eitaa logo
نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل
175 دنبال‌کننده
84 عکس
15 ویدیو
12 فایل
🖇گاهنامه علمی، فرهنگی و ادبی نشریه بیت الغزل 🖇نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان امام خمینی(ره) کاشان 📧ایتا: https://eitaa.com/beitolghazal_nashriyeh401 📧روابط عمومی: @beitolghazal_nashriyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
تعارف که نداریم! داغ به دل‌مان گذاشتی... صبح که بیدار شدیم، کلهٔ‌سحر آفتاب‌نزده از خانه بیرون زدیم و تویِ خیابان‌ها راه می‌رفتیم. هنوز نمی‌دانستیم برایِ چه! تصاویرت را رویِ در و دیوار و بیلبورد‌ها می‌بینیم و گمان می‌کنیم عکس‌هایِ سفر استانی‌ای، تبلیغاتی چیزی‌ست. به خودمان می‌آییم؛ نه ۲۲ بهمن است و نه روزِ قدس، این چه جمعیتی‌ست؟! بالایِ عکس‌هایت می‌نویسند «شهید» این یعنی دیگر در قابِ تلویزیون نیستی؟ یعنی دیگر هر دو دستت را بالا نمی‌آوری و رویِ سینه نمی‌گذاری؟ این یعنی دیگر به جان‌ت نِق نمی‌زنند و تو سکوت نمی‌کنی؟ این یعنی ما برای تشییعِ پیکرِ تو و آقای وزیر و همراهان‌ت آمدیم… این یعنی به خودمان که می‌آییم؛ دلمان هُرّی می‌ریزد که تویِ تابوت خوابیده‌ای؟ باورش سخت است؛ به ما حق می‌دهی؟ داغ روی دل‌مان گذاشتی! داغِ دلِ مایی که خوب می‌شناختیمت؛ سوزان‌تر است.. مردِ میدان و عمل! مردِ انقلابِ خمینی! ما کم نیاورده‌ایم؛ ما اگر داغ‌داریم «بلندتر شده طومارِ بردباریِ ما»؛ انقلابِ ما جسم خمینی‌ش را بدرقه کرده؛ جسمِ حاج‌قاسم‌ش را به دلِ خاک سپرده؛ رجائی‌ها و باهنرها و بهشتی‌ها و همت‌ها و خرازی‌هایش را در راه خدا قربانی کرده؛ این انقلاب احیاگرِ عظمتِ «مارأیتُ الا جمیلاً»یِ زینبی‌ست که الگویِ صَبّاری و شَکوریِ ماست، به قولِ آقا «حالا حالاها مانده تا بفهمند این انقلاب چیست..» ما فقط دلمان برایِ تو و آقای وزیرِ رعنایی که نمی‌دانم چطور لایِ آن کفن قدش ‌کوتاه شده بود؛ تنگ شده… همین! ✍🏻فاطمه یوسفی 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
25.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ما سوره ی فتحیم که بر میگردیم | | این تازه فقط اول بسم الله است! | 🇮🇷حمایت دانشجویان ایرانی از دانشجویان حامی فلسطین در هر کجای جهان از طریق بازخوانی قسمتی از نامه رهبر جمهوری اسلامی ایران به جوانان اروپایی و آمریکایی Iranian students' support of western pro-Palestinian students anywhere in the world by rereading a part of the letter of the Leader of the Islamic Republic of Iran to the young people of Europe and America دعم الطلاب الإيرانيين من الطلاب المؤيدين لفلسطين، في أي مكان في العالم عبر الإعادة جزء من رسالة قائد الجمهورية الإسلامية الإيرانية للشباب الأوروبي والأمريكي
_در زمانه غربت حق در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی‌شد و هیچ منذری نمی‌‌آمد خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود؛ و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغ بی‌تسلی. [شهید مرتضی آوینی] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام جواد علیه السلام لَوْ سَکتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ چنان چه افراد جاهل ساکت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمی شوند... علیه‌السلام 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
