نشان از بی نشان ها
نشان از بی نشان ها:
#اسلام_خون_میخواهد
#قسمت_اول:
این جمله را بارها و بارها به زبان آوردم. هروقت جمعمان جمع بود، رو به سعید و پدرش میکردم و می گفتم هرکدامتان میخواهید بروید، بروید! نمیخواهم یک روزی بهانه بیاورید که ما به خاطر تو نرفتیم جنگ و بعدش من بمانم و یک دنیا عذاب که روی وجدانم تلنبار شده است! معتقد است همین سه کلمه «اسلام»، «خون»، «میخواهد»؛ انگار تلنگری زد به پسرش سعید برای رفتن و نماندن؛ رفتنی که حالا سال هاست عزیزش را با خود برده است.
صدیقه نیلیپور مادر شهید #سعید_چشم _براه با اینکه سی و دو سال از شهادت پسرش در والفجر هشت میگذرد اما طوری از خاطرات او تعریف میکند که انگار همین دیروز بود پسر پانزده شانزدهسالهاش را بدرقه کرد سمت جبهه و پشت سرش گفت: «مامان برو به امید خدا...» میگوید: «وقتی رفت، دویدم زیر #آسمان. سرم را بلند کردم و گفتم #خدایا امانت بود، مال خودت بود، فرستادمش، اما در عوضش این چند خواهش من را پذیرا باش. اول اینکه پسرم اسیر نشود، دوم اینکه مفقود نشود و سوم اینکه جانباز نشود. بقیهاش با خودت!»
«بابا الان تابستونه و مدرسهها تعطیل. شما میگید من چیکار کنم؟ برم جنگ یا همین جا برم جایی سرکار؟»
«دل خودت با کدومه؟ رفتن یا موندن؟»
«رفتن...»
«اگه بری شاید از درس و مدرسهات عقب بیفتی!»
«قول میدم بعد از پایان تعطیلات تابستان برگردم و درسم رو ادامه بدم»
بالاخره دودلیهای سعید با خودش برای ماندن یا رفتن تمام و او راهی جبهه میشود تا شاید بتواند به قول مادر، کاری برای اسلام کرده باشد و شرمنده #حضرت_زهرا(س) نباشد. سعید که به پدرش قول داده با تمام شدن تابستان برگردد، اما پایش که به میدان جنگ میرسد، همه قول و قرارها یادش میرود. او حالا به هرچیزی فکر میکند جز برگشتن. ترجیح میدهد همانجا بماند و درس و مشقش را در سنگر جبهه بخواند. مادر میگوید: وقتی حاج آقا متوجه شد سعید قصد برگشتن از جبهه را ندارد، به او گفت پس تکلیف درس و مدرسهات چه میشود؟ سعید اما در جواب پدرش میگوید اینجا الان بیشتر از مدرسه به وجودش نیاز دارند و بعد هم قول میدهد درسش را همانجا بخواند و برای امتحاناتش بیاید و باز به جبهه برگردد.
حالا سعید قرار است در جبهه هم درس بخواند و هم جهاد کند. آنطور که مادر میگوید خیلی کم میآمد. همهاش هم عجله داشته که زود برگردد و اصلا برای رسیدن به منطقه دل توی دلش نبوده است. یک بار توی همین پرپرزدنهای دلش برای برگشتن به جبهه و پیش رفقایش، پدر به او میگوید: «سعید، بابا، مگه اونجا چیکار میکنی که آنقدر عجله داری برگردی؟ گفته بود: هیچی بابا! میخوریم و میخوابیم و توپ بازی میکنیم. حالا نگو منظورش از توپ بازی این بوده که روی تانک کار میکرده است.»سعید در جبهه #فرمانده بوده است ولی نه پدر از این قصه خبر داشته، نه مادر تا موقعی که به #شهادت میرسد و پلاکاردهای شهید در محله و روی در و دیوار نصب میشود.
مادرش میگوید: خودش که هیچ وقت در این خصوص حرفی با ما نزده بود، ما از روی پلاکاردهای بنیاد شهید بود که فهمیدم سعید در جبهه #فرمانده بوده است. مادر میگوید زیاد اهل تعریف کردن از جبهه و اینکه آنجا چه میکند، نبود. فقط یادش است که یکبار که سعید اصفهان بود و صدای آژیر قرمز بلند شد، رنگ صورتش یکدفعه مثل گچ میشود. به پسرم گفتم مامان سعید شما که بدتر از اینها را آنجا میبینی، چرا برای یک آژیر قرمز این حال شدی؟ گفت: مامان اینجا ناموس مردم زندگی میکند.
مادر حالا از خصوصیات خوبی که در وجود پسرش دیده است، میگوید. از منظم بودنش، از احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکیاش با او همراه بود و البته از #فداکاری و کمکحالیاش. اکثرا وقتی که از جبهه میآمد، شب بود. از راه رسیده و نرسیده، می رفت حمام و تا زمانیکه تمام لباسهای داخل حمام را نمیشست، بیرون نمیآمد. با اینکه خسته راه بود اما عجیب در مقابل من و کارهای خانه احساس مسئولیت میکرد.
مادر از #خلوص_نیت سعید هم غافل نمیشود و میگوید: «همیشه به اطرافیانش توصیه میکرد اگر دنیا و آخرت میخواهید، فقط و فقط برای خدا کار کنید و برای کسب رضای او قدم بردارید.»
#ادامه_دارد
#شهید_سعید_چشم_براه
@beneshanHa
🌹یازهرا 🌹
نشان از بی نشان ها:
#اسلام_خون_می_خواهد
#قسمت_دوم:
سعید از بیت المال هم هراس زیادی داشت و تا جایی که میتوانست از وسایل شخصی خودش استفاده میکرد و کمتر به سراغ وسایلی که در جبهه بهشان داده بودند می رفت. آن موقع به بسیجیها ماهی دوتومن می دادند. یک روز دیدم با پسر برادرم یک دسته پول دست شونه. گفتم این چه پولیه؟ گفت مامان این پولهای بیت الماله. همه #حقوقم را گرفتم تا ببرم به بیت المال بدهم. او حتی در سن هفده سالگی سه هزارتومان خمس پرداخت میکند و این کار او، باعث تعجب خیلیها میشود که یک پسربچه با این سن و سال چرا باید به فکر خمس دادن باشد. البته خودش میگفت: وظیفه ام را انجام دادم.
#سیمای_شهدا را خدا از بچگی توی صورتش گذاشته بود آنطور که مادر سعید تعریف میکند پسرش عجیب چهرهای نورانی داشته، آنقدر که هروقت نگاهش میکرده بلند ذکر ماشاءالله را به زبان میآورده است. اصلا انگار سیمای شهدا را خدا از همان بچگی روی صورت سعید نقاشی کرده بود. مادر حالا درست به روزی میرود که برای دیدن همین چهره نورانی و البته سوخته شده سعید، بالای تابوتش در سردخانه میرود و خاطره آن روز را برایمان اینگونه روایت میکند. وقتی که در تابوت را برداشتند تا چهره ماه سعید را ببینم، بلند گفتم مادر حیف این چشمها بود که با مرگی غیر از شهادت بسته شوند. اصلا حیف این صورت و سیما بود که #شهید نشود! او حالا از آرزوهایی که هر پدر و مادری برای فرزندش دارد میگوید، از انتظارهای شیرین زندگیشان برای سعید.
پدرش مثل تمام پدرها خیلی منتظر دیدن سعید در لباس دامادی بود و برای ازدواج او لحظه شماری میکرد. بار آخری که از جبهه آمده بود اصفهان، صدایش کرد و گفت: بابا من حسرت دارم و میخواهم برایت دست و آستینی بالا کنم. آن موقع بیست سالش نشده بود. سعید اما نظرش این بود تا زمانی که آتش جنگ روشن است، زن و زندگی نمیخواهد. پدرش می گفت این چه حرفی است که تو میزنی؟ اما سعید حرفش یکی بود؛ تا وقتی جنگ باشد من هم در جنگ هستم. پدرش گفت خب این دو منافاتی با هم ندارد، تو هم ازدواج کن و هم جبهه را ادامه بده. وقتی دیده بود پدر دست بردار این قصه نیست و اصرارهایش ادامه دارد، گفته بود چشم بابا! شما پانزده روز دیگر به من مهلت بدهید، انشاءالله خبرش را به شما میدهم و به گفته مادر، سعید درست پانزده روز بعد به #شهادت میرسد.
