eitaa logo
نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل
189 دنبال‌کننده
90 عکس
30 ویدیو
14 فایل
🖇گاهنامه علمی، فرهنگی و ادبی نشریه بیت الغزل 🖇نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان امام خمینی(ره) کاشان 📧ایتا: https://eitaa.com/beitolghazal_nashriyeh401 📧روابط عمومی: @beitolghazal_nashriyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 | قَلم بِزن "در اهمیت لحن" بیایید باهم صادق باشیم؛ پیدا کردن لحن سخت است. به نوشتن و خواندن زیاد نیاز دارد و البته تمرین‌هایی هم دارد. می‌دانید؟ اهمیت لحن آن‌جاست که خواننده وقت خواندن گفتگوها صدا و لهجه و آوای شخصیت را در گوشش بشنود، مدل حرف زدنش را باور کند، با احساسش همراه شود و درنهایت شخصیت را باور کند. لحن برای نویسنده‌های حرفه‌ای بسیار مهم است و حسابی برایش وقت می‌گذارند. یادم هست که در گفتگو با یک نویسنده، چیزی می‌گفت که بسیار برایم جالب بود. نویسنده می‌گفت بعد از نوشتن هر بخش از رمانش، آن‌را می‌خوانَد و ضبط می‌کند و بعدتر صدای خودش را می‌شنود تا ایرادات نوشته دربیاید. یکی از ایراداتی که تاکید می‌کرد در این خوانش پیدا می‌شود، مشکلات لحن شخصیت‌ها بود؛ این‌که چقدر لهجه و لحن را در آورده و چقدر توانسته این لحن را برای هر شخصیت به طور خاص حفظ کند. در نهایت این را بگویم که لحن اگرچه بسیار مهم است و باید در همه نوشته‌ها رعایت شود، اما برخی نوشته‌ها هستند که بخاطر مدل شخصیت‌هایشان به لحن‌های متفاوتِ کمتری نیاز دارند. مسلما حساسیت لحن در این داستان‌ها کمتر می‌شود. اما داستان‌هایی با شخصیت‌های متفاوت و خاص، برای حقیقی‌تر شدن شخصیت‌هایشان، نیاز به لحن‌ خاص هر شخصیت دارند و راستش، نوشتن چنین داستان‌هایی سختی‌های خاص خودش را دارد. 👤به قلم نجمه حسنیه 🏷روز هفتم 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل
ا🌱... [کربَلا نُقطِه پایانِ هِجرَت شُهداست ] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــ
📄|رُقعِه دو تن از کوفیان خوش خدمت، برای آن که دستان سکینه را که سرعمویش ـرا به سینه چسبانده، از آن جدا کنند، اندام نحیف و شکنندهٔ دخترک را زیر مشت و لگد می‌گیرند و خواهرم زینب هم که به یاری سکینه شتافته، ازآن ضربات بی نصیب نمی ماند. خدایا شاهد باش اینان که حتی از بی تابی و گریه بر کشتگان‌شان محرومند، دردانه ها و نازپروردگان حسین، نوه فرستاده تو اند. به چهرۀ آرام و متین برادرم عباس چشم می‌دوزم که با آن چشمان درشت نیم باز با لبخندی تلخ به آسمان می نگرد. به یاد جملاتی می‌افتم که برادرم حسین، پس از شهادت، عباس، با بغضی تلخ و سنگین بر زبان آورد: «عباس جان، برادرم، چشمانی که دیشب از بیم رویارویی با تو، رنگ خواب و آرامش ندیدند، امشب آسوده خواهند خفت، اما آنان که شب پیش در پناه امن حضور تو آرمیدند،امشب در نبود تو رنگ خواب و آرامش نخواهند دید.» برایمان آب می‌آورند همان آبی که سه روز از ما دریغ شده است؛ همان آبی که برادرم و همراهانش در حسرت قطره ای از آن سوختند و در نهایت، نــه تشنه کام که سوخته کام و تفته جگر جان دادند. هیچ کس نمی‌نوشد، حتی اطفال! چگونه بنوشیم با بغضی که حتی راه نفس را بسته است و به آه نیز مجال آمد و شد نمیدهد؟ چگونه بنوشیم پیش چشمانِ معصوم عباس؟ او که از شریعه، تشنه کام بیرون آمد اما از فرط ادب، دلش نیامد که پیش از برادر و اهل حرم لب تر کند؟ اما اسیرانِ مُرده و اطفال جان سپرده به کار نمی آیند، به جبر آبمان می‌دهند. ما را زنده میخواهند. کربلا نقطه پایان هجرت شهداست و نقطه آغاز محنت اسرا.. و هنوز اول عشق است... 👤امّ کلثوم _ [کربَلا نُقطِه پایانِ هِجرَت شُهداست ] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
📝 |دُرست نِگاری "مجهول نابجا" 🔸فعل مجهول جزو ساخت‌های طبیعی و رایج زبان فارسی است و هنگامی به‌کار می‌رود که فاعل در جمله ذکر نشود و فعل به مفعول (نایب‌فاعل) نسبت داده شود: - خانه خراب شد. - در آن جلسه حرف‌های زیادی زده شد. 🔸امروز در زبان فارسی، به‌دلیل گرته‌برداری نحوی، گاه با حضور فاعل، فعل جمله را مجهول به‌کار می‌برند که این‌گونه جمله‌ها خلافِ ساخت زبان فارسی است. در این جمله‌ها اغلب از حرف اضافهٔ مرکبِ «به‌توسطِ، از سوی، به‌وسیلهٔ و...» استفاده می‌شود که اغلب جزء حرف اضافهٔ سادهٔ آن حذف می‌شود: - قانون اساسی توسط نمایندگان مجلس خبرگان تصویب شده است. (غلط) - قانون اساسی را نمایندگان مجلس خبرگان تنظیم و تصویب کرده‌اند. (صحیح) - برق توسط ادیسون اختراع شد. (غلط ) - برق را ادیسون اختراع کرد. (صحیح) 👤به قلم ناصرنیکوبخت 🏷روز هشتم 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل
ا🫀... [عَباسَم ! تُ جِگر بَند و تِکیه گاهِ مَنی] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے ب
📄| رُقعِه کجاست برادرم؟ کجاست یاورم؟ کجاست عباس؟ امروز پیش از همه، اجازه نبرد خواستی. گفتم: عباسم! إِذا مَضَيتَ تَفَرِّق عَسکَری.. اگر از دستم بروی، سپاهم از هم می گسلد. نور چشمم علی‌اکبر، یادگار برادرم قاسم، تمام یاران، برادران، برادرزادگان خواهرزادگان‌مان را پیش از تو به میدان فرستادم. عزیزترینم! تا تو بودی، امید و رغبت و انگیزه حیات هم بود.... آن گاه که همه رفتند، با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه، آمدی که:《 مولای من، به خدا که جگرم از داغ رفتگان میسوزد و زندگی را بی اینان خوش نمی دارم. آقای غریب و بی کَسَم! بگذارید بجنگم .》 _بگذارم بجنگی؟ تو آخرین امید و عزیزترین کس حسینی. تو ماه خاندان بنی هاشمی. تو جگر بند و تکیه گاه منی. اگر گزندی به وجود نازنینت برسد، چه؟ اگر زنان و اطفال خیمه گاه خبردار شوند که به تو چشم زخمی رسیده، بند دل و رشته امیدشان پاره می شود...نه برادرم، نه امیدم، نه...جنگ نه. امّا کودکان تشنه اند.اگر می توانی،فقط قدری آب... ا* * *ا آه آه آه ... عباسم! آیا در خوابی که امید بیداری‌ات را داشته باشم؟ بر من دشوار است که تو را بر این زمین تفته، غرقه به خون بنگرم. اَلآن اِنكَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلتی وَ شَمَت بي عَدُوّى ... حال، کمرم شکست و رشته تدبیرم گسست و دشمنم زبان به شماتت دَربَست... 👤حُسَین_ [عَباسَم ! تُ جِگر بَند وتِکیه گاهِ مَنی] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
📝 |قَلم بِزَن "پیدا کردن لحن" لحن در یک گفتگو آن‌چیزی است که سبب فرق یک شخصیت با شخصیت دیگر می‌شود. درواقع لحن در یک دیالوگ آن است که وقتی یک جمله از یکی از شخصیت‌های داستان را می‌خوانید، بتوانید متوجه جنسیت او، سن او، حدود جایگاه اجتماعی و حتی شغل‌ش بشوید. دیالوگی لحن دارد که معرف گوینده‌اش باشد و درباره او به ما اطلاعات بدهد؛ نه آن‌که یک جمله خنثی باشد که بتوان آن را در دهان هر گوینده‌ای گذاشت. جمله‌های بدون لحن را شخصیت‌‌های بی‌هویت می‌گویند. خواننده بعد از خواندن چنین دیالوگ‌هایی نه تنها هیچ تصوری از شخصیت پیدا نمی‌کند که اساسا با یک جمله شبیه جملاتِ دیگر داستان روبه روست و این یعنی دیالوگ دیگر کارکرد خودش را ندارد. برای آن‌که بتوانید لحن شخصیت را پیدا کنید لازم است او را خوب بشناسید، به خوبی با ویژگی‌های شخصیتی‌اش آشنا باشید و در واقعیت هم با لحن و مدل آدم‌های شبیهِ او، به خوبی آشنا باشید. البته که بعد از نوشتن دیالوگ‌ها می‌توانید از آدم‌های واقعی شبیه به شخصیتِ داستان‌تان کمک بگیرید و نظرشان را درباره درستی لحن بپرسید... 👤به قلم نجمه حسنیه 🏷روز نهم 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱کوثَر ... زهراست "مادر من" و من بی قرار او آن نام را می آورم، آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرّف به رستخیز پیغمبران پیاده می آیند و او سوار فریاد می زنند که سرخم کنید،هان! تاازصراط بگذرد آیات سجده دار هرجا نگاه میکنم، آنجا مزار اوست پناه وآشکار چنان ذات کردگار اینهاکه گفته ایم، یکی بود از هزار اماهنوز شیعه مصمّم ،امیدوار 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" سَيأتي يوماً " روزی خواهد آمد که ... 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل
ا🌙... [تُ دَرشبِ مَن جَوانهِ نوری ] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
📄| رُقعِه درهمان لحظات، بانویم سکینه، پرسشی کرد که من نیز همواره مایل به دانستن جواب آن بودم ولی از پرسیدن آن شرم داشتم. سکینه گفت: عموجان، شما که میدانید پدرم چقدر دوستتان دارد و از دیدنتان خوشحال می شود. گاهی اوقات افراد غریبه و ناشناس و حتی اعراب بیابانی، هر وقت بخواهند، به دیدن پدرم می‌آیند و ساعتها با او می نشینند. پدرم هم با آنان مهربان است و از آنها توقع احترام ندارد. پس چرا شما که این قدر برای پدرم عزیزید، بی اجازه به دیدن او نمی رویــد و این همه در احترام به او، به خودتان سختی می دهید؟ من بیش از سکینه مشتاق شنیدن بودم. عباس با مهربانی و لبخند بر سر و روی سکینه دست نوازش کشید و انگشتانش روی گوشواره مروارید او ثابت ماند. با همان لبخند مهرآمیز گفت: چه گوشواره زیبایی! آیا تحمل سنگینی این گوشواره برایتان سخت نیست؟ سکینه با خنده ای شیرین و کودکانه گفت: شوخی میکنید عموجان؟! معلوم است که سخت نیست. اگر بزرگتر هم بود، سخت نبود. این که یک مروارید کوچک است، اما آدمها جواهرات ده برابر و صد برابر این را هم با میل و افتخار و بی هیچ سختی حمل می کنند. _که این طور. پس آدمها ارزش جواهرات را می دانند. اما اگر مرواریدی درشت یا خشتی از طلا بر زمین باشد و کسی دانسته یا نادانسته بر آن پا بگذارداز ارزش آنها کاسته میشود؟ _نه. هرگز. _بسیار خوب. حالا اگر من آن مروارید را بردارم و در صندوقی زیبا بگذارم و برای خود نگاه دارم، آیا برای آن مروارید فرقی می کند یا بر ارزش آن افزوده می شود؟ _نه عموجان. _شاهزاده خانم زیبای من، سکینه نازنینم! پدر شما و مولای ماحسین، گرانبهاترین، زیباترین و ارزشمندترین جواهر آفرینش است. آنها که دانسته ندانسته، این دردانه هستی را قدر نمی دانند، از ارزش آن نمی کاهند و آنان که با درک و شناخت ارزش و بهای این گوهر بی بدیل، وجودِ خاکی خود را به این هدیه آسمانی می آرایند،به سنگینی این گنجینۀ الهی، تفاخر و مباهات می کنند اما آنها نیز قادر نیستند با احترام و حدشناسی، بر قدر و قیمت ولی خدا بیفزایند. 👤عبیدالله بن عباس بن علی_ [تُ دَرشبِ مَن جَوانهِ نوری ] 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"بِسمِ الله🌱" یا محمد! به تو کوثر عطا کردیم، به عالمیان مادر... 🌐@beitolghazal_nashriyeh401 •نشریـہ دانشجویے بیـــــت الغــزل•