هدایت شده از آقامحمودرضا
💠 شهید مرتضی مطهری
🍃🌸کسی که زیبایی اندیشه دارد ، زیبایی ظاهر را به نمایش نمی گذارد.
🆔 @Agamahmoodreza
💠 محمد مهدی همت:
اگر #نماز قضا بشه میشه جبران کرد.
اگر #روزه قضا بشه میشه جبران کرد.
ولی اگر #دفاع از "#ولایت" #قضا بشه، تاریخ به ما میگه نمیشه جبران کرد.
یکبار در #سقیفه قضا شد، #حضرت_زهرا "سلام الله علیها" را شهید کردند.
یکبار در #صفین قضا شد، #حضرت_علی "علیه السلام" را شهید کردند.
یکبار در #کوفه قضا شد، تابوت #امام_حسن "علیه السلام" تیرباران شد.
یکبار در #کربلا قضا شد، بر پیکر #امام_حسین "علیه السلام" اسب تازاندند.
#مواظب_باشیم "ولایتمان" قضا نشود.
#بصیرت چیست؟ به زبان ساده و روان یعنی تشخیص #حق از #باطل را "بصیرت" میگویند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌹 حیفه بمونیم...
هدایت شده از مداحی آنلاین
#پناه💚
دو معنی برای«عاذَ» گفتهاند:
یکی: وقتی گوشت به استخوان چسبیده باشد...
همینقدر نزدیک و جدانشدنی!
و دیگری: پناهبُردنِ کسی...
به دیگری، از ترسِ شَرّ و نگرانی!
فطرس که جای خود دارد؛
حسینجان!
که عالَمیان و افلاکیان...
«عاذَ بمَهده» یعنی:
دو دو جهان، به تو پناه آوردهاند!
و مگر پناهدهندهای جز شما وجود دارد؟!
تولدتان مبارک؛ امنترین پناهگاه!
#میلاد_امام_حسین(ع)🌺
#مبارڪ_باد🌺
♨️ @Maddahionlin 👈
هدایت شده از نشر شهید هادی
در عملیات فتح المبین گلوله ای به نخاع گردن ابراهیم برخورد میکند. "او" یقین میکند که فلج شده. نمیتوانست دست و پایش را تکان دهد. اما با "خدای خوبش" حرف میزند.
میگوید: "خدایا" من این بدن را برای خدمت به مردم میخواهم، قسم میدهم به "حق حضرت زهرا(علیها السلام)" که مرا محافظت کنی تا فلج نشوم.
✅حس او برمیگردد! در بیمارستان به معجزه "خدا" مشهور میشود!
"خدا" از ابراهیم محافظت کرد و ابراهیم هم به قولش عمل نمود.
«إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ»
«(به این آیات بزرگ الهی سوگند) که هرکس مراقب و حافظی دارد!.» [طارق،۴]
#صلوات
📚خدای خوب ابراهیم
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi
هدایت شده از نشر شهید هادی
🌷ابراهیم هادی به همین جمله زیبای سردار سلیمانی عمل کرد که امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نام او به گوش می خورد.
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi
هدایت شده از نشر شهید هادی
🌸شبیه ابراهیم باشیم...🌸
📌هر وقت می دید، بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات بفرست و یا هر طریقی بحث را عوض می کرد.
غیبـت کـردن 🚫
پیامبر اکرم صلےاللهعلیهوآله:
ترك غيبت از ده هزار ركعت نماز مستحبى
پيش خدا محبوبتر است.
بهشت بر سه گروه حرام است:
بر منّت گذار، غيبت كننده و دائم الخمر،
(اين سه گروه از بهشت محروم هستند)
📚 بحار الانوار ج۷۵ ص۲۶۱
وسائل الشيعه ج۸ ، ص۵۹۹🍂
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
بزرگترین فرصتِ جبران.mp3
6.04M
#تلنگری
ویژهی #نیمه_شعبان 🌕
یکی از اعمال ماه شعبان، بقدری از نظر سازندگی روح، قدرتمند است؛
که توانایی حذف آثار گناهانِ تمام طول عمر ما را، دارد!
ـ کدام عمل؟
ـ چگونه؟
#️⃣ #ThePromisedSaviour
#استاد_شجاعی 🎤
@Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
حیدر کرارِ کربلا.mp3
6.64M
#تلنگری
ـ ویژگیهایی که حضرت علیاکبر علیهالسلام را از دیگران ممتاز میکرد چه بود؟
ـ راه میانبری که بتوان به چنین کسی نزدیک و شبیه شد؛ چیست؟
💫ویژه میلاد حضرت #علی_اکبر علیه السلام
@Ostad_Shojae
هدایت شده از مقاومــت
امام رئوف
زمانی که عزرائیل را دیدم و تمام اعمالم در مقابلم قرار گرفت، لحظه ای مقابلم نمایان شد که در حرم امام رضا ایستاده بودم و در دل می گفتم: یا امام رضا دوست دارم در زندگی شما برایم تصمیم بگیرید. دوست دارم بنده ای از بندگان خدا باشم. این دعا ها و این مطالب بسیاری از گره های زندگی مرا باز می کرد ...
