آدمی که از نوجوانی کتاب زیاد بخواند ، یک جور بلوغ رفتاری و عاطفی زود به هنگام پیدا میکند.
مثلا توی کتاب ایکس خوانده که وقتی شیرین به سهیل گفت : ازت خسته شدم . سهیل توی دلش چه حرفایی زده .
یا وقتی سهیل به شیرین گفت : پرتوقع و عصبی است .
شیرین به یاد همه گذشت ها و صبر هایش تا صبح اشک ریخته .
وقتی زیاد داستان های آدم هارا بخوانی تبدیل میشوی به یک آدم پر از نشخوار فکری . اگر خودت را مدیریت نکنی از پا در می آیی.
گاهی پر از احساس گناه می شوی چون درک و همدردی ات به واسطه کتاب ها بالا رفته.
گاهی پر از حس توقع می شوی چون فکر میکنی همه آدم ها مثل تو احساسات طرف مقابل را میفهمند و باز رفتار سبک و زشتشان را ادامه می دهند .
البته کتاب نخواندن درمان این مشکل نیست .
چون هیچ چیز جای یک زندگی شرافتمندانه و رفتار اصیل را نمی گیرد حتی اگر تاوان آن رنج بردن باشد
به دنبال درمانم ...
#مریمِ_این_روزها
پرهیز از نگاه کردن
به کسی که شوق دیدنش
کلافه ات کرده
تردید مبهمی را به یقینی روشن
تبدیل می کند :
"عاشق شده ای"
مصطفی مستور
تلقینِ حسِ مورد سوء استفاده قرار گرفتن ، لذت زندگی کردن و زن بودن را از زن می گیرد .
اجازه بدهید کمی درد دل کنم :
"دارم زیر بار بعضی تلقین های اجتماعی خرد می شوم."
دنیای ماشینی و دنیای مدرن که در آن کار و درس و شغل یعنی پیشرفت و موفقیت و کار های خانه یعنی کارهایی برای ادامه دادن حیات .
همین چند خطی که گفتم لذت یک آشپزی ساده ، لذت پختن کیک ، درست کردن یک سالاد و تزیین سفره را از آدم می گیرد .
چون مدام فکر میکنی این کار ها وقت تو را میگیرد و از اجتماع ، از درس ، از شغلت جا می مانی .
پیشنهاد افکار سنتی برای زن ها در این شرایط چیست؟
کار نکن ، من تامین میکنم و تو در خانه بمان ، درس نخوان و لازم نیست فعلا .
این پیشنهادات نه تنها کارساز نیست که هزاران کمپین حمایت از حقوق زنان را با خودش به همراه دارد!
راه برای من در این شرایط اینگونه است:
اینکه من نباید لذت تجربه کردن حس های زنانه ام را سرکوب کنم.
آشپزی کردن، تمیز کاری کردن ، تزئینات سفره ، درست کردن مخلفات، پختن کیک و ژله و خوراکی های مختلف را نباید رفع نیاز ببینم که هرچه سریع تر آن را به پایان ببرم و مدام حس اضافه بودن به آن داشته باشم.
باید آن را به عنوان یک بخش از زندگی که در جایگاه خودش ارزشمند است و میتوان از آن لذت برد به حساب بیاورم تا اگر روزی در شلوغ ترین شرایط شغلی و درسی هم بودم ، این مسائل مرا در هم نشکند و حس بدی به من منتقل نکند که هیچ به من حس ارزشمندی بدهد.
#مریمِ_این_روزها
و گفت:
اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشق
خود، او را صدبار
سوخته است ...
تذکره الاولیا
عطار نیشابوری
دلم برایِ حس و حال ۱۸ سالگیم موقع خوندن شعرای فاضل نظری تنگ شده ...
دیدی طرف میگه هوس شیرینی کردم
هوس ترشی کردم
من هوسِ مزه ی " شعرای فاضل دقیقا توی ۱۸ سالگی " رو دارم ...
#مریمِ_این_روزها
:)
امسال فارغ التحصیل شدم و این اولین سالی است که بعد از ۱۷ سال ، روز اول مهر دیگر محصل نیستم .حسِ فراغت آمیخته با دلگرفتگی. آدم خودش را هیچوقت نمیتواند درست و حسابی بشناسد . وقتی دارد درس میخواند حالش از صبح زود بیدار شدن به هم میخورد و وقتی دیگر نباید به مدرسه و دانشگاه برود ( یعنی دقیقا امروزِ من) صبح ساعت ۷ بیدار می شود .
پاییز را با همه نوستالوژی هایش دوست دارم.
فصلی که برای عده ای با حساست و فین فین و صبح زود بیدار شدن و روز های کوتاه و عصر های دلگیر همراه است . اما...
اما برای من یعنی
فصل برگ های رنگ رنگی ، استراحت خورشید تابان شهرم ، هودی پوشیدن ، چای و قهوه توی هوای خیس ،
نمی دانم چند نوبت باران سهم شهر کویری ام می شود با این حال پاییز در راه است با عطر نارنگی و قهوه و بوی باران.
پاییز هودی پوشیده و با دماغی که نوکش سرخ شده و دستانی که سر انگشتانش قرمز است منتظر من است...
سلام پاییز ! 🍂🍁
1🤍7🤍03
@bekhan_mara🦋
اژدهای کوچک گفت :《برگ ها دارن می میرن ! 》
پاندای بزرگ گفت :《 نگران نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون می ده رها کردن چقدر میتونه زیبا باشه...》
#برشی_از_کتاب: پاندای بزرگ و اژدهای کوچک
•@bekhan_mara•
فردا اولین روز کاریمه . در واقع اولین روز طرح هست . اما چون طرح مثل کارآموزی بیگاری نمی کشن و به ما حقوق و بیمه هم تعلق میگیره حس خوبیه .
مرکزی که باید برم راهش از خونه دوره ولی همینقدر که نباید برم شهرستان یا روستا خداروشکر !
راستش از وقتی فهمیدم ابلاغیه ام خورده و کل امروز که داشتم کار های لازم برای شروع طرح رو میکردم ذهنم درگیر یه موضوع بود.
اینکه ما زن ها حتی اگه درس هم بخونیم و بعدم موقعیت شغلی پیدا کنیم و بریم سر کار و به درآمد هم برسیم ، آخرش یه عده از خود جامعه زنان هستند که گند بزنن به حالمون با این جمله که :
کار کردن زن باعث میشه مرد مسئولیت پذیریش کمتر بشه ...
خدایا چرا فکر اطرافیانم اینه ؟
کم کم داره رو مغز منم میره .
البته مامانم و خواهرم از خوبی های کار میگن و بهم میگن کارت تمیزه و مستقل هست و حیفه اینهمه درسی هست که خوندی و به حرف بقیه اهمیت نده.
ولی بقیه، خصوصا دوستای مذهبی به شدت کار ستیزن ...
خدایا کمک کن دووم بیارم و رو خودم کار کنم که به حرف بقیه اهمیت ندم ...
شما هم دعام کنید 🙏
•@bekhan_mara•
**بِخوان مَرا**
فردا اولین روز کاریمه . در واقع اولین روز طرح هست . اما چون طرح مثل کارآموزی بیگاری نمی کشن و به ما
امام صادق (درود خدا بر او باد ) میگه هر کاری خواستی شروع کنی و ترسیدی این آیه قرآن رو بخون :
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا
و بگو: پروردگارا! مرا با ورودي نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجي نيكو بيرون آر و براي من از پيش خودت سلطه و برهاني نيرومند قرار ده .
•@bekhan_mara•
شاید باورتون نشه ولی یه عده از خانمای اطراف من بر این باورند که وقتی خانمی رانندگی یاد میگیره ؛ شوهرش تنبل میشه و چون دیگه اونو مثل قبل اینور و اونور نمی بره ارج و قرب زن کم میشه و به زن ظلم میشه !
حالا منی که هنوز توسعه فردی پیدا نکردم و وقتی ماشین باشه ماشین بر میدارم؛ همیشه گوشه ذهنم یه خانم تپل مپل توی خونه لم داده و پاشو انداخته روی اون پا و داره میگه : نچ نچ . تو چقدر فلک زده ای.
منم با وجود اینطور افکاری از سمت خانم های دور و بر مدام بهم " حس قربانی بودن " منتقل میشه و حتی یه وقتایی از اینکه به ماشین خریدن و داشتن فک کنم منصرف میشم.
فک کن ... یعنی سر رانندگی کردن هم مغزم باید درگیر باشه.چون محیط من پر از آدمای بسته است.
بسته
بسته
بسته
(به توان هزار)
• @bekhan_mara •