مردي در آينه_1395-6-31-12-35.pdf
حجم:
1.2M
👆👆
📗 رمان « مردی در آیینه »
💚 نویسنده؛ #شهید #مدافع_حرم سید طــاهـــا ایـــمانـــی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ #داستان_کوتاه
🌷شخصي با روش صحيح #امر_به_معروف ، تأثيرش را تضمين مي كرد.
در #قم دوستي داشتم كه مي گفت: وقتي مي خواهم به #مسافرت بروم، مقداري #سوهان قم و #شيريني مي خرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به #راننده و شاگرد راننده تعارف مي كنم. در بين راه يا #موسيقي روشن نمي كند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من #خاموش مي كند.
📚خاطرات قرائتي-بهشتي
جلد: 2 صفحه: 36
#همراه_با_علما #تلنگر #تربیتی #اخلاقی #همراه_با_شهدا #اعتقادی
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم «نکته های ناب»
🌷🌸🌹کانال بهشت زندگی🌷🌸🌹
@beheshtzendegi
#داستان_کوتاه
🌈راننده تاكسی گفت:
بهترین شغل دنیا راننده تاكسیه،
چون هر مسیری خودت بخوای میری،
هر وقت دلت خواست یه گوشه می زنی بغل استراحت می كنی،
هی آدمهای جدید و مختلف می بینی، حرفهای مختلف، داستان های مختلف.
گفتم: خوش به حالتون.
راننده گفت: حالا اگه گفتی بدترین شغل دنیا چیه؟
گفتم: چی؟
راننده گفت: راننده تاكسی،
چون دو روز كار نكنی دیگه هیچی تو دست و بالت نیست،
از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد،
با این لوازم یدكی گرون، یه تصادفم بكنی كه دیگه واویلا میشه،
هر مسیری مسافر بگه باید همون رو بری.
به راننده نگاه كردم.
راننده خندید و گفت:
*زندگی همه چیش همینجوره.*
*هم میشه بهش خوب نگاه كرد،*
*هم میشه بد نگاه كرد*
🍃💧انرژی🦋مثبت💧🍃
🌹🌹🌹🌹
کانال بهشت زندگی
🌹🌹🌹🌹 @beheshtzendegi
✅راه رسیدن به مقامات
آیت الله شب زندهدار فرمودند: یکی از آقازاده های آیت الله شاهآبادی گفتند: پدرم یک روز از مردم گله کرده بود که چرا حاضر نیستید به راه بیفتید (و ترقّی کنید)، چند نفر اظهار آمادگی کرده بودند. پدرم فرمود:
1⃣ نماز را اوّل وقت بخوانید
2⃣و هر روز پس از پایان کار خمس درآمدتان را بدهید
3⃣ و هر روز زیارت عاشورا بخوانید.
یکی از آنان که به این دستور عمل کرده بود، گفت: روزی به مسجدی رفتم و به امام جماعت اقتدا کردم، امّا در بین نماز دیدم امام حاضر نیست و غایب است و باز دیدم حاضر است و دوباره غایب است، پس از پایان نماز به او گفتم: آقا! من شما را در حال نماز چنین یافتم. فرمود: راست است، من امروز با همسرم بگو مگو داشتم و در حال نماز دو بار به خانه رفتم و با او دعوا کردم.
📒روزنه هایی از عالم غیب ؛ آیت الله محسن خرازی؛ ص 209
#داستان_کوتاه #تلنگر #اخلاقی
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌴🌴🌴🌴🌷🌷🌴🌴🌴🌴
@beheshtzendegi
✅از کوزه همان برون تراود که در اوست...
ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ ... [الحج : 10]
اين در برابر چيزى است كه دستهايتان از پيش براى شما فرستاده ...
👌با هر دست دادي با همان دست مي گيري
مثلا :
اگر جنسي را گران فروختيم ، جنس را به ما گران مي فروشند
اگر در شب عروسي جلوي ماشين ها را گرفتيم ، در زندگي جلويمان گرفته مي شود
اگر به ناحق در گوش ديگران زديم ، به ناحق در گوشمان زده مي شود
و ...
💐داستانك:
آيت الله العظمى بروجردى رفتند مشهد، آيت الله نهاوندى در مسجد گوهرشاد پيشنماز بودند، سجاده خود را به آقاى بروجردى دادند.
آن چند روز را آقاى بروجردى در مسجد گوهرشاد امام جماعت بودند.
بعد آيت الله نهاوندى رفتند به نجف اشرف.
در صحن نجف، امام جماعت يكى از علماى بزرگ بود. آن عالم بزرگ سجاده اش را داد به آقاى نهاوندى.
