🔴 #خاطرات_روزانه
🔹به سبزیفروشی رفتم تا سبزی بخرم. شخصی سبزی میخواست؛ امّا به سبزیفروش گفت: «سبزی ترخون نده.»
🔸به فروشنده گفتم: به یاد کتابی افتادم که نامش «ترخون» و دربارۀ خسرو پرویز، پادشاه ایران، و همسرش (خسرو و شیرین) است.
در آن کتاب آمده است: خسرو به دستور پسرش، شیروَیه، کشته شد.
چند روز بعد، شیرویه، شیرین را خواست. او میدانست که مادرش را شیرین با زهر کشته است؛ امّا (به خاطر زیباییاش) از او که نامادریاش هم بود، خواستگاری کرد!
شیرین به این شرط پذیرفت که جنازۀ خسرو را ببیند. شیرویه پذیرفت.
شیرین، وارد دخمهای شد که جنازه در آنجا بود، پس از لحظاتی زهری را که با خود برده بود، نوشید، در کَنار جنازۀ شوهرش دراز کَشید و از دنیا رفت!
🔹سپس گفتم: او خودکشی کرد تا در آخرت هم با خسرو باشد؛ امّا اگر کسی خودکشی کند، به جهنّم میرود و عذابهای جهنّمیاش ابدی است.
🔸سبزیفروش خوشش آمد و ابراز خوشایندی کرد.
#ترخون، #خسرو_و_شیرین، #خودکشی، #کتاب_ترخون، #معرفی_کتاب
@benisiha_ir