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادت هایم را دادم. برای یک غیبت بیمورد بهترین اعمال خوب من محو میشد...
🔘چقدر حساب خدا دقیق است،چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که ۴ سال منتظر شماست، این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از کی حرف میزنی؟
🔶ناگهان یکی از پیرمرد های مسجد مان را دیدم که در مقابل هم و در کنار همان جوان ایستاد. خیلی ابراز ارادت کردو گفت: کجایی، چند سال منتظر تو هستم. بعد از کمی صحبت پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زدم، برای همین آمدم که حلالم کنید.
📙آن صحنه برایم یادآوری شد که مشغول فعالیت در مسجد بودم،کارهای فرهنگی بسیج و... این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند و پشت سر من حرف می زدند که واقعیت نداشت. به من تهمت بدی زد و نیت ما را زیر سوال برد...
🔆آدم خوبی بود،اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشان آدم خوبی بوده اما من همینطوری از ایشان نمی گذرم ،دست من خالیست هرچه می توانی ازش بگیر.
🌺تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم: "هر کسی در روز جزا برای خودش گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد."
🌹جوان هم رو به من کرد و گفت:این بنده خدا یک #وقف انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش میآید. یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می کنند.
🍃اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از اومی گیرم و در نامه عمل شما می گذارم تو او را ببخشی. با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟؟خیلی خوبه. بنده خدا پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد اما چارهای نداشتیم.
☘ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست می دهد پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت..
💥ما که به راحتی پشت سر افراد جامعه و دوستان و آشنایان خود هر چه می خواهیم می گوییم. باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است.
✨امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرمایند: هرکس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است.
🍁ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه میکردم. یکی آمد و دو سال نمازهای من را برد. دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی.... بلاتشبیه شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه می کند من هم نگاه میکردم. چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمی شد کرد.
🌾در دنیا انسان در دادگاه از خود دفاع میکند و خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه میکند. اما اینجا مگر میشود چیزی گفت؟ حتی آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است چه برسد به اعمال...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
ادامه #قسمت_هفتم #سبک_زندگی ✅ خب متوجه شدیم که اول #رفتارامون رو درست کنیم!!! خواستی بری هیئت ،بگ
#سبک_زندگی
#قسمت_هشتم 🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌀خب دوستان، یادتونه که حضرت علی فرمودند به اون چیزی که میدونی، عمل کن!!! یادتونه حتما👌
یکی از مهم ترین قطعه هایی که باید شروع کنیم در رفتارمون بعنوان یک رفتار خوب موثر ،
👈"تغییر و توبه است"👉
🔺عادت شکنی و استغفاره🔺
کدوم رفتار مهمتر، جان آدم رو جلا میده؟!
👈انجام رفتارهای خوب؟!نــه
👈ترک رفتارای بد؟!نــه
🔹پس کدوم رفتار؟!
✅تــغییر رفتار .✔️
که خیلی سخته!!!!
✅حالا هنوز به کلمه ی سَبک زندگی هم هنوز نرسیدیم.
فعلا ما به #عمل کار داریم.
🌀سَبک زندگی 👈 سَبک رفتاره
فعلا تو مقدمه ما گرفتار اینیم که، #عمل موثرتر از آگاهی و ایمان است!!!
💟حالا کدوم عمل رو من انجام بدم که بالاترین تاثیر رو روی من داشته باشه؟!
👈دور بزن
👈استغفار کن،
👈توبه کن،
👈اراده کن،
👈تغییر بده،
کاری داره تغییر بدی؟؟👌
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#سبک_زندگی #قسمت_هشتم 🌹 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌀خب دوستان، یادتونه که حضرت علی فرمودند به اون چیزی که میدونی، ع
#سبک_زندگی
ادامه #قسمت_هشتم
💠کار بد نداری!!!!
👈خب برای کارای خوبت توبه کن،
🌀 بگو خدایا چه نماز ایی خوندم ؟غلط کردم!!!
از این به بعد نمازامو بهتر میخونم.
یعنی به هر قیمتی شده میخوای بگی، توبه کن؟☺️
بــله، چون خیلی مهمه.
این دور زدن خیلی مهمه..
پس 👇👇👇.
✅قدم اول #توبه است.
چندتا از اون عادتهایی که بد نیست تغییر بده.
می فرماید:
🔺"افضلو العباده غلبتُ العادَ
💟بالاترین،با فضیلت ترین عبادت،اینه که #عاااادت تغییر بدی!!!!
حتی عادت خوب ( جایگزینش کن با رفتار خوب دیگه )
"غَیروالعادات تسهلُ علیکم الطاعات"
💟عادات رو تغییر بده،طاعت برات آسون بشه
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
#سبک_زندگی
ادامه #قسمت_هشتم
حتی عادت خوب ( جایگزینش کن با رفتار خوب دیگه )
"غَیروالعادات تسهلُ علیکم الطاعات"
💟عادات رو تغییر بده،طاعت برات آسون بشه.
روایت هست که:
کسی ب درجات عالی نمیرسه که عادتها رو دنبال کنه
چند تا عادت رو تغییر بدید !!!
