🦋 خاطرۀ ۴۱
🔴 کودکی که پدر و مادرش را تربیت میکند!
🔹جمعهشب، ۲۳ / ۹ / ۱۴۰۳، با خانواده به مشهد مقدّس رَسیدم. رانندهای ما را از محلّ پیادهشدن به محلّ اسکانمان برد و در مسیر گفت: «من دختر ۱۰سالهای دارم که هر روز، من و مادرش را برای نماز صبح بیدار میکند!»
🔸سپس کاغذی را به بنده نشان داد که در هر طرفش یک دعا یا ذکر نوشته شده بود و گفت: «او اینها را نوشته و به من گفته که آنها را بخوانم!»
🔹خوشا به حال پدر و مادری که فرزند مؤمن متدیّن داشته باشند!
🔸اکنون به یاد داستانی افتادم که مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ در کتاب «راهِ بازگشت به سوی خدا»، ص ۱۰۴ ـ ۱۱۰ نوشتهاند و چکیدهاش این است:
⬇️ ادامۀ خاطره در مطلب بعدی: ⬇️
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۴۱ 🔴 کودکی که پدر و مادرش را تربیت میکند! 🔹جمعهشب، ۲۳ / ۹ / ۱۴۰۳، با خانواده به مشهد مقد
مردی نقل کرده است که من شراب میخوردم و از هیچ گناهی پرهیز نمیکردم؛ امّا عاشق دختری شدم که همیشه به یاد خدا بود و از هر کار بدی پرهیز میکرد. سرانجام با او ازدواج کردم و او همیشه از من میخواست که از کارهای بدم دست بردارم.
دختردار شدم و دخترم بزرگ شد تا این که به راه افتاد.
او هر گاه میدید که من غِذای حلال میخورم، به من نگاه میکرد و لبخند میزد؛ امّا هر گاه میدید که ظرف شراب به دست گرفتهام، آن را از من میگرفت و اگر نمیدادم، کاری میکرد که شرابش بریزد و چون من او را خیلی دوست داشت، دعوایش نمیکردم.
هنگامی که دوساله شد، بیمار گشت و از دنیا رفت و من چنان دچار غم شدم که نزدیک بود دق کنم.
یک شب تا توانستم، شراب خوردم و بدون این که نمازهای مغرب و عشا را بخوانم، خوابیدم.
در خواب دیدم که قیامت شده و همه از قبرها بیرون آمدهاند و با وحشت و اضطراب، دنبال پناهگاه میگردند تا خود را از عذابهای خدا نَجات دهند.
از پشتسرم صدایی شنیدم و هنگامی که به سمت آن برگشتم، یک افعی (مار بزرگ) سیاه دیدم که حَیَوانی بزرگتر از آن، تصوّر نمیشود و دهانش را باز کرده بود و داشت با شتاب به سمت من میآمد.
سخت ترسیدم و پا به فرار گذاشتم؛ امّا او مرا دنبال میکرد.
پیرمرد خوشرو، خوشبو و سفیدچهرهای را دیدم که به من لبخند میزد. به او سلام دادم و گفتم که به دادم برَس. گفت: «نمیتوانم؛ امّا تو از خدا ناامید نشو و با سرعت از افعی فرار کن؛ امید است که خدا تو را نجات دهد.»
به دوزخ رَسیدم و نزدیک بود که از ترس افعی، خودم را در آنجا بیندازم؛ امّا صدایی بلند شد که به من گفت: «ای مالک بن دینار! برگرد؛ که تو اهل اینجا نیستی!»
دلم کمی آرام شد. برگشتم و دیدم که نزدیک است افعی به من برسد.
باز فرار کردم تا به همان پیرمرد رسیدم و گفتم: «از تو خواستم که مرا پناه دهی؛ امّا ندادی. خواهش میکنم که مرا راهنمایی کن.» گریست و گفت: «میخواهم؛ امّا نمیتوانم. به سمت این کوه برو که امانتهای مسلمانان در آنجا است. اگر تو هم امانتی داشته باشی، او به تو کمک خواهد کرد!»
به سمت آن کوه رفتم و دیدم که در اطرافش خانههای زیادی از جنس جواهر وجود دارد و جلو آنها پردههای طِلابافت، آویزان است.
فرشتهای ندا کرد: «ای ساکنان خانهها! پردهها را بالا بزنید، درها را باز کنید و زود بیرون آیید؛ شاید این مرد، امانتی بین شما داشته باشد که او را از شرّ دشمن، پناه دهد.»
پردهها بالا رفتند و درها باز شدند و کودکانی بیرون آمدند که چهرههای آنان مانند قرص ماه میدرخشید و فریادزنان گفتند: «وای!؛ که دشمن به او نزدیک شده.»
دخترم را دیدم که از میان آنان بیرون آمد و هنگامی که به من رَسید، گریه کرد و دست راستم را با دست چپش گرفت و با دست راستش به افعی اشاره کرد و آن برگشت!
نشستم. دخترم در دامنم نشست، به من سیلی زد و این آیه را خواند: «أ لَمیأنِ لِلَّذینَ آمَنوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِ اللّٰهِ؛ آیا برای کسانی که ایمان آوردهاند، وقت آن نرسیده که دلهایشان برای یاد خدا فروتن شود؟» (۱).
گریستم و گفتم: دخترم! شما قرآن بلدید؟ گفت: «پدر! ما بهتر از شما به قرآن، آگاهیم.»
پرسیدم: این افعی چه بود و چرا مرا دنبال میکرد؟ گفت: «مجموعۀ کارهای ناپسند تو بود و میخواست که تو را به جهنّم بفرستد.»
پرسیدم: آن پیرمرد، که بود؟ گفت: «مجموعۀ کارهای نیکوی تو بود؛ ولی چون مجموعۀ کارهای خوبت کم بودند، نتوانست به تو کمک کند.»
پرسیدم: شماها در این کوه چه میکنید؟ گفت: «ما کودکان مسلمانها هستیم که در کودکی، مرده و به اینجا آورده شدهایم و تا قیامت در اینجا منتظر میمانیم که پدرها و مادرهای ما بیایند و ما از آنان شَفاعت کنیم و با آنان به بهشت برویم. پدر! از گناهانت دست بردار و توبه کن؛ که خدا مهربان و بخشاینده است.»
از خواب بیدار شدم و دیگر همۀ گناهانم را ترک و از آنها توبه کردم.
خدایا! به نویسندۀ این متن و خوانندگان آن هم توفیق توبۀ مقبول و ترک گناهان را عنایت بفرما.
۱. حدید (۵۷)، ۱۵.
#پدر_و_مادر، #ترک_گناه، #توبه، #جزا، #تربیت، #ذکر، #شرابخواری، #شفاعت، #فرزندآوری، #مرگ_فرزند، #یاد_خدا
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۴۲
🔴 دو عامل عمومی پیری
🔹دیشب، پنجشنبه، ۲۹ / ۹ / ۱۴۰۳، در جمعی گفتم: یکی از عوامل زودپیری، غصّهخوردن است.
🔸شخصی با این سخنش سخن بنده را تأیید کرد: «پدرم خیلی غصّه میخورد و حدود ۷۰ سال زندگی کرد؛ امّا پدربزرگم نه؛ مثلاً: هنگامی که میشنید فُلان شخص از دنیا رفته، میگفت: "خدا رحمتش کند. ‹انّا للّه و انّا الیه راجعون.› (۱) یک روز، ما هم خواهیم مرد." و غصّه نمیخورد و بیش از ۹۰ سال، زندگی کرد.»
🔹به تعبیر آقای سیاوش راد:
مبَر ز موی سپیدم گُمان به عمر دراز / جوان ز حادثهای، پیر میشود گاهی
🔸انسان نباید «همّ و غم» داشته باشد. «همّ» یعنی: نگرانی نسبت به آینده. «غم» یعنی: غصّه نسبت به حال و گذشته.
🔹هم حضرت امیرالمؤمنین (۲) و هم حضرت امام جعفر صادق (۳) ـ سلام اللّه تعالی علیهما. ـ فرمودهاند: «اَلهَمُّ نِصفُ الهَرَمِ؛ نگرانی، نیمۀ پیری است.»؛ یعنی: نصف پیریها از نگرانیها است!
🔸پس بکوشیم که برای «دنیا»
ـ نه زیاد غصّه بخوریم؛ غصّۀ نداشتنها (که نامش «حسرت» است) و غصّۀ ازدستدادنها (مرگومیرها، ورشکستگیها، بیماریهای پس از تندرستی، و...)
ـ و نه نگران شویم؛ نگران این که چه خواهد شد و چه پیش خواهد آمد؛
بلکه فقط به خداوند مهربان ـ جلّ جلاله. ـ تکیه و «توکّل» کنیم و به اندازۀ «خداپسند»، «تلاش» و «توسّل» نماییم. همین.
