eitaa logo
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
270 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
24 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها و آثار فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی کانال‌ سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @ghatreghatre. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۸۸: 🔸... صبح روز پنج‌‏شنبه، نيمۀ شعبان، اوّل بِنا به درخواست حاج‌‏آخوندآقا، مسابقۀ قِرائت قرآن در بين قاريان جوان دِهِمان و دههات‌هاى ديگر آغاز گرديد. چندين استاد و مدرّس قرآن، ناظر صحنه بودند. جوانان، يک‌به‌یک، با آهنگ‌‏هاى زيباى خودشان، يک‌ سورۀ كوچكى از قرآن مجيد را قرائت كردند تا اين كه نوبت به من رسيد. 🔸حاج‌‏آخوندآقا از من پرسيد: «كدام يک از سوره‌‏هاى قرآن را می‌‏خوانى؟» گفتم: «سورۀ والشّمس را.»؛ آن‌‏گاه اجازۀ خواندن به من داد. 🔸من با لحن خاصّ خودم، سورۀ والشّمس را تا آخِر خواندم. صداى «اَحسَنت، بارک‌‏الله، ماشاءالله»، از هر طرف به گوشم می‌رَسيد. الان كه چندين سال از آن روز می‌‏گذرد، هنوز زيبايى آن صحنه و صداى دلنواز آن روز و تشويقى كه مردم می‌‏كردند، از خاطرم محو نمی‌‏شود و از آن لحظات لَذّت می‌‏برم. 🔸بعد از اين كه من سورۀ والشّمس را خواندم، چند نفر بعد از من هم قرآن را با [فنون] قرائت خواندند و در پايان جلسه، حاج‌‏آخوندآقا بعد از نظرخواهى از ديگراُستادان، مرا برندۀ مسابقه اعلام نَمود و با تبسّم به باباحسن گفت: «شما هم به نذرتان عمل كنيد.» باباحسن گفت: «من حرفى ندارم. اگر شيرخدا [در مسابقۀ کشتی هم] بَرنده شد، چَشم.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۱۰۳. @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 آیا شود که گوشۀ چشمی به من کنی؟ 🔶 دل می‌بَرد به سمت مَشارِق، مَغارِبم (مشارق: مشرق‌ها. مغارب: مغرب‌ها.) 📖 امید آینده، ص ۱۷۱. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام) @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان): 🌷 ! هر روز، پیش برو تا مبادا پس بمانی. 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/235/ ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 با بیدلان خویش ندانم چه می‌کنی 🔶 آن بیدلم که با تُتُق عشق، بارِقم (بیدل: عاشق. تتق: خیمه. بارق: درخشنده.) 📖 امید آینده، ص ۱۷۱. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۸۹: 🔸... پهلوان‌‏صَفدَر كه تا آن موقع در گوشۀ مسجد، نزديكىِ در نشسته بود و هيچ حرفى نمی‌‏زد، وقتى قِرائت قرآن تمام شد [و] حاج‌‏آخوندآقا و ديگران نظرشان را دربارۀ برنده‌‏شدن من اعلام كردند، پا شد، رو به مردم كرد و گفت: «يااللّه! الان وقت مسابقۀ كشتى است. هر كس از جوانانِ ده‌‏سال به بالا [و] هفده‌‏سال به پايين، حاضر است با شيرخدا كشتى بگيرد، جلو مسجد [در] جاى هميشگى كشتى، حاضر و آماده شود.» 🔸همه از مسجد خارج شديم. پهلوان‌‏صفدر مرا زير ايوان مسجد برد و آن‌‏جا فنونى [را] كه دربارۀ كشتى به من آموخته بود، يادآورى كرد و گفت: «حالا و بعد از اين، هر وقت خواستى كشتى بگيرى، اوّل، دو ركعت نماز حاجت بخوان [و] از خدا كمک بطلب؛ بعد، نام ۱۴ معصوم ـ عليهم‏ السّلام. ـ را به‌ترتيب از دل به زبان آور و از روح والاى آن بزرگواران، نيرو بگير و آن‌‏گاه كشتى را شروع كن؛ كه هرگز با شكست روبه‌‏رو نخواهى شد.» 🔸بعد از اين سفارشات پهلوان‌‏صفدر، من از جلو حوض مسجد وضو گرفته، در مسجد دو رَكعت نماز حاجت خواندم؛ سپس به جلو مسجد، جاى هميشگى كشتى آمدم. 