بِهْروز☀️
و صبح آن گاه که بساطش را بر زمین می گسترد🌞 و تنهایی و خلوت #فیلم_بای_خودم😎 #جزیره_کیش #البته_الان
یه زمانی تو دهه۷۰ یه شخصیتی توسط #گل_آقا ساخته شد بهنام #آسیب_پذیر 🤒 که البته برداشت از لفظ ساختهی دولت اونزمان بود "قشر آسیبپذیر" ؛
و بعد یه فوحش هم درهمینراستا ساخته شد : #مرفه_بی_درد 😒
😂
عای الون اون #فوؤش_حقدس ! 😆🤪
( اصفهونی طوری😉)
و ....البته گذشتهها گذشته و ما #به_عقب_برنمیگردیم 🥸🤪
....
فقط اونزمان که یهعده تو سال۹۶ این شعارو دادن😒
الان من یاد این افتادم که سال۷۶ همونا که به * هاشمی رفسنجانی * فوحش میدادن به جناب #خاتمی رای دادن....!!🙄 بعد همونا که سال۸۰ میگفتن" #هوای_تازه با خاتمی" و شعار میدادن مرگ بر هاشمی ، سال۹۶ بخاطر جناب هاشمی و اعلام همراهی جناب خاتمی به #حسن_روحانی رای دادن😳😵💫
عثن #تناقض فخخخط همینا ، #بقیه اداشونو درمیارن!😎✋
.....
خلاصه که....
چرا همونا که دم #انتخابات ، یاد #مردم میفتن ، یه عدهم #طرفدار شونن که مدام رنگ عوض میکنن؟؟🤔
و چرا #تاریخ تکرار میشه اما مردم #عبرت نمیگیرن!؟
و چرا ما تاریخ نمیخونیم؟؟🤔
چرا ترجیح میدیم #بز_دانا بشیم اما #انسان_آگاه نباشیم!؟🧐
#بز_اخوش
#گاو_محترم #خر_بافهم_وشعور #آهوی_در_برف_مانده #کبکِ_سرش_به_کارخودش #پرنده_ی_راضی_به_قفس و و و....
.
#نه_به_تحمیر #آری_به_تغییر
#تف_به_بی_تفاوتی
#درود_به_انصاف
پ.ن:
#رای_به_صالح_مصلح #نه_به_پدرسوخته_ی_سیاست_زده
پ.ن۲:
#مُؤسِن_چیشد!؟ 🥴
#🍊🍃
@BehrouzTeam 🌈🌤
#تمرین 📝
در #حکمت۲۹۷ #نهج_البلاغه، کلا چندتا کلمه بیشتر نیست که همهشون به گوش ما #فارسی_زبان ها آشناست!🤓👇
اکثر ، عبر ( جمع #عبرت ) ، اقل ، #اعتبار
معنا کنیم #با_هم :
چه زیاد است عبرتها ، و چه کم است عبرتگرفتن !
بههمین سادگی ، بههمین خوشمزگی !😄😋👌
@BehrouzTeam ✨
به نام خالق عشق
و اینجا بهشت🌷🧡
شما به دل و من به پا
من برای شما دعا می کنم شما برای من
راستی اگه کسی دلش خواست اینجا اسمشو بیارم و سلامش رو برسونم بهم پیام بده.
روسیاهیم رو خودم می دونم😭
رسم رفاقت ماجراش اما فرق میکنه
من اینجام👇
@razmande313
تا دوشنبه شب بهم پیام بدین. به دوستاتون بگین بیان. فقط حلال کنین اگه نتونستم جواب بدم. فقط اسمتونو یادداشت می کنم و اگه دعای قشنگی داشتین🌷
@BehrouzTeam🌈🌤
بِهْروز☀️
به نام خالق عشق و اینجا بهشت🌷🧡 شما به دل و من به پا من برای شما دعا می کنم شما برای من راستی اگه
ایشون معرفی حضورتون
ادمین یکشنبه هامون هستن☺️
زحل رو سرچ کنید پیام هاشون رو راحت تو کانال پیدا میکنید.
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال ۱۳۵۷ یکی از سختترین سالهای تاریخ طبس بود.
سالی که یکی از قدرتمندترین زلزلههای تاریخ ایران با قدرت بیش از هفت ریشتر اتفاق افتاد و بسیاری از روستاهای طبس را به ویرانهای از خاک تبدیل کرد.
شدت این زلزله به قدری بود که بسیاری از اجساد هرگز پیدا نشدند.
روستای اصفهک نیز از این آسیبها در امان نبود. اما بر خلاف دیگر روستاهای خشتی که به طور کامل تخریب شده بودند، این روستا بخش زیادی از بافت خود را حفظ کرده بود. مردم این روستا تصمیم گرفتند بجای بازسازی، روستایی در مجاورت روستای نیمه تخریب شده احداث کنند، این تصمیم باعث شد که امروزه بخش آسیب دیده، به مکانی تاریخی برای بازدید از معماری خشتی ایرانی تبدیل شود.
#ایران_زیبا
@BehrouzTeam 🌈🌤
نمیخواد هیچ الفبای دیگهای بلد باشیم...
ساده اما ، قشنگه نه؟
یه کاغذ آ۵ میتونی گیر بیاری؟؟
۶رنگ مدادرنگی رو بردار، تناسب بین رنگهای گرم و سرد، چشمیه! بلدیخاصی نمیخواد... #حسش_کن!
یه #حال_خوب کوچولو #خلق کن ،
بزار بالاسرش؛
بزار روی یخچال،
بزار رو در دستشویی ،
عثن دوره ازت و یه عکس با نور و کادر خوب بگیر براش بفرست! ،
#بی_تفاوت_نباشیم 🍃
...
یه کاری کن حالش عوض شه!
همین.... .
#سالمرگ #درد_گیر #کابوس_بگیر_رویا_نگیر!
#پاشو_اسپند_دود_بده_حال_هوای_خونه_عوض_شه
@BehrouzTeam🌈🌤
بِهْروز☀️
نمیخواد هیچ الفبای دیگهای بلد باشیم... ساده اما ، قشنگه نه؟ یه کاغذ آ۵ میتونی گیر بیاری؟؟ ۶رنگ مداد
رفیقم نوشت ساده اما قشنگ🥹
و من را برد به عمق ناپیدایی از عالم خیال، به دنیای خاطرهها که گسستهاند به حساب ظاهر اما رشتهای از معنا آنها را به هم متصل کرده و بلکه در هم آمیخته 💫
سرِ رشته را بگیر و با من بیا رفیق😊
دیشب در حرم نشسته بودم
زنی میانسال از اهالی افغانستان، نشسته بود روبرویم و من محو صورتش که چقدر زیبا بود، خطوط و چین خوردگی زیر چشمهایش چقدر بجا طراحی شده بودند. چشمهای بی فروغش چقدر نورانی مینمود و روسری و چادر سادهاش چقدر صورتش را زیبا کرده بود برایم🥹 و من با خودم میاندیشیدم که این همه زیبایی را از چه حقیقتی وام گرفته؟ ....
و امروز همین که دیدم رفیقم نوشت ساده اما قشنگ، انگار دست من را گرفت و منزل به منزل برد که با تمام وجود این معنا را وجدان کنم و زن افغانستانی منزل اول بود به حساب رتبه و شاید منزل آخر به حساب زمان☀️
حکایت بعدی حکایت پیرمردی است اهل افغانستان و از قضا شخصیت اصلی همهٔ روایتهایم از اهالی افغانستانند. و اگر بپرسی چرا؟ خواهم گفت: *«الله اعلم»* و لابد این هم از اسرار عالم نشانههاست⚡️
✍ *زحل* 🪐
@BehrouzTeam🌈🌤
پلهها را بالا رفتم، خواستم بروم داخل که صدایش، نگهم داشت.
آرام، با خجالت و سربه زیر😔
«دخترم برایت امکان دارد مقداری تخم مرغ برای من بخری؟»
از اهالی افغانستان بود.
دلم برایش سوخت. غریب بود اینجا.
گفتم: « پدرجان اگه ممکنه چند لحظه باشین تا من میوهم رو بخرم بعد میام براتون تخم مرغ میگیرم»
سری تکان داد و نشست همانجا.
مشغول خرید شدم.
دوباره صدای مبهم و آهستهاش به گوشم خورد. برگشتم. پشت سرم بود.
«دخترم کیسهها را بده برایت نگه دارم»
امتناعم را که دید ناراحت شد.
« چرا نمیگذاری کمکت کنم. تو به من کمک کردی، من به تو کمک میکنم.»
کیسهها را دادم
آورد برایم کنار ماشین.
داشتم از میوههای مختلف برایش یک کیسه کوچک جدا میکردم.
فهمید
« دخترم برای من نگذاری، دندان من اینها را نمیگیرد»
خیال کردم دندان ندارد.
گفتم موز هم؟
لبخندی زد و گفت: «نه! دندان من نمیگیرد اینها را»
جا خوردم
فهمید که نفهمیدمش.😞
آرام گفت: «این روزی شماست. من نمی توانم روزی شما را بخورم.»
و من ماندم در #زیبایی این تعبیر و #سادگی اش که «دندانم نمیگیرد از روزی کسی بخورم»
گفتم: «نگران نباشید. به نیت شما خریدم.»
و برق خوشحالی را در چشمش دیدم.
چند لحظه بعد پیرمرد رفته بود.
با یک شانهٔ تخم مرغ و دو سه تا انار و ...
و من مانده بودم در خم اول کوچه معرفت🥺
دوباره دلم سوخت. اما این بار برای خودم😞
✍ زحل 🪐
@BehrouzTeam🌈🌤