۱. «و بَشِّرِ الصّابِرینَ * الَّذینَ اِذا اَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالوا اِنّا لِلّهِ و اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ؛ و به شکیبایان، مژده بده؛ کسانی که وقتی مصیبتی به آنان برَسد، میگویند: "انّا للّه و انّا الیه راجعون (قطعاً ما برای خدا هستیم و قطعاً ما فقط به سوی او بازمیگردیم.)".» (بقره (۲)، ۱۵۶). خوب است که انسان هر گاه دچار مصیبتی شد، این جمله را بگوید.
۲. تحفالعقول، ص ۱۱۱، ۲۱۴ و ۲۲۱؛ الخصال، ج ۲، ص ۶۲۰؛ نهجالبلاغة، تحقیق صبحی صالح، حکمت ۱۴۳؛ خصائصالأئمّة، ص ۱۰۴؛ کنزالفوائد، ص ۱۹۰؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۳۴۱، ش ۱۳۹؛ الدّر النّظیم، ص ۳۷۴؛ و بحارالأنوار، ج ۱۰، ص ۹۹ و ج ۷۵، ص ۵۳، ش ۸۸ و ج ۷۵، ص ۶۰، ش ۱۳۸، و ص ۹۳، ش ۱۰۵، و ج ۷۹، ص ۱۸۰.
۳. کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۶، ش ۵۹۰۴ و کشفالغمّة، ج ۲، ص ۲۰۷.
#استرجاع، #پیری، #تلاش، #توسل، #توکل، #حسرت، #غم، #کوشش، #نگرانی
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۴۳
🔴 هدیّهکردن بوسه!
🔹صبح شنبه، ۲۴ / ۹ / ۱۴۰۳، با خانوادهام پیاده به حرم مطهّر حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ و زیارت نُخست آن حضرت در این سفر، مشرّف شدم.
🔸اذن دخول خواندیم، اجازۀ ورود خواستیم و به زیارتی دلنشین توفیق یافتیم.
🔹هنگامی که نزدیک ضریح مطهّر رَسیدم، دیدم که برای بوسیدن آن، مسیری معیّن شده که زائران از آنجا به نوبت، کَنار ضریح میروند و آن را میبوسند و برمیگردند.
🔸هر بار که توفیق شد آن ضریح یا ضریحهای سرداب شریف را ببوسم، پاداش یکی از بوسههایم را به کسانی تقدیم کردم که به گردنم حق دارند.
🔹خوب است که شما هم همیشه و در کَنار هر ضریح مطهّری، این کار را انجام دهید و لطفاً هر بار، ثواب یک بوسهتان را هم به بنده اهدا کنید.
#احسان_معنوی، #بوسه، #زیارت، #زیارت_امام_رضا (علیه السّلام)، #هدیه
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۴۴
🔴 زیارت برفی!
🔹یکشنبه، ۲۵ / ۹ / ۱۴۰۳، از پنجرۀ محلّ اسکانمان در مشهد مقدّس، دیدم که برف میبارد.
🔸پس از نماز صبح، در حالی که فرزندانم در خواب بودند، با همسرم پیاده به سمت حرم مطهّر راه افتادم.
🔹حدود ۱۰ سانتیمتر یا بیشتر، برف، روی زمین نشسته و رنگ زیبای برفها و صدای خوش آنها در زیر قدمها، در دل خلوت و بارش نعمت، برایم دلچسب و لَذّتبخش بود.
🔸به همسرم گفتم: در حدیث آمده که هر قطرۀ باران، فرشتهای دارد که باید آن را به جایی که باید، برَساند. شاید هر قطرۀ برف هم فرشتهای داشته باشد؛ پس چهبسا دیشب و امروز فرشتههای زیادی به این شهر نازل شده و میشوند.
🔹انگار برفهای حرم مطهّر، حرم سالار و دلدارمان، تماشاییتر و چشمنوازتر بودند.
🔸حضرت امام رضا ـ صلوات اللّه تعالی علیه. ـ فرمودهاند: «هیچ مؤمنی نیست که مرا زیارت کند و به چهرهاش قطرهای از آسمان نازل شود، مگر این که خداوند والا بدنش را بر آتش (دوزخ) حرام میکند.» (۱) و اگر دانۀ برف، قطره حساب شود، امیدوارم که این حدیث شریف، شامل حال ما هم شود.
🔹شام آن روز هم که در حرم مطهّر بودیم، در میان برفها از چای گرم و شیرین چایخانۀ حضرتی که در حیات آنجا بود، خوردیم.
🔸جایتان خالی بود. امیدوارم که چنین زیارتی روزیِ شما شود.
۱. «و ما مِن مُؤمِنٍ یَزورُنی فَتُصیبُ وَجهَهُ قَطرَةٌ مِنَ الماءِ اِلّا حَرَّمَ اللّٰهُ ـ تَعالیٰ. ـ جَسَدَهُ عَلَی النّارِ.» (عیون اخبار الرّضا علیه السّلام، ج ۲، ص ۲۲۹، ش ۱ و بحارالأنوار، ج ۱۰۲، ص ۳۶، ش ۲۳؛ برگرفته از: موسوعة زیارات المعصومین علیهم السّلام، ج ۴، ص ۱۰۶، ش ۱۳۶۰).
#باران، #برف، #زیارت، #زیارت_امام_رضا (علیه السّلام)، #فرشته
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۴۵
🔴 زیارت ستارگان در حرم ماه
🔹در سفر خانوادگیام به مشهد مقدّس که از جمعه، ۲۳ / ۹ / ۱۴۰۳، تا دوشنبۀ پس از آن بود، در حرم مطهّر به زیارت این بزرگان ـ رضوان اللّه تعالی علیهم. ـ هم مشرّف شدم:
۱. شیخ طبرسی، نویسندۀ تفسیرهای باعظمت «مجمعالبیان» و «جوامعالجامع»؛
۲. شیخ بهائی که چند بار زیارتشان کردم؛
۳. شیخ حرّ عاملی، نویسندۀ کتاب ۲۰جلدی «وسائلالشّیعة» که اصلیترین منبع روایی فقها است؛
۴. حضرت آیتاللّه شیخ مجتبی قزوینی؛
۵. شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی)؛
۶. حضرت آیتاللّه میرزا علی فلسفی؛
۷. حضرت آیتاللّه حسنعلی مروارید؛
۸. حضرت آیتاللّه ابوالحسن شیرازی؛
۹. حضرت آیتاللّه علّامه محمّدتقی جعفری؛
۱۰ و ۱۱. حاجآقا سیّد علیاکبر ابوترابی و پدر ایشان (آیتاللّه سیّد عبّاس ابوترابی)؛
۱۲. حاجآقا سیّد ابوالحسن حافظیان؛
۱۳. شیخ جعفر مجتهدی؛
و... .
🔸بعضی از این خوبان را همراه خانوادهام زیارت کردم و در بیرون حرم مطهّر هم به زیارت شیخ محمّد مؤمن که مزارش در گنبد سبز است، رفتیم.
🔹خوب است که شما هم هر گاه به زیارت هر یک از اهل بیت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ مشرّف شُدید، علمای مدفون در حرمهای مطهّر آنان و اطراف آنها را زیارت کنید.
🔸لطفاً هر گاه به زیارت معصوم یا امامزاده یا عالم و یا عارفی مشرّف گشتید یا بزرگی را دیدید، سلام بنده را هم به ایشان برَسانید.
#زیارت، #زیارت_امام_رضا (علیه السّلام)، #زیارت_علما، #شیخ_بهائی، #شیخ_نخودکی، #علما
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
📎 تصویر مربوط به خاطرۀ ۴۵: قبر شریف شیخ بهائی (رضوان الله تعالی علیه)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
📎 تصویر مربوط به خاطرۀ ۴۵: قبر شریف آیتالله شیخ مجتبی قزوینی (رضوان الله تعالی علیه)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
📎 تصویر مربوط به خاطرۀ ۴۵: قبر شریف شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی (رضوان الله تعالی علیه)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
📎 تصویر مربوط به خاطرۀ ۴۵: قبر شریف شیخ حرّ عاملی (رضوان الله تعالی علیه)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
📎 تصویر مربوط به خاطرۀ ۴۵: قبر شریف شیخ طبرسی (رضوان الله تعالی علیه)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
📎 تصویر مربوط به خاطرۀ ۴۵: قبر شریف شیخ محمّد مؤمن (رضوان الله تعالی علیه)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۴۵
🔴 در جستوجوی موعظه!
🔹دیروز، یکشنبه، ۲ / ۱۰ / ۱۴۰۳، عزیزی با کسی تلفنی سخن گفت. پس از قطع تماس، به او گفتم که بعضی از سخنانی که به همدیگر گفتید، غیبت بود و برایش توضیح دادم. گفت: «اگر اینطور باشد، ما هر روز داریم هزار بار غیبت میکنیم!»
🔸هنگامی که میخواستم از او جدا شَوم، گفت: «هر گاه عیبی در من دیدی، تذکّر بده. شاید همان موقع، ناراحت شَوم؛ امّا بگو.» گفتم: معلوم است که شما دل آمادهای برای پذیرش معارف دارید.
🔹اکنون به یادم افتاد که روزی سوار ماشینی شدم و با رانندهاش سخن گفتم. هنگام پیادهشدنم گفت: «حاجآقا! همیشه با همه، حرف بزنید.» گفتم: با بعضی که نباید حرف زد؛ چون جبهه میگیرند و نمیخواهند که حق را بشنوند و بپذیرند. گفت: «ممکن است که آنها هم یک روز به خودشان بیایند و حق را بپذیرند. خود من همینطور بودم و حرفهای حقّ دیگران را نمیپذیرفتم؛ امّا الان که مدّتی است به خودم آمدهام، میبینم که آنها درست میگفتند (و به حرفهای حقّ آنها عمل میکنم).»
🔸شاید حدود ۲ ماه پیش، مردی به بنده گفت: «حاجآقا! شما به شخص من ۳ نصیحت کردهاید و من از همان وقت دارم به آنها عمل میکنم. یکی از آنها این بود که به ماهواره نگاه نکنم.»
🔹زمانی شخص دیگری به بنده گفت: «خیلی سال پیش، شما به من گفتید که شلوار لی نپوشم و من از آن وقت نپوشیدهام.»
🔸«پندپذیری»های اینچنینی بسیار است؛ امّا مهمتر از آنها «پندخواهی» همراه با «پندپذیری» است؛ همچون:
ـ نمونۀ بالا
ـ طلبهای که او هم به بنده گفت: «حاجآقا! هر گاه عیبی در من دیدید، لطفاً به من تذکّر دهید.»
ـ طلبۀ دیگری که گاهی با بنده تماس میگرفت و میگفت: «لطفاً مرا نصیحت کنید.»
ـ و عزیز دیگری که گاهی تلفنی یا حضوری، همین را از بنده درخواست میکند.
🔹بزرگان ما هم «پندخواه» و «پندپذیر» بودند؛ همچون:
ـ حضرت موسی ـ سلام اللّه تعالی علی نبیّنا و آله و علیه. ـ که از خدا پند میخواست
ـ حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. ـ که از جبرئیل پند خواست!
ـ مرحوم حضرت آیتاللّه میرزا محمّدحسین نایینی که به حضرت حاجآقا سیّد عبدالغفّار مازندرانی و آیتالله سیّد جمالالدّین گلپایگانی گفت: «اگر از من خطایی سربزند و شما به من تذکّر ندهید، پیش خدا مسؤول هستید!»
ـ مرحوم امام خمینی که گاهی در درس اخلاق شاگردش، آیتاللّه خندقآبادی، شرکت میکرد
ـ مرحوم حاجآقا احمد کافی (سخنران مشهور) که از حضرت آیتاللّه محمّدتقی آملی پند خواست
ـ مرحوم شهید مهدی باکری که در جبهه از حاجآقا جعفری پند خواست و با پندهای او بلندبلند گریه کرد.
رضوان اللّه تعالی علیهم.
🔹خیلیخوب است که ما نیز، هم همیشه از موعظههای عمومی سخنرانیها، درساخلاقها و کتابهای علمای ربّانی استفاده کنیم و هم از کسی که به علم، ایمان و تدیّن او اعتقاد داریم، گاهی درخواست نصیحت کنیم و از او بخواهیم که هر گاه در ما بدیای دید، موعظهمان کند.
🔸نصیحت گوش کن جانا!، که از جان، دوستتر دارند / جوانان سعادتمند پند پیر دانا را (۱)
🔹خوشا به حال پندخواهان پندپذیر!
🔸لطفاً شما هم هر گاه نقصی از بنده دیدید، به صفحۀ شخصیام در ایتا: @dooste_ketaab پیام دهید.
۱. از: حافظ.
#پند، #موعظه، #نصیحت
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2