1_988182293.mp3
4.62M
#تلنگری
امشب، هر آرزویی کنی ؛ برات مسئولیتآوره!
نمیشه همینطوری فقط آرزو کنی!
💥باید قانون آرزو کردن رو بلد باشی.
#استاد_رائفیپور
#استاد_شجاعی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
❇️
ostad.shojae - آپارات
https://www.aparat.com/ostad.shojae/live
🌙🌷
مراسم ویژه شبهای قدر ماه مبارک رمضان -
شب بیست و سوم
پخش زنده . شروع
سلسله مباحث استاد محمد شجاعی -
مؤسسه منتظران منجی
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
سلام .شب تون بخیر و طاعاتتون قبول
در این شب عزیز و پرفضیلت؛ ظهور ولی نعمتون آقا امام زمان عجل الله و بهترین تقدیرها رو از خدا خواهانیم ✅
به بیست و دومین قرار عاشقی مون رسیدیم 😊
با یاری خداوند منان و عنایت اهل بیت علیهم السلام *بیست و دومین ختم قرآن** در بیست و دومین روز ازضیافت الهی هم انجام شد.
خدایاشکرت
واز همه دوستانی که در این مهمونی بزرگ شرکت کردند و دعوت ما رو پذیرفتن از صمیم قلب تشکر میکنم .🙏🌺
انشاءالله که همه به واسطه ی این کار بزرگ به آرزوها و خواسته های قلبی شون برسند😊
نیت اصلی ختم؛ هدیه از طرف شخص قاری ؛ اموات و گذشتگان و همه افرادی که به گردنمان حق دارن به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه و سلامتی و ظهور حضرت میباشد 👌
در کنار این نیت بزرگ و زیبا ؛ برآورده شدن حاجات قلبی ؛سلامتی خودتون و خانوادتون ؛عاقبت بخیری ؛شفای بیماران و .....رو از خداوند منان خواستارم .
🌷از همراهیتون صمیمانه سپاسگزارم 🌷
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_دوازدهم من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه ه
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_سیزدهم
خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی
بگذرد، به تو علاقه مند می شود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.»
صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی آید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکلش درمی آید.»
بعد پرسید: «مشکل دوم؟!»
گفتم: «خیلی حرف می زند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانة ما بیاید.
عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچة لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم، همان طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم که قشنگ
است و خوشم آمده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشة اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد. کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
💧🌷
از آیت الله سید علی قاضی (ره) دستور العملی برای شب ۲۳ ماه رمضان المبارک وارد شده است:
🌟شب ۲۳ ماه مبارک رمضان، زمانی که شب از نیمه گذشت، در حالیکه شخص
نه گرسنه، نه از زیاد خوردن سنگین باشد، با وضو و رو به قبله، سر به سجده گذاشته
و این ذکر را ۲۲۵ بار تکرار نماید:
" یا طُهرُ یا طاهرُ یا طَهورُ یا طَیهورُ یا طَیهار "
💧🌷
وقتی این ذکر گفته می شود، ملائکه نازل می شوند و در همان حالی که ذاکر سر به سجده دارد،
با آب رحمت الهی جان و وجودش را از غبار معاصی و کدورت توجّه به عالم کثرت می شویند و ان شاء الله به
طهارت باطنی و درونی راه پیدا می کند.