🔸همه در آن‌‏جا جمع بودند؛ حتّى در بين زن‌‏ها مادرم را هم ديدم كه با خاله‌‏سارا كَنار ديوار مسجد ايستاده ‏اند و منتظر شروع كشتى هستند، تا اين كه با داورى پهلوان‌‏حيدر كه پهلوان قَريۀ سيس بود و پهلوان‌‏صفدر، پهلوان دِهِمان، بنيس، كشتى آغاز گرديد. 🔸آن روز من با تيمور كشتى گرفتم. تيمور با اين كه ۳ سال از من بزرگ‌‏تر بود، ولى به يارىِ الله با فنونى كه پهلوان‌‏صفدر به من ياد داده بود، در مرحلۀ اوّل، «يا على» گفته، پشت تيمور را به خاک رساندم. 🔸صداى «بارک‌‏الله شيرخدا! آفرين شيرخدا!»، نه‌‏تنها از مردم، بلكه از در و ديوار نيز به گوشم می‌‏رَسيد! 🔸بعد از اين كه هر دو داور، مرا برنده معرّفى كردند، دستم را بالا برده، از من و تيمور خواستند كه دست به گردن هم انداخته و همديگر را روبوسى كنيم. 🔸من هرچه خواستم اين كار را بكنم، ولى تيمور خودش را عقِب كشيد و حاضر نشد با من روبوسى كند. فهميدم كه او هم از همان وقت، كينۀ مرا به دل گرفت. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۵. @benisiha_ir
🔴 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرف‌های طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان): 🌷! بدون اجازۀ شوهرت پولی خرج نکن. 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/149/ ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت: 🔶 عمری است نِگارا! که در این فکر و خَیالم: 🔶 پاسخ دَهی آیا به تمنّای وِصالم (نگار: معشوق. تمنّا: آرزو. وصال: وصل، رَسیدن به معشوق.) 📖 امید آینده، ص ۱۷۲. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۹۰: 🔸... [پس از مسابقۀ قِرائت قرآن و کشتی،] مردم متفرّق شدند و چندين نفر مهمان، همراه پهلوان‌‏صَفدَر به خانۀ ما آمدند و باباحسن [به] قولى كه داده بود، عمل كرد؛ يک گوسفند از عموجبّار خريده، براى پيروزى من قربانى كرد. بيش‌‏تر از ۴۰ نفر، براى ناهارخوردن به خانۀ ما آمدند. 🔸آن روز، روز خوب و خوشى براى من بود. اكثر مردم روستايمان دربارۀ پيروزى من صحبت می‌‏كردند؛ ولى اين نوع پيروزی‌‏ها، در محيط‌‏هاى كوچک، دشمن‌‏آفرين است. می‌‏دانستم كه از همان روز، عدّه‌‏اى كين و كدورت مرا به دل گرفته و بعداً براى من نقشه‌‏ها می‌‏كَشند [و] تا آن‌‏جا كه بتوانند، ضرر و زيان‌‏هايى به من می‌‏رَسانند. 🔸در هر حال، آن روز، يكى از روزهاى خوب و يادگارى من در زندگی‌‏ام محسوب می‌‏شد و بعد از آن روز و آن صحنه‌‏هاى قرائت قرآن و كشتى، مردم با يک چشم ديگر، به من نگاه می‌‏كردند؛ بعضی‌‏ها با چشم مَحبّت و عزّت و بعضی‌‏ها با چشم كين و كدورت. 🔸هفته‌‏هاى بعد در قَريه‌‏هاى ديگر منطقه: «سيس، شانجان، خامنه، داريان، وايقان، نظرلو، علی‌‏شاه، كندرود، ديزَج‌‏خَليل، شَبِستَر، شِندآباد، زيناب، ساربان‏قلى، بيكجه‌‏خاتون، سركنديزج، تَسوج، درويش‌‏بقّال، نوجده»، [مسابقه] انجام گرفت كه من در همۀ آن‌‏ها، هم از لِحاظ قرائت قرآن و هم كشتى محلّى، توفيق بيش‌‏ترى به‌دست آوردم. 🔸اين بود كه ديگر شيرخداى قبلى نبودم. همه‌‏جا و هر كجا كه مردم مرا می‌‏ديدند، سرتاپايم را تماشا می‌‏كردند و اكثراً مرا تحسين می‌‏نَمودند؛ البتّه ناگفته نماند بعضى ناراحتی‌‏ها در همان زمان از طرف رقيبانم به من می‌‏رسيد كه نقل همۀ آن‌‏ها خسته‌‏كننده است؛ ولى يكى ـ دو خاطرۀ تلخ و شيرين را برايتان بازنويسى می‌‏كنم. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۱۰۵ و ۱۰۶. @benisiha_ir
🔴 یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان: ❓تفاوت‌های اِرهاص، معجزه، كَرامت، الهام و خَرق عادت با هم چیست؟ ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت: 🔶 از دوری دلبر، دل من سخت غَمین است 🔶 از قیل گذشتم که ز حال است مَقالم (غمین: غمگین. قیل: سخن، جنجال. مقال: گفتن.) 📖 امید آینده، ص ۱۷۲. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir