حاجآقا بِنیسی۱۴۰۳.۸.۱۴ فرزندداری و دخترداری.mp3
زمان:
حجم:
45.41M
🔊 #سخنرانی
📃 موضوع: #فرزنددوستی_و_دخترداری
(شرح کتاب #ثوابالأعمال)
🗓 دوشنبه؛ ۱۴۰۳/۸/۱۴
🚪هیأت عصمةالزّهراء (علیها السّلام)
#دختر، #فرزندداری
@benisi
چند لحظه با یک طلبه | Benisiha.ir
🦋 #خاطره ی ۷۱
🔴 عاشقی که میخواست رقیب عشقیاش را بکشد!
🔹دیروز، یکشنبه، ۲۱ / ۲ / ۱۴۰۴، پس از تشییع پیکر شریف حضرت استاد محمّدحسین حشمتپور ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ و پیش از این که از حرم مطهّر خارج شوم، حجّت الاسلام و المسلمین شیخ علی بهجت، فرزند مرحوم حضرت آیتالله العظمی محمّدتقی بهجت، ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ را دیدم که ماسک زده بودند.
🔸به ایشان عرض کردم: خدا پدرتان را رحمت کند. فرمودند: «ایشان که رحمتشده است. خدا ما را رحمت کند.»
🔹از ایشان اجازه خواستم که در خدمتشان قدم بردارم. اجازه دادند و بنده با ایشان تا کوچۀ پیش از چهارراه شهدا رفتم و در آنجا مسیر ایشان جدا شد.
🔸در این میان، ایشان این مطالب را فرمودند:
💠 ـ من هنگامی که کودک بودم، در درس آقای بروجردی شرکت میکردم و آنچه را که ایشان میگفت، مینوشتم و همانجا شخصی از روی نوشتههای من مینوشت!
💠 ـ پس از وفات ایشان شنیدم که بعضی از علما رساله مینویسند. من هم از روی کودکی تصمیم گرفتم که رساله بنویسم! رسالهای دربارۀ نماز نوشتم که مثلاً یکی از مسائل این بود: این کار ظاهراً جایز است؛ امّا بهتر است که ترک شود. پدرم چند تا از مسائل آن را در دست گرفته بود و گاهی میگفت.
💠 ـ چون سینۀ من ضعیف شده است، سال ۱۴۰۳، هم در قم کرونا گرفتم، هم در مشهد و هم در شیراز. رِندی به من گفت: «کسانی که کرونا میگیرند، به حرمهای این سه شهر میروند و شفا میگیرند و شما که میروید، کروناهای آنان به شما منتقل میشود؛ چون شما پسر کسی هستید که وقتی بلا میدید، شکر میکرد!» و من گفتم: من که مثل پدرم نیستم.
💠 ـ آنقدر کرونا گرفتهام که دیگر نمیدانم چند سال دارم! به من گفته شد که حدود ۵ سال از آقای حشمتپور کوچکترم. (این مطلب را بهشوخی فرمودند. مرحوم استاد حشمتپور در ۷۳سالگی از دنیا رفتند.)
💠 ـ در روزهای تعطیل، من، برادرم و دو روحانی دیگر، در درسی که آقای حسنزادۀ آملی فقط برای ما میگفت، شرکت میکردیم. پس از مدّتی آن دو روحانی، دیگر نیامدند و برادرم دستگیر شد. من به آقای حسنزاده گفتم: شاید گاهی من درس شما را کامل متوجّه نشوم و در نتیجه، عمر شما تلف شود؛ پس اگر میخواهید، درس تعطیل شود تا این که برادرم آزاد شود. ایشان از سخن من خوششان آمد و درس ادامه یافت.
شخصی به خواستگاری دختر ایشان رفت و او را دید و عاشقش شد؛ آنقدر که سر به بیابان میگذاشت؛ امّا جواب «نه» شنید. فکر میکرد که من میخواهم با آن دختر ازدواج کنم و برای همین، آن دختر با او ازدواج نمیکند.
من ۲۰ سال برای مطالعه به مدرسۀ شهابیّه میرفتم؛ چون خیلی از اوقات، درِ خانۀ پدرم زده میشد و مردم با ایشان کار داشتند و در نتیجه، خیلی نمیتوانستم در منزل ایشان مطالعه کنم.
یک روز، آن عاشق به آن مدرسه و پیش من آمد و از من پرسید: «آیا تو میخواهی با آن دختر ازدواج کنی؟» گفتم: «نه؛ هرگز.» گفت: «من کاردی آماده کرده بودم که میخواستم با آن تو را بکشم تا رقیب عشقی نداشته باشم!»
🔹در میانۀ راه، بانویی با دو پسرش آمد و انگار درخواست کرد که ایشان برای آن دو، دعا کنند. ایشان به آن دو رو کردند و فرمودند: «پدرم میگفت که اگر پدر و مادر، پس از نماز برای فرزندشان در سجده دعا کنند، دعایشان به استجابت، نزدیکتر است. شما به پدر و مادرتان بگویید که حقّ ما را بدهید و برایمان اینطوری دعا کنید.»
#شیخ_علی_بهجت، #بلا، #دعا، #شکر، #عشق، #غیرة_العشق، #فرزندداری
@benisi