🖋رهبر انقلاب: بنای کار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این «باهم بسازند»، معنای خیلی عمیقی دارد. این را اصل قرار بدهید، تا ان‌شاءالله خداوند متعال برکاتش را بر شما نازل کند. 🗓 یکم ذی‌الحجه، سالروز ازدواج امام علی(علیه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
اثر نقاشی استاد حسن روح الامین ✨️ماجرای اثر امام باقر (علیه السلام)، مجالس درس و بحث را در مدینه‌ راه انداختند. کم‌کم ایرانی‌های جویای علم که از برخورد حاکمان سرخورده بودند، در این جلسات شرکت کردند. شاگردان از اصفهان و سرخس به مدینه آمدند و امام باقر (علیه السلام) در تفسیرها و توضیحات، توجه خاصی به آن ها داشتند. این شاگردان به عالمان بزرگ سرزمین‌هایشان تبدیل شدند. شهادت امام محمد باقر علیه السلام تسلیت باد🖤 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
پروردگارا! این روز(عید قربان) روزى با بركت و خجسته است و مسلمانان در این روز از اطراف زمین تو گرد آمده‌اند خواهنده، جوینده، امیدوار و بیمناک همه حاضرند و تو، به نیازهایشان می‌نگرى.. -امام‌سجاد‌علیه‌السلام- عید سعید قربان بر تمام مسلمانان مبارک🌺 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سید ابراهیم سلام. قریب به چهل‌روز است که از میانِ هوایِ مه‌آلود جنگل‌های ارسباران، به آسمان پر کشیدی و چهل‌روز است دیگر از هوایِ مه‌آلود خوشم نمی‌آید. قریب به چهل‌روز است که از آسمان نگاه‌مان می‌کنی و شاید بالبخند می‌گویی «چرا این‌همه عجله می‌کنید برایِ دو روزِ دنیا؟» راستی به آن‌هایی که هنوز زخم‌زبان‌ت می‌زنند هم می‌خندی؟ چه دست و پایی می‌زنند بیچاره‌ها. در “خداحافظ‌رفیق” هم نشان می‌داد شهدا و افلاکیان، ما خاکیانِ غریب را نگاه می‌کردند و می‌خندیدند از این‌ هیاهویِ اهلِ زمین. از تُهمت‌ها که گذر کردی، خدا هم بزرگت کرد. جسم‌ت را کُنجِ حرم گذاشتی و پرواز کردی. آه! جسم‌ت را. جسمِ سوخته‌ات را. گفتند روزِ آخری «ناهار هم نخورده بودی» و می‌گفتی کارِ مردم نباید رویِ زمین بماند. گفتند گاهی شالِ سبزِ سیدی‌ت را روی سرت می‌کشیدی و در میانهٔ راهِ این سفر استانی به آن‌یکی چند دقیقه‌ای چشم‌هایت را می‌بستی، حالا چهل‌روز است استراحت می‌کنی، چهل‌روز است دنبال‌ت می‌گردیم؛ به قولِ آن پیرمردِ دست‌فروشِ مشهدی؛ آخ حاجی… رفتی؟ خدا رحمتت کند.. این‌روزها، زیاد دعایمان کن.. «رَستی زِ اجزایِ زمین، با آســمان آمیختی..» ✍️🏻فاطمه یوسفی 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
| خیلی عجیب شده ایم | درتاریخ خواهند نوشت برای اینکه کسی راه شهیدجمهوری را ادامه بدهد، هیچ کس پیش قدم نشد؟ نگذارید بنویسند: "برای تشیع پیکرخادم الرضایی قدعلم‌کردیم. ازآرمان هایش، دم اما درانتخاب پیروان راه او، لنگ زدیم." نگذاریدبنویسند: "ملتی بودند تنها شیفته نام آنانکه بعد شهادت، شناخته می شدند نه انتخاب کننده پیروان راهِ او..." خوب آموخته ایم همه چیز را تافته جدا بافته بدانیم که شهید ربطی به نظام ندارد؟ سردار ربطی به رهبری ندارد؟ رای من ربط و تاثیری بر انتخابات ندارد؟ ببخشید پس برچه مربوط است؟ تاجهان، جهان است وایران، ایران 《ماهمگی بهم مربوطیم.》 خیلی عجیب شده ایم! انگارقبح همه چیز را ریخته ایم. جارو زده ایم بر تمام ارزش هایمان. یادمان رفته که زنان ومادران این سرزمین، چه خون دلهاچشیده اند تااسلام بماند؛ حال ادعای آزادی آن زنان شده است مبنایی بر چشم پوشیدن ازباورها؟ همه جهان روبه جلو حرکت می کنند، ماعقب گرد؟یادمان رفته که جمهوریت نظام خود راحفظ کنیم؟ یادمان رفته که اگر رنجها چشیده ایم، سوزنی برخود بزنیم که انتخابِ ما تاثیردارد! یادمان رفته که انتخاب اصلح، جامعه ای بهترمی سازد؟ یادمان رفته که اسراییل باکودکان غزه چه کرد؟ نمی خواهید حکومتی بسازیم که وزیرخارجه اش بجای مذاکرات پرهزینه وبی فایده از حقوق مظلومانی چون غزه دفاع کند؟ بجای زانوزدن جلوی بیگانگان، بایستد ونام ایران را پرفراز بخواند؟ گاه دلم می خواهد رهبر این ملت، صراحتابا انگشت سبابه اش، راهِ درست را نشانه بگیرد اما یادم می آید که بالاترین ارزش اندیشه دینی، رشدباورهاست. باورهایی که ستبر بایستند تا امام آنها برسد. خیلی عجیب شده ایم! برای سردار گریه می کنیم اما وصیت او را قبول نداریم که پشت رهبر بمانیم! می بینیم که میان تمام اختلاس ها وجنگها برسرقدرت مردانی درراه خدمت، شهیدمیشونداماحاضر نمی شویم پیروان راهِ آنان را بِشناسیم! می شنویم که رهبری از مشارکت درانتخابات می گویند ولی گوشهایمان را میگیریم که مکلّف به تکلیفی نشویم! 《خودمان رابه خواب زده ایم! خداکند بالگد دشمن بیدارنشویم 》 [ساعاتی پیش ازانتخاب] ✍️🏻فاطمه سادات هل اتایی 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
اما وطن عزیز، فعلاً رای‌مان را بپذیر تا موعدِ جان هم برسد...♥️🇮🇷 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درفراز‌‌ و درنشیبِ‌این‌جهان‌دریافتم هرچه‌بالارفت‌پایین‌آمد،اِلّا‌پرچمت! صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله✨ ┄┅══════┅┄ 【بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان امام خمینی«ره»کاشان】 https://zil.ink/basij_kashan.cfu
•°وارث مادر•° سه سال بیشتر نداشت،اولین سفری بود که همراه پدر می‌آمد،تا به حال صحرایی چنین ندیده بود،از همان ابتدا به چشمان عمه که نگاه می‌کرد از نگرانی او دلش آشوب میشد،هیچ چیز عادی به نظر نمی رسید و این او را نگران تر میکرد.دستان کوچکش رو به آسمان بود و هرلحظه خدایش را صدا میزد،و همین دست های کوچک بعدها او را مخاطب استغاثه اهل زمین قرار داد.لحظات در نگرانی پی هم سپری میشد،تا آنجایی که تشنگی بر همه اهل حرم چیره شده بود اما قامت عمویش او را دلگرم میکرد،در بحبوحه حمله سپاه دشمن نگاه بردارش علی اکبر مرهمی بر نگرانی هایش بود، آنوقت که پدر اسب را زین میکرد دامن او بهشتی پرآرامش بود؛اما تمام این احساس‌ها برای مدتی کوتاه عمر داشتند و در پلک برهم زدنی رهایش کردند. حال او مانده و تنها آغوش عمه اما این بار فرق میکند،این بار اوست که این احساس پناه را رها می‌کند و به سوی آسمان پر میکشد،آخر آنجا خبری از لگد دشمن و پهلوی شکسته و موی سوخته نیست.