آيت الله نهاوندى مى گفت:
رفتم داخل حرم، از على ابن ابيطالب (عليه السلام) اينگونه شنيدم:
جا دادى، جا داديم
📚[حجت الاسلام قرائتي دربرنامه درسهايى از قرآن 2/ 11/ 76]
🌷لطيفه:
شخصي يك حلب شير را كه موش در آن افتاده بود به شخصي داد و گفت براي مرحوم پدرم نماز قضا بخوان!
و بعد از مدتي براي حلاليت طلبي نزد او رفت و اعتراف كرد كه آن حلب شير، نجس بوده است و طرف با تعجب گفت؛ عجب! پس بگو چرا هر وقت وضو مي گرفتم كه براي مرحوم پدرت نماز بخوانم، بي اختيار باطل مي شد!!
#داستان_کوتاه
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
«نکته های کلیدی»
🌴🌴🌴🌴🌿🌿🌴🌴🌴🌴
@beheshtzendegi
✍ داستان کوتاه روز دانش آموز
🌼 در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷
🌼 تعدادی از دانشآموزان تهرانی ،
🌼 به نشانه اعتراض به وضعیت جامعه ،
🌼 دست به اعتراض زدند
🌼 و با اجتماع در دانشگاه تهران ،
🌼 به همراه دانشجویان ،
🌼 اعتراض خود را نشان دادند
🌼 ولی به مردم اهانت نکردند
🌼 چیزی را خراب نکردند
🌼 و چیزی نسوزاندند .
🌼 اما نیروهای حکومتی ،
🌼 با گاز اشکآور ،
🌼 به آنها حمله کردند .
🌼 با این حال آنها ،
🌼 بر خواسته خود پافشاری کردند
🌼 و متفرق نشدند
🌼 ولی مامورین بی رحم حکومتی ،
🌼 به آنها تیراندازی کردند .
🌼 در آن روز ،
🌼 ۵۶ نفر شهید
🌼 و صدها نفر مجروح شدند .
🌼 این حادثه تلخ باعث شد ،
🌼 که ۱۳ آبان ،
🌼 در تقویم جمهوری اسلامی ،
🌼 به نام روز دانش آموز شناخته شود
🌼 تا یاد و خاطره شهیدانی که ،
🌼 در این روز ،
🌼 در برابر آن ناعدالتیها ،
🌼 ساکت نمانده بودند.
🌼 زنده نگه داشته شود .
#داستان_کوتاه
#روز_دانش_آموز #سیزده_آبان
https://eitaa.com/beheshtzendegi
🌹🎄
🔘 #داستان_کوتاه
#عمل_صالح_بدونِ_ایمان
پیرمرد ثروتمندی را سردی پا آزار داد. حکیم گفت: باید پایافزاری (کفش)، از پوست شتر سرخ موی به پای خود کنی. پیرمرد را که ثروت زیاد بود دنبال کاروانی میگشت که از یَمن بتواند برای او این کفش را تهیه کند. تاجری ماهر حاضر شد که کیسهای طلا از پیرمرد بگیرد و این کفش را با خود به خراسان آورد. در مسیر شام تا خراسان، راهزنان زیادی بودند که حتی این کفش نفیس اگر در پای مسافری میدیدند از او میگرفتند.
تاجر زرنگ وقتی کفشها را خرید یک لنگه کفش در توشه بار مسافری گذاشت که کاروانشان دو روز زودتر از او به خراسان میرفتند و یک لنگه دیگر کفش در بارِ خود گذاشت. چون در مسیر به راهزنان رسیدند و یک لنگه کفش را راهزنان دیدند هر چه گشتند لنگه دیگر آن را نیافتند پس آن یک لنگه را هم در بارشان رها ساختند و چنین شد که تاجر ماهر توانست کفش نفیس را از یَمن به خراسان به سلامت رساند.
تاجر را شاگردی بود که کار نیک میکرد اما به خدا ایمان نداشت و همواره میگفت: باید کارت نیک باشد که خدا تو را بهشتی کند، ایمان به خدا مهم نیست، کار نیک را به خاطر نیک بودن آن انجام بده نه برای ایمان به خدا. بعد از این داستان تاجر، شاگرد را گفت: ای جوان! دیدی که کفش نفیس را یک لنگهاش به کار کسی نیامد و رهایش ساخت؛ بدان عمل صالح بدونِ ایمان، نماز بدونِ زکات و.. مانند یک لنگه کفش هستند و تو را هرگز سودی نبخشند، هر اندازه هم قوی و نفیس باشند
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
https://eitaa.com/beheshtzendegi