❁﷽❁
خونت سبب وحدت و آگاهے شد..
تا ڪاخ سیاه قاتلت راهے شد...
.
ڪشتند تو را ولے نمیدانستند...
با لفظ #شهید زندهتر خواهے شد🥀
#انتقام_سخت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@mahaleieshirani
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#جانباختگان مراسم تشییع سردار سلیمانی #شهید شهید شناخته شدند
#رییس_کل_دادگستری استان کرمان با ارسال پیامی به خانوادههای جانباختگان تاکید کرد: با وساطت، پیگیری و انعکاس خواست بحق شما توسط ریاست محترم قوه قضائیه حضرت #آیت_الله_رئیسی، #مقام_معظم_رهبری با شهید شناختن جانباختگان مراسم تشییع پیکر مطهر سردار سپهبد #شهید_سلیمانی موافقت فرمودهاند.
#شادی_روحشان_صلوات
#مرگ_با_عزت
@mahaleieshirani
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بهشتی شو
#تنها_میان_داعش #قسمت9 انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل ان
#تنها_میان_داعش
#قسمت10
خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
#ادامه_دارد
نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@beheshtishoo
بهشتی شو
#تنها_میان_داعش #قسمت35 💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب هم
#تنها_میان_داعش
#قسمت36
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@beheshtishoo
~🦋♡🦋~
🌱| #تلنگر⚠️
♥️| #شهید
شھداازمااشڪنمےخواهند،
"عمل"مےخواهند ....
- مابراےِخوشحالۍآقاچھڪردیم ؟!
- غیبتڪردیم ؟!
- دروغگفتیم ؟!
- نگاھبہنامحرمڪردیم ؟!
- چھڪردیم ؟!
#نہوجداننچڪارکردیم ؟!
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@beheshtishoo
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
#تلنگـرانه.. ⚠️
🍁رفتند تا بمانیم!
اینکه استاد پناهیان گفتند:(👇 شاید بزرگترین اثری که #شهید برای ما دارد،این است که ما را به #فکر وا می دارند!
فکر...
فکر...
فکر... 🤔🧐
فکر اینکه قربانی کردند #خودشان را!🥀
و خدا #قربانی کرد آن ها را...💔
این که شهیدی آلبوم عکس های خود را از بین میبرد که نکند حالا بعد شهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود...🍂
و یا شهیدی پلاکش را پرت کند در کانال پرورش ماهی!🌊
که در فکرش تشییع با شکوهی برای خودش متصور شد!💫
#شهوت شهادت بخشکاند...
و فرماندهان شهیدی که حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند...
در پوتین بسیجی ها آب بخورند...
و ...💦
درس قربانی کردن #خود است❗️
برای خدا شدن آسان نیست!
چون نباید #هوای قدرت داشتن،داشت...🚫
نباید #هوای دیده شدن داشت...⛔️
و برای ما سخت است قربانی کردن #هوای_نفس
چون برای ما #لذت تقرب به خداوند،از لذت های #کم_ارزش دنیا #کمتر است...❌😞
حالا ما چه کار ها که نکردیم
برای دیده شدن...🍂
و شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند!😔
و شاید #اشک میریزند...😭
که در #خودمان ماندیم!😣
و لباس #هوای_نفس را از تن در نیاوردیم...
در #خود ماندیم...
در #خود ماندیم...
در #خود ماندیم...
😭😭
به قول حاج حسین یکتا:
🍃و هنوز گیر یه قرون و دوزار #شهوت این دنیاییم.
که یکی بیاد نگاهمون کنه...
شهدا #شهوت_شهادت میخشکوندند!
که یوسف زهرا نگاشون کرد...🥀
جان به هر حال قرار است
که #قــربان بشود...
پس چه خوب است
که قربانـی #جانــان بشود...😍
✨ اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک 🥀
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@beheshtishoo
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🗓 امروز یکشنبه 🦋
☀۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
🌛۲۶ رمضان ۱۴۴۲
🌲۰۹ می ۲۰۲۱
📿ذکر روز:یا ذوالجلال و الاکرام
🌸 چه بسیار كسانى كه با جنگ افزار كشته شوند، امّا نه شهيد باشند و نه قابل ستايش و چه بسیار كسانى كه در بستر خود به #مرگ طبيعى بميرند، اما نزد خداوند صدّيق و #شهید به شمار آيند.
@beheshtishoo
🔰روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم
♦️پنجشنبه(۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق ساعت ۷ صبح
✍️با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم،هوا ابری است و نسیم سردی میوزد.
♦️ساعت ۷:۴۵ صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضرند.
🔹ساعت ۸ صبح
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند ، دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید؛
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
♦️گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه
.
🔹آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
♦️ساعت ۱۱:۴۰ ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
🔹ساعت ۳ عصر
حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خودرویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند...
♦️ساعت حدود ۹ شب
حاجی از بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند.
سکوت شد...
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاجقاسم با لبخند گفت؛
میترسید #شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ #شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
🔹حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیدهست، اینم رسیدهست...
♦️ساعت ۱۲ شب
هواپیما پرواز کرد
ساعت ۲ صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.
«در آن نوشته بود مرا پاکیزه بپذیر»
☫#سردار_دلها
◼️ #روضه 🔁 #هفتگی
🟥#هفته_بسیج 🎞 #روایتگری
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🚩هیئت نوجوانان موکب ام البنین
🇮🇷ویژه برنامه هفته بسیج
🗺 نشانی: #اصفهان
خیابان #شهید شیرانی_خیابان شهیدان احمدی_مسجد چهارده معصوم(ع)
🗓 تاریخ: چهار شنبه 1آذر ماه
⌛️ بمدت ۱ جلسه
⏰ زمان: ساعت 19:30الی21
📖قرائت :زیارت توسل
🎙 با سخنرانی : حجت السلام موسوی
🎤 بانوای:
آقای کربلایی امیر عزیزی
مداح نوجوان...
🛍همراه با تقدیر از نوجوانان دختر و پسر با قید قرعه
👥 ویژه برادران و خواهران
🏳#هفته_بسیج
🏳#پایگاه_چهارده_معصوم(ع)
❤️ التماسدعای فرج
✌️ برای دیگران ارسال کنید.
☑️ اطلاعرسانی 💥
http://eitaa.com/mahalle8