Voice 009.m4a
15.99M
1⃣
✅موضوع :
نشست روشنگری
#عدالت_محوری _مبارزه_با_فساد
🌸سخنران: خواهر عبدالهی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
Voice 010.m4a
10.15M
2⃣
✅موضوع
نشست روشنگری
#عدالت_محوری _مبارزه_با_فساد
🌸سخنران: خواهر عبدالهی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
Voice 011.m4a
5.99M
3⃣
✅موضوع :
نشست روشنگری
#عدالت_محوری _مبارزه_با_فساد
🌸سخنران: خواهر عبدالهی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
صدا ۰۰۶.m4a
6.9M
کارشناس:میثم نجمی
سوال 3⃣
🔴چرا در کشورهای اسلامی قانون مبارزه با فساد ضعیفتر از کشورهای غربی و غیر اسلامی است ،،عدم ثبات در قیمت ها باعث بی اعتمادی مردم به مسئولین هست.
صدا ۰۰۹.m4a
2.98M
کارشناس:میثم نجمی
💢#پرسش_و_پاسخ
سوال ❓بااینکه قوه قضائیه خوب عمل کرده ولی کاستیهای بسیاری درقوانین واجرای آن وجود دارد رفع آن چگونه است
صدا ۰۰۷.m4a
3.59M
کارشناس:میثم نجمی
💢#پرسش_و_پاسخ
سوال ❓: دراین شرایط اقتصادی برای خانواده هایی که زیر خط فقر هستند چه باید کرد؟
بهشتی شو
#تنها_میان_داعش #قسمت39 💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین
#تنها_میان_داعش
#قسمت40
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@beheshtishoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید جلال حسینی:
🔴 خبر فوری/ اعلام یک خبر خوش برای ملت ایران توسط خانم بازیگر و همسرش:
پینگیل پیدا شد! 😐😂😳
پ.ن: با پیدا شدن پینگیل! کل مشکلات ایران حل شد اصلا😬
•
رفیقشهـیدیعنے:
تواوجنااُمیدی
یہنفرپارتےبینـتو،وـخدابشہ!
وجوریدستتروبگیره
ڪہمتوجہنشے:)🌱`
بهشتی شو
#تنها_میان_داعش #قسمت40 💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم
#تنها_میان_داعش
#قسمت41
💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست که جسم تقریباً بیجانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین افتادم.
گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر #مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
💠 عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط #عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست #داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای #اذان صبح در گوش جانم نشست.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@beheshtishoo