گوشه ای نشسته بود .
زانو های خود را بغل گرفته بود هرچه ازش میپرسیدند چه شده است نمی گفت .
هر از گاهی نگاه به مادر میکرد اشک در چشم هایش جمع میشد نمیتوانست باور کرد که هرچه کرد نتوانست جلوی سیلی خوردن مادر را بگیرد خب حق داشت او پسر بود او غیرتی بود او حسن بود .
#مابچههایمادرپھلوشکستهایم💔
حاج محمود کریمیenc_16395936624953058982390.mp3
زمان:
حجم:
3.26M
مادر دو بخش دارد ؛
و قصه ما از پشت همان در شروع شد .
#مابچههایمادرپھلوشکستهایم💔
گوشه ای نشسته بود .
زانو های خود را بغل گرفته بود هرچه ازش میپرسیدند چه شده است نمی گفت .
هر از گاهی نگاه به مادر میکرد اشک در چشم هایش جمع میشد نمیتوانست باور کرد که هرچه کرد نتوانست جلوی سیلی خوردن مادر را بگیرد خب حق داشت او پسر بود او غیرتی بود او حسن بود .
#مابچههایمادرپھلوشکستهایم💔