💐🕊💐🕊💐
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#شهید_علیرضا_هاشمی_نژاد
#قسمت_چهارم
#پدر_و_مادر_درباره_او_می_گویند
...🌹🕊هر وقت برا علیرضا پارچه ای می خریدم قبل از #دوخت آن را #می_شست دلیل را از او می رسیدم می گفت: شاید کسی پولی چهت خریدن پیراهن نداشته باشد و با دیدن لباس #جدیدم_دلش_بگیرد.
پس از شهادت علیرضا خیلی گریه و بی تابی می کردم شبی در خواب علی رضا را دیدم . پرسیدم مادر چرا ازدواج نکردی . جلو آمد و نوری به دستم داد و گفت چرا ناراحتی این زن و بچه ی من هست.چرا ناراحتی ناراحت نباش.
...🌹🕊عاشق شهادت بود. در اهواز شخصی به او گفت. تو #شهید_خواهی شد. علیرضا گفت : من شهید نمی شوم و لیاقت شهادت را ندارم .
به هر حال در همه عملیاتها شرکت می کرد. شهادت دوستانش را میدید و بی نهایت دلگیر می شد که چرا من به #شهادت نمی رسم.
تا اینکه قبل از آغاز عملیات کربلای 5 با یکی از دوستان به جبهه میرفت. در راه دوستش رو به علیرضا می گوید: علیرضا به خدا قسم که شهید می شوی . علیرضا پشت فرمان در حالی که گریه می کرد. می گوید : نه من #لیاقت_شهادت را ندارم . تا اینکه در همان عملیات به #شهادت_رسید.
#ادامه_دارد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
══💐🕊═══ ✾ ✾ ✾
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐
#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#همسر_سردار_شهید
#یوسف_کلاهدوز
شاید #علاقه_اش را خیلی به من نمی گفت ولی در #عمل خیلی به من #توجه می کرد.
با همین کارهایش #غصه_دوری از خانواده ام #یادم می رفت.
#حقوق که می گرفت، می آمد #خانه و تمام #پولش را می گذاشت توی #کمد من و می گفت: هر جور خودت #دوست داری #خرج کن .
خرید #خانه با من بود.
اگر خودش #پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت.
هر وقت هم که #دلم برای #پدر و #مادرم تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم #اصفهان. اصلاً سخت نمی گرفت. از #اصفهان هم که بر می گشتم، می دیدم #زندگی خیلی #مرتب و #تمیز است.
#لباسهایش را خودش #می_شست و #آشپزخانه را مرتب می کرد.