بعضیا جوری برای واکسن زدن رهبری نظر میدن و نگرانن که انگار برای بچههاشون میخوان تصمیم بگیرن. میخوان دلسوزی کنن ولی ناخودآگاه دارن بیاحترامی میکنن.
رهبری رو یک فرد بی اختیار میدونن که دارن واکسن رو بهشون تحمیل میکنن و ایشون رو جوری معرفی میکنن که انگار قدرت تشخیص درست و غلط رو نداره. لطفا ترمز کنید و بیاید پشت ولیّ، جلوتر از ولی حرکت نکنید⛔️
#حسین_دارابی 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚
هدایت شده از نشر شهید هادی
به مهمانی شهدا دعوت شده اید
🌷برترین کتب شهدا و دفاع مقدس🌷
📚 اثر انتشارات شهید هادی
📦ارسال رایگان به تمام کشور باخرید بالای ۱۰۰هزارتومان
@nashr_hadi
✅خرید باارسال پیام به نشر شهید هادی👆
✅یا تماس با دفتر نشر(۹صبح تا ۵ عصر روزهای کاری ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱- ۰۲۱۳۶۳۱۲۱۴۴ )
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
از کودکی مشغول مراقبت از اعمال بود. مسیر منزل تا مسجد را طولانی کرده بود و از مسیر اصلی نمی رفت!
می گفت در آن کوچه تعدادی خانم هستند که حجاب درستی ندارند و همیشه در کوچه نشسته اند. می خواهم نگاهم به آنها نیفتد.
علی تصاویر شهدا را ترسیم میکرد. با شهدا حرف می زد و از آنها نصیحت می شنید!!
عجیب ترین مطلبی که رفقای علی تعریف می کردند در مورد بوی عطر او بود!
همه از بوی خوش عطرش می شناختنش.
هر کجا می رفت آنجا را نیز خوش بو
می کرد!
وقتی از نام عطرش می پرسیدیم، جواب سر بالا می داد .
شهید که شد در وصیت نامه اش نوشته بود:
به خدا قسم؛ هیچ گاه به خودم عطر نزدم!
هر وقت می خواستم معطر شوم از ته دل میگفتم : «یا حسین» ...
#شهید_علی_حیدری
📚برگرفته از کتاب بی خیال. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
#برزخ
آن جا هیچ محدودیت زمانی و مکانی وجود نداشت. در دنیا باید صبر کنیم تا فردا شود و اتفاقات فردا را مشاهده کنیم. اما آن جا تمام اتفاقات آینده را به راحتی می توان مشاهده کرد. من در آن جا به زندگی همه ی اشخاصی که می شناختم مسلط بودم.
مثلا دیدم شخصی بر مصیبت ها صبر می کرد و این در عاقبت به خیری اش چه مقدار تاثیر گذار بود.
📙با بابا. اثر جدید گروه شهید هادی در زمینه تجربه نزدیک به مرگ.
https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
هدایت شده از نشر شهید هادی
ادامه از کتاب با بابا...
آخرین روزهای بهمن ۱۳۸۲ بود. پدر همسرم که خیلی برایم زحمت کشیده بود، حال و هوای عجیبی پیدا کرد. به قول دوستانش مثل شب عملیات شده بود. او به همه گفته بود که به زودی شهید و گمنام خواهد شد!
صبح روز ۲۸ بهمن به ایشان که رئیس حراست راه آهن مشهد بود خبر دادند که یک قطار به خاطر نبستن ترمز به سمت نیشابور رها شده!
ایشان و تیم همراهش به نیشابور رفتند. در ایستگاه خیام قطار رها شده به یک قطار دیگر برخورد کرد. وقتی آقای پیروی و دوستانش به نزدیک قطار رسیدند، بار قطار که بنزین و مواد شیمیایی بود یکباره اتش گرفت و انفجار بزرگی رخ داد...
بیش از سیصد نفر سوختند و از بسیاری همچون آقای پیروی هیچ اثری نماند. او که بازمانده قافله شهدا بود به کاروان شهدای گمنام پیوست...
📙برگرفته از کتاب با بابا، اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
یکی از کسانی که در طی مدت بی هوشی و پس از آن همواره در کنار من بود و خیلی برای من زحمت کشید، حاج آقای پیروی پدر همسرم و مسئول حراست راه آهن مشهد بود.
او از خادمان حضرت امام رضا علیه السلام بود و از دوستان صمیمی پدرم به حساب می آمد.
وقتی پنج ماه از حادثه گذشت و حال من بهتر شد، حاج آقای پیروی یک روز کنار من نشست و گفت: تو در حالی که شرایط مساعد نداشتی مرتب برای ما از بهشت الهی و همنشینی با شهدا تعریف میکردی. خیلی من را هوایی کردی. دلم برای رفقای شهیدمتنگ شده.
بعد به من گفت: وصیتنامه من در محل کارم داخل کمد قرار دارد. این هم نوار صحبت های تو که در آن شرایط از بهشت حرف می زدی.
آقای پیروی ادامه داد: من تا چند روز دیگر شهید و مفقود میشوم. از این به بعد باید به خانواده من هم رسیدگی کنی!!
با خودم گفتم: این حرف یعنی چه؟! در زمستان سال ۱۳۸۲ مگر قرار است جنگی رخ دهد؟!
ادامه دارد.
📙برگرفته از کتاب با بابا اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63