دیدار آخرش متفاوت بود
مامان برای همیشه خداحافظ! ان شاءالله وعده ما #باب_المجاهدین» هنوز صدای سعید در گوشش است وقتی دیدار آخرشان با این جمله پسرش رقم میخورد. میگوید: هربار که راهی جبهه بود، پدرش پشت سرش آیتالکرسی و چهارقل میخواند و میگفت به خدا سپردمت عزیزم. اما بار آخر رفتنش جور دیگری بود. آن روز اصرار داشت پدرش جلوتر از او از خانه بیرون برود و بعد خودش. خداحافظیاش با من هم مثل همیشه نبود. دست و روبوسی گرمی کرد و گفت مادر خداروشکر که قسمت شد یکبار دیگر ببینمت. انشاءالله دیدار بعدیمان در باب المجاهدین
انگار به همهمان الهام شده بود این دیدار آخر است.مادر حالا از آمدن #خبر_شهادت سعید میگوید؛ خبری که ۱۰ روزی زودتر از آمدن پیکرش به خانواده رسیده بود. خبر شهادتش اواخر بهمن ۶۴ به ما رسید ولی پیکرش نهم اسفند تشییع شد. شب آخری که فردای آن قرار بود پیکرش برسد، خوابش را دیدم. در عالم خواب به من گفت: مامان، بابت جراحاتی که فردا روی بدن من می بینی، ناراحت نباش و بیتابی نکن! هیچ کدامشان را نه حس کردم و نه فهمیدم. خوشحال باش چون من از قفس دنیا آزاد شدم.
آن لحظه آخر هم #امام_حسین(ع) و #حضرت_زهرا(س) بالای سرم آمدند و یک شاخه گل به من دادند و از من خواستند آن را بو کنم. سعید حتی در خواب از من خواست دنبالش بروم تا جایش را در بهشت نشانم بدهم. با هم وارد باغی شدیم که تمام درختان آن به سعید تعظیم میکردند. قصرش هم کنار قصر آقا امام حسین(ع) بود.خوابهای مادر زیاد بوده است، او چند روز قبل از آوردن پیکر پسرش هم خواب میبیند دو خانم سیاهپوش وارد خانهشان میشوند، جلویش مینشینند و به او میگویند اگر بدانی فرزندت چقدر به اسلام خدمت کرده است تا شهید شود، یک قطره اشک هم برای او نخواهی ریخت.
شاخه گل میخک سوختهای که امام در #گلستان_شهدا به من داد.
مادر میگوید حتی جایی که قرار بود سعید را در گلستان شهدا دفن کنند در خواب به من نشان دادند. «خواب دیدم همینجایی که الان سعید دفن شده است، سکویی بود که وقتی به آن نزدیک شدم، دیدم #امام_خمینی(ره) روی آن نشسته است. امام(ره) وقتی من را دیدند، یک شاخه گل میخک سوخته به من دادند و رفتند.»
#ادامه_دارد
#شهید_سعید_چشم_براه
@beneshanHa
🌹یازهرا 🌹
یکی میگفت↓✨
_بچه ها!
نگید #حضرت_زهرا حرم نداره...
یه یا زهرایی یا فاطمه ای بنویسید
بزنید به اتاقتون،به خونتون!
بگید #مادر من میخوام
ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه
اونوقت هرکاری میکنید نیت کنید...
ظرف هم می شورید به نیت
ظرفای حرمش،هیئتش بشورید...
+یادمه!
رفتیم مهستان یه نوشته "فاطمه"خریدیم گذاشتیم تو اتاق...
اینجاشد حرم مادرمون زهرا...
ازون وقت مراقب بودیم...
مبادا تو حرم هر #حرفی ...
#گناهی...!
#حرم_بسازید :)
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹
نشان از بی نشان ها
بسم الله
بیاد شهیدی که عاشق #حضرت_زهرا بود...
مربی نیروهای حزب الله لبنان...فرمانده عملیات نیروی دریایی سپاه پاسداران
شهید حاج عبدالله رودکی
#گلزارشهداشیراز
قطعه ۹ محمدرسول الله.ردیف اخر**
ردیف حاج منصورخادم صادق** 🌹
.