بَده من بگم که گناه نکن ،کار بد رو ترک کن!!!
شما همه آدمهای معتقدی هستید👌
پس چند تا عادت خوبت رو تغییر بده!!!
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
بهشت خانواده💞
#سبک_زندگی ادامه #قسمت_هشتم حتی عادت خوب ( جایگزینش کن با رفتار خوب دیگه ) "غَیروالعادات تسهلُ
#سبک_زندگی
ادامه #قسمت_هشتم
خب دوستان😊
از امروز قرار بذاریم ،شده حتی یک دونه عادت مون رو تغییر بدیم!
نچسبیم به یک کار ،بگیم ما دیگه عادت کردیم و خودمون رو راحت کنیم☺️
تا جلسه بعد به من خبر بدید که چقدر پیشرفت کردید ،چقدر تمرین کردید که بجنگید با عادت هاتون!
منتظرم هاااا😊🌸
صوت مرتبط به درس امروز رو هم حتما گوش بدید👇
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_هفتم 🔹فصل دوم خانة عمویم دیوار به دیوار خانة ما بود. هر روز چند ساعتی به خان
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_هشتم
آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوة عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است.
از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانة ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد و می نشست توی حیاط خانة ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. می گفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.»
خواهرهایم غر می زدند و می گفتند: «ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی دهید؟!» پدرم بهانه می آورد: «دوره و زمانه عوض شده.»
از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطر علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیل ها کوتاه می آمدند. پیغام می فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند.
یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند. من توی حیاط، زیر یکی از درخت های سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم. کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با
خودم گفتم: «قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردند.» (پایان فصل دوم)
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#اصول_تزکیه🍃🌺 🍃🌺#قسمت_هفتم 🔵شما امروزه به سختی میتونید این نیازهای جدید ضد دین مسائلی که در ذهن بچ
#اصول_تزکیه🍃🌺
🍃🌺#قسمت_هشتم
💧و این جهان امروز ما جهان تشنه ست
✨آقا امام زمان علیه السّلام جهان رو با عقل اداره میکنند دست میکشه به سر مومنین عقلشون رو اضافه میکنه.
خب بعد دیگه آدم عقل داشته باشه آسوده خواهد شد؛ با دین ارتباطش خیلی قشنگ میشه.🌳
⛔️الآن میزان بیدینی در جامعهی ما دوستان من چقدر است بگذارید من بیمحابا در آغاز ماه رمضان این سخن اگرچه با ضیافت و با یه جلسهی مهربانانه جور در نمیاد؛ انتقادیه، مطرح بکنم.
میزان عقلانیت دینی ما کمه.😔
اکثرهم لایعقلون ... ما هم شده خوب نمی فهمیم
⭕️اجازه بدید بنده خدمت شما عرض بکنم که بسیاری از مذهبیهای ما هم خوب نمیفهمند
🔴اگر خوب میفهمید میتونست اطرافیانش رو خوب توجیه کنه.
🔴اگر خوب میفهمیدند خوب میتونستند توزیع کنند
✅این فهم عمیق خودشون رو در جامعه خوش فهمی و درک عمیق داشتن موجب میشه پاسخ نیازهای امروز رو ما بدیم
♨️و خیلی جای تأسف داره که یک دفعهای یک انسان به یکی که یه معرفت خیلی ساده ست اگه همه میدونستند راحتتر خودشون رو توجیه میکردند.
راحتتر دیگران رو متقاعد میکردند و متأسفانه این تبلیغ و توزیع نشده.
🔺گاهی از اوقات بعضی از معرفتهای کلیدی وجود دارند که آدم تاسف میخوره در ۱۲ سال آموزش پرورش دانشآموزهای ما یک بار اون معرفت کلیدی رو یاد نمیگیرند.
🔰خیلی عجیبه من بعضاً میآم توی دانشگاه مثلاً با دوستان دانشجو این بحث رو مطرح میکنم.
دانشجو اعتراض میکنه میگه چرا اینو تا به حال به ما نگفته بودید⁉️این آیه کلیدی قرآن رو! چرا هیشکی برای ما نخونده بود؟! اصلا.ً
ما نمیدونستیم یک همچنین آیهای هست ولی اینکه از اولین آیههایی ست که انسان باید بشناسه.
خب محسنات زیادی توی آموزش و پرورش توی معارف دینی ما وجود داره توی دانشگاهها ولی هنوز ما فاصله داریم. چون فاصله داریم مجبوریم از این فرصت رمضان برای آموزش استفاده کنیم. والا میگفتیم همه، همه چیو بلدند بیایید با همدیگه تذکری و موعظهای بحث کنیم همونهایی که بلدیم قشنگش کنیم؛🌺💖 به دل خودمون جاری کنیم در قلب خودمون دلنشینش بکنیم صرفاً خوشگل حرف بزنیم تا از نظر روحی آمادگی پذیرش آنچه که میدانیم رو داشته باشیم تذکر خیلی لازمه اما تذکر بعد از آگاهیه متأسفانه الآن آگاهی هیچ نیست من میدونم دارم با جامعه دینیای که واقعاً از نظر دینی جلوتر از همه جوامع دینی دیگه هست صحبت میکنم. همین چندی پیش یکی از کشورهای اسلامی بودیم خب شیعیان خوب و قویای دارند من نام نبرم.
