❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#تلـــــنگر
✍می گفت:
ما بہ اینجا نیامده ایم تا روی هر تپہ ای سنگری بکنیم و خودمان را با زدن چهار تا گلولہ مشغول کنیم!.
آمده ایم تا نَفَس دشمن را ببریم؛
قیمتش را هم با خون مان می دهیم...
#شهید_حاج_حسین_خرازی
.
.
.
✍حالا باید گفت:
ما اینجا جمع نشده ایم کہ #تعداد اعضای کانال و یا بازدید از مطالب بہ هر نحوی برای مان مهم شود!.
ما آمده ایم خود را بسازیم؛
تا نفس را از نَفَس در بیاوریم...
#اندکے_تامل
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
💖 #شهید_عباسعلی_فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود.
💜سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت.
تک فرزند خانواده هم بود.
💚زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری⁉️
💖عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…
💞عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه ، بزرگترین اشتباهه….
💖بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون #عباسعلی_فتاحی بود. قبل از رفتن #شهید_حاج_حسین_خرازی خواستشون و گفت:
💖 ” به هیچوقت با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… و تخریبچی ها رفتند…
❤️یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده ، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای #عباسعلی_و_اسیر_شد…😔
❤️زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی فتاحی توی شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین⁉️ عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید…
💜عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی.❗️
💔سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
💜اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه #عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند….😢
💞جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره.
💞وقت تشییع مادر گفت:صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده ، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین. گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
💜مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه ! ولی فقط ….. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره⁉️
💔گفتند:مادر! عراقی ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم…
💖مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن.😢
💛 پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد #رگهای_عباس رو بوسید. و مادر شهید #عباسعلی_فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…💔
راوی: محمد احمدیان از بچه های تفحص
✅ با خوبان همنشین شویم تاخوب شویم 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹
در کردستان به باغ انگوری رسیدیم و دو تاحبه انگور از آن را خوردیم. بعد از آن حسین بسیار ناراحت شد و گفت: اجازه صاحب باغ را چه کنم؟
در آن روز یک صد تومانی را به آن شاخه انگور با نخ گره زدیم و زیر آن برای صاحب باغ نوشتیم:
دو حبه از انگورها را خوردیم، راضی باش.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
✅ @beneshanha
🌹یازهراۜ 🌹
💢 حاج حسین خرازی فوقالعاده با قرآن مأنوس بود و ادبیات قرآنی داشت، اوقات شهید خرازی بیشتر با افرادی سپری میشد که سررشته قرآنی داشتند.
🔹 شهید خرازی بسیار خوش اخلاق بود و هرگاه نام کوچک کسی را نمیدانست آن را " آقای گل" صدا میزد و تکه کلامش گل بود.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
i
✅ @beneshanha
🌹یازهراۜ 🌹