. 🌷... برای تشییع #شهید موزه به شیراز امده بودیم. تابوت را به سمت شاهزاده قاسم روی دست می بردند. حاج عبدالله خودش را کنارم کشید و گفت: هفته دیگه من را اینجور رو دست می برید!
گفتم: باشه!
رفتیم گلزار شهدا، بعد از تدفین با حاج عبدالله رفتیم سر مزار #مجید_سپاسی. کنار ابخوری کنار مجید نشست، دستش را روی اب خوری زد و گفت الفاتحه...
دست من را محکم فشار داد و گفت: هفته دیگه جای این ابخوری، کنار حاج مجید خاکم می کنید!
گفتم باشه، تو #شهید بشو!
عصر با هم به تهران برگشتیم، وقت خداحافظی باز گفت: قاسم هفته دیگه یادت نره!
چند روز بعد هم برای خداحافظی امد، گفت می خواهم برم #لبنان.
یه هفته از شهادت #شهید موزه می گذشت که یکی از بچه ها بهم زنگ زد گفت حاج عبداالله تو برازجان #شهید شد... سریع خودم را به حاج عبدالله رساندم. خانواده و سپاه می خواستند پیکرش را به تهران ببرند، نگذاشتم، گفتم وصیت کرد کنار مزار حاج مجید باشد... 🌸🌸
@booyeshahid110
#بچه_ننه_ها_گمنام_ترند
#بوی_شهید
#شهادت
#شهدا
#سپاه_پاسداران
#حزب_الله_لبنان
#نیروی_دریایی_سپاه
#شهدای_فارس
#خادم_روسیای_شهدا
#شیراز
یاعلی
@beneshanHa
🌹یازهرا 🌹
✍خاطرات خودنوشته شهید:
🔸قطعه #شهدا بهترین محل بود. با اینکه صبح زود🌥 می رفتم ولی همیشه چند پدر ومادر شهید🌷 بین مزارها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم، بیشتر درک می کردم که #عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن کم رنگ و فراموش نمی شود♥️
🔹سعی می کردم #خلوتشان را به هم نزنم. همیشه اول به سراغ نظر کرده های #حضرت_زهرا سلام اللّه علیها (شهدای گمنام)🌷 میرفتم، آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند.
🔸برای بیشتر شدن #رفاقتم با شهدا باهم قرار گذاشتیم من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها #غبار از دل من💗 می نشینم کنارشان با هم حرف می زنیم، من سنگ مزارشان را پاک✨ می کنم، رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم #رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند😍 که #عاقبت ختم به خیر شوم👌
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
در ازدواج بسیار سختگیر بود؛ خواهرش، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که همسرش کسی است که می تواند با زندگی ساده و پر از سختی او سازگار باشد
مهدی مدام به دنبال فعالیت های سخت و در مسافرت بود و همسرش هم این راپذیرفته بود. درهمان روز خواستگاری نخستین صحبت مهدی در مورد شهادت بودو اینکه راهی که ایشان پیش گرفته اند در نهایت به شهادت ختم می شود و کسی نباید مانع ایشان شود☝
نسبت به حجاب خیلی اهمیت می داد، به طوری که روز خواستگاری عنوان کرد که با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل ما می شود باید با پوشش #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) وارد شود.
#شهید_مهدی_نوروزی🌷
#حجاب_عفاف
💠 محمد مهدی همت:
اگر #نماز قضا بشه میشه جبران کرد.
اگر #روزه قضا بشه میشه جبران کرد.
ولی اگر #دفاع از "#ولایت" #قضا بشه، تاریخ به ما میگه نمیشه جبران کرد.
یکبار در #سقیفه قضا شد، #حضرت_زهرا "سلام الله علیها" را شهید کردند.
یکبار در #صفین قضا شد، #حضرت_علی "علیه السلام" را شهید کردند.
یکبار در #کوفه قضا شد، تابوت #امام_حسن "علیه السلام" تیرباران شد.
یکبار در #کربلا قضا شد، بر پیکر #امام_حسین "علیه السلام" اسب تازاندند.
#مواظب_باشیم "ولایتمان" قضا نشود.
