eitaa logo
بهشت شهدا🌷
146 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
871 ویدیو
16 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 📌 سیدحمید قبل از شهادت به زیارت حضرت سیدالشهداء رفت 🔹️ با چند نفر مجاهدان عراقی در هور همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین(ع) یک لحظه سیدحمید را آرام نمی گذاشت. ◇ با مجاهد عراقی قرار شد کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سیدحمید که برویم. ◇ مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد که شدیم، شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم. ◇ حرف ها را قبلا زده بودیم که بایداحساسات خود را کنترل کنی کهاستخباراتی‌ها متوجه نشوند. 🔹️ سیدحمید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی‌زائرش افتاد، از خود بیخود شده بود. ◇ هرچه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید ۲۰ دقیقه ای می‌شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود. ◇ دونفر سرباز استخبارات را مشغول کردند و منهم سیدحمید را به زور جدا کردم و از مسیر دیگری خارج شدیم. 🔹️ شهید سید حميد میرافضلی در بهمن ماه ۱۳۳۵ در شهرستان رفسنجان به دنیا آمد و در ۲۲ اسفند سال ۱۳۶۲ به همراه سردار شهید ”حاج محمد ابراهیم همت “، فرمانده محبوب لشکر محمد رسول‌الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. 📚 کتاب: پا برهنه در وادی مقدس ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟گفت: نمی توانم می ترسم بروم زیر دین مردم. 💶 اگر پولی هم از راه جبهه  بع دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. روزهای آخر می‌گفت از مادرم شنیده ام که به زودی شهید می شوم حاج همت ترک موتور سید حمید بود که آسمانی شدند. "شهید سیدحمید میرافضلی" 📙پابرهنه. اثر گروه شهید هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220716-WA0016.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🚩 ✅ با نوای استاد علی فانی 🌷ثواب آن هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم(علیهم السلام) ، شهید والامقام وشهدای مقاومت «لبیک یاحسین جانم» صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_۲۱۷ 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ وقت به من نگفت برای شهادتم دعا کن. می گفت: لزومی نداره آدم به همسرش از این حرفها بزنه. [زیرا نمی خواست حرفی بزند که همسرش را ناراحت کند]. گفتم: می دونم برای شهادتت زیاد دعا می کنی، اگر منو دوست داری دعا کن با هم شهید بشیم، از شما که چیزی کم نمی شه؟ گفت: «دنیا حالا حالاها با تو کار داره.» گفتم: بعد از تو سخت می گذره. گفت: دنیا زندان مؤمن است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صد و یک ✨امینه این بار با امیدواری به رشید و قنواء نگاه کرد. رشید ط
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت صد و دو ✨رشید روی دیواره حوض نشست. دست در آب زد و گفت: پدرم در حومه شهر، مزرعه بزرگ و آبادی دارد که از پدرش به او ارث رسیده. گاهی دلم می خواهد دارالحکومه را رها کنم، دست امینه را بگیرم و به آنجا بروم و هرگز برنگردم! 🍁امینه با افسوس به من گفت: مزرعه زیبا و بزرگی است. من آنجا به دنیا آمده ام. رشید ادامه داد: پدرم قبل از وزارت، چنین آرزویی داشت، اما قدرت و مقام، شیرین است. وقتی انسان مزه اش را چشید و به آن عادت کرد، نمی تواند رهایش کند. به او گفتم: زندگی در مزرعه ای زیبا با زنی که دوستت دارد و دوستش داری، هزار بار بهتر است از مقامی که برای حفظ آن باید آخرتِ خودت را به پایش قربانی کنی و آخرش هم آن مقام را با ذلت و سرافکندگی از دست بدهی! رشید برخاست. بازویم را فشار داد و گفت: تو انسان شریفی هستی. برایم عجیب است که می بینم به خاطر ریحانه، حاضر نیستی با قنواء ازدواج کنی و در دارالحکومه به مقام و موقعیتی برسی! تعجب کردیم که نام ریحانه را می داند. _حق دارید تعجب کنید. نه تنها می دانم ریحانه کیست، بلکه پدرش ابوراجح را هم می شناسم. این بار قنواء بهت زده، به من نگاه کرد و گفت: پس ریحانه، دختر ابوراجح است. باید حدس می زدم. حالا می فهمم چرا آنچه به ابوراجح مربوط می شود، برایت مهم است. به همین دلیل، آمدن مسرور به دارالحکومه، باعث کنجکاوی و نگرانی ات شده. نوبت رشید بود که تعجب کند. _پس شما هم خبر دارید که مسرور به اینجا آمده؟ گفتم: بله، خبر داریم و می دانیم که ساعتی پیش با وزیر صحبت کرده. برای همین خواستیم تو را ببینیم. رشید سری به تاسف تکان داد و به من گفت: همین قدر بگویم که ابوراجح و ریحانه و تو در خطر جدی قرار گرفته اید. نمی دانستم چطور این را بگویم. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت صد و سه ✨همه مبهوت ماندیم و من سراپا داغ شدم. قنواء پرسید: منظورت چیست؟ چه خطری؟ 🍁رشید باز بازویم را فشرد تا از بهت و ناباوری بیرون بیایم. پس از چند لحظه که در سکوت گذشت، گفت: داستانش مفصل است. پدربزرگ مسرور، ناصبی است. او آرزو داشته که مسرور، پس از ازدواج با ریحانه، صاحب حمام ابوراجح شود. نقشه آنها این بوده که با توطئه ای ابوراجح را به سیاه چال بیندازند و دارایی اش را در اختیار بگیرند. قرار بود اینکار چنان انجام شود که ریحانه متوجه ماجرا نشود. باور کردنی نبود. پرسیدم: ابوراجح هنوز نمی داند که پدربزرگ مسرور، ناصبی است. تو چطور این ها را فهمیدی؟ _چند دقیقه ای تنها با مسرور حرف زدم. آنقدر احمق است که زود سفره دلش را برایم باز کرد. _می دانستم می خواهد به خاطر حمام، با ریحانه ازدواج کند، اما فکر نمی کردم اینقدر پلید باشد که بخواهد کلک ابوراجح را بکند؛ ابوراجحی که به جای پدرش است. حیف از آن همه محبت و کمکی که ابوراجح به او و پدربزرگش کرده! _مسرور به پدرم خبر داد که ابوراجح در حمام، از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدگویی می کند و دشمن سرسخت او و حاکم است. به این هم اشاره کرد که ریحانه، دختر باسوادی است و در خانه شان، زن ها را علیه حکومت تحریک می کند. _لعنت بر این دروغگوی خیانت کار! _و اما آنچه درباره تو گفت. _درباره من؟ _بله، از رفت و آمدت به دارالحکومه باخبر بود. گفت که به خواست ابوراجح به اینجا می آیی تا برایش جاسوسی کنی. البته پدرم به او القا کرد تا این حرف ها را بزند. پدرم فهمیده که تو و قنواء، دو نفر از شیعیان را از سیاه چال به زندان عادی انتقال داده اید. وقتی این را به مسرور گفت، مسرور هم ادعا کرد که ابوراجح چنین چیزی را از تو خواسته؛ یعنی تو با گول زدن قنواء، آن کار را کرده ای تا ابوراجح حاضر شود دخترش را به تو بدهد. 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