✊ جوونهای قوی اون جامعه میگفتند که آقا ما نسبت به معارفی که توی شهر تهران بین برو بچههای مذهبی جاریه ما اینجا دوران ابتدائی هستیم.
مهدکودکی باید با ما صحبت بکنی این سطح صحبت بره بالا ما اصلاً دیگه متوجه نمیشیم. میگفتند ما مییومدیم ایران میدیدم شما چه مباحثی بین خودتون دارید مطرح میکنید اینا سطحش خیلی بالاست مردم ما اینجا این چیزها رو متوجه نمیشند خیلی مطالب ابتدائی. 🔰💠
بله! من معتقدم که جامعه ما خیلی پیشرفته ست از نظر معرفتی ولی ابلیس هم خیلی حرفهایه. اون هم داره زور آخرش رو میزنه.😒 ببینید ظهور إنشآءالله نزدیکه ظهور محقق بشه ابلیس مرگش رسیده ابلیس بیشترین زورش رو هنگام مرگ میزنه چه مرگ خودش چه مرگ ما بیشترین زور ابلیس اون وقتی ست که جان ما داره گرفته میشه میآد در گوشمون میگه ببین! بیا من کمکت میکنم وسوسه میکنه میگه به خدا کافر بشو من کمکت میکنم. شدیدترین وسوسه ابلیس مال لحظه مرگ ماست. خب لحظه مرگ ما که او بیرحمتر میشه لحظه مرگ خودش بیرحمتر نمیشه⁉️اونوقت میدونید که ابلیس چنتا دکترا داره یک دکترای روانشناسی داره. دو دکترای جامعه شناسی داره. سه دکترای علوم سیاسی داره. اصلاً فوق تخصص داره توی این زمینه ها دکترا کمه برای او. این جد ما، آدم رو از راه به در کرد حالا ما که تکلیفمون مشخصه یعنی خیلی راحت هآ مثل آب خوردن دوتا برادر رو انداخت جون همدیگه یکی دیگری رو کشت. داستان هابیل و قابیل بالاخره او نقش داشت درش.
خیلی حرفهایه من اصلاً موندم این حضرت آدم رو چه جوری تونست از بهشت خارج کنه!! سرش رو کلاه بگذاره واقعاً حالا ما اگه اینجا گناه بکنیم اینجا دنیاست بالاخره کمبود زیاده آدم دچار معصیت میشه. ایشون که دیگه توی بهشت بودند ابلیس فوق العاده حرفهایه😰
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠#قسمت_هفتم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : دنیای بزرگ رفتم هتل … اما
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💠#قسمت_هشتم داستان جذاب و واقعی
✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : جوان ایرانی
روزهای اول، همه با تعجب با من برخورد می کردن … اما خیلی زود جا افتادم … از یه طرف سعی می کردم با همه طبق اخلاق اسلامی برخورد کنم تا بت های فکری مردم نسبت به اسلام رو بشکنم … از طرف دیگه، از احترام دیگران لذت می بردم …
وقتی وارد جمعی می شدم … آقایون راه رو برام باز می کردن … مراقب می شدن تا به برخورد نکنن … نگاه هاشون متعجب بود اما کسی به من کثیف نگاه نمی کرد … تبعیض جالبی بود … تبعیضی که من رو از بقیه جدا می کرد و در کانون احترام قرار می داد …
هر چند من هم برای برطرف کردن ذهنیت زشت و متعصبانه عده ای، واقعا تلاش می کردم و راه سختی بود … راه سختی که به من … صبر کردن و تلاش برای هدف و عقیده رو یاد می داد …
یه برنامه علمی از طرف دانشگاه ورشو برگزار شد … من و یه گروه دیگه از دانشجوها برای شرکت توی اون برنامه به ورشو رفتیم … برنامه چند روزه بود … برنامه بزرگی بود و خیلی از دانشجوهای دانشگاه ورشو در اجرای اون شرکت داشتند …
روز اول، بعد از اقامت … به همه ما یه کاتولوگ و یه شاخه گل می دادن … توی بخش پیشواز ایستاده بود … من رو که دید با تعجب گفت …
– شما مسلمان هستید؟ …
اسمم رو توی دفتر ثبت کرد …
– آنیتا کوتزینگه … از کاتوویچ … و با لخند گفت … خیلی خوش آمدید خانم کوتزینگه …
از روی لهجه اش مشخص بود لهستانی نیست … چهره اش به عرب ها یا ترک ها نمی خورد … بعدا متوجه شدم ایرانیه… و این آغاز آشنایی من با متین ایرانی بود …
🔵پ.ن: دوستان به جهت موضوعاتی که در داستان مطرح میشه … از پردازش و بازنگری چشم پوشی کردم و مطالب رو به صورت خام و خالص گذاشتم … ببخشید اگر مثل داستان های قبل، چندان حس داستانی نداره و جنبه خاطره گویی در اون قوی تره
⬅️ادامه دارد...
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