#بصیرت چیست؟ به زبان ساده و روان یعنی تشخیص #حق از #باطل را "بصیرت" میگویند.
مراقب این رجاله ها وکذابهای موریانه باشید (بهائیت)
رفته بودم حرم حضرتمعصومه، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیرزن عقب نشسته بودن. پیرزنه با ساق پاهای برهنه!
از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.. نگاه کنید ۲۴۰ کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!😒 ⁉️
حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!⁉️
پول ما را میبرن عراق، صحنها را بزرگ میکنن.. عراق آباد بشه‼️
زن جلویی سر تکون میداد و راننده هم هیزم تو آتیش میریخت که چقدررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و... 🔥
🔰 معمولا تو تاکسی وارد بحث نمیشم و سکوت میکنم.. ولی اسم اهلبیت (ع) رو که برد و دیدم زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم!
گفتم: خانم! برای #حضرت_زهرا (ع) حرم نمیسازن، اسم یه صحن تو حرم #حضرت_علی (ع) رو بنام ایشون گذاشتن.. 👌
کسی هم پول زور از هیچکس نمیگیره صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و عشق کمک میکنه❤️
اون حرمها هم مال عراق نیست، مال کل شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم #امام_رضا (ع) مال کل شیعیان نیست؟!
اما این طلاهای گنبد اینا را بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت (ع) آباد باشه..
❌ برگشت و گفت: بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن‼ ‼️
(اینجا معلوم شد پیرزن مکار، بهاییه)🤮
✅ گفتم: رو گنبد قبر بهاالله تو حیفا، اسرائیل، ۱۲ هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!! 🤔
❌ گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم ⁉️
✅ گفتم: گناه تون اینه که تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه👈 با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی جاسوس و خائن بار میاین.. از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگالهاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از ۱۰ روز تو فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!! 😒
اما، تو کدوم دین به قبر یه آدم نماز میخونن و سجده میکنن؟! که شما به قبر بها سجده میکنین. 😕
تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله‼️ که بها میگه من خدا هستم ‼️
شما دم از حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره.😉 و همه ارث رو باید بدین تشکیلات ‼️ تشکیلات استالین انقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست!
اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! 😐 چون بها میخواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدرو ممنوع کرد فقط 😶 با مادر آره، با زن پدر نه ! 😑🤣
پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت آقا نگه دار پیاده میشم 🤣😂
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
✅ @beneshanha
🌹 یازهرا🌹
-مۍگفـت:
اگر میگویـید الگویتان
حضرت زهراسلاماللهعلیها است باید
ڪاری ڪنید ایشان از شما
راضے باشند و حجابشمافاطمۍباشد...🌿
#شهید_ابراهیم_هادی
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✅ @beneshanha
🌹 یازهرا🌹
هدایت شده از گروه زیارتی عشاق کربلا
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه #حضرت_زهرا(س) زیاد گوش کردم😔
ولی هیچ کدوم مثل همین دو دقیقه حاج آقای قرائتی نمیشه😭
خدا خیرشون بده که حق مطلب رو ادا کردند.🥀
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#کاروان_زیارتی_عشاق_کربلا
https://eitaa.com/zyarat_karbala
🌸اعــتقاد عجــیبی به #حدیث_کـسا داشـت. محال بـود روزے از روزهاے جبهه بگذرد و شیخ حدیث کسا را نخواند. بیشتــر هم به خاطــر محوریتی که #حضــرت_زهــرا (سلام الله علیها) در این حدیـث دارد.
آنقدر شــیخ در توسلاتش نام حضرت زهرا را می آورد که آوردن نام ایشان، نام حضـرت زهـرا را هـم در ذهن می آورد.
جالب ایـنکه روز #شهــادت حضــرت زهــرا، با تیــرے در گلــو و پهلــو در حالےڪه یا زهـــرا و یا حسیــن ع می گفت #شــهید شد.
در وصیتش نوشــته بود : دوست دارم مثل #حضرت_زهـــرا(س) بے نشان باشم. ده ســــال در غربت بی نشان افتاده بود و مفقودالاثر بود..
#طلبه_شهیــد علیــرضا نجف پور
✅ @beneshanha
🌹 یازهرا🌹
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