eitaa logo
بِه‌ْروز☀️
110 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
605 ویدیو
10 فایل
مثل بِه مفید و مثل روز ، روشن...☀️ برای ارسال نظرات تون با ما دوست باشید... جهت ارتباط با ما:👇🏼 @Daal_Meem @EVG110
مشاهده در ایتا
دانلود
بِه‌ْروز☀️
و صبح آن گاه که بساطش را بر زمین می گسترد🌞 و تنهایی و خلوت #فیلم_بای_خودم😎 #جزیره_کیش #البته_الان
یه زمانی تو دهه۷۰ یه شخصیتی توسط ساخته شد به‌نام 🤒 که البته برداشت از لفظ ساخته‌ی دولت اونزمان بود "قشر آسیب‌پذیر" ؛ و بعد یه فوحش هم درهمین‌راستا ساخته شد : 😒 😂 عای الون اون ! 😆🤪 ( اصفهونی طوری😉) و ....البته گذشته‌‌ها گذشته و ما 🥸🤪 .... فقط اونزمان که یه‌عده تو سال۹۶ این شعارو دادن😒 الان من یاد این افتادم که سال۷۶ همونا که به * هاشمی رفسنجانی * فوحش میدادن به جناب رای دادن....!!🙄 بعد همونا که سال۸۰ میگفتن" با خاتمی" و شعار میدادن مرگ بر هاشمی ، سال۹۶ بخاطر جناب هاشمی و اعلام همراهی جناب خاتمی به رای دادن😳😵‍💫 عثن فخخخط همینا ، اداشونو درمیارن!😎✋ ..... خلاصه که.... چرا همونا که دم ، یاد میفتن ، یه عده‌م شونن که مدام رنگ عوض میکنن؟؟🤔 و چرا تکرار میشه اما مردم نمیگیرن!؟ و چرا ما تاریخ نمیخونیم؟؟🤔 چرا ترجیح میدیم بشیم اما نباشیم!؟🧐 و و و.... . پ.ن: پ.ن۲: !؟ 🥴 #🍊🍃 @BehrouzTeam 🌈🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 در ، کلا چندتا کلمه بیش‌تر نیست که همه‌شون به گوش ما ها آشناست!🤓👇 اکثر ، عبر ( جمع ) ، اقل ، معنا کنیم : چه زیاد است عبرت‌ها ، و چه کم است عبرت‌گرفتن ! به‌همین سادگی ، به‌همین خوشمزگی !😄😋👌 @BehrouzTeam
به نام خالق عشق و اینجا بهشت🌷🧡 شما به دل و من به پا من برای شما دعا می کنم شما برای من راستی اگه کسی دلش خواست اینجا اسمشو بیارم و سلامش رو برسونم بهم پیام بده. روسیاهیم رو خودم می دونم😭 رسم رفاقت ماجراش اما فرق می‌کنه من اینجام👇 @razmande313 تا دوشنبه شب بهم پیام بدین. به دوستاتون بگین بیان. فقط حلال کنین اگه نتونستم جواب بدم. فقط اسمتونو یادداشت می کنم و اگه دعای قشنگی داشتین🌷 @BehrouzTeam🌈🌤
بِه‌ْروز☀️
به نام خالق عشق و اینجا بهشت🌷🧡 شما به دل و من به پا من برای شما دعا می کنم شما برای من راستی اگه
ایشون معرفی حضورتون ادمین یکشنبه هامون هستن☺️ زحل رو سرچ کنید پیام هاشون رو راحت تو کانال پیدا می‌کنید.