آنجا مادر به استقبالش نشسته است،مادری که درد پهلوی شکسته را میداند مادری که تنها وارثش رقیه بود،او وارث تمام لحظاتی بود که دشمن با بی‌شرمی تمام،دست روی دختر پیغمبر بلند کرده بود، لحظات سوختن و در و پهلوی شکسته،این‌بار هم روایت خرابه است و تکرار جسارت های دشمن،حال مادر برای تنها وارثش مرهمی دارد؛ مرهم آغوش پدر! آخر می‌گویند دخترها بابایی اند،او اکنون نشسته تا پدر موهایش را شانه بزند،تا او را به آغوش بکشد،تا یکبار دیگر قرآن بخواند و او به لب های تشنه‌ای که جای تازیانه ها بود بوسه بزند. ✍🏻حوراء 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
•°گلهای پرپر بانویِ صبر•° دل بريدن و دل کندن از نهالی که خودت بزرگش کرده ای سخت است؛ زمانی که دارد ثمر می دهد و می توانی ساعت ها به تماشای زیبایی و طراوتش بنشینی و از نشاط او سرسبز شوی. با این اوصاف چگونه می توانی دل از او برکنی و نگاهت را از او برداری؟ با خودم می گویم تو مادری!قلب مادران حتی تصور جدایی از فرزند را تحمل نمی کند. اما انگار مادران کربلا فرق دارند؛داغ پشت داغ، زخم پشت زخم، بغض روی بغض انبار می کردند ولی در مسیر حسین که همان مسیر خداست، کم نمی آوردند. رسم نانوشته ای ست بینشان که برای [حسین] باید عزیزترین ها را فدا کرد و برای یک مادر چه چیزی عزیزتر از فرزندانش؟ زینب بانوی ادب و شجاعت و شهامت؛ دختر حیدرکرار خواهر حسنین 《 سروران جوانان اهل بهشت 》و خواهر علمدار باوفا، دو پسر با خود به کربلا آورده است و حالا که وقت پاکبازی جان های گرامی ست، خود با اصرار فراوان اجازه رزم آن هارا از برادرش می گیرد. می داند برگشتی برای آن ها نیست ولی آن ها را به خدا برمی گرداند و می داند روزی کنار هم در سرایی امن دوباره جمع خواهند شد. وقتی هم که دو گل پرپر او با حسین به خیمه ها بر می گردند، به سوی آنان نمی شتابد !برعکس همیشه که اولین نفر به سوی شهدا می رفت. در خیمه می ماند تا روی ولی خدا را شرمنده از خود نبیند. مادری که قلبش از جدایی فرزندانش شکسته است اما خداراشکر می‌کند.. | پای امام خود ایستاده و تا آخر می ایستد.| ✍🏻فاطمه عامری 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
•°آخرین یادگار•° دیگر امیدش ناامید شده بود؛ گوشه ای نشسته و زانوی غم بغل گرفته بود. همه رفته بودند، از علی شش ماهه حسین گرفته تا برادرش قاسم، قاسمی که پایش حتی به زین اسب هم نمیرسید اما با واسطه نامه پدر راهی میدان شده بود. حالا تنها او مانده بود و عمویش حسین! احساس غرور و مردانگی اش اجازه نمیداد بایستد و تماشا کند؛ هرچه التماس کرد نشد که نشد... بعد از رفتن برادرش، دیگر حسین به عبدالله اجازه نمیداد ؛تنها یادگاری برادرش هم پرپر شود؟ او امانتی بود که حسین بعد از خودش به زینب می‌سپارد، او که سنی هم نداشت، چطور میخواست به میدان برود؟ وقت زین کردن اسب حسین بود: تا آخرین لحظه کنار عمویش ایستاده بود ، همچنان دلش برای دفاع از او پر می کشید وتوان در پاهایش جاری می گشت. حسین که سوار اسب شد، دل عبدالله را هم با خود برد. حالا او مانده بود و قلبی ناآرام و قافله ای بدون حسین.. حسین که به میدان رسید، عنان از کف داد؛ عمه هرچه خواست جلویش را بگیرد حریفش نشد، گویا آتشی در او فوران میکرد که خاموش شدنی نبود. آتش عشق به حسین که او را وسط میدان و زیر سم اسبان کشاند و دوان دوان خود را به عمویش رساند. به گودال قتل گاه که رسید، خود را سپر عمو قرار داد؛ حالا او بود که به منزل گاه عشق رهسپار میشد. سینه اش را روی سینه عمو گذاشت و جانش را به دست محبوب سپارد؛ و او نیز در واپسین لحظات غروب عاشورا همچون برادرش قاسم فدایی حسین شد.. ✍🏻فاطمه شایان نژاد 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
°•عشق شیرین•° پشت خیمه ها قدم می‌زد و تمام وجودش به دنبال یاری عمویش حسین بود. بی تاب و بی قرار بود ؛ برای رهایی از این قفس، برای فدایی حسین شدن.. وارث عزت و وقار حسن اذن میدان می‌خواست. از زمانی که صدای فراخوان بنی هاشم برای برگرداندن پیکر اربا اربای علی اکبر را شنیده بود،از همان زمان که قد خمیده عمو را دیده بود با خود گفت: 《 برای مرگی که از عسل برایم شیرین‌تر است، تعلل به چه کار آید؟!》 مگر از علی اکبر عزیزترم که بمانم.. از همان زمان،بی تابی‌هایش شروع شد. پسر حضرت کریم وقتی دید عمو برای به میدان رفتن امانت برادرش رضا نمی‌دهد به یاد یادگاری پدر افتاد :دست خط کریم آل عبا راهگشایی بود برای قاسم.. حال حسین بود که باسطربه سطر دستخط برادر می‌گریست. نامه را به روی چشمان خود گذاشت به یاد دستان کریمانه برادر! دستی بر سر و روی قاسم کشید و راهی میدانش کرد، شاگرد سقا قصد کرده بود رزم پدر را به تماشا بکشاند.صدای شیر جمل طنین انداز بود و نعره《اِن تَنکُرونی‌اش》 دشت را می‌لرزاند.. پرچمدار لشکر مقابل را که از پا انداخت؛ سنگ بر سر یادگار سفره‌دار مدینه باریدن گرفت.دمی بعد با اندک توانی که برایش مانده بود، عمو را صدا زد. غرق در خون بودن صورتش ،دیدار را برای اباعبدالله مشکل می‌کرد. قاسم تمام خواسته‌اش را در یک نفس جمع و آرزو کرد: عمو در آغوشش بگیرد و بدن بی‌جانش را به کنار علی اکبر بگذارد تا قاسم بگوید: «مَن هم فَدایی حُسینَم» ✍🏻بی نام 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
•°بزرگ مرد کوچک•° تو کوچکی اما دلگرمی بزرگی برای پدرت حسین، دلخوشی زیبایی برای مادرت رباب و اهل حرم هستی. بچه ها با تو همبازی و بخاطر حضورت در خیمه ها شادند. 《تو آرامش درون این همه هیاهویی. 》 کبوتر زیبای حرم ! چه شد که اینگونه عزم پر کشیدن به آسمان ها کردی؟ و خدا می داند که تو بیش از آب؛ می خواستی به قلب هایی که انسانیتشان زنده است، تلنگر بزنی و از آن ها دست گیری کنی؛ آن هایی که می خواستند دستشان را به خون ولی خدا آغشته و زمین و زمان را عزادار کنند. موفق شدی که لشگر دشمن را به تلاطم بیندازی و اگر نبود فرمان عمرسعد به حرمله ؛تو یک تنه لشگرشان را به هم ریخته بودی.. یک وقت هایی فکر میکنم بوسه هم برای طفلی چون تو باید‌ با لطافت و احتیاط باشد که آسیب نبینی، نباید تیر این چنین زیر گلوی تو را می بوسید‌.. گاهی به اضطرار پدرت زمانی که جسم بی جان تو را در آغوش داشت و باید به خیمه بر می گشت، فکر می‌کنم. به قلب مادرت وقتی تورا نداشت ،فکرمیکنم .به اهل حرم زمانی که آب آزاد شد و یاد تشنگی تو افتادند، فکر میکنم. این روزها زیاد به کودکان غزه ، به آن هایی که چون تو پر و بالشان زخمی نامردی عده ای شد، فکر میکنم. از تو که دستان کوچک مشکل گشا داری ؛ میخواهم که این کودکان را از ظلم نجات و به امنیت و آرامش پیوندشان دهی. ✍🏻فاطمه عامری 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
°•مصطفایِ حسین•° ماجرا ، ماجرای دل کندن و جان کندن بود. پدر رو به اهل خیمه گفته بود :《از علی دل بکنید.》 از زمانی که پسر دلاورش "یااَبَةِ لااَبقانیَ‌الله بعدک." را برلب جاری کرد، دلش لرزیده بود.حالا مضطربانه کناری ایستاده بود تا اهل خیمه با کسی که تسلی بی تابی هایشان بود، وداع کنند. علی چگونه می‌توانست راهی معرکه شود وقتی رقیه و سکینه با چشمانی لرزان از او، ماندن را می‌خواستند؟ اصلا حسین خودش چگونه دل کند؟ وقتی به علی گفت مقابلم راه برو یا وقتی که با نگاه ، جوانش را غرق در آغوش خود کرد، ازاو دل کنده بود؟ کمی بعد علی بود و یک میدان دشمن. میدانی از اشقیا که در دلهایشان چیزی جز بغض به علی‌ها نبود.آنطرف حسین با چشمانش شمشیرزدن نوه‌ی حیدر را دنبال می‌کرد. لحظاتی بعد یکه‌تاز میدان خسته و مجروح بازگشت و طلب آب کرد. از سر تشنگی؟ نه فکر میکنم آمد تا آخرین دیدار را با پدر رقم بزند. شاید به این فکر می‌کرد که لحظاتی بعد فرق شکافته‌ و بدن ارباًاربایش تاحد زیادی قلب پدر را آکنده از غم می‌کند؛ بلکه این دیدار آخر، دل تسلایی باشد برای پدر شهیدش.. چندی بعد صحرای کربلا شاهد جان دادن پدر و پسری‌ست عاشق.دقیقا همینجاست که نفس را از آدمی می‌گیرد.همینجا که پدر خون دل‌خورده‌ای، خودرا برای جوانش از مرکب به زمین انداخت.جوان رشیدش حالا به هم ریخته و مقطع الاعضا بود.سخت تر از همیشه قرار بود صدای علی را بشنود. باید خون های صورت را پاک می‌کرد و از او می‌خواست یکبار دیگر با او سخن بگوید. از همین لحظه دلش برای باباگفتنِ علی تنگ شده بود. ✍🏻مُهتَد 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
°•کفیل الحوراء •° عطش بیش از همیشه بر کام اهل حرم نیش می‌زد.نگاه رقیه،التماس مقدر بود و چشمان علی اصغر،منظره سیل اندوه. فقط عباس در آن موسم بی‌کسی برای حسین مانده بود؛ ولی او《کَفیل》بود برای مولایش.. طاقت از کف علمدار ربوده شده بود.برای آخرین بار،نگاه مغمومش سرتاسر خیمه‌ها را مرورکرد.نزد برادر رفت و از او اذن میدان خواست.اما اجابتِ طلبِ حسین،او را راهی شریعه فرات کرد؛به امیدآنکه بتواند نَمی از آن یَم را برلبان تشنه فرزندان فاطمه برساند.حسین نیز دوش به دوش سقایش حرکت می‌کرد و در دل به صلابت ایمان او آفرین می گفت. به راستی که عباس خلاصه رشادت های علی و فضیلت های مادرش، ام البنین بود. باحمله بی امان حرامیان، میان پسران ابوتراب فاصله افتاد.عباس که در این میان خود را به فرات رسانده بود، قصد نوشیدن اندکی آب کرد. اماچشمانِ حسین را بر آبِ به کف گرفته‌ی خویش تماشا کرد.نسبت به حسین‌اش مواسات کرد و آب را به آب سپرد.فاطمه تمام مدت نظاره‌گر قاب اخوت «حسین و عباسَش» بود؛همان عباسی که مصداق أتمّ و أكمل ادب و وفاداری بود. علمدار، مشک بر دوش به سوی خیمه ها می تاخت و دستان مقطوعش لحظه ای مانع وفاداری‌ اش نمی شد.او《کاشف الکربِ》برادر بود و با شهامت تر از همیشه در این مسیر قدم بر می‌داشت که ناگاه تیری از چله‌ی کمان رها شد و بر مشک نه، بلکه بر قَلب عباس نشست.چندی بعد صدای《یا
أخا أدرک أخاک
》در دشت طنین انداز شد واز آن پس،زمین نینوا معنی کرب و بلا را با ذره ذره خاک خود احساس کرد |و حسین معنی وتر الموتور شدن را..| ✍🏻مهدیه سلطانی 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•اولین نام ازبالا •° همیشه دلم می خواست شجره نامه مان را ببینم. می خواستم به اولین نام ازبالا نگاهی عمیق بیاندازم. به دنبال دیدن نبودم،فقط می خواستم بوی آن نام را باجانم سربکشم!اماانگار که زمین وزمان رابهم دوخت بزنند تا نشوداین پارچه قواره ما،نشد.شدیم مصداق بیچارگان!گمشده بود برگ هویت ما. گفتیم بقول عراقی ها: لامشکل. اما مشکل داشت، این چه سخنی بود. مشکل داشت که آب فرات را برحسینی حرام کنند که مهریه مادرش بود، که عباس علی را چنان درشریعه فرات دوره کنند تاوفای به حسین اورا غارت ببرنداما مگرروی زمین می‌ماند سخن ام البنین برای عباس؟ مشکل داشت سینه مردانی که حسین، آنها را نیکوترین یاران خوانده بود؛ شکافته گردد. مشکل داشت که حسین تنها به میدان بیاید. که میان آن سیاهه سپاه ،هیچ مردی نباشد که《هل من ناصر》 اورا بشنود! مشکل داشت که حرامیان دست برسرحسین برند که همه سرها به فدای یک تار موی او. مشکل داشت که درقاب چشمان دخترکی سه ساله، سر بی تن پدر را بنشانند. مشکل داشت که اسب حرامیان برپیکربی جان همه جانِ عالم بتازد.مشکل داشت که درازای دنیایی،حسینی را بدهند که همه عالم درپی نشانه ای از او، تربت به چشم می گذارند. حسینی که تانام کربلای او می آید، بغض همگان می چکد. انگارغم را تکه تکه می‌کنند تاتلخی اش به تمام جانت سرایت کند.حسینی که ما پس ازسالها بدنبال نشانه‌ای ازاو می‌گردیم تا جانمان را به دورش بگردانیم. حسینی که آرزو دارم روزی نام او را ازبالای شجره نامه ببینم. آن را تنگ درآغوش بگیرم وبخوانم: [پدر،حسین بن علی] ✍🏻سید 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| فرمانده آزادگان |• ◽️این حادثه‌ی تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفه‌ی خود می‌دانیم. | رهبر معظم انقلاب 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
•° ماموریت های بزرگ تر •° این خصلت انبیا و رهبران الهی تاریخ است که مومنین خرد و نوپا را دست‌گیری کنند و همراه خود در دستگاه معنوی عالم سیر دهند و تبدیل به عابدان و راهبان شب و شیران روز و مجاهدان کبیر کنند و پس از سال‌ها نقش‌آفرینی در تقابل فعال با جبهه کفر وقتی به کمال رسیدند، حالا یک به‌ یک راهی عالمی دیگرشان کنند برای ماموریت‌های بزرگ‌تر بعدی. حضرت آیت‌اللّه سال‌هاست که مشغول این راهبری الهی و سیر معرفتی مجاهدان است تا پای شهادت و خود نماز شاگردانش را می‌خواند؛ از صیاد و سلیمانی تا زاهدی و رئیسی و هنیئه. یک سیر معنوی خاص؛ متفاوت از تمام مسالک عرفانی و اولیای قرن‌های گذشته. او این سال‌ها شخصا سربازان خود را تا بهشت و دشمنانش را تا جهنم بدرقه می‌کند. از بدرقه بهشتی امروز که به دفتر کارش بازگردد، آستین برای بدرقه جهنمی کفار بالاخواهد زد. فأیّدهُ بِروح‌القدُس. ✍🏻مهدی مولایی 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•