📗شنود. اثر گروه شهید هادی
◻️ مسافــران بــرزخ
https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
هدایت شده از نشر شهید هادی
"شنــــود"
#تجربه_نزدیکبهمرگ
کاری جدید از گروه فرهنگی
شهید ابراهیم هادی
با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم. چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام داده ام، تمام آن ها را پوچ کرده بود. در آن لحظات و در حضور ملک المومت تنها از خدا خواستم مرا برگرداند تا بتوانم کار هایم را با نیت الهی انجام دم. مانند کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یکدفعه دادم زدم و با صدای بلند نفس کشیدم. نگاهی به اطراف کردم و با چشمم دنبال حضرت ملکوت الموت می گشتم. ناگهان سرم را به سمت همسرم بردم و گفتم: الان عزرائیل اینجا بود و وارد اتاق کناری شد. صدای ناله و شیون از اتاق بغل بلند شد. برانکاردی همراه یک مرده از آن بیرون آورده شد، همسرم گفت: تو از کجا می دانستی؟!....
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi
هدایت شده از آقامحمودرضا
🔴«محمدعلی موسیپور» سریال گاندو۲ کیست؟!
◾فصل دوم سریال گاندو روایتی حول محور نفوذ و حضور افراد دو تابعیتی در وزارت خارجه و تیم مذاکرات هستهای میباشد.
♦️در گاندو۲ فردی دو تابعیتی به نام موسیپور با نقشآفرینی شهرام قائدی به تصویر کشیده میشود که با سیستم اطلاعاتی انگلیس(MI6) ارتباط دارد.
♦️موسیپور با همکاری دستگاه جاسوسی انگلیس، قصد نفوذ در سرویس اطلاعاتی کشور و همچنین جاسوسی در مذاکرات هسته ای را دارد.
♦️موسیپور سریال گاندو۲ همان محمد علی شعبانی، از مشاوران سابق محمدجواد ظریف و یکی از افراد دو تابعیتی تیم مذاکرات هستهای میباشد.
♦️شعبانی کارآموز سابق شورای ملی ایرانیان آمریکا یا نایاک در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) است. او همان سال به اسراییل سفر کرد و با نهادها و افراد بسیاری از جمله مئیر جاودانفر دیدار کرد.
♦️وی ۱۳۹۰ به ایران برگشت و «برغم سفر به اسراییل و کار در نایاک» کارمند حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و سردبیر نشریه انگلیسی مرکز تحقیقات شد.
♦️شعبانی در مذاکرات هستهای نقش مسئول رسانه ای و اطلاع رسانی تیم مذاکرات را برعهده داشته و در زمان مذاکرات هستهای نیز از برجام در رسانههای غربی دفاع میکرد.
♦️به گفته جواد کریمی قدوسی، نماینده مشهد در مجلس، شعبانی در طول مذاکرات هستهای جریان رسانه ای داخل و دیگر کشورها را هماهنگ می کرده و هم اکنون فراری است.
♦️طبق گزارشات، شعبانی اکنون ساکن انگلیس میباشد./598
🆔 @Agamahmoodreza
یکی از آشنایان خواب شهید پلارک رو دیده بود
می گفت ازش تقاضای شفاعت کرده
شهید پلارک بهش گفته:
من نمی تونم شما رو شفاعت کنم
تنها وقتی می تونم شفیع شما باشم که نماز بخونید و بهش توجه داشته باشید
همچنین زبانتون رو نگه دارید
در غیر این صورت هیچ کاری از دست من بر نمی آید...
به راستی چقدر مراقبیم؟!!!
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
جوزی:
شهیدی که بخاطر رضایت پدر از بهشت برگشت
آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند.
داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم. می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار میکنی؟
محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را میدیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سالهای اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان میگفتند که برادران حسن اسیر شده اند.
بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پروندهاش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.
تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده بهقدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد. بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد. یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم. دایرهای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد. یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است. مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین میآیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر میکنم حال و هوایم عوض میشه.
ادامه ماجرا ...
محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود. در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش. خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده.
در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند میدیدم آنها هم به آسمان می رفتند. کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند. دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند. همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد. نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شدهاند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند.
خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند :
این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...
یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زندهبودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم. حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمدهام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم.
روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر.
محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم. آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.
پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم. از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود. گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد. انشاالله می روم آنجایی که باید بروم. من برخی شبها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر میشد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده.
چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟
گفتند: محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم. درب تابوت را باز کردم. محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه. دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت. دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند.
🌷 شهدا را با ذکر صلواتی یاد کنیم.
🤲 خدایا همه ما را با شهدائمان و سیدالشهدا(علیه السلام) محشور بفرما.
❁❅❁❅❁❅❁❅❁
🌹علامه حسن زاده آملی:انقلاب اسلامی ایران، بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان(عج) است. اگر ظهور دفعی واقع می شد، بشریت ظرفیت تحمل نور وجودی ایشان رانداشت.
@beneshanHa
هدایت شده از پخش کتاب هادی
4⃣2⃣
📚وصال.
چهل داستان از ارادت شهدا به مولایشان صاحب الزمان عجل الله
📖اثر گروه شهید هادی
ویرایش جدید
۱۴۴صفحه مصور.
۱۴۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۱
چاپ هشتم ۱۳۹۹ پالتویی
@pkhadi
هدایت شده از نشر شهید هادی
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت:
🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم."
حاج آقا گفته بود
الان فقط وظیفه شما این است که آنجا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا #ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند.
🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد.
او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود.
یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است!
گفتم: "چه شده؟!"
نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت.
بعد هم گفت:
🔷" در خواب #امام_زمان_(عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام."
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
📘برگرفته از کتاب وصال
اثر گروه فرهنگی شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
💐شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
📚برگرفته از کتاب وصال. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
🔰راز #شهادت شهید محمد مهدی مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر
گفت میخواهم عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند.
🔰 محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم".
آنچنان #تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
در اتاق کارش #سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه #نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند.
درست مثل #ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
🔰حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا #محمد مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم #فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که #شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید 🔑سعادت است.
🔆شاید خودش را برده بود به #سال📅 ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق💞 ابراهیم نبودی ⁉️مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که سالها منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان و او ماند...
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc
◼ انا لله و انا الیه راجعون
⭕ سردار محمد کرمیراد به دیار باقی شتافت
🔹️سردار حاج محمد کرمیراد، نماینده اسبق مردم کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی و دبیر حزب موتلفه اسلامی استان کرمانشاه بر اثر سانحه دلخراش تصادف در محور "کرمانشاه - بیستون" دار فانی را وداع و به یاران و همرزمان شهیدش پیوست.
🔹️ از جمله سوابق درخشان این سردار فقید و سرافراز سپاه اسلام میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
- فرماندهی تیپ و لشگر ۱۱ امیرالمومنین(ع) ایلام،
- فرماندهی تیپ ۲۹نبی اکرم(ص)،
- رئیس قرارگاه نصر ستاد فرماندهی کل قوا در امور عراق،
- معاون رئیس ستاد و مشاور ارشد وقت سردار حاج قاسم سلیمانی،
- رئیس سابق گروه مستشاری نیروی قدس سپاه پاسداران،
- مشاور عالی دو رئیس جمهور آفریقایی در سال های ۷۸و ۷۹،
- فرمانده سابق دانشکده علوم و فنون نیروی قدس سپاه،
- رئیس پژوهشکده و دانشکده علوم دفاعی و امنیت ملی،
- رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه،
- عضو هیأت رئیسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هشتم،
- نماینده مردم کرمانشاه در مجلس هشتم،
- عضو هیأت امنای دانشگاه رازی،
- استاد دانشگاه های امام حسین(ع)،
- استاد دانشگاه رازی،
- استاد دانشگاه آزاد اسلامی،
- استاد دانشگاه علمی کاربردی،
- مشاور فرماندهی قرارگاه جنگ نرم ستاد کل نیروهای مسلح،
- عضو اتاق فکر خارجی معاونت فرهنگی دفاعی ستاد کل قوا(کانون نخبگان)،
- عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی و دبیر حزب موتلفه اسلامی استان کرمانشاه
🔹️هیئت تحریریه کانال خبری منجل نیوز، این ضایعه دردناک را خدمت مقام معظم رهبری، ملت شریف ایران و خانوادهی داغدار آن مرحوم تسلیت عرض نموده، برای روح بلند این سردار بزرگ اسلام علو درجات الهی و محشور شدن با شهدای کربلا را از درگاه حضرت حق مسئلت دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عمق_انقلاب
اسامی فرزندانتان را چه گذاشته اید؟ و چرا؟
در نامگذاری اولادتان از چه شخصیت هایی الگو گرفته اید؟ هنرپیشه های سینما؟ تلویزیون؟ ورزشکاران مشهور؟ اساطیر باستانی؟.....
🔺عمق انقلاب را در اسامی فرزندان این مرد سیاه پوست ببینید...
#انقلاب_اسلامی