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال ۱۳۵۷ یکی از سخت‌ترین سال‌های تاریخ طبس بود. سالی که یکی از قدرتمندترین زلزله‌های تاریخ ایران با قدرت بیش از هفت ریشتر اتفاق افتاد و بسیاری از روستاهای طبس را به ویرانه‌ای از خاک تبدیل کرد. شدت این زلزله به قدری بود که بسیاری از اجساد هرگز پیدا نشدند. روستای اصفهک نیز از این آسیب‌ها در امان نبود. اما بر خلاف دیگر روستاهای خشتی که به طور کامل تخریب شده بودند، این روستا بخش زیادی از بافت خود را حفظ کرده بود. مردم این روستا تصمیم گرفتند بجای بازسازی، روستایی در مجاورت روستای نیمه تخریب شده احداث کنند، این تصمیم باعث شد که امروزه بخش آسیب دیده، به مکانی تاریخی برای بازدید از معماری خشتی ایرانی تبدیل شود. @BehrouzTeam 🌈🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمیخواد هیچ الفبای دیگه‌ای بلد باشیم... ساده اما ، قشنگه نه؟ یه کاغذ آ۵ میتونی گیر بیاری؟؟ ۶رنگ مدادرنگی رو بردار، تناسب بین رنگهای گرم و سرد، چشمی‌ه! بلدی‌خاصی نمیخواد... ! یه کوچولو کن ، بزار بالاسرش؛ بزار روی یخچال، بزار رو در دست‌شویی ، عثن دوره ازت و یه عکس با نور و کادر خوب بگیر براش بفرست! ، 🍃 ... یه کاری کن حالش عوض شه! همین.... . ! @BehrouzTeam🌈🌤
بِه‌ْروز☀️
نمیخواد هیچ الفبای دیگه‌ای بلد باشیم... ساده اما ، قشنگه نه؟ یه کاغذ آ۵ میتونی گیر بیاری؟؟ ۶رنگ مداد
رفیقم نوشت ساده اما قشنگ🥹 و من را برد به عمق ناپیدایی از عالم خیال، به دنیای خاطره‌ها که گسسته‌اند به حساب ظاهر اما رشته‌ای از معنا آنها را به هم متصل کرده و بلکه در هم آمیخته 💫 سرِ رشته را بگیر و با من بیا رفیق😊 دیشب در حرم نشسته بودم زنی میانسال از اهالی افغانستان، نشسته بود روبرویم و من محو صورتش که چقدر زیبا بود، خطوط و چین خوردگی زیر چشمهایش چقدر بجا طراحی شده‌ بودند. چشم‌های بی فروغش چقدر نورانی می‌نمود و روسری و چادر ساده‌اش چقدر صورتش را زیبا کرده بود برایم🥹 و من با خودم می‌اندیشیدم که این همه زیبایی را از چه حقیقتی وام گرفته؟ .... و امروز همین که دیدم رفیقم نوشت ساده اما قشنگ، انگار دست من را گرفت و منزل به منزل برد که با تمام وجود این معنا را وجدان کنم و زن افغانستانی منزل اول بود به حساب رتبه و شاید منزل آخر به حساب زمان☀️ حکایت بعدی حکایت پیرمردی است اهل افغانستان و از قضا شخصیت اصلی همهٔ روایتهایم از اهالی افغانستانند. و اگر بپرسی چرا؟ خواهم گفت: *«الله اعلم»* و لابد این هم از اسرار عالم نشانه‌هاست⚡️ ✍ *زحل* 🪐 @BehrouzTeam🌈🌤
پله‌ها را بالا رفتم، خواستم بروم داخل که صدایش، نگهم داشت. آرام، با خجالت و سربه زیر😔 «دخترم برایت امکان دارد مقداری تخم مرغ برای من بخری؟» از اهالی افغانستان بود. دلم برایش سوخت. غریب بود اینجا. گفتم: « پدرجان اگه ممکنه چند لحظه باشین تا من میوه‌م رو بخرم بعد میام براتون تخم مرغ می‌گیرم» سری تکان داد و نشست همانجا. مشغول خرید شدم. دوباره صدای مبهم و آهسته‌اش به گوشم خورد. برگشتم. پشت سرم بود. «دخترم کیسه‌ها را بده برایت نگه دارم» امتناعم را که دید ناراحت شد. « چرا نمی‌گذاری کمکت کنم. تو به من کمک کردی، من به تو کمک می‌کنم.» کیسه‌ها را دادم آورد برایم کنار ماشین. داشتم از میوه‌های مختلف برایش یک کیسه کوچک جدا می‌کردم. فهمید « دخترم برای من نگذاری، دندان من اینها را نمی‌گیرد» خیال کردم دندان ندارد. گفتم موز هم؟ لبخندی زد و گفت: «نه! دندان من نمیگیرد اینها را» جا خوردم فهمید که نفهمیدمش.😞 آرام گفت: «این روزی شماست. من نمی توانم روزی شما را بخورم.» و من ماندم در این تعبیر و اش که «دندانم نمی‌گیرد از روزی کسی بخورم» گفتم: «نگران نباشید. به نیت شما خریدم.» و برق خوشحالی را در چشمش دیدم. چند لحظه بعد پیرمرد رفته بود. با یک شانهٔ تخم مرغ و دو سه تا انار و ... و من مانده بودم در خم اول کوچه معرفت🥺 دوباره دلم سوخت. اما این بار برای خودم😞 ✍ زحل 🪐 @BehrouzTeam🌈🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا